آیات 11 و 12

(زمان خواندن: 13 - 26 دقیقه)

 أيه 11 : (وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ لا تُفْسِدُوا فِي الاَْرْضِ قالُوا إِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُونَ )
أيه 12 :  (أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَ لكِنْ لا يَشْعُرُونَ )
11 . و هر گاه به آن ها گفته شود كه در روى زمين فساد و تباهى نكنيد ، گويند همانا ما مصلحانيم.
12 . آگاه باشيد كه ايشان خود مفسدانند ولى درك نمى كنند.
تفسير :
در تفسير اين آيه نيز در چند مورد بحث مى كنيم :
موارد تفسير (وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ لا تُفْسِدُوا ) :
مورد اول : در امر به معروف و نهى از منكر :
اين آيه و آيه بعد از آن ، از باب امر به معروف و نهى از منكر است و اين دو امر از واجبات مهمّه شريعت مطهّره اسلام و از وظايف بزرگ انبيا و اوصياست و بقاى دين و صلاح دنيا و آخرت و اجتماع مسلمين منوط و مربوط به آن مى باشد و آيات شريفه قرآن و اخبار وارده از رسول خدا(صلى الله عليه وآله)و ائمه هدى (عليهم السلام) بر اين قائم است . در قرآن مجيد مى فرمايد : (وَ لْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ)(1) .
( و بايد در ميان شما گروهى باشند كه به خوبى دعوت كنند و به معروف امر و از منكر نهى نمايند و اينان خود رستگارانند ) .
و نيز مى فرمايد : (كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّة أُخْرِجَتْ لِلنّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ تُؤْمِنُونَ بِاللهِ)(2) . ( شما بهترين امّتى هستيد كه براى مردم ظاهر شده ايد ، كه به معروف امر و از منكر نهى مى كنيد و ايمان به خدا مى آوريد ) .
و از رسول خدا (صلى الله عليه وآله) روايت شده كه فرمود :
« ما أعمال البرّ عند الجهاد في سبيل الله إلاّ ( كنعشة )(3) في بحر لجّي ، و ما جميع أعمال البرّ و الجهاد في سبيل الله عند الأمر بالمعروف و النهي عن المنكر إلاّ ( كنعشة )(4) ( في بحر لجّي) »(5) .
( همه كارهاى خوب نزد جهاد در راه خدا ، مانند يك پاره تخته اى است در درياى بزرگى و همه كارهاى خوب و جهاد در راه خدا نزد امر به معروف و نهى از منكر مانند يك پاره تخته اى است در درياى بزرگى) .
و حضرت امام باقر(عليه السلام) در خبر جابر مى فرمايد :
« إنّ الأمر بالمعروف و النهي عن المنكر ، سبيل الأنبياء و منهاج الصلحاء ، و فريضة عظيمة بها تقام الفرائض و تأمن المذاهب و تحلّ المكاسب و تردّ المظالم و تعمّر الأرض و ينتصف من الأعداء و يستقيم الأمر ، فانكروا بقلوبكم و الفظوا بألسنتكم و صكّوا بها جباههم و لا تخافوا في الله لومة لائم ، فإن اتّعظوا و إلى الحقّ رجعوا فلا سبيل عليهم ، (إنـّما السبيل على الّذين يظلمون الناس و يبغون في الأرض بغير الحقّ اُولئك لهم عذاب أليم) ،(6) هنالك فجاهدوا بأبدانكم ، و ابغضوا بقلوبكم ، غير طالبين سلطاناً و لا باغين مالاً ، و لا مريدين بالظلم ظفراً ، حتى يفيئوا إلى  أمر الله و يمضوا على طاعته »(7) .
( به درستى كه امر به معروف و نهى از منكر ، راه پيغمبران و روش شايستگان و واجب بزرگى است كه واجبات ديگر به واسطه آن به پا مى شود و راه ها ايمن مى گردد و كسب ها حلال مى شود و مظلمه ها به صاحبانش برمى گردد و زمين آباد و از دشمنان انتقام گرفته مى شود و امر اجتماع به استقامت مى گرايد ، پس بدى ها را به دل هايتان انكار كنيد و به زبان هايتان
اظهار كنيد و بر پيشانى هاى بدكاران زنيد و در راه خدا از سرزنشِ سرزنش كنندگان نهراسيد ، پس اگر پند گرفتند و به حق برگشتند ، پس راه مؤاخذه اى بر ايشان نيست و همانا راه مؤاخذه اى بر كسانى است كه به مردم ستم و در زمين تجاوز بدون حق مى كنند ، براى ايشان عذاب دردناك است ، پس در مورد چنين كسانى با بدن هاى خودتان جهاد كنيد و به دل هايتان دشمن بداريد ، در حالى كه طالب سلطنت و دنبال مال دنيا نباشيد و براى ظفر يافتن اراده ستم نكنيد ، تا وقتى كه به امر خدا برگردند و بر طاعت او سر فرو نهند) ; و غير اين ها از آيات و اخبار ديگر كه در كتب مبسوطه مذكور است . و ما در اينجا به ذكر چند امر اكتفا مى نماييم :
امر اول :
امر به معروف و نهى از منكر واجب كفايى است ، به اين معنى كه بر تمام كسانى كه مطلع شوند واجب است و اگر كسى قيام كرد از ديگران ساقط مى شود ، و گر نه همه مسئول و معاقب هستند ، و واجب توصّلى است ; يعنى قصد قربت شرط صحت آن نيست ، ولى ثواب و اجر منوط به قصد قربت در آن است ، و واجب مشروط است ; يعنى وجوب آن موكول به شرايطى است كه بدون آن ها واجب نيست ، و واجب نفسى است ; يعنى فى حدّ نفسه واجب است ، نه براى چيز ديگرى مثل وضو و طهارت كه براى نماز و نحو آن واجب است .

