حالات پيامبر و ائمّه (عليهم السلام) در نماز

(زمان خواندن: 12 - 23 دقیقه)

حالات پيامبر و ائمّه (عليهم السلام) در نماز
و در اين مورد مراجعه و ملاحظه حال رسول خدا(صلى الله عليه وآله) و ائمّه اطهار در هنگام نماز براى درك اهمّيت اين مطلب كافى است :
درباره رسول خدا(صلى الله عليه وآله) روايت شده :
«إذا قام إلى  الصلاة كان له أزيز كأزيز المِرجَل»([91]) .
(هر گاه به نماز مى ايستاد ، جوششى مانند جوشش ديگ براى او بود) .
و درباره امير المؤمنين(عليه السلام) روايت شده :
«إذا أخذ في الوضوء يتغيّر وجهه من خيفة الله ، و إذا حضر وقت الصلاة يتزلزل و يتلوّن و يقول : جاء وقت أمانة عرضها الله على السموات . . .»([92]) .
(هر گاه به وضو شروع مى نمود رنگ رويش از ترس خدا دگرگون مى شد و هر گاه وقت نماز مى رسيد مى لرزيد و رنگ به رنگ مى شد و مى فرمود : وقت امانتى كه خداوند بر آسمان ها عرض كرد فرا رسيد) .
و نيز در حديث رسيده : ] «أنـّه وقع نصل في رجله(عليه السلام) ، فلم يمكن أحداً من إخراجه ، فقالت فاطمة(عليها السلام) : أخرجوه في حال صلاته ; فإنـّه لايحسّ حينئذ بما يجري عليه ، فاُخرج وهو في صلاته ، فلم يحسّ به أصلاً» [([93]) .
(كه تير به پاى حضرت امير المؤمنين(عليه السلام) رسيد ، صديقه طاهره(عليها السلام) فرمود : در حال نماز آن را بيرون بياوريد ] ، زيرا در آن حال باكى ندارد بر وى چه گذرد ; سپس هنگامى كه در نماز شد ، تير را از پاى ايشان خارج كردند [) .
و در حق فاطمه زهرا(عليها السلام)رسيده :
«تنهج في الصلاة من خيفة الله»([94]) .
(از خوف خدا ، در نماز به تندى نفس مى زد) .
و درباره حضرت مجتبى(عليه السلام)وارد شده :
«إذا فرغ من وضوئه يتغيّر لونه و يقول : حقّ على من أراد أن يدخل على ذي العرش أن يتغيّر لونه»([95]) .
(هر گاه از وضو فارغ مى شد رنگش تغيير مى كرد و مى فرمود : سزاوار است بر كسى كه مى خواهد بر خداوند عرش وارد شود اينكه رنگش دگرگون شود) .
و درباره حضرت سجّاد وارد شده :
«] و أنه إذا توضّأ [ اصفّر لونه . . . و يقول : أتدرون بين يدي من اُريد أن أقوم . . .؟»([96]) .
(] و هنگام وضو [ رنگش زرد مى شد و مى گفت : آيا مى دانيد در مقابل چه كسى مى خواهم بايستم؟) .
و نيز روايت شده كه :
«و قد سقط رداؤه فلم يسوِّه» .
(ردا از دوشش افتاد و آن را راست نكرد) .
و مى فرمود :
«إنّ العبد لا تقبل منه صلاة إلاّ ما أقبل عليه منها بقلبه» .
(به درستى كه نماز بنده قبول نمى شود مگر آنچه اقبال و توجه بر آن داشته باشد باقلب خود) .
ابو حمزه ثمالى عرض كرد : پس ما هلاك شديم ، فرمود :
«كلاّ إنّ الله يتمّ ذلك بالنوافل»([97]) .
(نه چنين است ، به درستى كه خداوند تمام مى كند آن را به واسطه نوافل) .
و نيز روايت شده :
«إذا قام إلى الصلاة تغيّر لونه ، و إذا سجد لم يرفع رأسه حتى يرفض عرقاً ، و في القيام ، كأنـّه ساق شجرة لا يتحرك إلاّ بالريح»([98]) .
(هر گاه به نماز مى ايستاد رنگش تغيير مى كرد و هر گاه به سجده مى رفت سربلند نمى كرد تا عرق در بدنش ظاهر مى شد ; و در حال قيام مانند ساق درختى بود كه حركت نمى كرد ، مگر به واسطه باد) .
و در حقّ حضرت صادق(عليه السلام) روايت شده :
«يخرّ مغشيّاً و يقول : اُرَدّد الآية حتى سمعتها من المتكلّم بها»([99]) .
(در كلمه إيّاك نعبد و إياك نستعين حالت غشوه به حضرتش رو مى داد و مى فرمود : آن قدر مكرر مى كنم ، تا اينكه از گوينده آن بشنوم) .
و از بعض اكابر نقل شده كه مى گفت در حال نماز ، كعبه را در مقابل حاجب ] = ابرو [ و صراط را زير پا و بهشت را طرف راست و جهنم را طرف چپ و ملك الموت را عقب سر قرار مى دهم و فكر مى كنم اين آخرين نماز من است([100]) .
مؤلّف گويد : اين امور تعجب ندارد ; زيرا مثل اين ها بلكه بيشتر از اين ها در بسيارى از مردم نسبت به سلاطين ظاهره مشاهده مى شود و تحقق اين امور در انسان داير مدار قوّه ايمان و ازدياد معرفت به عظمت حضرت سبحان جلّت عظمته است و اينكه او عالم به سراير و ضماير و حاضر و ناظر و قادر و قاهر و مُثيب و مُعاقب است و قيامت و حضور در پيشگاه عرش عظمت حق ، هميشه نصب العين انسان بوده و دنيا و زخارف آن در نظرش حقير و ناچيز باشد و به عين اليقين ، بلكه به حق اليقين يقين داشته باشد ، كه هيچ امرى بدون مشيّت حق واقع نمى شود .
و بدان كه غرض اصلى از تشريع نماز ، قرب به مقام حق و اظهار عبوديت و انقياد و تسليم نسبت به امور تكوينى و اوامر تشريعى حق تبارك و تعالى مى باشد .
رسول خدا(صلى الله عليه وآله)به ابا ذر غفارى (رحمه الله)([101]) مى فرمايد :
«يا أبا ذر اعبُد ربّك كأنّك تراه ، فإن لم تكن تراه فإنّه يراك»([102]) .
(اى ابا ذر! پروردگارت را چنان عبادت كن كه گويا او را مى بينى ، چه اگر تو او را نمى بينى او تو را مى بيند) .
و اما بدن و جسم نماز :
عبارت از امورى است كه در شرع به نحو شرطيت يا جزئيت در نماز اعتبار كرده و در فقه متعرض مسائل و احكام و فروع آن شده اند و غرض ما در اينجا تعرض آن ها نيست ، بلكه توجه به اسرار و بواطن آن هاست :

