تا زنده ام به جهان، گویم ثنای علی
جانم فدای علی! جانم فدای علی!
شور و نشاط درون، ز اندازه گشته فزون
کاُفتد ز پرده برون، امشب لقای علی
[192]
بر آسمان به یقین، نازد ز فخر، زمین
زیرا که چیده چنین بزمی برای علی
گر در علی نگری، بینی به جلوهگری
در قالب بشری، ذات خدای علی
او برتر از بشر است، از طینتی دگر است
پوشیده از نظر است قدر و بهای علی
ایمان، ثمر ندهد طاعت، اثر ننهد
جان از خطر نرهد جز با ولای علی
امن و امان همهست، روح و روان همهست
در گوش جان همهست، دانم ندای علی
حاشا که چشم خرد روشن به ره نگرد
گر بهرهای نبرد از توتیای علی
هم هوشمند شوی هم سربلند شوی
گر بهره مند شوی از گفته های علی
سلطان هر دو سراست، مهر رسول خداست
سرمشق اهل وفاست، مهر و وفای علی
بینی به هر نفسی، مردان رزم بسی
امّا به رزم، کسی نگرفته جای علی
گر رشته گوهرست، ور گنج سیم و زرست
چون خاک رهگذرست پیش غنای علی
سوی علی گروی، جز راه او نروی
گر با خبر بشوی از ماجرای علی
در آشکار و خفا، شد یاور ضعفا
دنیا ندیده صفا همچون صفای علی
غمخوار و یار و نصیر، بهر یتیم و صغیر
پشت و پناه فقیر، جود و سخای علی
درد علیست شفا، فقر علیست غنا
شاید ز بال هما، فرشِ سرای علی
آنان که مرد رهند، زر چیست تا که دهند؟
سر چیست تا که نهند، بر خاک پای علی
عشق است رهبر او، شوق است یاور او
هرکس که در سر او باشد هوای علی
من ترْ زبان شدهام، شیرین بیان شدهام
تا این میان شده ام مدحتسرای علی
تا جان روشن من، باقی ست در تن من
باشد به گردن من، طوق ولای علی
نزدیک شد به خدا، بیگانه شد ز خطا
«حالت»! هر آن که چو ما شد آشنای علی
ابوالقاسم حالت
گنجینه نور / 228
ماجرای علی علیه السلام
- بازدید: 207