آیه 8 : (وَ مِنَ النّاسِ مَنْ يَقُولُ آمَنّا بِاللهِِ وَبِالْيَوْمِ الاْخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنِينَ)
ترجمه :
و بعضى از مردم كسانى هستند كه مى گويند : به خدا و روز آخرت ايمان آورديم ; و حال آنكه ايشان گرويدگان نيستند.
تفسير :
اين آيه به ضميمه آيات بعد كه مجموعاً سيزده آيه مى شود(1) در صفات منافقين و نكوهش آنان است و تفسير آن را در ذيل چند جمله بيان مى كنيم :
جمله اولى : در معنى نفاق و اقسام آن :
«نفاق» به معنى دو رويى و مخالف بودن ظاهر با باطن است و براى آن اقسامى است :
قسم اول : نفاق در عقيده است :
به اينكه در باطنْ كافر و مشرك و طبيعى و منحرف باشد ; ولى در ظاهر اظهار اسلام و ايمان كند و يا جزو فِرَقِ باطله و اهل بدعت و ضلالت باشد ; ولى اظهار تشيّع نمايد ، و اين نوع از نفاقْ اعظم و اشد و اقبح اقسام كفر است ، زيرا علاوه بر كفر باطنى ، شامل مكر و حيله و خدعه نسبت به مسلمانان نيز مى باشد و آنچه از مصايب و بدبختى ها كه دامنگير مسلمانان شده از قِبَلِ [= سوى] اين گونه افراد بوده است و از اين جهت خداوند در قرآن سخت ترين عذاب و [پايين ترين] دركات دوزخ را براى آنان مقرر داشته و فرموده : (إِنَّ الْمُنافِقِينَ فِي الدَّرْكِ الاَْسْفَلِ مِنَ النّارِ)(2) .
و اشكال به اينكه منافق اگر باطنش قبيح است ولى ظاهرش حسن است به خلاف كافر كه باطن و ظاهرش قبيح مى باشد دفع مى شود به اينكه ظاهر فريبنده ، علاوه بر اينكه حسنى ندارد ، بدتر از ظاهرى است كه قبح آن آشكارا باشد ، زيرا آن ظاهر ، دامى پنهان است ولى اين ، باطنش از ظاهر نمايان است .
و امّا بر كسى كه باطناً مسلمان و مؤمن باشد ولى در ظاهر اظهار كفر كند منافق اطلاق نمى شود ، بلكه چنين اظهارى ممكن است از روى تقيّه باشد و علاوه بر اينكه چيزى بر او نيست بسا واجب مى شود ; و امّا اگر از روى جحود باشد كفر جحودى خواهد بود.
قسم دوم : نفاق در اخلاق است :
يعنى باطناً متخلّق (= آراسته) به اخلاق حميده نباشد ، ولى در ظاهر چنين نمايش دهد كه داراى اخلاق حميده است ; مثل اينكه در باطن زهد و خوف از خدا و محبت خدا و سخاوت و توكل و خشوع و امثال اين صفات را ندارد ، ولى در ظاهر خود را زاهد و خايف و محبّ خدا و سخى و متوكل و خاشع و نظاير اين ها نشان مى دهد .
امّا اگر در باطن داراى اخلاق رذيله باشد و در ظاهر ترتيب اثر بر آن ها ندهد ، اين نفاق نمى باشد ; بلكه طريقه معالجه اخلاق رذيله همين است و اگر به اين قصد باشد بسيار ممدوح و پسنديده ، بلكه لازم است.
قسم سوم : نفاق در اعمال است :
يعنى خلوت او با ملأ او و پنهان او با آشكاراى او و غيبت او با حضور او متفاوت باشد(3) و در ظاهر خود را اعبد و اتقى [الـ] ناس معرفى كند ; ولى در حقيقت چنين نباشد ; و اين نيز غير از اخفاى معصيت است ، زيرا اشاعه و اظهار معصيت خود گناه است .
و دليل بر اينكه نفاق شامل جميع اين اقسام است ، اخبارى است كه از رسول خدا(صلى الله عليه و آله) و ائمه اطهار(عليهم السلام) در تعريف نفاق و منافق وارد شده .