حالات پيامبر و ائمّه (عليهم السلام) در نماز
و در اين مورد مراجعه و ملاحظه حال رسول خدا(صلى الله عليه وآله) و ائمّه اطهار در هنگام نماز براى درك اهمّيت اين مطلب كافى است :
درباره رسول خدا(صلى الله عليه وآله) روايت شده :
«إذا قام إلى  الصلاة كان له أزيز كأزيز المِرجَل»([91]) .
(هر گاه به نماز مى ايستاد ، جوششى مانند جوشش ديگ براى او بود) .
و درباره امير المؤمنين(عليه السلام) روايت شده :
«إذا أخذ في الوضوء يتغيّر وجهه من خيفة الله ، و إذا حضر وقت الصلاة يتزلزل و يتلوّن و يقول : جاء وقت أمانة عرضها الله على السموات . . .»([92]) .
(هر گاه به وضو شروع مى نمود رنگ رويش از ترس خدا دگرگون مى شد و هر گاه وقت نماز مى رسيد مى لرزيد و رنگ به رنگ مى شد و مى فرمود : وقت امانتى كه خداوند بر آسمان ها عرض كرد فرا رسيد) .
و نيز در حديث رسيده : ] «أنـّه وقع نصل في رجله(عليه السلام) ، فلم يمكن أحداً من إخراجه ، فقالت فاطمة(عليها السلام) : أخرجوه في حال صلاته ; فإنـّه لايحسّ حينئذ بما يجري عليه ، فاُخرج وهو في صلاته ، فلم يحسّ به أصلاً» [([93]) .
(كه تير به پاى حضرت امير المؤمنين(عليه السلام) رسيد ، صديقه طاهره(عليها السلام) فرمود : در حال نماز آن را بيرون بياوريد ] ، زيرا در آن حال باكى ندارد بر وى چه گذرد ; سپس هنگامى كه در نماز شد ، تير را از پاى ايشان خارج كردند [) .
و در حق فاطمه زهرا(عليها السلام)رسيده :
«تنهج في الصلاة من خيفة الله»([94]) .
(از خوف خدا ، در نماز به تندى نفس مى زد) .
و درباره حضرت مجتبى(عليه السلام)وارد شده :
«إذا فرغ من وضوئه يتغيّر لونه و يقول : حقّ على من أراد أن يدخل على ذي العرش أن يتغيّر لونه»([95]) .
(هر گاه از وضو فارغ مى شد رنگش تغيير مى كرد و مى فرمود : سزاوار است بر كسى كه مى خواهد بر خداوند عرش وارد شود اينكه رنگش دگرگون شود) .
و درباره حضرت سجّاد وارد شده :
«] و أنه إذا توضّأ [ اصفّر لونه . . . و يقول : أتدرون بين يدي من اُريد أن أقوم . . .؟»([96]) .
(] و هنگام وضو [ رنگش زرد مى شد و مى گفت : آيا مى دانيد در مقابل چه كسى مى خواهم بايستم؟) .
و نيز روايت شده كه :
«و قد سقط رداؤه فلم يسوِّه» .
(ردا از دوشش افتاد و آن را راست نكرد) .
و مى فرمود :
«إنّ العبد لا تقبل منه صلاة إلاّ ما أقبل عليه منها بقلبه» .
(به درستى كه نماز بنده قبول نمى شود مگر آنچه اقبال و توجه بر آن داشته باشد باقلب خود) .
ابو حمزه ثمالى عرض كرد : پس ما هلاك شديم ، فرمود :
«كلاّ إنّ الله يتمّ ذلك بالنوافل»([97]) .
(نه چنين است ، به درستى كه خداوند تمام مى كند آن را به واسطه نوافل) .
و نيز روايت شده :
«إذا قام إلى الصلاة تغيّر لونه ، و إذا سجد لم يرفع رأسه حتى يرفض عرقاً ، و في القيام ، كأنـّه ساق شجرة لا يتحرك إلاّ بالريح»([98]) .
(هر گاه به نماز مى ايستاد رنگش تغيير مى كرد و هر گاه به سجده مى رفت سربلند نمى كرد تا عرق در بدنش ظاهر مى شد ; و در حال قيام مانند ساق درختى بود كه حركت نمى كرد ، مگر به واسطه باد) .
و در حقّ حضرت صادق(عليه السلام) روايت شده :
«يخرّ مغشيّاً و يقول : اُرَدّد الآية حتى سمعتها من المتكلّم بها»([99]) .
(در كلمه إيّاك نعبد و إياك نستعين حالت غشوه به حضرتش رو مى داد و مى فرمود : آن قدر مكرر مى كنم ، تا اينكه از گوينده آن بشنوم) .
و از بعض اكابر نقل شده كه مى گفت در حال نماز ، كعبه را در مقابل حاجب ] = ابرو [ و صراط را زير پا و بهشت را طرف راست و جهنم را طرف چپ و ملك الموت را عقب سر قرار مى دهم و فكر مى كنم اين آخرين نماز من است([100]) .
مؤلّف گويد : اين امور تعجب ندارد ; زيرا مثل اين ها بلكه بيشتر از اين ها در بسيارى از مردم نسبت به سلاطين ظاهره مشاهده مى شود و تحقق اين امور در انسان داير مدار قوّه ايمان و ازدياد معرفت به عظمت حضرت سبحان جلّت عظمته است و اينكه او عالم به سراير و ضماير و حاضر و ناظر و قادر و قاهر و مُثيب و مُعاقب است و قيامت و حضور در پيشگاه عرش عظمت حق ، هميشه نصب العين انسان بوده و دنيا و زخارف آن در نظرش حقير و ناچيز باشد و به عين اليقين ، بلكه به حق اليقين يقين داشته باشد ، كه هيچ امرى بدون مشيّت حق واقع نمى شود .
و بدان كه غرض اصلى از تشريع نماز ، قرب به مقام حق و اظهار عبوديت و انقياد و تسليم نسبت به امور تكوينى و اوامر تشريعى حق تبارك و تعالى مى باشد .
رسول خدا(صلى الله عليه وآله)به ابا ذر غفارى (رحمه الله)([101]) مى فرمايد :
«يا أبا ذر اعبُد ربّك كأنّك تراه ، فإن لم تكن تراه فإنّه يراك»([102]) .
(اى ابا ذر! پروردگارت را چنان عبادت كن كه گويا او را مى بينى ، چه اگر تو او را نمى بينى او تو را مى بيند) .
و اما بدن و جسم نماز :
عبارت از امورى است كه در شرع به نحو شرطيت يا جزئيت در نماز اعتبار كرده و در فقه متعرض مسائل و احكام و فروع آن شده اند و غرض ما در اينجا تعرض آن ها نيست ، بلكه توجه به اسرار و بواطن آن هاست :