در اقسام دهگانه واجبات شرعى
و براى توضيح اين امر متذكر مى شويم واجباتى كه در شريعت مطهّره است بر چند قسم است :
عينى ، كفايى ، تعيينى ، تخييرى ، تعبّدى ، توصّلى ، مطلق ، مشروط ، نفسى و غيرى .
واجب عينى ، مانند نماز و روزه ، كه بر هر مكلفى واجب است .
واجب كفايى ، مانند امر به معروف و نهى از منكر و نحو آن .
واجب تعيينى ، مانند نماز و روزه و امر به معروف و نهى از منكر و امثال اين ها .
واجب تخييرى ، مانند كفارات ثلاث ، كه مخير است بين عتق و صيام و اطعام .
واجب تعبدى ، مثل نماز و روزه و خمس و زكات و نحو اين ها ، كه قصد قربت در صحت آن شرط است .
واجب توصّلى ، مثل جهاد و امر به معروف و نهى از منكر ، كه قصد قربت در صحت آن شرط نيست .
واجب مطلق ، مانند نماز .
واجب مشروط ، مانند حج .
واجب نفسى ، مانند همه اين ها كه ذكر شد .
واجب غيرى ، مانند وضو و طهارت و نحو آن ، كه براى نماز و طواف و امثال اين ها واجب است .
و اقسام ديگر نيز براى واجب هست ، مانند واجب موقت و غير موقت ، واجب موسّع و مضيّق ، كه شرح مبسوط و مفصّل هر يك از اين اقسام و مصاديق آن ها در كتب فقهيه مذكور است.
امر دوم :
شرايط امر به معروف و نهى از منكر شش چيز است :
1. علم به وجوب و حرمت بر مرتكب و تارك ، به اين معنى كه معروفى را كه به آن امر مى كند ، يا منكرى را كه از آن نهى مى كند وجوب و حرمت اين بر تارك معروف و مرتكب منكر به ضرورت مذهب ، يا اجماع همه علما ، يا فتواى مجتهدى كه بر او واجب است از وى تقليد كند مسلّم باشد ، امّا در مسائل اختلافى كه محتمل است از كسى تقليد كند كه واجب يا حرام نمى داند امر و نهى نمى توان نمود .
2. احتمال تأثير بدهد و اگر يقين يا اطمينان دارد كه تأثير نمى كند ، تكليف ساقط است .
3 . قدرت و تمكّن از امر به معروف و نهى از منكر داشته باشد ، اگر چه با كمك ديگران باشد و بدون آن تكليف ندارد ، زيرا قدرت از شرايط عامه تكاليف است .
4 . تارك معروف و مرتكب منكر مصرّ بر آن باشد و اگر آثار اقلاع (= كنده و جدا شدن) و توبه و انصراف در او ظاهر است نبايد امر و نهى نمود .
5 . امر كننده به معروف و نهى كننده از منكر در امر و نهيش مرتكب معصيتى نشود ; مثل اينكه تجسس در كارهاى مردم كند ، يا استراق سمع كند ، يا ضررى بزند و بالجمله ، واجب را به معصيت انجام ندهد .
6 . ضرر جانى يا مالى يا عرضى متوجه امر كننده به معروف و نهى كننده از منكر در امر و نهيش نشود .
و شرايط ديگرى نيز بعضى ذكر نموده اند كه به نظر تمام نيست ; مثل اينكه گفته اند آمر عادل باشد ، زيرا انسان تا خود را تزكيه نكند و جلو نفس خود را نگيرد نمى تواند ديگران را تزكيه نموده و از بدى بازدارد. و اين سخن منافى با اطلاق ادلّه است ; و امر به معروف و نهى از منكر واجبى است مستقل و تحصيل عدالت خود نيز واجبى است على حده و وجوب آن منوط به تحقق اين نيست ، بلكه اين شرط باب امر به معروف و نهى از منكر را سدّ مى كند ، زيرا اغلب عدول مؤمنين ساير شرايط از قبيل قدرت و تمكن در آن ها نيست و فساق و فجار از آن ها بيم ندارند و بر اشخاص با نفوذ و مقتدر است كه به آن قيام كنند .
و مثل اينكه گفته اند آمر به معروف بايد خود آن معروف را به جاى آورد و ناهى از منكر بايد خود آن منكر را ترك كند ، چنانچه در قرآن مجيد مى فرمايد : (لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ * كَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللهِ أَنْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُونَ)(8) .