از امام چهارم ، زين العابدين (عليه السلام) روايت شده كه فرمود :
« إنّ المنافق ينهى و لا ينتهي، و يأمر بما لا يأتي ، و إذا قام إلى الصلاة اعترض ، و إذا ركع رَبَض ، يمسي و همّه العشاء و هو مفطر ، و يصبح و همّه النوم و لم يسهر ، إن حدّثك كذبك ، و إن ائتمنته خانك ، و إن غبت اغتابك ، و إن وعدك أخلفك »(4) .
( به درستى كه منافق نهى مى كند و نهى نمى پذيرد و امر مى كند به آنچه خود انجام نمى دهد و وقتى به نماز مى ايستد التفات و توجّهش به غير خداست و هنگامى كه به ركوع مى رود چون چهارپايان فرود مى شود ; يعنى از ركوع چيزى درك نمى كند ; شام مى كند و همّش(5) خوراك است با اينكه روزه نبوده ; و صبح مى كند و همّش خواب است با اينكه شب بيدار نبوده ، اگر با تو سخن گويد دروغ مى گويد و اگر به او امانت بسپارى خيانت كند و اگر از او غايب شوى غيبت تو را مى نمايد و اگر با او وعده كنى خلف وعده مى كند) .
و از حضرت امام صادق(عليه السلام) روايت شده كه فرمود :
« قال رسول الله(صلى الله عليه وآله) : ما زاد خشوع الجسد على ما في القلب فهو عندنا نفاق »(6) .
( رسول خدا(صلى الله عليه وآله) فرمود : فزونى خشوع اعضا و جوارح بر آنچه در قلب است ، نزد ما نفاق مى باشد ) .
و نيز از حضرت امام صادق(عليه السلام) روايت شده كه فرمود :
« قال رسول الله(صلى الله عليه وآله) : ثلاث خصال من كنّ فيه كان منافقاً و إن صام و صلّى و زعم أنـّه مسلم : من إذا ائتمن خان ، و إذا حدّث كذب ، و إذا وعد أخلف »(7) .
( رسول خدا (صلى الله عليه و آله) فرمود : سه خصلت است كه در هر كس باشد منافق است و اگر چه روزه بدارد و نماز بگزارد و گمان كند(8) مسلمان است : كسى كه هر گاه امانت به او سپرده شود خيانت كند و هر گاه تكلّم كند دروغ گويد و هر گاه وعده كند وفا ننمايد ) .
بنابراين ، نفاق امرى است مقول به تشكيك و ذى مراتب و منافقين بمراتبهم در هر عصر و زمانى بوده و هستند و آيات قرآن صريح است در اينكه در ميان صحابه پيغمبر(صلى الله عليه و آله) نيز بوده اند ; مانند آيات سوره برائت و آيات سوره منافقين و غير اين ها .
(حال بعض اصحاب نبى(صلى الله عليه و آله))
ولى بعضى از اهل سنّت گفته اند كه اصحاب پيغمبر(صلى الله عليه و آله)همه عدول بوده و بر طبق اين ادعا ، خبرى به آن حضرت نسبت داده اند كه فرمود :
« أصحابي كالنجوم بأيـّهم اقتديتم اهتديتم »(9) .
ولى اين ادعا و خبرى كه بر طبق آن نقل كرده اند به وجوهى مردود است :
1. اكثر آياتى كه درباره منافقين نازل شده ، بلكه شايد همه آن ها در مدينه و در اواخر هجرت بوده و البته منافقينى در ميان صحابه بوده و خود را جزو صحابه مى شمرده اند كه اين آيات درباره آن ها نازل شده و پيداست كه به فوت پيغمبر(صلى الله عليه وآله) از بين نرفته اند .
2. در صحيح بخارى 14 حديث از پيغمبر(صلى الله عليه وآله)روايت كرده و در شفاء الصدور در شرح اين فقره زيارت « فلعن الله اُمّة أسّست أساس الظلم و الجور عليكم أهل البيت »(10) همه آن ها را نقل كرده و حاصل مضمون آن اخبار اين است كه پيغمبر(صلى الله عليه و آله) فرمود : فرداى قيامت جماعتى را مى آورند ; من در پيشگاه احديت عرض مى كنم : پروردگارا! اينان اصحاب من و از امت منند ، چرا آنان را از حوض من منع فرمودى؟ خطاب مى رسد :
« إنّك لا تدري ما أحدثوا بعدك ، إنـّهم ارتدّوا على أدبارهم القهقرى ، فيقول النبيّ : سُحقاً سُحقاً لمن غيّر بعدي ; فيؤمر بهم إلى النار »(11) .
