بيستم جمادى الثانى ولادت دختر نبوت، همسر ولايت و مادر امامت حضرت فاطمه زهرا عليه السلام
بزمى به حريم كبريا بر پاشد
كوثر ز خدا به مصطفى اعطا شد
يك قطره اب كوثر افتاد به خاك
صد شاخه گل محمدى پيدا شد
كوثر عشق
... نور، على نور...
و او نور مطلق است، نور على نور است، و محمد(ص) خاتم پيامبران از نور او و زهرا عليه السلام نيز از نور محمد پس، از نور اوست.
زهرا مى آيد. نور پاى بر زمين مى نهد، خاك تيره را به وجود خود منور و مزين مى سازد، و خاك تا ابد مفتخر به وجودش ميگردد...
خديجه عليه السلام نور را در وجود مقدس خويش ميپروراند و انگاه، ملائك بر هود جهائى از نور مى ايند به شادى باش خديجه.
زهرا را ارام مى گيرند و بر پرنيابى بهشتى پيچيده، اواى ملكوت بر وى زمزمه مى كنند...
زهرا، دختر عزيز فخر بشر - محمد مصطفى (ص) بدنيا مى آيد، فاطمه ناميده مى شود، پاره شده از نور، دور افتادن از نا پاكيها، پاره تن:
اى تكلم كرده با روح الامين
دختر تجريدى زيتون و تين
دختر رود تجلى در مسيل
دختر اواز بال جبرئيل
اى ملائك بر سلامت صف زده
عرش بر دامان تو ز حرف زده...
فاطمه زهرا عليه السلام پاره تن محمد است، نور چشمان پيام اور خداست پس زهرا عليه السلام نيز خود پيام اورى است و پيامبرى. اور ملكوت، پيام اور نيكى، عفاف، تقوى، عطفه و عاليترين صفات خدائى تجلى يافته در انسان، يك زن. و فاطمه تاريخ را در مى نوردد: زنان تحقير شده، زنان رنج كشيده، زنان برده، زنان اسير در پس جهالت، زنان شرم زده از زن بودن، دختران زنده بگور شده... و فاطمه كوثر است، مايه فخر است، پاره تن و نور چشمان نيكوترين انسانهاى عالم است كه خداى تعالى هستى را به بركت وجود وى هست گردانيده كه: لو لاك لما خلقت الافلاك.
فاطمه عليه السلام عزت مى بخشيد به موجوديت زن، زندگى مى بخشيد به وجود فراموش شده وى - زهرا وجود بى بها شده زن را از پس دهليزهاى تاريك تاريخ بيرون مى كشد و با شخصيت والاى خود فرياد بر سر جهالت ميزند، جهالتى كه زن را تنها وسيله اى براى ارضاء هواهاى نفسانى خود. فاطمه به زن افتاده در كوچه هاى تنگ تاريخ هويت و اصالت ميدهد. او تنها زنى است كه لقب ام ابيها از پيامبر خدا مى گيرد: مادر پدر بودن و مادر، پرورش دهنده فرزند است، پس فاطمه عليه السلام دخترى است كه همچون مادرى دلسوز، پدر بزرگوارش - پيغمبر خدا(ص) را مراقبت مى نمايد و مى پرورد. اگر حكم خداوندى بر اين بود كه از ميان بانوان صالحه نيز پيغامبرى برگزيند براستى چه كسى شايسته تر از بانوى بزرگ اسلام، حضرت زهرا عليه السلام، مى بود؟
انگاه زهرا عليه السلام مارد ولايت نيز مى گردد، همسر بى نظيرترين انسانهاى عالم پس پيامبر(ص)، يعنى على عليه السلام ميشود و خاندان پيامبر از اوست كه زنده ميماند، دوازده گوهر درخشان امامت از بركت وجود زهرا پرتو افشانى مى كند و نور ولايت را تا دنيا دنياست به تلالو وا ميدارد.
و فاطمه افتخار جهان بشريت است او كه تمامى القاب حسنه، قرين نام مباركش ميگردد: صديقه، مرضيه، راضيه، زكيه، طاهره، عاليه، بتول، زهره، خير النساء و...