اما شرايط نماز :

. «وقت» است . انسان بايد در هر وقتى از اوقات نماز متذكر شود ميقاتى را كه خداوند براى قيام خلايق و حضور در پيشگاه او مقرّر فرموده و خود را براى چنين موقعى مستعد و مجهّز و آماده و لايق حضور گرداند .
2 . «طهارت و پاك بودن بدن و لباس» است . هم چنانكه بدن و لباس بايد طاهر و پاك باشد قلب و روح انسان ، كه مورد نظر الهى است ، بايد از هر گونه رجس و پليدى از اخلاق رذيله و معاصى و قبايح پاك و منزه باشد و همين طور كه خود را به اين لباس ظاهرى مى آرايد به «لباس تقوى» نيز ملبّس شود ، چنانچه در قرآن كريم مى فرمايد : (يا بَنِي آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنا عَلَيْكُمْ لِباساً يُوارِي سَوْآتِكُمْ وَ رِيشاً وَ لِباسُ التَّقْوى ذلِكَ خَيْرٌ)([103]) .
(اى فرزندان آدم! به تحقيق ما پوشش و لباس را براى شما فرود آورديم كه عورات([104]) خود را بپوشانيد و خود را به آن بياراييد و لباس تقوا خود بهتر است) .
و از حضرت صادق(عليه السلام) روايت شده كه فرمود :
«أزين اللباس للمؤمن لباس الخوف و التقوى ، و أنعمه نعمة الايمان»([105]) .
(زينت دهنده ترين لباس براى مؤمن لباس خوف از خدا و تقواست و بهترين نعمت براى او نعمت ايمان است) .
3 . «مكان» است . كه سزاوار است براى مكان نماز جايى را اختيار كند كه محل نزول فيوضات الهى و مورد توجه او باشد ; مانند مساجد و مشاهد شريفه و متوجه باشد كه مساجد و خانه هاى خدا محل پاكيزگان و ناآلودگان به اخلاق رذيله و معاصى مى باشد و كسى كه قدم در جاده آن ها مى گذارد بايد خود را از سنخ آنان بگرداند ; از حضرت صادق(عليه السلام) روايت شده كه فرمود :
«إذا بلغتَ باب المسجد فاعلم أنـّك قصدتَ ملكاً عظيماً لا يَطأُ بساطَه إلاّ المطهّرون ، و لا يُجالسه إلاّ الصدّيقون ، و أنّه قادر على من يشاء من الفضل بالقبول و إعطاء الأجر و إن قلّ ، و من العدل بالحَجب و الردِّ و إن كثر . . . و انظر من أيّ ديوان يخرج اسمك ، فإن ذقت حلاوة المناجاة فادخل ، فلك الإذن و الأمان ، و إلاّ فَقِف وقوف المضطرّ قد انقطع منه الحيل ، حتى يأذن لك ، فإنـّه المجيب للمضطرّ إذا دعاه . . .»([106]) .
(هر گاه به در مسجد رسيدى ، بدان كه پادشاه بزرگى را قصد كرده اى كه در زمين او گام ننهند مگر پاكيزگان و همنشين او نشوند مگر تصديق كنندگان و اينكه او قادر است نسبت به هر كه بخواهد از روى فضل و بخشش عمل او را قبول نموده و مزد به او عطا فرمايد هر چند عمل او كم باشد و يا از روى عدل و حساب عمل او را ردّ كند هر چند بسيار باشد ; و بنگر كه از كدام دفتر اسم تو بيرون مى آيد ، پس اگر شيرينى مناجات پروردگار را چشيدى داخل شو كه براى تو اذن و امان است و اگر نه درنگ كن و توقف نماى مانند توقف نمودن شخص مضطر و بى چاره كه اسباب و وسايل از وى منقطع شده باشد تا اينكه خدا به تو اذن دهد ; زيرا خداوند ، اجابت كننده مضطر و بيچاره است هر گاه او را بخواند) .
4 . «استقبال به قبله» است ، كه نمازگزار بايد روى ظاهرش به طرف خانه خدا (كعبه) باشد و سزاوار است كه روى باطن او به طرف حق بوده و به تمام اعضا و جوارح متوجه او و اوامر و دستورات وى باشد .
و از رسول خدا(صلى الله عليه وآله)روايت شده كه فرمود :
«إنّ الله تعالى مقبل على المصلّي ما لم يلتفت»([107]) .
(به درستى كه خداوند به جانب نمازگزار اقبال مى كند مادامى كه التفات به غير او ننمايد) .
و نيز روايت شده كه حضرت رسول(صلى الله عليه وآله) نمازگزارى را ديدند كه با ريش خود بازى مى كرد ، فرمودند :
«لو خشع قلبه لخشعت جوارحه»([108]) .
(اگر دل او خاشع بود ، اعضا و جوارحش نيز خاشع بودند) .
و از حضرت صادق(عليه السلام) روايت شده كه كه فرمود :
«إذا استقبلت القبلة فآيس من الدنيا و ما فيها و الخلق و ما هم فيه ، و استفرغ قلبك عن كلّ شاغل يشغلك عن الله ، و أعلن بسرّك عظمة الله ، و اذكر وقوفك بين يديه يوم تبلو كلّ نفس ما أسلفت ، و ردّوا إلى الله مولاهم الحقّ ، و قِفْ على قدم الخوف و الرجاء»([109]) .
(هر گاه رو به قبله ايستادى ، پس دنيا و آنچه در آن است و خلق و آنچه در آن هستند فراموش كن و دلت را از هر چيزى كه از خدا بازت مى دارد خالى نماى و عظمت و بزرگى خدا را به باطنت اعلان ] كن [ و ايستادنت را در مقابل او متذكر شو در روزى كه هر كسى را ظاهر مى شود آنچه پيش فرستاده ; و به جانب مولاى حقيقى خود بازگشت مى كنند ، و بر پاى بيم و اميد بايست) .