( تو نمى دانى بعد تو چه چيزها احداث كرده و چه بدعت ها گذاردند ، به درستى كه اينان به قهقرا برگشتند و به همان كفر نخست مراجعت نمودند ، پس پيغمبر(صلى الله عليه و آله) گويد : هلاكت باد براى كسى كه بعد از من دين را تغيير داد ; پس امر شود ايشان را به طرف آتش برند ).
3 . از مسند احمد بن حنبل(12) از پيغمبر (صلى الله عليه و آله) روايت شده كه فرمود :
« من آذى عليّاً فقد آذاني ، أيـّها الناس ، من آذى عليّاً بُعث يوم القيامة يهوديّاً أو نصرانيّاً »(13) .
و مسلّم است كه بسيارى از صحابه نسبت به على(عليه السلام) اذيت و آزار نمودند و با اين وصف چگونه مى توان گفت آن ها عدول و مانند نجومند؟!
4. حديث متواتر ثقلين(14) و حديث متواتر سفينه(15) و احاديث ديگرى كه از رسول خدا(صلى الله عليه و آله) وارد شده مانند :
« الحقّ مع عليّ ، و عليّ مع الحقّ حيثما دار »(16) .
و مانند حديثى كه به عمار ياسر فرمود :
« إن سلك الناس كلّهم وادياً و سلك عليّ وادياً ، فاسلك وادياً سلكه عليّ و خلّ الناس طرّاً . يا عمار ، إنّ عليّاً لا يزال على هدى . يا عمار ، إنّ طاعة عليٍّ طاعتي ، و طاعتي طاعة الله »(17) .
( اگر همه مردم راهى را پيمودند و على(عليه السلام) راهى را ، تو آن راهى را برو كه على(عليه السلام) رفته و همه مردم را رها كن . اى عمار! به درستى كه على هميشه بر طريق هدايت است. اى عمار! طاعت على طاعت من و طاعت من طاعت خداست ) .
و طبق اين احاديث راه غير على(عليه السلام) راه هدايت نيست و اقتدا به غير على باعث اهتدا نشود و حديث « أصحابي كالنجوم . . . » درست نباشد .
5. از صحيح بخارى در اغلب كتب عامّه و خاصّه نقل شده كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله) فرمود :
« فاطمة بَضعة منّي فمن أغضبها فقد اغضبني »(18) .
و از صحيح مسلم نقل شده كه فرمود :
« يؤذيني ما آذاها »(19) .
و از صحيح ترمذى نقل شده كه فرمود :
« ينضبني ما أنضبها »(20) .
و اين حديث به ضميمه حديثى كه از بخارى از عايشه نقل شده ، پس از آنكه ابو بكر فاطمه را از فدك منع نمود ، گفته :
« فغضبت فاطمة على أبي بكر و لم تتكلّم معه إلى أن ماتت ، فدفنها عليّ ليلاً و لم يخبر أبا بكر »(21) .
و از اين دو حديث معلوم مى شود كه ابوبكر ، فاطمه (عليها السلام) را اذيت نموده و اذيت فاطمه هم اذيت پيغمبر(صلى الله عليه و آله) است و طبق آيه شريفه (إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللهُ فِي الدُّنْيا وَ الاْخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً مُهِيناً)(22) مورد لعن و عذاب قرار گرفته و با اين وصف چگونه اطلاق عادل و هادى بر او مى توان نمود و به او اقتدا كرد؟!
6. بر فرض صحت حديث ، منع مى كنم صدق اصحاب را بر كسانى كه مسلك على(عليه السلام) را نپيموده اند ، زيرا طبق حديث مسلم كه از [كتاب] عقد ابن عبد ربّه(23) از ام سلمه روايت شده كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله) به عمار فرمود :
« يابن سميّة ، لا يقتلك أصحابي ، لكن تقتلك الفئة الباغية »(24) .
