هی درآ! حیدر که نور مه تویی
تیغ «لا» در چنگ «الاّ اللّه» تویی
تیغ مهرت سر زد از بند قبا
چون نگوید بر تو مرحب مرحبا
مرحبا ما مرحب رای توییم
کشته تیغ تولاّی توییم
[450]
راز گو طفل دبستانیم ما
تیغ وا کن مرحبستانیم ما
هادیان را زین سبب هدهد شدی
زان که اوّل کشته خود، خود شدی
ای همه دروازه و خیبر تو خود
ای نخستین کشته حیدر تو خود
از درون و از برون آمد به کار
زین سبب شد نام تیغت ذوالفقار
یا علی از نفس دون ما را بزن
ذوالفقاری از درون ما را بزن
خلق را یارای سرّ اللّه نیست
هیچ کس از قعر تو آگاه نیست
چون زمین از غربتت آگاه شد
قطرهای از وی چکید و ماه شد
با تو هستم ای ابدبان ازل
شیرمرد بیشه های لم یزل
ای عقاب کوه «اللّه الصّمد»
از تو این گنجشک می خواهد مدد
می زند پیشانی ام برق سجود
چون تو را می خوانم از عمق وجود
آه ای رعد خدا بر جان طور
نام تو یعنی حریم روح و نور
نام تو یعنی سحر، یعنی سلام
نام تو یعنی خدا در یککلام
صوفیان خاک رهت را می خرند
عارفان از نام تو گل می برند
ای گریبان حقیقت چاک تو
آسمان سرگشته ادراک تو
از ازل تا نقش حورالعین بود
عکس تو در قابی از قوسین بود
که گل معراجها را چید؟ تو
مصطفی را در تناها دید تو
تو بزرگی، خاک میدان تو نیست
آسمان را تاب جولان تو نیست
رحم کن بر جانم اییعسوب دین
شرک دارم یا امیرالمؤمنین
تا تو بودی بارش آواز بود
روی صحرا بوته های راز بود
تا تو رفتی خُلق امّت تنگ شد
بر سر غصب ولایت جنگ شد
بی تو ما غربت کش دردیم و بس
وارث ده قرن ناوردیم و بس
بی تو گلها دست خود را می برند
شیعیانت در زمین می پژمرند
تا تو بودی می شد از آیینه گفت
روزها در سایه تفسیر خفت
تا تو بودی باغ سلمان باز بود
دامن سحرا ابوذرساز بود
بی تو از ذهن زمین گل دور شد
چشمه سبز عدالت کور شد
[451]
وای بر آنان که خیره سر شدند
با تو ای قرآن ناطق کر شدند
تا حبیب تو محمّد زنده بود
حمزه بغض تو را صد هنده بود
تا نماز مصطفی را خوانده اند
بر تو خشم غزوهها را رانده اند
کینه شمشیر تو در جانشان
می چکد شک از لب ایمانشان
ناله کن حیدر لب چاه است این
شیر یزدان! عصر روباه است این
یا علی تو محو مطلق بودهای
با تو حق بود و تو با حق بودهای
این خسان حرص ریاست می خورند
آب را هم با سیاست می خورند
ورنه در هرم بیابان غدیر
آفتاب از شوق تو آمد به زیر
مؤمن تو نیستند این نارسان
در رحِمهای زمانند آن کسان
تو امام امّتی هستیکه نور
نطفهشان را بسته در عصر ظهور
یا علی باغ تو باری دیگرست
این شکفتن در بهاری دیگرست
بعد تو آیینه مضمون می شود
در جگرها حیرتت خون می شود
نشئه نور تو در ابر زمان
می دمد از نام تو رنگین کمان
یا علی عشق از تو غلغل می کند
بلبل از هجران تو گل می کند
ای به شمشیر تو قتل نفس دون
کشته عشق تو از حیرت فزون
فاتح قلب زمین بازوی تو
خیبر تاریخ رو در روی تو
از تو هر شب چشم حیرانی تر است
قدسیان را ذکر حیدر حیدر است
احمد عزیزی
شرجی آواز / 19
نام تو یعنی سحر، یعنی سلام
- بازدید: 266