( چرا مى گوييد چيزى را كه به جا نمى آوريد ، بزرگ است از جهت دشمنى نزد خدا اينكه بگوييد چيزى را كه به جا نمى آوريد ) .
و نيز مى فرمايد : (أَ تَأْمُرُونَ النّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ)(9) .
( آيا مردم را به نيكى امر مى كنيد و خود را فراموش مى نماييد ) .
و از پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله)روايت شده كه فرمود : « در شب معراج جماعتى را ديدم كه با مقراض [= قيچى] آتشى گوشت آن ها را مى چيدند و آن ها كسانى بودند كه مردم را امر مى كردند و خود عمل نمى نمودند »(10) .
علاوه بر اينكه در نظر عقل بسيار مستهجن است كه انسان خود عملى را مرتكب شود و ديگرى را منع نمايد ، مثل اينكه كسى مرتكب زنا باشد و ديگرى را نهى كند از تقبيل اجنبيه .
و اين شرط نيز ناتمام است ، براى اينكه آيات و اخبار و نظر عقل و عرف كه از چنين كسى نكوهش و مذمّت مى كنند از اين جهت است كه با اينكه خوبى يا زشتى عملى را مى داند و حتى ديگران را به آن امر يا نهى از آن مى كند ، چرا خود بر خلاف آن رفتار مى كند ، نه اينكه چون مرتكب معصيتى مى شود نهى كردن از آن از وى ساقط شود و يا چون معروفى را به جا نمى آورد امر به آن هم نبايد بكنند ، بلكه امر به معروف و نهى از منكر واجبى است به جاى خود و فعل معروف و ترك منكر نيز واجبى است على حده .
و مثل اينكه گفته اند تارك معروف و مرتكب منكر بايد مكلف باشد ، پس كودك و ديوانه را نمى توان امر به معروف و نهى از منكر نمود .
و ناتمامى اين شرط براى اين است كه واجبات و محرّمات الهى بر دو قسم است : يك قسم محرّماتى است كه شارع وقوع آن ها را در خارج نخواسته حتى از ديوانه و طفل ، مانند لواط ، زنا ، شرب خمر ، قمار ، رقص ، تغنّى ، خوردن مال حرام و امثال اين ها ، كه اگر غير مكلّف هم مرتكب شود بايد از آن ها نهى نمود .
و همچنين يك قسم واجباتى است كه انسان قبل از تكليف بايد آن ها را فراگيرد و به جاى آورد ، تا موقع تكليف در سختى تحصيل و مشقّت كار بى سابقه نباشد ; مانند تحصيل عقايد به قدر ميسور و نماز و دانستن معاملات و طرز تصرف در اموال به قدر حاجت و امثال اين ها .
و اگر بنا باشد براى اطفال امر و نهى واجب نباشد سدّ باب تأديب مى شود و پس از تكليف ، عادات حسنه را فرا نگرفته و به عادات قبيحه و زشت هم باقى مى ماند .
امر سوم :
براى امر به معروف و نهى از منكر مراتبى است :
1 . انكار قلبى و بغض و تأثر از معصيت .
2 . تذكر و تعريف و تنبّه ، زيرا بسيارى از مردم جاهلند و اگر متذكر و متنبّه شوند ممكن است مرتكب بسيارى از معاصى نشوند .
3 . اظهار كراهت و دورى و اعراض و ترك معاشرت و رفاقت و رفت و آمد با اهل معصيت .
4 . موعظه و نصيحت با كمال رفق و مدارا .
5 . تخويف و ترسانيدن و زجر .
6 . تغليظ و درشتى در گفتار  .
7 . منع به قهر ، مانند شكستن آلات لهو و لعب و قمار و ريختن شراب و گرفتن مال غصبى و به صاحبش رد نمودن .
8 . تهديد به ضرب و جرح و ساير امورى كه شرعاً جايز باشد ; مثل اينكه پدر فرزند را تهديد به ضرب كند ، يا مرد زن ناشزه(11) را مثلاً تهديد به طلاق كند .
9 . ضرب به دست و پا و چوب و عصا بدون اسلحه .
10 . زخم زدن به حدى كه باعث قتل نشود و احوط اين است كه در اين مرتبه با اذن امام يا نايب امام باشد.

