بیمار دشت کرب و بلا با اجازه ات
رفتم سراغ شعر شما با اجازه ات
حالا که تو جزء بکایین عالمی
من هم شدم ز اهل بکا با اجازه ات
گفتم کمی حال و هوایم عوض شود
رفتم سراغ طشت طلا با اجازه ات
رفتم میان خیمه ارباب و با سلام
گفتم که ای خون خدا با اجازه ات
دست تو هم بسته به زنجیر و خوانده ام
امشب تو را شیر خدا با اجازه ات
ارسالی توسط آقای احمد ابراهیم نژاد