یکی از ادّعاهای مطرح شده در اثبات زهد خلفا چنین است:
«برای اثبات بیرغبتی وی به متاع دنیا و دوری از راحتطلبی و پرهیزکاری در استفاده از اموال بیت المال، دو مثال از سیره ابوبکر کافی است:
روزی اهل بیت حضرت ابوبکر شیرینی خواست، وی گفت پولی نداریم که بتوانیم با آن شیرینی تهیه کنیم.
همسرش گفت: از خرج روزانه مقداری پس انداز میکنیم تا پول شیرینی جمع شود. حضرت ابوبکر به او اجازه داد، پس از چندین روز مبلغ بسیار کمی گرد آمد؛ آن را به ایشان تقدیم نمود تا شیرینی بخرد. اما سیدنا ابوبکر آن پول را گرفت و به بیت المال برگرداند و گفت: تجربه ثابت کرد که این مبلغ از مخارج ما اضافه است. لذا فرمان داد تا همان اندازه که او هر روز پسانداز میکرده است از شهریهاش بکاهند و غرامت روزهای گذشته را از ملک شخصی خویش که قبل از خلافت به دست آورده بود پرداخت نمود.»![81]
«علاوه بر آن در لحظات پایانی عُمر، زمین شخصی خود را فروخت و مبلغی را که در دوران خلافت (با تصویب مسلمین)[82] به عنوان حقوق دریافت نموده بود، مسترد نمود و وصیت کرد که تمام وسایلی که در زمان خلافت از آنها استفاده میکرده به بیتالمال برگردانده شود.»![83]
قبل از بررسی و نقد ادّعاهای فوق بر اساس مراجعه به اسناد تاریخی، توجّه شما را به اعترافی از خود خلیفه جلب مینماییم که دلالت دارد: «او نمیتوانست خود را از دنیا و مظاهر فریبنده آن نگهدارد.» در حالی که ادّعا میشود:
«ابوبکر بیاعتناترین مردم نسبت به دنیا بود.»![84]
«مستدرک الصحیحین، جلد 4، صفحه 309 به سند خود از زیدبن ارقم نقل میکند که گفت ما با ابوبکر بودیم که او نوشیدنی خواست.
برای او آبی توأم با عسل آوردند.
هنگامی که آن را به لبان خود نزدیک کرد، گریست تا جایی که صحابه و یاران او نیز با او گریستند... زید گفت: بعد از مدّتی ابوبکر چشمان خود را پاک کرد.
از او پرسیدند: ای خلیفه رسول خدا! علّت گریه تو چه بود؟
ابوبکر گفت: من زمانی همراه رسول خدا بودم که دیدم چیزی را از خود دور میکند، امّا کسی را همراه او ندیدم.
گفتم: یا رسول الله! چه چیزی را از خود دفع میکنید؟
فرمود: این دنیاست که برای من مجسم شده است و به او گفتم از من دور شو؛ فریادی کشید امّا دوباره برگشت و گفت: اگر تو از من بگریزی و رهایی یابی، «کسی که بعد از تو خواهد بود»، نخواهد توانست که از من رهایی یابد.
همین حدیث را خطیب بغدادی در تاریخ بغداد، ج 10، صفحه 286 و ابونعیم در حلیة الاولیاء، جلد 1، صفحه 30 نقل کردهاند و در آخر آن اضافه کردهاند که ابوبکر گفت: پس ترسیدم که دنیا مرا به خود مشغول داشته باشد و این مطلبی بود که باعث گریه من شد... متّقی نیز در کنز العمال، جلد 4، صفحه 37 در آخر آن اضافه کرده: پس ترسیدم دنیا به من پیوسته باشد که این امر سبب گریه من شد...»[85]
در بررسی این نقل به سه نکته اشاره میشود:
الف) ثبت این نقل از سوی اهل سنّت در کتب معتبرشان، قبل از هر چیز مستلزم آن است که تعلّق خاطر متقابل دنیا و خلیفه به یکدیگر را بپذیرند؛ که خود ناقض ادّعای زهد اوست.