تذكر :
در عصر حاضر ، معصيت بسيار شايع شده و انواع معاصى از بدعت ، قتل نفس ، ظلم ، اكل حرام ، معاملات باطله ، مكاسب محرّمه ، غصب اموال ، ربا ، زنا ، لواط ، شرب خمر ، ساز و آواز ، رقص ، رفتن در مجالس معصيت ، ترك نماز و روزه ، منع خمس و زكات ، فحش ، دروغ ، شهادت دروغ ، اعانت به ظلم ، غيبت ، تهمت و  . . . به حدّى كثرت پيدا نموده كه جلوگيرى از آن ها براى عموم دشوار ، بلكه تا حدّى غير مقدور شده است ، ولى با اين وصف ، نبايد ترك امر به معروف و نهى از منكر نمود و به اندازه اى كه مقدور و ميسور است بايد به واسطه امر به معروف و نهى از منكر جلوگيرى نمود كه گفته اند : « الميسور لا يسقط بالمعسور »(12) و « ما لا يُدرَك كلُّه لا يُترك كلُّه »(13) و سزاوار است كه انسان ابتدا به خود كند و سپس خانواده و عشيره و رفقا و همسايگان را هر اندازه مى تواند امر به معروف و نهى از منكر نمايد.

اشكال :
چنانچه گفته شد يكى از شرايط امر به معروف و نهى از منكر احتمال تأثير است و با قطع به عدم تأثير واجب نيست و مورد آيه از اين قبيل است ، زيرا منافقين علاوه بر اينكه دست از افساد برنمى دارند ، خود را مصلح مى دانند چنانچه مضمون آيه است .
جواب :
براى دفع اين اشكال وجوهى مى توان ذكر نمود : .
1. وظيفه خداوند و انبيا غير از ديگران است ، بايد براى همه افراد حقايق را بگويند و تكاليف آن ها را گوشزد كنند ، خواه بپذيرند يا نپذيرند ، چنانچه آيات قرآنى در شرح حال انبياى سلف با اقوامشان ناطق به اين معنى است .
2 . بسا با علم به عدم تأثير گوشزد مى كنند ، براى اينكه حجت تمام شود و عذرى براى آن ها باقى نماند ; مانند اكثر مكالمات حضرت ابا عبدالله الحسين(عليه السلام)با لشكر كربلا در روز عاشورا .
3 . احتمال تأثير در عده كمى حتى يك نفر ، براى وجوب امر به معروف و نهى از منكر كافى است و نمى توان گفت كه احتمال تأثير در احدى از منافقين برده نمى شده .
4 . در آيه قائل به اين قول : (لا تُفْسِدُوا فِي الاَْرْضِ) را تعيين نفرموده و ممكن است بعضى از مؤمنين بوده اند كه احتمال تأثير مى داده اند و با احتمال تأثير بر آنان واجب بوده ، اگر چه واقعاً اثر نداشته است .
5 . بر فرض عدم تأثير ، وجوب آن ساقط مى شود ولى جواز آن ، بلكه حسن آن قابل اشكال نيست . و آيه شريفه به بعض اين وجوه اشاره دارد : (وَ إِذْ قالَتْ أُمَّةٌ مِنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ قَوْماً اللهُ مُهْلِكُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذاباً شَدِيداً قالُوا مَعْذِرَةً إِلى رَبِّكُمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ)(14) .
(و زمانى كه گروهى از آنان گفتند : چرا پند مى دهيد قومى را كه خدا هلاك كننده ، يا عذاب كننده است آنان را به عذاب سخت؟ گفتند : براى اينكه نزد پروردگارتان معذور باشيم ، و شايد ايشان از خدا بترسند و تقوا را پيشه كنند) .
« افساد » به معنى ايجاد فساد و مقابل اصلاح است ، چنانچه فساد مقابل صلاح و مفسدت مقابل مصلحت است و مصلحت عبارت از فوايد و ثمراتى است كه مترتّب بر فعل مى شود و به واسطه آن ها فعل متّصف به صفت صلاح مى شود ، چنانچه مفسدت عبارت از مضارّ و زيان هايى است كه بر فعل مترتّب مى شود و به واسطه آن ها فعل متّصف به صفت فساد مى گردد ، و تقابل فساد و صلاح تقابل تضادّ است به خلاف صحت و بطلان ، كه تقابل عدم و ملكه است ; يعنى بطلان عدم الصحّة مى باشد و در بعضى موارد فساد به معنى بطلان استعمال مى شود .
و فساد هر چيزى به حسب آن چيز است ; مثلاً فساد نماز ، همان بطلان آن است كه نقصان در بعض شرايط و اجزاء آن و صحيح به جا نياوردن آن ها باشد ، چنانچه فساد در كليه عبادات همين است و فساد در معامله نيز بطلان آن است ، به طورى كه سبب حصول نقل و انتقال و تصرّف و ملكيّت نشود و فساد زرع به معنى ضايع و تباه شدن دانه يا مراحل بعد از آن است و همچنين فساد خوراكى ها و آشاميدنى ها و چيزهاى ديگر هر كدام به حسب خود آن هاست .
و فساد قلب عبارت از حالتى است كه به واسطه امراض قلبيه براى انسان پيدا مى شود كه ديگر به مواعظ شافيه متّعظ و به هدايات الهيه مهتدى و به محامد اخلاق متخلّق نمى گردد(15) ، و فساد قلب غير از مرض قلبى است ، زيرا مرض قابل معالجه است و فساد قابل صلاح نيست ، مگر به قلب ماهيت .
و « افساد » در ميان مردم يكى از معاصى بسيار بزرگ است ، چنانچه اصلاح بين مردم از بزرگ ترين عبادات به شمار مى رود .
از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) روايت شده كه فرمود : « فساد ذات البين هي الحالقة »(16) .
( ايجاد فساد در ميان مردم از بين برنده دين است ).