و اما اذان و اقامه

در بعض اخبار ، «اذان» به نفخه اولى ] = بار اول دميدن در شيپور [ براى موت خلايق و «اقامه» به نفخه ثانيه ] = بار دوم دميدن در شيپور [ براى قيام از قبور تشبيه شده و اين تشبيه بهتر است از آنچه از بعض اكابر نقل شده ، كه اذان را به قيام از موت و اقامه را به قيام در عرصات تشبيه كرده ، چون اين هر دو يكى است .
و در كتاب من لا يحضره الفقيه در باب علل صلات از حضرت رضا(عليه السلام)روايت كرده كه فرمود :
«أمر الناس بالأذان لعلل كثيرة ، منها : أن يكون تذكّراً للناسي ، و تنبّهاً للغافل ، و تعريفاً لمن جهل الوقت و اشتغل عنه ، و يكون المؤذّن داعياً إلى عبادة الخالق ، و مرغّباً فيها مقرّاً له بالتوحيد ، و مجاهداً بالإيمان معلناً بالإعلام مؤذّناً لمن ينساها ، و إنّما يقال له ; لأنـّه يؤذّن بالأذان في الصلاة ، و إنّما بدأ بالتكبير و ختم بالتهليل للبدأ باسم الله و الختم به . . .» الحديث([110]) .
(خداوند ، مردم را به اذان امر فرمود براى جهات بسيارى ، كه بعض از آن ها يادآورى ] براى فراموشكار [ و آگاه نمودن غافل و شناسانيدن جاهل به وقت و سرگرم به كار است ، مؤذن دعوت كننده به بندگى آفريدگار و ترغيب كننده در آن و اقرار كننده به يگانگى حق و كوشش كننده در راه ايمان و اعلان كننده كسانى است كه نماز را فراموش كرده ; و مؤذن را مؤذن مى گويند براى اعلام به نماز است و همانا به تكبير ابتدا مى كند و به تهليل خاتمه مى دهد ، براى اينكه به اسم خدا ابتدا و به نام او ختم نموده باشد .
اجزاى نماز و اقوال و افعال آن
امّا اجزاى نماز بر دو قسمند : اقوال ، و افعال و هر قسم از آن ها بر چهار صنف است :
اقوال : عبارت از قرائت و ذكر و دعا و سلام ، و افعال : عبارت از قيام و قعود و ركوع و سجود مى باشند .
اقوال نماز :
1 . قرائت :]  آداب ظاهرى و باطنى قرائت : [
قرائت آداب ظاهرى و باطنى دارد ، كه در مقدمه كتاب بيان شد([111]) به آنجا مراجعه شود .
2 . ذكر : ] آداب ذكر و آيات وارد شده در اهمّيت آن : [
در فضيلت و اهمّيت ذكر آيات و اخبار بسيار وارد شده ، كه به پاره اى از آن ها اشاره مى شود ; در قرآن مجيد در وصف اولى الالباب مى فرمايد : (الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللهَ قِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلى جُنُوبِهِمْ . . .)([112]) .
(صاحبان عقل كسانى هستند كه در حال ايستادن و نشستن و بر پهلو خوابيدن خدا را ياد مى كنند) .
و در سوره نور بعد از آيه نور مى فرمايد : (رِجالٌ لا تُلْهِيهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللهِ . . .) الآية([113]) .
(در آن خانه ها در بامداد و پسين خدا را تسبيح مى كنند مردانى كه تجارت و خريد و فروش آنان را از ياد خدا باز نمى دارد) .
و نيز مى فرمايد : (إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّيْطانِ تَذَكَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ)([114]) .
(به درستى كه پرهيزكاران را هر گاه خطورى از شيطان در دلشان برخورد كند متذكر خدا مى شوند ، پس بينا و متوجه مى شوند و از آن اعراض مى نمايند) .
و نيز مى فرمايد : (وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِكْرِنا)([115]) .
(اطاعت مكن كسى را كه دلش را از ياد ما غافل نموده ايم) .
(فَوَيْلٌ لِلْقاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ مِنْ ذِكْرِ اللهِ)([116]) .
(واى بر كسانى كه دل هايشان سخت است از اينكه خدا را ياد نمايند) .
