(بالغَيْبِ)
در اين كلمه از چند جهت بحث مى شود :
1 . در «باء» آن بعضى گفته اند براى تعديه است ، بنابراين «غيب» متعلّق «ايمان» مى شود ; يعنى ايمان مى آورند به امورى كه غيب و نامشهود است . و بعضى گفته اند براى مصاحبت است ; يعنى ايمان در حال حضور آنان ، مقرون و مصاحب با ايمان در حال غيب و نهان است و مانند منافقين نيستند كه در آيات بعد مى فرمايد : (وَإِذا لَقُوا الَّذِينَ آمَنُوا قالُوا آمَنّا وَ إِذا خَلَوْا إِلى شَياطِينِهِمْ قالُوا إِنّا مَعَكُمْ)([43]) .
(هر گاه مؤمنين را ملاقات مى كنند مى گويند ايمان آورديم و وقتى با رؤساى كفر خلوت مى كنند مى گويند ما با شما هستيم) .
و بعضى گفتند براى استعانت و آلت است ; يعنى ايمان آن ها به قلب است كه شىء غيب و نهانى است نه به زبان ، مانند منافقين نيستند كه (يَقُولُونَ بِأَلْسِنَتِهِمْ ما لَيْسَ فِي قُلُوبِهِمْ)([44]) ; ولى ظاهر همان معنى اول است كه بدون تكلّف و مطابق اخبارى است كه در ذيل تفسير آيه ذكر شده .
2 . در معنى «غيب» : ضدّ شهود و حضور است و امور غيبى ، يعنى امورى كه به واسطه حواس ظاهره ادراك نشود و از نظر پنهان باشد . بنابراين ايمان به غيب ايمان به امورى است كه از راه حواس ظاهرى پيدا نشود ، بلكه از راه براهين عقليه و استدلالات علميه براى انسان حاصل شود ; مانند ايمان به وجود صانع و توحيد و صفات او و ايمان به انبيا و اوصيا ، چه براى كسانى كه درك حضور آن ها را نموده و چه نسبت به كسانى كه درك حضور ننموده اند ; زيرا آن چيزى كه متعلّق ايمان است كه عبارت از نبوّت و وحى باشد از نظر پنهان است . بلى ، كسانى كه درك حضور ننموده و معجزات و اخلاق آنان را مشاهده ننموده اند و از طريق آثار ايمان آورده اند ، از اين جهت نيز ايمان به غيب محسوب مى شود ، و مانند ايمان به ملائكه و ايمان به قيامت و معاد و ايمان به حضرت بقيّة الله(عليه السلام) در دوره غيبت .
و بالجمله ، ايمان به غيب ، ايمان به جميع عقايد حقّه را شامل مى گردد .
اخبارى كه ايمان به غيب را ايمان به وجود حضرت مهدى (عج) مى داند
و امّا اخبارى كه ايمان به غيب را ايمان به وجود حضرت مهدى(عليه السلام) در دوره غيبت تفسير كرده ; مانند حديثى كه در تفسير برهان از صدوق از حضرت صادق(عليه السلام)روايت فرموده :
«من آمن([45]) بقيام القائم أنـّه الحقّ»([46]) .
(مراد از (الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ) كسانى هستند كه ايمان بياورند و اقرار كنند به اينكه قيام حضرت قائم حق و درست است) .
و حديثى كه نيز در برهان از ابن بابويه از حضرت صادق(عليه السلام) روايت كرده كه فرمود :
«و الغيب : هو الحجة الغائب ، و شاهد ذلك قوله تعالى : (وَ يَقُولون لَولا اُنْزل عَلَيه آيةٌ فَقُل إنّما الغَيبُ للهِ فانتظروا إنّي مَعَكُم مِنَ المُنتَظِرينَ)([47])»([48]) .
در اخبار مدح مؤمنان دوره غيبت
و حديثى كه از جابر از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) روايت شده كه بعد از ذكر ائمّه اثنى عشر تا حضرت مهدى(عليه السلام) مى فرمايد :
«طوبى للصابرين في غيبته ، طوبى للمقيمين على محبّته ، اُولئك مَن وصفهم الله في كتابه فقال : (الّذين يؤمنون بالغيب) . . .» الحديث([49]) . (خوشا به حال كسانى كه در زمان غيبت حضرت مهدى(عليه السلام) صبر مى كنند ، خوشا به حال كسانى كه بر دوستى او ايستادگى مى نمايند ، اينان كسانى هستند كه خداوند در قرآن توصيف نموده و فرموده : (الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ)) ; و غير اين ها از اخبار ديگر از قبيل بيان مصداق است و منافاتى با عموم ندارد و وجه اختصاص به ذكر ، ممكن است از جهات ذيل باشد :
1 . مؤمنين در دوره غيبت تمام ايمانشان ايمان به غيب است ; چون درك زمان پيغمبر(صلى الله عليه وآله) و ائمّه اطهار (عليهم السلام) را ننموده و امام آن ها هم در پرده غيبت و نامشهود است .
2 . چون غيبت آن حضرت و طول عمر او و بودنش در ميان مردم و عدم مشاهده اش همه بر خلاف عادت است ، ايمان به او اقوا مراتب ايمان است .
3 . چون اعتراف به حضرت مهدى و غيبت او ، جزو اخير عقايد حقّه است ; يعنى كسانى كه معترف به او باشند ، به جميع عقايد حقه معترف و مؤمنند ، لذا تخصيص به ذكر داده اند و ممكن است جهات ديگرى هم داشته باشد .
