مرحوم آیت الله الهی قمشه ای
قصد حجاز و كعبه دیدار داری
ای دل اگر عَزْم دیار یار داری
اوّل زدل نقش سِوَالله پاك گردان
شوق شهود حضرت دلدار داری
اوّل به میقات وفا لبّیك گفتی
چون سوی صحرای حجاز عشق رفتی
از شوق روی گُلْ رخی در طرف بستان
چون بلبل افغان كردی و چون گل شكفتی
با جامه طاعت بكوی دلبر آئی
باید نخست از جامه عصیان برآیی
تاگام بتوانی زدن در كوی جانان
بشكست اگر پایت در این رَهْ با سرآیی
وز دنیی دُون در رَهِ ایمان گذشتی؟
احرام بستی در رهش از جان گذشتی؟
كانجا شوی در باغ حسن دوست مهمان؟
از هر چه جُز یاد رخ جانان گذشتی؟
كردی در آن درگاه عزّت آه و زاری
لبّیك گویان آمدی در كوی یاری؟
تا خار زار دل شود باغ و گلستان
گشتی ز اشك شوق چون ابر بهاری
یا تشنه را آبی مریضی را دوائی
دادی در آنجا بینوائی را نوائی
بودی به خَلْقان مهربان چون مهر تابان؟
كردی رها مظلومی از رنج و بلایی؟
ویرانه دل هارا ز مهرآباد كردی؟
با زیردستان همچو سلطان داد كردی؟
بنواختی محزون یتیمی را به احسان؟
دلجوئی از همسایه ناشاد كردی؟
لبّیك گفتی دعوت آن یار سرمد؟
احرام چون بستی بكوی عشق ایزد؟
دیدی درون كعبه دل، نور سبحان؟
گشتی چو محو جلوه آن حُسنِ بی حدّ
دلبر پسندد قلب پاك و دیده تر
ای حاجیان رفتید چون در كوی دلبر
هنگام پاداش و جزای عدل و احسان
یاد آورید از عهد وصل و روز محشر
مدهوش گردید از تجلای جلالش
ای حاجیان بوسید چون خال جمالش
سرمست و مشتاقانه چون موسیِ عمران
از طور عشق آیید در كوی وصالش
كز وعده دیدار جانان كام گیری
چون جان شود محرم به تن احرام گیری
بوسی حَجَر خال لَب لعل نگاران
وز زمزم چاه زنخدان جام گیری
زادی بجز مهرش در این ره برنداری
كار تن و جان را به ایزد واگذاری
جُز طاعتش باش از همه كاری پشیمان
گامی مزن جز بر رضای ذات باری
رنج ره عشق است فیض آسمانی
رنج ار به پیش آید شمر گنج نهانی
افزای بر حلم و سخا و جود و اِحسان
جور از رفیقان بینی و نامهربانی
بر خلق بگشا درگه صلح و صفا را
تا میتوان بخشا نوائی بینوا را
خار جفا بركَن درخت عدل بنشان
از پای مظلومی بكش خار جفا را
--------------------------------------------------
منبع : سايت لبيك
شعر «قصد حجاز و كعبه»
- بازدید: 1492