و اين حديث به قدرى معروف بود كه معاويه و عمرو عاص نتوانستند انكار كنند ، پيغمبر(صلى الله عليه وآله) مخالفين على(عليه السلام) را از زمره اصحاب خود خارج نموده.
نفاق از كذب ريشه مى گيرد ، بلكه اين دو صفت لازم و ملزوم يكديگرند و هر منافقى كاذب و هر دروغگويى منافق است ; در قرآن مجيد مى فرمايد : (وَاللهُ يَشْهَدُ إِنَّ الْمُنافِقِينَ لَكاذِبُونَ)(25) و كذب خود يكى از معاصى بزرگ و جزو كباير است و آيات و اخبار بسيار در مذمت آن وارد شده ، از رسول خدا(صلى الله عليه و آله) روايت شده كه فرمود :
« المؤمن إذا كذّب بغير عذر لعنه سبعون ألف ملك ، و خرج من قلبه نتن ، حتى يبلغ العرش [حملة العرش] فيلعنه حملة العرش ، و كتب الله عليه بتلك الكذبة سبعين زنية أهونها كمن يزني مع اُمّه »(26) .
( مؤمن هر گاه بدون عذرْ دروغ گويد ، هفتاد هزار فرشته او را لعنت كنند و از قلبش بوى گندى خارج شود و تا ] به [عرش] حاملان عرش [برسد ;] پس حاملان عرش او را لعنت مى كنند [و] بدين دروغ [ بر او هفتاد زنا نوشته شود كه آسان تر آن ها زناى با مادر است ) .
و از حضرت امام باقر(عليه السلام) روايت شده كه فرمود :
« الكذب خراب الإيمان »(27) .
( دروغ ويرانى ايمان است ) .
و از حضرت امام صادق(عليه السلام) روايت شده كه فرمود :
« الكذب شرّ من الشراب »(28) .
( دروغ از شرب خمر بدتر است ) .
و از حضرت امام حسن عسكرى(عليه السلام) روايت شده كه فرمود :
« جعلت الخبائث كلّها في بيت و جعل مفتاحها الكذب »(29) .
(پليدى ها در حجره اى قرار داده شده و كليد آن دروغ است) .
و در قرآن مجيد مى فرمايد : (إِنَّما يَفْتَرِي الْكَذِبَ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ)(30) .
( همانا دروغ مى بافند كسانى كه ايمان ندارند ) .
و نيز مى فرمايد : (فَأَعْقَبَهُمْ نِفاقاً فِي قُلُوبِهِمْ إِلى يَوْمِ يَلْقَوْنَهُ بِما أَخْلَفُوا اللهَ ما وَعَدُوهُ وَ بِما كانُوا يَكْذِبُونَ)(31) .
( پس اين منع الهى در دل هاى آنان ايجاد نفاق نموده تا روزى كه خدا را ملاقات كنند ، به واسطه اينكه آنچه با خدا وعده نموده بودند وفا نكردند و براى اينكه دروغ مى گفتند ).
اقسام و مراتب كذب
و براى كذب اقسام و مراتبى است :
1. كذب در گفتار ، خواه تصريحاً باشد يا تلويحاً ، به كنايه باشد يا اشاره و نحو اين ها .
2. كذب در نوشتن ، آن هم به همه اقسامش .
3. كذب در نيّت ، به اين معنى كه قصد خلوص و قربت ندارد ولى اظهار قربت و خلوص نمايد ، كه همان رياست .
4. كذب در عزم ، كه در باطن ترديد ، يا ميل بر خلاف كارى داشته باشد و در ظاهر اظهار عزم آن كار را بنمايد .
5. كذب در وفا به عزم بعد از تنجّز آن .
6. كذب در عمل .
7. كذب در مقام صفات ، مثل اينكه اظهار خوف از خدا ، يا رجا ، يا محبّت ، يا خضوع و خشوع كند و حال آنكه از اين صفات بى بهره باشد .
8. كذب در معاشرت و مراوده و معامله و نصيحت با مردم .
9. كذب در عقايد ، به اين معنى كه داراى عقيده فاسد باشد و گمان كند عقيده او صحيح و مطابق با واقع است .