در فضيلت اصلاح
و در وصاياى امام على(عليه السلام) به حسنين(عليهما السلام) است كه از قول رسول خدا(صلى الله عليه وآله)مى فرمايد :
« اصلاح ذات البين أفضل من عامّة الصلاة و الصيام »(17) .
(اصلاح در ميان مردم بهتر از يك سال نماز و روزه است)(18) .
و « افساد » در زمين كه مقصود آيه است ، عبارت از ايجاد چيزهايى است كه بر اهل زمين ضرر داشته باشد ، يا ضرر دينى كه اضلال و گمراه نمودن مردم است ، يا القاى نقار(19) و عداوت در ميان آن ها كه همان افساد ذات البين است ، يا ضررهاى ديگر از قبيل ظلم و اذيّت و غيبت و تهمت و نمّامى(20) و سعايت(21) و امثال اين ها ، و ايجاد حرب (= جنگ و خونريزى) و احداث فتنه و كشف سرّ و اذهاب مال(22) و هتك عرض و آبرو و نظاير اين ها نيز از مصاديق افساد است كه هر كدام از معاصى بزرگ است و آيات و اخبار در مذمّت و عقوبت آن ها وارد شده و جمله (لا تُفْسِدُوا فِي الاَْرْضِ) شامل همه اين ها مى شود .