ب) اگر ادّعای ابوبکر نزد همراهانش مبنی بر وقوع گفتگو میان دنیا و پیامبرصلّیاللهعلیهوآله صحّت داشته باشد (همه نقل صحیح باشد)، این نقل دلالت بر جداییناپذیری دنیا از ابوبکر دارد که هرگز با زهد او قابل جمع نمیباشد.
ج) اگر تنها وقوع این گفتگو میان ابوبکر و مسلمانان صحّت داشته باشد (بخشی از نقل صحیح باشد)، به نظر میرسد این اعترافِ خلیفه نزد مسلمانانِ همراهش، با کیفیّت خاصِّ آن یعنی نقل حدیث از پیامبرصلّیاللهعلیهوآله همراه با گریستن که شگرد معروف خلیفه میباشد، در اصل پوششی بوده است بر شدّت دنیاخواهی او، و خلیفه در اینجا با استناد به حدیثی ساختگی از پیامبرصلّیاللهعلیهوآله، علاوه بر توجیه تمایلات مادّی خود برای مسلمانان، ردّپای خلافت خویش را نیز به قبل از سقیفه بنیساعده بُرده و با یک تیر دو نشان زده است؛ هم دنیاطلبیاش را توجیه کرده و هم خلافتش را با استناد به سخن دنیا با پیامبرصلّیاللهعلیهوآله یعنی عبارت: «کسی که بعد از تو خواهد بود» ـ ، مستحکم ساخته است؛ در حالی که تا دیروز شعار اینان برای غصب خلافت علوی عدم تعیین جانشین از سوی پیامبرصلّیاللهعلیهوآله بود!
همچنین تاریخ سندی را پیش روی ما قرار میدهد که علاوه بر تأیید این اعتراف به دنیاخواهی، در تعارض شدید با ادّعای دقّت نظر خلیفه در پرهیز از استفادههای شخصی و خانوادگی از بیت المال قرار دارد.
عبدالله، نواده دختری ابوبکر از اسماء همسر زبیر، که سخت مورد توجّه و محبّت خاله خود عایشه نیز قرارداشت؛ درخواستی از پدربزرگ خود میکند که جالب توجّه است.
«در آن روز که ابوبکر خلیفه گردید، عبدالله نوجوانی بیش نبود. روزی نزد ابوبکر آمد و منطقه وسیعی را از مدینه که کوهی هم دربرداشت از او طلب نمود، و ابوبکر نیز به بهانه اینکه او را شاد نماید تمامی آن منطقه را به او بخشید!
...ابنعساکر داستان حاتمبخشی ابوبکر را به نوه خویش ـ عبداللهبن زبیر ـ چنین نقل میکند:
عبداللهبن زبیر کوهی در منطقهای از مدینه را از جدّش ابوبکر درخواست نمود، و ابوبکر از او پرسید: این کوه را برای چه میخواهی؟
عبدالله گفت: ما در مکّه اینچنین کوهی داشتهایم و در مدینه نیز دوست داریم که چنین منطقهای داشته باشیم و ابوبکر هم آن منطقه را برای او مشخص گردانید و به او بخشید و او هم در آن منطقه اقدام به بنای دو پُل ارتباطی نمود که اکنون اثری از آن باقی نمانده است.»[86]
اینگونه استفادههای شخصی از بیتالمال، در شرایطی در تاریخ ثبت شده است که ادّعا میشود:
«ابوبکر در مرض موتش به دخترش عایشه فرمود: ای عایشه همانا ما امور مسلمین را به دست گرفتیم و هیچگونه پولی نه دینار و نه درهم از بیت المال آنها به عنوان حقوق نگرفتیم...»![87]
همچنین درباره محروم نگهداشتن خانواده و فرزندان خلیفه از حدّاقل خواستههای مادّی توسّط ابوبکر، شاهد تکرار این ادّعا هستیم که:
«در دوران خلافت خویش زندگی زاهدانهای اختیار نمود که نمیتوانست با حقوق دریافتی از بیتالمال حتی برای یکبار شیرینی تهیه کرده و دهان فرزندان خود را شیرین کند، آن هم در زمان تسلسل فتوحات و غنائم و فراوان بودن مال و ثروت.»![88]
در حالی که اسناد تاریخی درباره تجمّلگرایی دختری که در همین خانواده تربیت شده حاکی از آن است که:
«عایشه در همان زمانی که[89] زنان تودههای مسلمان و نیز سایر زنان پیامبر اکرمصلّیاللهعلیهوآله با سادگی و بدون زرق و برق، لباس میپوشیدند، انواع و اقسام رنگها و اجناس را در دسترس داشت و از آنها استفاده میکرد.