10. كذب در وعده ، كه همان خلف وعده است .
و اكثر ، بلكه همه اقسام كذب عين نفاق يا متضمن نفاق است .
و از كذب در گفتار است شهادت دروغ ، يمين غموس (= قسم دروغ) ، افترا و تهمت ; و آيات و اخبار در مذمت هر يك از اين ها بسيار است . در قرآن مجيد در ذكر صفات عباد الرحمن مى فرمايد : (وَ الَّذِينَ لا يَشْهَدُونَ الزُّورَ)(32) .
( بندگان خداى رحمان كسانى هستند كه شهادت دروغ نمى دهند ) .
و از پيغمبر اكرم(صلى الله عليه و آله) روايت شده كه فرمود :
« شاهد الزور كعابد الوثن »(33) .
( شهادت دهنده به دروغ ، مانند بت پرست است ) .
و در قرآن مجيد مى فرمايد : (وَ لا تُطِعْ كُلَّ حَلاّف مَهِين)(34) .
( و اطاعت مكن هر بسيار سوگند خورنده سست رأيى را ) .
و از رسول خدا (صلى الله عليه و آله) روايت شده كه فرمود :
« ما حلف حالف بالله فأدخل فيه جناح بعوضة إلاّ كانت نكتة في قلبه إلى يوم القيامة »(35) .
و نيز از آن حضرت روايت شده كه فرمود :
« ثلاث يشنأهم الله : التاجر (البائع) الحلاّف ، و الفقير المختال ، و البخيل المنّان »(36) .
( سه طايفه را خدا دشمن مى دارد :تاجر ( فروشنده ) بسيار قسم خورنده و فقير متكبّر و بخيل منّت گذار ) .
و نيز از آن حضرت روايت است كه فرمود :
« ثلاثة لا يكلّمهم الله يوم القيامة ، و لا ينظر إليهم ، و لا يزكّيهم : المنّان بالعطيّة ، و المنفق سلعته بالحلف الفاجر ، و المسبل إزاره »(37) .
( سه طايفه اند كه خداوند در روز قيامت با آن ها سخن نگويد و نظر رحمت نكند و از پليدى ها پاك ننمايد : كسى كه به عطاى خود منّت گذارد و كسى كه متاعش را به قسم دروغ ترويج كند و كسى كه از روى تكبّر لباس خود را روى زمين كشد ) .
و نيز فرمود :
« التجّار هم الفجّار ، قيل : يا رسول الله(صلى الله عليه وآله) ، أليس الله قد أحلّ البيع؟ فقال : نعم ، و لكنّهم يحلفون فيأثمون ، و يحدّثون فيكذبون »(38) .
( تاجران نابكارانند . گفته شد : اى رسول خدا(صلى الله عليه و آله)! مگر خدا بيع و تجارت را حلال نكرده؟ فرمود : بلى ، ولى تاجران قسم مى خورند ; پس گناه مى كنند و در گفتار دروغ مى گويند ) .
و درباره خلف وعد از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) روايت شده كه فرمود :
« من كان يؤمن بالله و اليوم الآخر فليفِ إذا وعد »(39) .
( كسى كه ايمان به خدا و روز قيامت دارد ، هر گاه وعده نمايد بايد وفا كند ) .
و از حضرت امام صادق(عليه السلام) روايت شده كه فرمود :
« عِدَة المؤمن أخاه نذر و لا كفّارة له ، فمن أخلف فبخلف الله بدأ ، و لمقته تعرّض ، و ذلك قوله تعالى : (يَا أيُّها الذينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لا تَفْعَلُون * كَبُرَ مَقتاً عِنْدَ اللهِ أنْ تَقُولُوا مَا لا تَفْعَلُون) »(40) .(41)
( وعده نمودن مؤمن با برادر دينى اش نذرى است كه كفاره ندارد ، پس كسى كه خلف وعده كند به خلف وعده خدا آغاز نموده و خود را در معرض دشمنى او درآورده و كلام خداى تعالى نظر به همين دارد كه مى فرمايد : چرا مى گوييد چيزى را كه نمى كنيد ، بزرگ است از حيث دشمنى در نزد خدا اينكه بگوييد چيزى را كه عمل نكنيد ) .