4 . در بيان اخبارى كه در مدح مؤمنين در دوره غيبت حضرت بقيّة الله(عليه السلام)وارد شده و آن بسيار است :
از آن جمله خبرى است كه در بحار از ] كمال الدين [ از حضرت رسول(صلى الله عليه وآله)روايت كرده كه فرمود :
«إنّ أعظم النّاس يقيناً ، قوم يكونون في آخر الزمان لم يلحقوا النبىّ(صلى الله عليه وآله) و حجب عنهم الحجّة ، فآمنوا بسَواد في بياض»([50]) .
(همانا بزرگ ترين مردم از جهت يقين ، گروهى هستند كه در آخر زمان مى باشند ، پيغمبر را درك نكرده اند و حجت و امام نيز از ايشان در پرده است ، ايمان آورده اند به سياهى كه در سفيدى است ; يعنى به قرآن و آثار و اخبارى كه از نبىّ اكرم(صلى الله عليه وآله) و ائمّه اطهار (عليهم السلام) به آن ها رسيده) .
و نيز در بحار از حضرت سجّاد(عليه السلام) روايت شده كه فرموده :
«من ثبت على ولايتنا في غيبة قائمنا ، أعطاه الله أجر ألف شهيد مثل شهداء بدر و اُحد»([51]) .
(كسى كه بر ولايت ما در هنگام غايب بودن قائم ما ثابت باشد ، خداوند اجر هزار شهيد مانند شهداى بدر و احد به او عطا فرمايد) .
و نيز در بحار از حضرت صادق(عليه السلام) روايت شده كه فرمود :
«من مات منكم على هذا الأمر منتظراً له كان كمن في فسطاط القائم(عليه السلام)»([52]) .
(كسى كه بميرد از شما بر اين امر ، در حالى كه منتظر ظهور حضرت قائم(عليه السلام)باشد ، مانند كسى است كه در خيمه قائم ، با او باشد) .
و در بحار در همين صفحه از حضرت رضا(عليه السلام) از آباى طاهرين او از پيغمبر (صلى الله عليه وآله)روايت كرده كه فرمود :
«أفضل أعمال اُمّتي انتظار الفرج»([53]) .
(بهترين اعمال امت من ، انتظار فرج است) .
و نيز در بحار است كه از امير المؤمنين(عليه السلام) سؤال شد :
أيّ الأعمال أحبّ إلى الله عزّوجلّ؟ قال : «انتظار الفرج»([54]) .
(كدام از كارها نزد خداى عزوجل محبوب تر است؟ فرمود : انتظار فرج) .
و نيز در بحار از ابى حمزه از ابى خالد كابلى از على بن الحسين(عليهما السلام)حديثى روايت كرده كه در آن مى فرمايد :
«فإنّ أهل زمان غيبته القائلون بإمامته المنتظرون لظهوره ، أفضل أهل كلّ زمان ; لأنّ الله تعالى ذكره أعطاهم من العقول و الأفهام و المعرفة ما صارت به الغيبة عندهم بمنزلة المشاهدة ، و جعلهم في ذلك الزمان بمنزلة المجاهدين بين يدي رسول الله(صلى الله عليه وآله)بالسيف ، اُولئك المخلصون حقّاً ، و شيعتنا صدقاً ، و الدعاة إلى دين الله سرّاً و جهراً»([55]) .
(به درستى كه اهل زمان غيبت حضرت مهدى ، كه قايل به امامت او و منتظر ظهور او هستند ، بهترين اهل هر زمانى مى باشند ; براى اينكه خداى تعالى از عقل و فهم و معرفت به اندازه اى به آن ها عطا فرموده كه غيبت نزد آن ها به منزله حضور و مشاهدت شده است و آنان را در اين زمان به منزله مجاهدين با شمشير در جلو رسول خدا(صلى الله عليه وآله)قرار داده ، اينان بندگان خالص خدا و به راستى شيعيان ما و دعوت كنندگان به دين خدا در نهان و آشكارا هستند) .
_________________________________
[43] . سوره بقره : آيه 14 .
[44] . اين ها مى گويند به زبان خود چيزى را كه نيست در قلب آن ها . سوره فتح : آيه 11 .
[45] . در نسخه : «من أقرّ» .
[46] . كمال الدين : ص17 و تفسير برهان : ج1 ، ص125 ، ح4 .
[47] . سوره يونس : آيه 20 .
[48] . والغيب : أو حجت غايب است چنانچه خداوند مى فرمايد : مى گويند : چرا معجزه اى از پروردگارش بر او نازل نمى شود؟ بگو : غيب ، تنها براى خداست ، شما در انتظار باشيد ، من هم با شما در انتظارم . كمال الدين : ص29 وتفسير برهان : ج1 ، ص125 ، ح5 .
[49] . تفسير برهان : ج1، ص125 ح6 ; ينابيع المودة : ج3، ص285 وبحار الأنوار : ج36، ص306 .
[50] . كمال الدين : ج1 ، ص288 ، ح8 و بحار الأنوار : ج52 ، ص125 ، ح12 .
[51] . كمال الدين : ج1 ، ص323 ، ح7 و بحار الأنوار : ج52 ، ص125 ، ح13 .
[52] . محاسن : ج1 ، ص277 ، ح544 و بحار الأنوار : ج52 ، ص125 ، ح15 .
[53] . عيون اخبار الرضا(عليه السلام) : ج2 ، ص39 ، ح87 و بحار الأنوار : ج52 ، ص122 ، ح2 .
[54] . بحار الأنوار : ج52 ، ص122 .
[55] . همان ، ح4 و الاحتجاج : ج2 ، ص154 .