مورد سوم : در بيان جمله ( قالُوا إِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُونَ ) :
كلمه (إنّما) از ادات حصر است ، و براى حصر در اين كلام دو احتمال است : يا حصر افعال خودشان در صلاح و شايستگى و نفى فساد از كارهايشان ، يعنى همه كارهاى ما از روى صلاح است و فعلى كه مشتمل بر فساد باشد از ما سر نمى زند ; و يا حصر اشخاص در مصلح ; يعنى فقط مصلح ماييم و غير ما هر كه باشد مصلح نيست ، ولى احتمال اول اقرب و نزديك تر است و تعبير به جمله اسميه براى اشعار به ثبات مى باشد ; يعنى ما مصلح بوده و هستيم و اين براى ما ثابت و محقق است .
و منشأ اين ادعا جهل مركب است كه اين ها فكر مى كنند حقيقتاً مصلحند و فعلى بر خلاف صلاح از آن ها سر نمى زند ; و جهل مركب اشدّ همه اخلاق رذيله و بدترين صفات ناپسنديده و معالجه آن دشوارتر از همه آن هاست ، براى اينكه جاهل مركّب متنبّه و آگاه نيست كه جاهل است تا در مقام ازاله جهل برآيد و فكر نمى كند كه كارهاى او بر خلاف صلاح و صواب است تا در مقام اصلاح و تزكيه باشد .
و در حديث از حضرت عيسى(عليه السلام) روايت شده كه فرمود : « من از معالجه كور و صاحب برص عاجز نيستم ، ولى از معالجه احمق عاجزم »(23) و اين جهل مركّب در انسان مانند مرض مزمنى است كه شخص مريض به آن خو گرفته و فكر اينكه مريض است در وى خطور نمى كند تا در صدد معالجه باشد .
و بعضى گفتند اين صفت قابل معالجه نيست ، ولى اين سخن باطل است ، چه اگر معالجه آن غير مقدور باشد موجب سقوط تكليف مى گردد ، بلكه علاج آن مشكل است و ابتداءً بايد به مقدمات بسيارى آن را به جهل بسيط تبديل نمود ; يعنى جاهل مركّب را متوجه و متنبّه نمود كه فاقد علم و مزايايى است كه براى خود تصور و توهّم نموده ، تا در مقام طلب و تحصيل دانش و ساير مزاياى اخلاقى برآيد .
و يا منشأ آن تعميه(24) و تقلب و فريب دادن است كه خود مى دانند مفسدند ، ولى براى خدعه و فريب ديگران خود را مصلح قلمداد مى كنند و اين از همان شاخ و برگ هاى نفاق است كه در دل آنان ريشه دوانيده است و در ذيل آيه (يُخادِعُونَ اللهَ وَ الَّذِينَ آمَنُوا) آن را بيان نموديم(25) .
و صلاح و فساد از امور مقول به تشكيك و ذى مراتب است و مرتبه اعلاى صلاحْ مخصوص پيغمبر اكرم(صلى الله عليه و آله) و خاندان پاك آن سرور است و ديگران به هر مرتبه اى از صلاح باشند ، از پرتو فيوضات و بركات و اصلاحات آنان هستند ، چنانچه در زيارت جامعه است :
« بكم أخرجنا الله من الذلّ ، و فرّج عنّا غمرات الكروب ، و أنقذنا من شفا جرف الهلكات و من النار ، بأبي أنتم و اُمّي و نفسي بموالاتكم علّمنا الله معالم ديننا و أصلح ما كان فسد من دنيانا » .
( به واسطه شما ، خدا ما را از ذلّت نجات داد وغم واندوه هاى شديد ما را برطرف ساخت واز وادى مهالك عالم وآتش دوزخ رهانيد . پدر ومادر وجانم فداى شما ، به واسطه ولايت وپيشوايى شما ، خدا معالم [= نشانه ها] و حقايق دين را به ما آموخت وهر آنچه از امور دنياى ما فاسد وپريشان بود اصلاح فرمود ) .
و غير اين ها از فقرات ديگر آن ، كه همه شاهد و گواه بر اين مطلب است .
مورد چهارم : در بيان جمله (أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ) :
كلمه (ألا) براى تنبيه است ; (تنبيه) منافقين از اين فكر باطل و توهّم نابجا كه گمان نموده اند مصلح مى باشند ، و تنبيه مؤمنين از مخادعه آنان ، كه خود را از فساد و ضرر آن ها حفظ كنند و بدانند اين چنين اشخاصى كه به ظاهر دم از صلاح مى زنند مفسدانند .
و اين جمله متضمن چندين تأكيد است : « ألا » تنبيهى ، « إنّ » كه براى تأكيد و تحقيق است ، ضمير فصل كه براى تأكيد است ، جمع محلاّ به الف و لام كه افاده عموم مى كند ، تعبير به جمله اسميّه كه مفيد ثبات و دوام است ; و از اين تأكيد استفاده مى شود كه جميع انحاى فساد به اعلا مراتب آن منحصر و ثابت و محقّق براى اين منافقين است .
مورد پنجم : در تفسير جمله ( وَ لكِنْ لا يَشْعُرُونَ ) :
« شعور » مرادف با ادراك است ; و ادراك عبارت از فهم معانى جزئيه است ، چنانچه عقل و تعقل عبارت از فهم معانى كليّه مى باشد . و در آيه شريفه از منافقين نفى شعور و ادراك نموده و به دلالت التزام و فحوا(26) ، بر عدم عقل آنان نيز دلالت دارد ، زيرا كسى كه شعور و ادراك نداشته باشد به طريق اولى فاقد عقل هم خواهد بود . بنابراين بى شعورى با كم عقلى به وجهى مرادف و با حماقت به وجهى قريب المعنى است ، چنانچه در مجمع البحرين مى گويد : « الحمق بضمّ و بضمّتين ، قلّة العقل و فساده » ( حُمق و حُمُق به معنى كمى عقل و فساد آن است ) .و نيز مى گويد : « الأحمق من يسبق كلامه فكره ، و هو من لا يتأمّل عند النطق ، هل ذلك الكلام صواب أم لا؟ »(27) .
(احمق كسى است (كه) سخن او بر فكرش پيشى جويد و هنگام سخن فكر نكند كه گفتار او درست است يا نه) .
و در حديث از حضرت امام صادق(عليه السلام)روايت شده كه فرمود :
« العقل : ما عُبد به الرحمن و اكتُسب به الجنان »(28) .
( عقل آن چيزى است كه به واسطه آن خداى رحمان پرستش شود و بهشت به دست آيد ) .
و از رسول خدا(صلى الله عليه و آله) سؤال شد : كدام يك از مؤمنان فطانت و زيركى و تيز فهمى او بيشتر است؟ فرمود :
« أكثرهم للموت ذكراً وأشدّهم استعداداً »(29)
( كسى كه بيشتر به ياد مرگ باشد و آمادگى او افزون تر باشد ) .
و بالنتيجه ، نافرمانى خدا و غفلت و فراموشى از مرگ دليل بى شعورى و بى عقلى و حماقت است ، و هر كه پيرامون معصيت نگردد و هميشه به ياد خدا و مرگ باشد و خود را براى آن آماده نمايد عقل و فطانتش (= زيركى اش) بيشتر و هر كه به معصيت گرايد و خدا و مرگ را فراموش كند به همان اندازه فاقد شعور و عقل خواهد بود ، و چون منافقين منتها مراحل نافرمانى خدا و فساد در روى زمين و غفلت از حق را طى نموده و در دَرَكِ اسفل آن قرار گرفته اند مفهوم بى شعورى و حماقت به معنى حقيقى و كامل آن درباره آن ها صادق است ; لذا مى فرمايد : (وَ لكِنْ لا يَشْعُرُونَ) .