و از رسول خدا(صلى الله عليه و آله) روايت شده كه فرمود :
« أربع من كان فيه كان منافقاً ، و من كانت فيه خلّة منهنّ كانت فيه خلّة من خلال النفاق حتى يدعها : إذا حدّث كذب ، و إذا وعد أخلف ، و إذا عاهد غدر ، و إذا خاصم فجر »(42) .
( چهار خصلت است كه در هر كه باشد منافق است و كسى كه خصلتى از اين خصال در او باشد خصلتى از خصال نفاق در اوست تا آنكه او را رها كند : هر گاه سخن گويد دروغ گويد و هر گاه وعده كند وفا نكند و هر گاه عهد نمايد بشكند و هر گاه مخاصمه نمايد از حق عدول كند ) .
و خداوند در تمجيد ذات مقدّسش مى فرمايد : (إِنَّ اللهَ لا يُخْلِفُ الْمِيعادَ)(43)و در مدح حضرت اسماعيل مى فرمايد : (إِنَّهُ كانَ صادِقَ الْوَعْدِ)(44) و غير اين ها از آيات و اخبار .
در آيه شريفه تنها متعرض ايمان به خدا و روز قيامت شده ، چنانچه در بسيارى از آيات ديگر اين دو موضوع (مبدأ و معاد) ذكر شده و از اين استفاده مى شود كه ايمان به مبدأ و معاد اهمّ عقايد و مستلزم جميع آن هاست ، بلكه لازمه ايمان به مبدأ و معاد ، تزكيه اخلاق و اتيان به واجبات و ترك محرمات است ، زيرا كسى كه ايمان به خدا و روز جزا داشته باشد ، البته ايمان به انبيا و ائمه و عدل الهى هم دارد ; و لازمه ايمان به انبيا اخذ دستورها و اوامر و نواهى است كه آنان از جانب خدا آورده اند ، از نماز و روزه و انفاق و جهاد و امثال اين ها ; و همچنين تحصيل اخلاق حميده و تزكيه و تخلّى [= خالىورها شدن] از اخلاق رذيله است . بنابراين آيه شامل جميع امور دينى مى باشد .
جمله رابعه : در طبقات الناس :
كلمه (مِنَ) در (مِنَ النّاسِ) تبعيضيّه است و مراد از بعض مردم ، منافقين هستند ; و امّا ساير افراد ، يا كفارند كه آنان به زبان هم نمى گويند ما ايمان به خدا و روز جزا آورديم ; و يا مؤمنين هستند كه اينان به زبان و دل معترف به خدا و روز جزا مى باشند .
بنابراين مردم سه دسته اند :
دسته اول : مؤمنينند كه ذيل آيه (وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنِينَ)شامل آن ها نمى شود .
دسته دوم : كفارند كه صدر آيه (آمَنّا بِاللهِ وَ بالْيَوْمِ الاْخِرِ) شامل آن ها نمى گردد .
دسته سوم : منافقينند كه صدر و ذيل آيه شامل آن هاست ، و آيات اولِ سوره درباره طايفه (= دسته) اول(45) و از آيه (إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا) تا آيات قبل از اين آيه درباره طايفه (= دسته) دوم(46) ، و اين آيه با 12 آيه ديگر راجع به طايفه [= دسته] سوم است(47) .
و كلمه (النّاسِ) اسم جمع است ، چنانچه انس و انسان اسم جنس است و در مبدأ اشتقاق آن بعضى گفتند از انس است و انسان را انسان گفتند براى اينكه مدنى بالطبع و اجتماعى است و در زندگى و حيات خود بايد با يكديگر انس گيرند و مجتمع شوند و هر يك قسمتى از احتياجات جامعه را عهده دار شود تا نظام اجتماع برقرار شود .
و بعضى گفتند مبدأ آن از نسيان است ، چون انسان داراى نسيان و فراموشى است و درباره انسان و مراتب و درجات انسانيت در مقام انسب از اينجا بحث خواهيم نمود ، ان شاء الله .
_______________________________________________
[1] . مراد تا پايان آيه 20 همين سوره است .
[2] . سوره نساء : آيه 145 .
[3] . به تعبير ديگر : خلوت او با حضور او در قوم وجماعت ، متفاوت است .