او از بهکار بردن زینتآلات گرانبها امتناع نمیورزید.
حتی در ایام حج و هنگام انجام این عبادت بزرگ که همه زرق و برقهای مادی فراموش میگردد، امّالمؤمنین از پوشیدن لباسهای رنگین و زیبا و گرانبها خودداری نداشت.»[90]
علّامه سیّد مرتضی عسکری جهت ارائه این تحلیل، ابتدا به اسناد و مدارکی از کتب معتبر اهل سنّت اشاره مینماید که به ذکر برخی از آنها میپردازیم:
الف) «صاحب کتاب طبقات از قاسم [بن محمّدبن ابیبکر] برادرزاده عایشه نقل کرده است که او لباس زرد رنگ میپوشید و انگشترهای زرین بدست میکرد.
ب) زنی از زنان مسلمان به نام شمسیه روایت میکند که روزی به نزد عایشه رفتم، پیراهن زرد رنگ بر تن و روسری و روبندهای زرد رنگ بر سر و صورت افکنده بود.
ج) از عروة [بن زبیر] خواهرزاده او [یعنی عایشه] نقل شده است: عایشه بالاپوشی از حریر یا [خز] داشت که آن را گاه و بیگاه به تن میکرد.
این روپوش را به عبداللهبن زبیر بخشید.
د) [پس از رحلت خاتم الانبیاءصلّیاللهعلیهوآله] محمّدبن اشعث که از سران طایفه کنده بود، برای عایشه پوستینی به هدیه آورده بود، و او در هنگام سردی هوا از این پوستین استفاده میکرد.
هـ) زنی مسلمان به نام امینه میگوید: روزی عایشه را دیدم که بالاپوشی سرخرنگ و روسری سیاهرنگ پوشیده بود.[91]
و) قاسم فرزند محمّدبن ابیبکر نقل میکند که عایشه با لباس زرد رنگ احرام میبست، و او با پیراهن زرد و زیورآلات طلا احرام حج میبست.»[92]
نکته جالب این که عایشه در شرایطی از چنین پوششهای تجمّلاتی و رنگارنگ استفاده میکند که خودش رنگ و نوع پوشش زنان انصار را به عنوان الگوی پوشش یک بانوی مسلمان میستاید و آنان را چنین توصیف میکند:
«زنانی بهتر از بانوانِ انصار ندیدم. هنگامی که این آیه [آیه حجاب، سوره نور] نازل شد، هر کدامشان برخاسته و به سوی پارچههای پشمینهای که داشتند، شتافتند و آن را بریده و خود را چنان با آن پوشاندند که گویا بر سرهایشان کلاغهای سیاهرنگ نشسته بود.»[93]
- پاورقی -
(78) - ـ [هُرمُزان پادشاه سابق شوش و شوشتر که مسلمان شده بود و نقشههای جنگی در فتح شهرهای ایران را برای عمر میکشید.]
(79) - ـ (فقال عمر: أردت أن تفسد علیّ المسلمین)
(80) - ـ نجاح عطا الطائی: نظریات الخلیفتین، ج 2، ص 36 .
(81) - ـ عبدالقادر دهقان سراوانی: مقاله مندرج در فصلنامه ندای اسلام، شماره 10، (تیراژ: 9000 نسخه)، تابستان 81، ص 20 .
(82) - ـ به راستی منظور از تصویب مسلمین که در ادّعاهای اهل سنّت بسیار به چشم میخورد، چیست؟ اگر مقصود نظر همه آنان است، که قطعاً وقوع جمعی چنین توافقی مُحال است و اگر نظر برخی از صحابه برگزیده و اطرافیان خلیفه (به اصطلاح: اهل حلّ و عقد) به عنوان نماینده همه مسلمانان، مدّنظر میباشد؛ باید گفت: «به تصریح خلیفه دوم، نظر اطرافیان خلیفه و منتخبانِ از صحابه، نظر همه مسلمانان نیست و فاقد اعتبار میباشد.»