اقسام حماقت
بى شعورى و حماقت بر دو قسم است :
1 . حماقت فطرى و ذاتى : و اين به حدّى نباشد كه سلب شعور و ادراك و بالنتيجه رفع تكليف از آنان بشود ، بلكه ازاله آن ممكن باشد ، هر چند به زحمت زياد باشد .
2 . حماقت كسبى و تحصيلى : كه به واسطه عدم تفكّر و تأمّل در عواقب امور پيدا مى شود و منافقين هر دو قسمت را دارا هستند .
امّا قسمت اول دليلش اخبار طينت است كه در آن ها طينت مؤمن را از علّيّين و طينت كافر و منافق را از سجّين ذكر نموده و بودن طينت از علّيّين يا سجّين بر علّيّت تامّه دلالت ندارد ، به اين معنى كه هر كه طينتش از علّيّين باشد حتماً مؤمن و اهل نجات و هر كه از سجّين باشد حتماً كافر و اهل عذاب خواهد بود ، بلكه مجرّد اقتضاست ; يعنى بودن طينت از علّيين مقتضى ايمان و از سجّين مقتضى كفر است ، ولى تغيير در هر دو ممكن است ، زيرا ضرورت از لوازم علّت تامّه است ، نه اقتضا و علّت ناقصه . از اين جهت در بعض اخبارش بعد از ذكر طينت مى فرمايد : « و لله المشيئة فيهم »(30) .
و به اين بيان دفع اشكالات وارده بر اين اخبار مى شود و تفصيل آن منوط به محل مناسب تر است .
امّا قسمت دوم دليلش اعمال و رفتارى است كه از آن ها صادر مى شود ، كه در اين آيات و آيات سوره منافقين خداوند ذكر نموده و بيشتر آن ها را به جمله (وَ لكِنَّ الْمُنافِقِينَ لا يَعْلَمُونَ) (ولى منافقان نمى فهمند) و امثال اين ختم نموده است .
_________________________________________________
[1] .  سوره آل عمران : آيه 104.
[2] .  سوره آل عمران : آيه 110.
[3]  و 4 .  در منابع « كنفثة » يعنى به مقدار آب دهان ذكر شده است ، بنابراين ترجمه روايت بدين صورت تصحيح مى شود : همه كارهاى خوب نزد جهاد در راه خدا ، مانند مقدار آب دهان [= چونان قطره اى] است در درياى موّاج و بزرگى وهمه كارهاى خوب وجهاد در راه خدا نزد امر به معروف ونهى از منكر مانند مقدار آب دهان [= چونان قطره اى] است در درياى موّاج و بزرگى .
[5] .  جامع السعادات : ج 2 ، ص 36 ; نهج البلاغه : ص 720 ، حكمت 374 و بحار الأنوار : ج 97 ، ص 89 ، ح 70 . دو منبع اخير اين حديث را با اختلاف در الفاظ از امام على (عليه السلام) نقل كرده اند .
[6] .  سوره شورى : آيه 42.
[7] .  كافى : ج5 ، ص56 ، ح1 و جامع السعادات : ج2 ، ص37.
[8] .  سوره صف : آيه 2 ـ 3.
[9] .  سوره بقره : آيه 44.
[10] .  مجمع البيان : ج 1 ، ص 215 ; وسائل الشيعة : ج 11 ، ص 42 ، ح 11 و جامع السعادات : ج2 ، ص 40.
[11] .  زن ناسازگار ، نافرمان. نشزت المرأة بزوجها : ناسازگارى كرد زن باشوهر. فرهنگ بزرگ جامع نوين ، ترجمه المنجد : ج 2 ، ص 2033 ، ماده « نشز ».
[12] .  انجام كار آسان به خاطر يك كار سخت و مشكل ساقط نمى شود . عوالى اللآلى : ج 4 ، پاورقى ص 58 ، ح 520.
[13] .  آنچه تمامش قابل دسترسى نباشد ، نمى شود از تمامش گذشت . عوالى اللآلى : ج 4 ، پاورقى ص 58.
[14] .  سوره اعراف : آيه 164.
[15] .  يعنى اخلاق نيك را نمى گيرد وبه كار نمى بندد .
[16] .  كنز العمال : ج3 ، ص28 ، ح5477 و جامع السعادات : ج2 ، ص66.
[17] .  نهج البلاغة : ص 558 ، نامه 47.
[18] .  ترجمه مؤلف به اين صورت تصحيح مى شود : پاداش اصلاحِ بينِ مردم افزون تر از پاداش نماز و روزه است ; اعم از نماز و روزه واجب و نذر و مستحب.
[19] .  خصومت ومنازعه.
[20] .  سخن چينى ، نفاق انداختن ، افترا .
[21] .  بهتان زدن ، غمازى وبد كردن شخص نزد حاكم .
[22] .  برباد دادن ، تلف كردن مال .
[23] .  جامع السعادات : ج1 ، ص99.
[24] .  در پرده سخن گفتن ، نهان كردن .
[25] .  ر . ك : همين جلد ، تفسير آيه 9 .
[26] .  مضمون ، دربردارندگى.
[27] .  مجمع البحرين : ج 5 ، ص 152 ، ماده « حمق ».
[28] .  كافى : ج1 ، ص11 ، ح3 و المحاسن : ج 1 ، ص 195 ، ح 15 .
[29] .  امالى طوسى : ص 532 ، ح 1162 . و وسائل الشيعة : ج 2 ، ص 102 ، ح 7 .
[30] .  ر.ك : كافى : ج2 ، ص 2 ، ح 1 و ص 3 ، ح 2 و بحارالأنوار : ج 64 ، ص 78 ، ح 7 و ص 82 ، ح 8.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مولودی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 ذی قعده