- زنى مى آيد در تاريخ، همچنان نور مى پراكند، عالم را منور ميسازد، با ما مى آيد، همراه ماست؛ عزتمان داده، شخصيت گمشده مان را زندگانى بخشيده، خمودى و تحجر را از ذهن مان رانده و تحرك و خروشيدن در راه حق را با انقلاب فدك اش به ما اموخته است.
براستى جز گوهر يكدانه اسلام، گل معطر دين محمد(ص)، در دانه بى بديل پيامبر - حضرت صديقه كبرى فاطمه زهرا عليه السلام - كيست كه مى تواند سرمشق زندگى ما گردد؟ به دامان پاكش توسل جوئيم كه نزد حق از عزيزترين هاست و پاره اى از نور اوست.
قرار كل ما فيها
جمادى غرق شادى بود آنشب
بشارت را منادى بود آنشب
خدا را شهر مكه، شهر قرآن
به تاييد قضا شد نور باران
حرم سر تا قدم شور و شعف بود
شكوه راز خلقت را هدف بود
منا و مروه اذينى دگر داشت
خم كيسوى شب چينى دگر داشت
كمان ركن را تيرى دگر بود
صفا را سعى و تكبيرى دگر بود
مقام از بى مقامى داد مى زد
شرر بر كاخ استبداد مى زد
شفق، شعر طلوع فجر مى خواند
حديث ايه هاى قدر ميخواند
فلق معراج شب را ساز مى كرد
گره از كار رجعت باز ميكرد
سحر سوداگر شور و طرب بود
طرب چشم انتظار مرگ شب بود
قمر گيسوى خود را تاب ميداد
قضا لوح قدر را اب ميداد
سپيده اخم خود را باز ميكرد
افق را سينه چاك ناز مى كرد
موذن دم بدم تكبير ميگفت
به ما از ايه تطهير ميگفت
غلم بر قاف شب كوبيد خورشيد
مى از جام فلق نوشيد خورشيد
زمين ابستن نص علق بود
زمان ائينه دار لطف حق بود
وجود واجب استاد هستى
تجلى كرد در ابعاد هستى
خديجه تا زهستى نيست گرديد
ز هستى نمره او بيست گرديد
به روز بيست از ماه جمادى
ندا برخاست از ناى منادى
خديجه ثروت خود را فدا كرد
فنا شد و ز فناكسب بقا كرد
ز كارش موشكافى كرد خالق
گذشتش را تلافى كرد خالق
در رحمت به رويش نيز واكرد
به او زهراى اطهر را عطا كرد
طريقت را دليل راه آمد
حقيقت را تجليگاه آمد
شريعت صورت و معناست زهرا
حقيقت قطره و درياست زهرا
چه زهرائى كه هستى هست. مستش
كليد هستى عالم بدستش
چه زهرائى، على را پاك همسر
كه مادر هست بر شبير و شبر
پدر او را نه ختم مرسلين است
كه او بر خاتم خاتم نگين است
خدا را شاهكار خلقت آمد
كه بر اسرار هستى علت آمد
شكوفا شد به امر وحى سرمد
گل بى خار گلزار محمد
به مدح او قلم درمانده گردد
به وصفش واژه ها شرمنده گردد
ورا ذرات عالم مى شناسند
زادم تا به خاتم مى شناسند
نه تنها دم زند ادم ز وصفش
زند دم خالق اعظم ز وصفش
شكوه رمز يا زهراست زهرا
قرار نوح در درياست زهرا
به زهرا تا توسل كرد آتش
به ابراهيم حق شد سرد آتش
چه نامش برد موسى، موسوى شد
كليم حق ز فيض معنوى شد
مسيحازد چو بر دامان او دست
گسست از فرش دل، در عرش بنشست
بلى صديقه كبرى است زهرا
قرار كل ما فيهاست، زهرا
سفاعت در جزا پابست زهراست
نجات ما همه در دست زهراست
بيستم جمادى الثانى ولادت حضرت فاطمه زهرا عليه السلام
- بازدید: 4572