(وَمَنْ يَعْشُ عَنْ ذِكْرِ الرَّحْمنِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ)([117]) .
(كسى كه از ياد خداى رحمان اعراض كند ، براى او شيطانى را مقرّر مى داريم كه آن شيطان ، قرين و همنشين اوست) .
(اسْتَحْوَذَ عَلَيْهِمُ الشَّيْطانُ فَأَنْساهُمْ ذِكْرَ اللهِ)([118]) .
(شيطان بر آنان چيره شده ياد خدا را فراموش كرده اند) .
(يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللهَ ذِكْراً كَثِيراً * وَ سَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَ أَصِيلاً)([119]) .
(اى كسانى كه ايمان آورده ايد! خدا را بسيار ياد كنيد و در بامداد و پسين او را تسبيح نماييد) .
(أَلا بِذِكْرِ اللهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ)([120]) .
(آگاه باشيد كه به ياد خدا دل ها آرام مى گيرد) .
(فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ)([121]) (مرا ياد كنيد تا شما را ياد كنم) .
(وَ اذْكُرْ رَبَّكَ فِي نَفْسِكَ)([122]) (خدا را در پيش خود ياد كن) .
(وَ لَذِكْرُ اللهِ أَكْبَرُ)([123]) (ياد خدا از هر چيز بزرگ تر است) .
(أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْرِي)([124]) (نماز را به پاى دار ، تا اينكه به ياد من باشى) .
و در لآلى الاخبار از كافى روايت كرده كه فرمود :
«ما من شيء إلاّ و له حدّ ينتهي إليه ، إلاّ الذكر . . .»([125]) .
(براى هر چيزى حدّى است كه به آن حد منتهى مى شود ، مگر براى ذكر خدا كه حدّى ندارد) .
و نيز در لآلى الاخبار روايت كرده كه فرمود :
«و البيت الّذي يُقرأ فيه القرآن و يُذكر الله فيه تكثر بركته ، و تحضره الملائكة ، و يهجره الشيطان ، و يضيء لأهل السماء كما يُضيء الكوكب الدريّ لأهل الأرض»([126]) .
(خانه اى كه در آن قرآن خوانده شود و خدا در آن ياد شود بركتش زياد گردد و فرشتگان آنجا حاضر شوند و شيطان دور شود و براى اهل آسمان روشنى مى دهد ، چنانچه ستاره درخشان به اهل زمين روشنى مى دهند) .
و نيز در لآلى از پيغمبر(صلى الله عليه وآله) روايت كرده كه فرموده :
«ألا اُخبركم بخير أعمالكم ، أرفعها في درجاتكم ، و أزكاها عند مليككم من الدينار و الدرهم ، و خير لكم من أن تَلقوا عدوّكم فتقتلوهم و يقتلوكم؟ فقالوا : بلى ، قال : ذكر الله كثيراً»([127]) .
(آيا خبر دهم شما را به بهترين اعمالتان كه از لحاظ ترفيع درجه از همه بالاتر و نزد فرشتگان از همه پاكيزه تر و بهتر باشد براى شما از دينار و درهم([128]) ; و بهتر باشد از اينكه در جهاد ، دشمن را ملاقات كنيد و آن ها را بكشيد و كشته شويد؟ گفتند : بلى ، فرمود : بسيار به ياد خدا بودن) .
و نيز در لآلى در همين باب از پيغمبر(صلى الله عليه وآله)روايت كرده كه فرمود :
«مَنْ أكثر ذكر الله أحبّه الله»([129]) .
(كسى كه بسيار به ياد خدا باشد ، خدا او را دوست دارد) .
و نيز در تتمه حديث سابق از نبى(صلى الله عليه وآله) روايت كرد ، كه فرمود :
«مَنْ ذكر الله كثيراً كتب الله له براءتان : براءة من النار و براءة من النفاق ، و أظلّه الله في جنّته»([130]) .
(كسى كه بسيار به ياد خدا باشد ، خداوند براى او دو برائت بنويسد : يكى برائت و بيزارى از آتش و ديگرى بيزارى از نفاق ; و او را در بهشت در ظلّ توجه خود قرار دهد) .
و نيز در لآلى از پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) روايت كرده كه فرمود :
«من أحبّ أن يرتع في رياض الجنّة فليُكثر ذكر الله»([131]) .
(كسى كه دوست دارد در باغ هاى بهشت سير كند ، پس بسيار خدا را ياد كند) .