١ـ ولادت با سعادت حضرت فاطمه معصومه(سلام الله علیها)٢ـ مرگ اشعث بن قیس٣ـ وقوع جنگ بدر صغری ١ـ...


ادامه ...

11 ذی قعده

میلاد با سعادت حضرت ثامن الحجج، امام علی بن موسی الرضا (علیهما السلام) روز یازدهم ذیقعده سال ١٤٨...


ادامه ...

15 ذی قعده

كشتار وسیع بازماندگان بنی امیه توسط بنی عباس در پانزدهم ذیقعده سال ١٣٢ هـ.ق ، بعد از قیام...


ادامه ...

17 ذی قعده

تبعید حضرت موسی بن جعفر (علیهما السلام) از مدینه به عراق در هفدهم ذیقعده سال ١٧٩ هـ .ق....


ادامه ...

23 ذی قعده

وقوع غزوه بنی قریظه در بیست و سوم ذیقعده سال پنجم هـ .ق. غزوه بنی قریظه به فرماندهی...


ادامه ...

25 ذی قعده

١ـ روز دَحوالارض٢ـ حركت رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) از مدینه به قصد حجه...


ادامه ...

30 ذی قعده

شهادت امام جواد (علیه السلام) در روز سی ام ذی‌قعده سال ٢٢٠ هـ .ق. شهادت نهمین پیشوای شیعیان...


ادامه ...
0123456

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page