[4] . كافى : ج2 ، ص396 ، ح3 .
[5] . به تعبير ديگر : اهتمامش و به تعبير رايج : همّ و غمّش .
[6] . كافى : ج2 ، ص396 ، ح6.
[7] . كافى : ج2 ، ص290 ، ح8.
[8] . به تعبير ديگر : ادعا كند .
[9] . اصحاب من مانند ستارگان هستند ، به هركدام از آن ها اقتدا كنيد هدايت مى شويد . المغنى لابن قدامة : ج3 ، ص535.
[10] . خداوند امتى را كه پايه گذار ظلم و ستم بر شما اهل بيت شد لعنت كند . شفاء الصدور : ص42 و ص289.
[11] . عيون اخبار الرضا (عليه السلام) : ج2 ، ص93 ، ح33 ( با اندكى اختلاف ) و صحيح البخارى : ج4 ، ص142 و 221.
[12] . احمد بن محمد بن حنبل : پيشوا و رئيس مذهب و فرقه حنفى ، يكى از مذاهب چهارگانه اهل سنت و فقيه و متكلم بزرگ قرن سوم هجرى است. وى در سال 164 هجرى به دنيا آمد و براى كسب علوم و معارف دينى سفرهاى متعددى را انجام داد و از بزرگان آن زمان كسب علم نمود . داراى حافظه قوى بود و احاديث فراوانى را حفظ كرده بود. گويند كه بيشتر اوقات سال را روزه مى گرفت . وى قريب به سى هزار حديث از پيامبر و اصحاب ايشان را در كتابى با عنوان «مسند» گردآورى نمود كه اين كتاب يكى از منابع و مراجع حديثى بزرگ و مورد قبول تمامى اهل سنت است . ظاهراً اين كتاب اولين مجموعه حديثى است كه در بين اهل سنت تدوين شده است. وى تأليفات ديگرى همچون كتاب هاى تاريخ ، تفسير و رجال نيز داشته است . ابن حنبل در سال 241 هجرى در بغداد درگذشت . موسوعة طبقات الفقهاء : ج 3 ، ص 87 .
[13] . هر كس على را اذيت كند ، مرا اذيت نموده است. اى مردم ! هر كس على را بيازارد ، در روز قيامت به صورت يهودى يا مسيحى محشور مى شود. مسند أحمد : ج3 ، ص 483.
[14] . صحيح مسلم : ج4 ، ص1873 ، ح2408 و جامع الصحيح : ج5 ، ص663 ، ح3788.
[15] . كنز العمال : ج12 ، ص44 ، ح34146 ; مجمع الزوائد : ج9 ، ص168 و المعجم الأوسط : ج4 ، ص10.
[16] . حق با على و على با حق است ، هرجا كه باشد . كافى : ج1 ، ص294 ، ح53 ; الخصال : ص611 ، ح31 ; ارشاد : ج2 ، ص371 و العمدة لابن البطريق : ص285.
[17] . مناقب خوارزمى : ص193 ، ح232 ; ينابيع المودة : ج1 ، ص384 ، ح11 ; كشف الغمة : ج1 ، ص260 و بشارة المصطفى : ص232 ، ح3 .
[18] . فاطمه پاره تن من است ، هركس او را به خشم آورد ، مرا خشمگين نموده است . صحيح بخارى : ج2 ، ص302 و ج3 ، ص365 ; خصائص النسائى : ص183 ، ح133 ; ذخائر العقبى : ص377 و مصابيح السنّة : ج2 ، ص278 .
[19] . آنچه كه فاطمه را اذيت مى كند ، مرا مى آزارد . صحيح مسلم : ج4 ، ص1902 ، ح2449 و تذكرة الخواص : ص175 .
[20] . در تمام منابع حديثى به صورت «ينصبني ما أنصبها» آمده است ; يعنى : آنچه فاطمه را برنجاند ، مرا مى رنجاند . ر . ك : جامع الصحيح ( سنن الترمذى ) : ج5 ، ص360 ، ح3961 و الصواعق المحرقة : ص190 .