اقسام ذكر

و براى «ذكر» سه قسم بيان كرده اند :
1 . ذكر جلىّ :
يعنى جهراً و آشكارا خدا را تسبيح و تحميد و تعظيم كند و به اسما و صفات ، وى را ياد نمايد .
2 . ذكر خفىّ :
يعنى پنهان و آهسته به ذكر خدا مشغول باشد . و در لآلى الاخبار([132]) اخبار بسيارى در موضوع دعا و صدقه و كليه اعمال خيريه و حسنات نقل كرده كه استتار آن ها ثوابش هفتاد برابر اظهارش مى باشد([133]) .
3 . ذكر قلبى :
يعنى دل و روح در همه حال متوجه و متذكر حق باشد و قبل از هر قدمى كه برمى دارد و هر عملى كه انجام مى دهد متوجه اوامر و نواهى الهى باشد . و حقيقت «ذكر» كه آن همه فضيلت در آيات و اخبار براى آن ذكر شده ، همين است ; و ذكر زبانى تلقين به نفس است كه متوجه و متذكر شود و آن هم در مرتبه خود داراى فضيلت است .
] ذكرهاى نماز : [
و اذكار نماز عبارت از تكبير و تحميد و تسبيح و تهليل و شهادتين و صلوات است ، كه براى هر يك از آن ها شرح مختصرى متذكر مى شويم :
] در معناى تكبير و اخبار آن : [
تكبير : گفتن «الله أكبر» است و در معنى آن ، مشهور گفتند : «الله أكبر من كل شيء ، و أكبر من كل كبير ، و أرفع من كل رفيع» ولى اين معنى به طورى كه از مضمون اخبار استفاده مى شود از دو جهت اشكال دارد ، چنانچه صدوق (رحمه الله)([134]) در كتاب توحيد از حضرت صادق(عليه السلام) روايت كرده :
«قال رجل عنده : الله أكبر ، فقال ] (عليه السلام) [ : الله أكبر من أيّ شيء؟ قال : من كلّ شيء ، فقال أبو عبدالله(عليه السلام) : حدّدته ، فقال الرجل : كيف أقول؟ فقال(عليه السلام) : قل : الله أكبر من أن يوصف»([135]) .
(مردى نزد حضرت صادق(عليه السلام) گفت : الله اكبر ، حضرت فرمودند : خداوند بزرگ تر از چه چيز است؟ عرض كرد : از هر چيز بزرگ تر است ، حضرت فرمود : خدا را محدود كردى ، پس آن مرد گفت : چگونه بگويم؟ حضرت فرمود : بگو : خدا بزرگ تر از آن است كه وصف كرده شود) .
و نيز از آن حضرت روايت كرده كه به راوى حديث فرمود :
«أيّ شيء الله أكبر؟ فقلت : الله أكبر من كلّ شيء ، فقال(عليه السلام) : و كان ثَمّ شيء فيكون أكبر منه ، فقلت : فما هو؟ قال : الله أكبر من أن يوصف»([136]) .
(از چه چيز خدا بزرگ تر است؟ گفتم : از هر چيز ، حضرت فرمود : پس چيزى بوده كه خداوند بزرگ تر از آن مى باشد . گفتم : پس معنى آن چيست؟ فرمود : خداوند بزرگ تر از آن است كه وصف كرده شود) .
و بيان اين دو اشكال اين است كه صفت اكبريت و بزرگ تر بودن از چيزى ، محدوديت را موجب مى شود و ذات اقدس حق محدود نيست . پس معنى اين است كه خداوند بزرگ تر از آن است كه بتوان او را توصيف نمود حتى به صفت اكبريت ، ديگر آنكه اين صفت از صفات ذات است و خداوند «ازلاً» و «ابداً» اكبر است و موجودى غير او نبوده كه بتوان گفت خداوند بزرگ تر از آن است ، چنانچه مفاد حديث دوم است .
نكته :
صفت كبريايى ، دلالتش بر بزرگوارى حق ، بيشتر از صفت عظمت است ; زيرا غير ذات مقدس او ، هر كه و هر چه هست كوچك و حقيرند ، و لذا گفته مى شود كبريايى به ذات او مى برازد و بس ، و اطلاق آن بر غير خدا اضافى است ، چنانچه مى گويى : «زيد أكبر من عمرو» ولى صفت عظيميت ، بسا بر غير خدا اطلاق مى شود هر چند از روى عنايت و مجاز باشد ; مانند (وَ لَها عَرْشٌ عَظِيمٌ)([137]) .
و در حديث قدسى مى فرمايد :
«الكبرياء ردائي ، و العظمة إزاري»([138]) شايد اشاره به همين باشد ، زيرا اهمّيت ردا از ازار بيشتر است .
و در جامع السعادات از حضرت صادق(عليه السلام) روايت كرده كه فرمود :
«إذا كبّرت فاستصغر ما بين السماوات العلى و الثرى دون كبريائه فإنّ الله تعالى إذا اطّلع على قلب العبد و هو يكبّر و في قلبه عارض عن حقيقة تكبيره ، قال : يا كذّاب أتخدعني؟! و عزّتي و جلالي لأحرمنّك حلاوة ذكري ، و لأحجبنّك عن قربي و المسرّة بمناجاتي»([139]) .
(هر گاه تكبير گفتى ، كوچك بشمار آنچه ما بين آسمان و زمين است در نزد بزرگوارى حضرت پروردگار ، چه آنكه محققاً وقتى خداوند بر دل بنده نظر كرد در حالى كه تكبير مى گويد و در دلش چيزى است كه او را از حقيقت تكبير منصرف نموده ، مى فرمايد : اى دروغگو! آيا با من خدعه مى كنى؟ به عزّت و جلالم قسم ، هر آينه از شيرينى ياد خودم تو را محروم مى كنم و از نزديكى به خود و شادمانى به مناجاتم تو را ممنوع مى سازم) .
تحميد : شرح آن در ذيل آيه شريفه (الْحَمْدُ للهِِ رَبِّ الْعالَمِينَ) بيان شد([140]) .