به این سند تاریخی توجّه فرمایید:
«دو نفر نزد ابابکر آمده و از او قطعه زمینی برای کشاورزی خواستند. ابابکر نظر اطرافیان حاضر در جلسه را پرسید، هیچکس مخالفت نکرد؛ لذا سند آن را به آنها داد. آنها سند را نزد عمر بردند [تا گواهی او را مبنی بر صحّت سند در آن ثبت کنند.) - او سند را گرفته و پاره کرد و در حالی که خشمناک بود نزد ابابکر آمد و گفت: آیا این زمین از آنِ تو بود یا از مال مسلمانان؟ ابابکر جواب داد: مال مسلمین بود؛ ولی من با اطرافیانم در این زمینه مشورت کردم.
عمر در ردّ وی گفت: آیا با همه مسلمانان مشورت کردی و همه به این عمل راضی هستند؟ ابوبکر گفت: من که از اوّل گفتم تو برای خلافت سزاوارتر از من هستی؛ ولی تو مرا به پذیرش آن مجبور نمودی.» (علی محمّد میرجلیلی: امام علیعلیهالسّلام و زمامداران، ص 61؛ به نقل از: شرح نهجالبلاغه ابنابیالحدید، ج 12، ص 58)
گفتگوی میان آن دو چنین ثبت شده است: «... و جاء عمر و هو مغضب، حتی وقف علی أبیبکر، فقال: أخبرنی عن هذه الأرض الّتی اقتطعتها هذین الرجلین، أهی لک خاصّة، أم بین المسلمین عامّة! فقال: بین المسلمین عامّة. قال: فما حملک علی أن تخصّ بها هذین دون جماعة المسلمین؟ قال: استشرت الذین حولی، فأشاروا بذلک، فقال: أفکلّ المسلمین أوسعتهم مشورة و رضاً!...» (ابنابیالحدید: شرح نهجالبلاغه، ج 12، ص 59)
(83) - ـ عبدالقادر دهقان سراوانی: مقاله مندرج در فصلنامه ندای اسلام، شماره 2، تابستان 79، ص 31.
(84) - ـ سیّد عبدالرحیم خطیب: شیخین (چاپ ششم 1382)، ص 29 .
(85) - ـ علّامه سیّد مرتضی حسینی فیروزآبادی: شناسایی هفت تن در صدر اسلام (ترجمه السبعة من السلف؛ به قلم: عبّاس راسخی نجفی)، ص 81 ـ 82 .
(86) - ـ حسین غیب غلامی: علیبن ابیطالبعلیهالسّلام و رمز حدیث فدک، ص 43 ـ 45؛ به نقل از: تاریخ مدینة دمشق، ج 28، ص 200 .
(87) - ـ فؤاد فاروقی: بیست و پنج سال سکوت علی (چاپ دوم 1379)، ص 35 .
(88) - ـ عبدالقادر دهقان سراوانی: مقاله مندرج در فصلنامه ندای اسلام، شماره 2، تابستان 79، ص 31.
(89) - ـ [پس از رحلت خاتم الانبیاءصلّیاللهعلیهوآله و در دوره تسلسل فتوحات و غنائم و فراوان بودن مال و ثروت.]
(90) - ـ علّامه سیّد مرتضی عسکری: نقش عایشه در تاریخ اسلام، ج 3، ص 232 .
(91) - ـ همان منبع، ج 3، ص 232 ـ 233؛ به نقل از: طبقات الکبری، ج 8، ص 69 ـ 73 .
(92) - ـ همان منبع، ج 3، ص 233؛ به نقل از: سیر اعلام النبلاء، ج 2، ص 132 .
(93) - ـ زمخشری: الکشّاف، ج 3، ص 231، ذیل آیات (30 ـ 31) سوره نور.
زاهدی با رفتارهای دوگانه
- بازدید: 576