[21] . فاطمه از ابوبكر خشمگين و عصبانى شد و تا وقتى كه از دنيا رفت ، با او صحبت نكرد و على (عليه السلام) ، شبانه او را دفن كرد و ابوبكر را خبر نكرد. صحيح بخارى : ج3 ، ص186. ر.ك : بضعة المصطفى(صلى الله عليه وآله) : ص276 ـ 284 و ص357 ـ 362 و ص 365 ـ 370 (پژوهش مؤسسه جهانى سبطين).
[22] . به درستى كه كسانى كه اذيت مى كنند خدا و رسول خدا را ، لعن فرموده خداوند آن ها را در دنيا و آخرت و مهيّا نموده از براى آن ها عذاب خوار كننده اى . سوره احزاب : آيه 57.
[23] . بر اساس آنچه كه در منابع تاريخى آمده ، احمد بن محمد بن عبد ربه قرطبى است ، وى فردى اديب و شاعر بوده و صاحب كتابى به نام « العقد الفريد » مى باشد . در سال 328 هجرى از دنيا رفت . الكنى والالقاب : ج 1 ، ص 405 .
[24] . اى پسر سميه ! اصحاب من تو را نمى كشند ، بلكه عده اى طغيانگر و ظالم تو را مى كشند . خلاصة عبقات الأنوار : ج3 ، ص40 و 50 .
[25] . و خداوند گواهى مى دهد كه مردم دو چهره سخت دروغگويند . سوره منافقين : آيه 1.
[26] . جامع الأخبار : ص417 ، ح1158 و جامع السعادات : ج2 ، ص96.
[27] . كافى : ج2 ، ص339 ، ح4 و جامع السعادات : ج2 ، ص97.
[28] . كافى : ج2 ، ص339 ، ح3 و جامع السعادات : ج2 ، ص97.
[29] . بحار الأنوار : ج69 ، ص263 ، ح46 و جامع السعادات : ج2 ، ص97.
[30] . سوره نحل : آيه 105.
[31] . سوره توبه : آيه 77.
[32] . سوره فرقان : آيه 72.
[33] . جامع السعادات : ج2 ، ص102.
[34] . سوره قلم : آيه 10.
[35] . هر كس به خداوند سوگند بخورد و به اندازه بال پشه اى در آن ناخالصى داشته باشد ، آن ناخالصى و دروغ ، به صورت لكه اى در دل او تا روز قيامت خواهد ماند . كنز العمال : ج16 ، ص296 ، ح46359 و جامع السعادات : ج2 ، ص102.
[36] . مسند احمد بن حنبل : ج5 ، ص151 ; عمدة القارى : ج11 ، ص206 و جامع السعادات : ج2 ، ص102.
[37] . الخصال : ص212 ، ح253 و جامع السعادات : ج2 ، ص102.
[38] . جامع السعادات : ج 2 ، ص 102 و مستدرك الحاكم : ج 2 ، ص 140 ، ح 2191.
[39] . كافى : ج2 ، ص364 ، ح2 و جامع السعادات : ج2 ، ص103.
[40] . سوره صف : آيه 2 ـ 3.
[41] . كافى : ج2 ، ص363 ، ح1 و جامع السعادات : ج2 ، ص103.
[42] . الخصال : ص 284 ، ح129 و جامع السعادات : ج2 ، ص103.
[43] . خداوند از وعده خود تخلّف نمى كند . سوره آل عمران : آيه 9 .
[44] . او در وعده هايش صادق بود . سوره مريم : آيه 54 .
[45] . يعنى آيه سوم سوره بقره : (الذين يؤمنون بالغيب ويقيمون الصلاة...) و آيه چهارم : (والذين يؤمنون بما اُنزل إليك...) وآيه پنجم : (اُولئك على هدىً من ربهم...) شامل مؤمنين مى باشد.
[46] . يعنى آيه ششم سوره بقره : (إن الذين كفروا سواءٌ عليهم أأنذرتهم...) وآيه هفتم : (ختم الله على قلوبهم وعلى سمعهم...) شامل كفار مى باشد.
[47] . يعنى آيه هشتم سوره بقره : (ومن الناس من يقول آمنا بالله...) تا آيه بيستم : (يكاد البرق يخطف أبصارهم كلما أضاء لهم مشوا فيه...) شامل منافقين مى باشد.