«حرفهايم مثل يك تكه چمن روشن بود.
من به آنان گفتم:
آفتابى لب درگاه شماست
كه اگر در بگشاييد، به رفتار شما مى تابد...
و من آنان را، به صداى قدم پيك بشارت دادم».
دروغ هاى خيس:
پيك، با بارى از لبيك، به سوى هجده هزار بيعت ترك خورده مى تازد.
سفير! آرام تر برو؛ در آن شهر هزار چهره، اجابت دليرى براى دعوت تو نيست. خدا مىداند اگر ديو نعره برآرد، پيكر تُردت چگونه مى خواهد زير آوار هجده هزار بيعت شكسته شده خرد نشود!
شهادت از روى بلنداى تمام خانه ها و دارالاماره كوفه، براى در آغوش كشيدنت پر مىزند. در آن كوچه هاى تنگ و باريك، غيرت، تنها در هيئت پيرزنى كه پناه تنهايى ات خواهد بود، خراميده است.
پس اشكها را باور نكن! اين دروغ هاى خيس را آنگاه كه نامه مهربانى حسين عليه السلام را مى خوانى
ـ «بسم الله الرحمن الرحيم من الحسين بن على الى الملأ من المؤمنين و المسلمين:... وانى اقدم اليكم وشيكا اِن شاءَالله».
ـ اگرچه حرف هايش مثل يك تكه چمن روشن باشد.
«واژه اى در قفس است»
نه؛ محمد ابن اشعث به پيمان خود با تو وفا نمى كند و براى مسافرى كه در راه است، نامه اى نخواهد فرستاد كه نيايد؛ پس كربلا اتفاق خواهد افتاد.
مسلم! اين دعوت تو نيست كه او را به كربلا مى كشاند؛ اين جنايت پيمان هاى شكسته است؛ اين فاجعه سكوت است.
و حالا كيست كه پيغام تو را به حسين عليه السلام برساند؟
به كوفه نيا اى مهربان؛ در اين خانه تاريك، چراغى نيست. اين برق شمشيرهاى پنهان است كه تو را مى خواند.
«به تماشا سوگند
و به آغاز كلام
و به پرواز كبوتر از ذهن
واژه اى در قفس است».
تنهايى ات را با ما قسمت كن
از كوير لبهاى زخمىاش، شرمى به رنگ سرخ مى جوشد و در كاسه آب مى ريزد.
مسلم بن عقيل عليه السلام ، هر بار كه كاسه آب را به دهان نزديك مى كند تا بنوشد، آب، رنگ خون مى گيرد. اسبى تير خورده از عمق كاسه خونين مى آيد؛ اسبى بى سوار؛ اسبى كه زينش بر بالين سفيد خالى اش يله شده است؛ اسبى كه زخم هايش هر بار كه مسلم مى خواهد آب بنوشد، كاسه را از خون سيراب مى كنند. تشنگى مقدس، از زخم لبهاى او متولد مى شود و در ادامه جوانه خواهد زد.
تنهايى ات را با ما قسمت كن؛ آنقدر كه چيزى از آن باقى نماند؛ آنگونه كه در امتداد زمان، سفيران هدايت در اقصى نقاط جهان، آفتاب را بر رفتار انسان بتابانند.
تو الگوى جانفشانى در راه تبليغ باش و ما، مشق هاى همانند، آن گونه كه مناره ها، انفجار دمادم خود را و اشهدهاى بى ريا را بر سردارالاِماره بريزند.
اشارات :: آذر 1386، شماره 103
محمد على كعبى