________________________________________________________
[91] .  الخرائج و الجرائح : ج2 ، ص916 ; بحارالأنوار : ج17 ، ص257 (با كمى اختلاف در الفاظ) ; عدّة الداعي : ص185 و جامع السعادات : ج2 ، ص402 .
[92] .  مستدرك الوسائل : ج1 ، ص355 ، ب47 ، ح7 عن عدّة الداعي : ص185 (قطعه اول حديث) و جامع السعادات : ج2 ، ص402 .
[93] .  جامع السعادات : ج2 ، ص402 و المحجة البيضاء : ج1 ، ص397 .
[94] .  عدّة الداعي : ص185 و بحار الأنوار : ج81 ، ص258 .
[95] .  عدّة الداعي : ص185 و بحار الأنوار : ج77 ، ص347 .
[96] .  ينابيع المودة : ج3 ، ص154 و كشف الغمة : ج2 ، ص620 .
[97] .  علل الشرائع : ج1 ، ص271 ، ح8 ; تهذيب : ج2 ، ص367 ، ح1415 و بحار الأنوار : ج81 ، ص237 ، ح17 و18 .
[98] .  كافى : ج3 ، ص300 ، ح4 و5 و بحارالأنوار : ج46 ، ص64 ، ح22 و23 .
[99] .  تفسير صافى : ج1 ، ص73 به نقل از : مصباح الشريعه (با اختلاف الفاظ) .
[100] .  جا داشت بگويد خدا را هم بالاى سر قرار مى دهم ، يعنى محيط تا جهات شش گانه را ذكر كرده باشد ( مؤلف ) .
[101] . جندب بن جناده مشهور به ابوذر غفارى ; از اصحاب معروف و مشهور پيامبر خدا و نيز از ياران نزديك و خاص اميرالمؤمنين (عليه السلام) مى باشد . جزء اولين افرادى است كه مسلمان شدند و در طى مراحل ايمان به حدى رسيد كه بعد از سلمان كه كامل ترين درجه ايمان را داشت ، قرار گرفت . از پيامبر نقل شده كه فرمود : خداوند متعال مرا در مورد دوستى با چهار نفر دستور داده كه عبارتند از : على ، سلمان ، مقداد و ابوذر ، و در روايتى ديگر فرموده : ابو ذر راستگوترين فرد روى زمين و زير آسمان است . در زمان خلافت عثمان با خلاف ها و انحرافات وى مخالفت نمود و عثمان او را به روستايى به نام ربذه تبعيد كرد و در سال 32 هجرى بنا به پيش بينى پيامبر به صورت تنها در همان جا درگذشت . موسوعة طبقات الفقهاء : ج 1 ، ص 64 .
[102] .  وافى : ج26 ، ص185 ، باب المواعظ .
[103] .  سوره اعراف : آيه 25 .
[104] .  عورت ـ عورات (جمع) : اندام شرم مردم ، كه ما بين ناف تازانو وپوشانيدن آن لازم است . تمام اندام از سر تا پاى زنان . فرهنگ بزرگ جامع نوين . عورات : زنان ; چيزهايى كه بايد پوشيده بماند ; نهانى ها . عورت : آلت تناسلى ; شرم گاه . فرهنگ بزرگ سخن . واژه « عورات » .
[105] .  مصباح الشريعة المنسوب للإمام الصادق(عليه السلام) : ص30 و جامع السعادات : ج2 ، ص411 ، (بدون كلمه «الخوف» و «نعمة») .
[106] .  مصباح الشريعة المنسوب للإمام الصادق(عليه السلام) : ص130 و جامع السعادات : ج2 ، ص412 .
[107] .  بحارالأنوار : ج81 ، ص261 ، ح59 ، عن اسرار الصلاة .
[108] .  همان .
[109] .  مصباح الشريعة المنسوب للإمام الصادق(عليه السلام) : ص87 و جامع السعادات : ج2 ، ص414 ، و عبارت «يوم تبلو» اشاره به آيه شريفه است در سوره يونس : آيه 30 (هنالك تبلوا . . .)الآية .
[110] .  من لايحضره الفقيه : ج1 ، ص299 ، ح914 ، و فيه : مجاهراً بالإيمان .
[111] .  ر . ك : همين جلد ص 123 ـ 126 .
[112] .  سوره آل عمران : آيه 191 .
[113] .  سوره نور : آيه 37 .
[114] .  سوره اعراف : آيه 201 .
[115] .  سوره كهف : آيه 28 .
[116] .  سوره زمر : آيه 22 .
[117] .  سوره زخرف : آيه 36 .
[118] .  سوره مجادله : آيه 19 .
[119] .  سوره احزاب : آيه 41 ـ 42 .
[120] .  سوره رعد : آيه 28 .
[121] .  سوره بقرة : آيه 152 .
[122] .  سوره اعراف : آيه 205 .
[123] .  سوره عنكبوت : آيه 45 .
[124] .  سوره طه : آيه 14 .
[125] .  لآلئ الأخبار : ج1 ، باب2 ، ص191 و كافى : ج2 ، ص498 ، ح1 .
[126] .  لآلى الأخبار : ج1 ، باب2 ، ص191 و كافى : ج2 ، ص499 ، ح1 .
[127] .  لآلى الاخبار : ج1 ، باب2 ، ص191 و كافى : ج2 ، ص499 ، ح1 .
[128] . زر و سيم .
[129] .  لآلى الاخبار : ج1 ، باب2 ، ص191 و كافى : ج2 ، ص500 ، ح3 .
[130] .  همان .
[131] .  لآلى الاخبار : ج1 ، باب 2 ص 191 و كنز العمال : ج1 ، ص437 ، ح1886 .
[132] .  لآلى الاخبار : ج1 ، باب 2 ، ص 190 ـ 191 .
[133] .  همان ، ص 196 .
[134] . مختصرى از زندگينامه شيخ صدوق در ص 68 ذكر شده است .
[135] .  توحيد صدوق : ص305 ح1 .
[136] .  همان ، ص 306 ، ح 2 .
[137] .  وتخت عظيمى دارد. سوره نمل : آيه 23 .
[138] .  مستدرك الوسائل : ج12 ، أبواب جهاد النفس ، ب58 ، ص 31 ، ح17 .
[139] .  جامع السعادات : ج2 ، ص416 و رسائل الشهيد الثانى : ص126 .
[140] .  ر .ك : همين جلد ، ص212 .

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مولودی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 ذی قعده

١ـ ولادت با سعادت حضرت فاطمه معصومه(سلام الله علیها)٢ـ مرگ اشعث بن قیس٣ـ وقوع جنگ بدر صغری ١ـ...


ادامه ...

11 ذی قعده

میلاد با سعادت حضرت ثامن الحجج، امام علی بن موسی الرضا (علیهما السلام) روز یازدهم ذیقعده سال ١٤٨...


ادامه ...

15 ذی قعده

كشتار وسیع بازماندگان بنی امیه توسط بنی عباس در پانزدهم ذیقعده سال ١٣٢ هـ.ق ، بعد از قیام...


ادامه ...

17 ذی قعده

تبعید حضرت موسی بن جعفر (علیهما السلام) از مدینه به عراق در هفدهم ذیقعده سال ١٧٩ هـ .ق....


ادامه ...

23 ذی قعده

وقوع غزوه بنی قریظه در بیست و سوم ذیقعده سال پنجم هـ .ق. غزوه بنی قریظه به فرماندهی...


ادامه ...

25 ذی قعده

١ـ روز دَحوالارض٢ـ حركت رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) از مدینه به قصد حجه...


ادامه ...

30 ذی قعده

شهادت امام جواد (علیه السلام) در روز سی ام ذی‌قعده سال ٢٢٠ هـ .ق. شهادت نهمین پیشوای شیعیان...


ادامه ...
0123456

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page