آيه 13 : (وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ آمِنُوا كَما آمَنَ النّاسُ...)

(زمان خواندن: 10 - 19 دقیقه)

 أيه 13 : (وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ آمِنُوا كَما آمَنَ النّاسُ قالُوا أَ نُؤْمِنُ كَما آمَنَ السُّفَهاءُ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ وَلكِنْ لا يَعْلَمُونَ)
13 . و هنگامى كه به آنان گفته شود كه ايمان بياوريد چنانچه مردم ايمان آوردند ، مى گويند : آيا ايمان بياوريم چنانچه سفيهان و بى خردان ايمان آوردند ، آگاه باشيد كه آنان خود بى خردند ولى نمى دانند.
تفسير :
و كلام در تفسير اين آيه در ضمن چند مطلب است :
مطلب اول : ايمان ; هدف خلقت :
چنانچه گذشت ، اين كلام از باب امر به معروف و دعوت به راه سعادت و طريقه مُثلى (= برتر و بهتر) و ارشاد به خير و صلاح در دين و دلالت به صراط مستقيم است ، چنانچه آيه قبل از باب نهى از منكر و ردع (= منع) از فساد بود ; و قائل به اين قول ، يا ذات مقدس حق ، يا پيغمبر اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) ، يا خواصّ از مؤمنين مى باشند .
و اين از بزرگ ترين وظايف انبيا ، بلكه غرض از بعثت آن ها و مقصود از نازل كردن كتاب ها و قرار دادن تكليف است و بلكه ايمان كه به آن دعوت مى كنند ، علّت غايى خلقت بشر است ، چنانچه مى فرمايد : (وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الاِْنْسَ إِلاّ لِيَعْبُدُونِ)(1) .
و خلقت بشر نيز علّت غايى خلقت ساير موجودات است ، چنانچه مى فرمايد : (وَ سَخَّرَ لَكُمْ ما فِي السَّمواتِ وَ ما فِي الاَْرْضِ جَمِيعاً مِنْهُ)(2) و غير اين ها از آيات ديگر كه در بحث معاد متذكر شده ايم(3) .
بنابراين غرض اصلى از خلقت جميع موجودات ، ايمان انسان و به مدارج كمال و ترقّى و تعالى رسيدن اوست و انبيا و اوليا و داعيان إلى الله ، چون اين غرض الهى را تعقيب مى كنند بزرگ ترين عبادت ها را به جاى آورده و مشمول بهترين اجرها و موهبت هاى ربوبى مى باشند .
مطلب دوم : در معنى ناس  و مراتب آن :
در ذيل آيه شريفه (وَ مِنَ النّاسِ مَنْ يَقُولُ آمَنّا . . .)(4) الآية ، معناى « ناس » را از جهت لغت و مبدأ اشتقاق آن ذكر نموديم(5) و چنانچه اشاره نموديم انسان مركّب از دو جنبه است : يكى جنبه جسمانى حيوانى كه جنس مشترك او با ساير حيوانات است و ديگر جنبه روحانى ملكوتى كه فصل مميّز او از حيوانات و موجودات جسمانى ديگر است و آن به منزله « صورت »(6) مى باشد و چنانچه در حكمت مبرهن شده شيئيت شىء به صورت است ، نه به ماده و ماده بدون صورت تحقق پذير نيست ، پس انسانيت انسان به تقويت جنبه ملكوتى اوست و هر چه اين جهت را نيرو بخشد و قوى گرداند به حقيقت انسانيت نزديك تر شده و مفهوم انسان بر او صادق تر است ; و اگر جنبه هاى حيوانى را تقويت كند و به آن طرف متمايل شود شايسته همان نام و همان مقام خواهد بود و در تيپ سباع يا بهايم يا شياطين مقرّ و مُقام خواهد داشت .
بنابراين مراتب انسانيت به اندازه سير مدارج ترقّى و تكميل روح است و انسان كامل و مصداق اتمّ آن ، كسى است كه روحش در اعلا مرتبه كمال باشد .
و از اينجا مفاد حديثى كه منسوب به امام زين العابدين(عليه السلام) است معلوم مى گردد كه مى فرمايد :
« إنّ رجلاً جاء إلى  أمير المؤمنين(عليه السلام) فقال : أخبرني إن كنتَ عالماً عن الناس و عن أشباه الناس و عن النسناس ، فقال أميرالمؤمنين(عليه السلام) : يا حسين ، أجب الرجل ، فقال له الحسين(عليه السلام) : أمـّا قولك : أخبرني عن الناس فنحن الناس ، . . . إلى أن قال : و أمّا قولك : أشباه الناس ، فهم شيعتنا و هم موالينا ، و هم منّا ، . . . إلى أن قال : و أمّا قولك : النِسناس ، فهو السواد الأعظم ـ و أشار بيده إلى جماعة الناس ـ ثم قال : إن هم إلاّ كالأنعام ، بل هم أضلّ »(7) .
( مردى نزد اميرالمؤمنين(عليه السلام) آمد و گفت : اگر دانايى ، مرا از « ناس » و « اشباه ناس » و « نسناس »(8) آگاه كن ، امير المؤمنين(عليه السلام) به حضرت امام حسين(عليه السلام)فرمود : اين مرد را جواب بده ،امام حسين(عليه السلام) فرمود : امّا اينكه از ناس پرسيدى ، ناس ماييم ; و امّا اشباه ناس شيعيان ما و دوستان مايند و آنان از ما هستند ; و امّا نسناس ، پس آن ها سواد اعظم (= اكثر) مردمند ـ و به دستش به جماعتى از مردم اشاره نمود ـ و فرمود : اينان جز چهار پايان نيستند ، بلكه از آن ها پست تر و گمراه ترند ).

مطلب سوم :  مراد از ( كما آمنَ ) :
«كاف» در (كَما آمَنَ) براى تشبيه و ما(ى) آن ، ما(ى) مصدريّه است ; يعنى ايمان بياوريد مانند ايمان مردم ، و چنانچه گذشت مراد از ناس در مرتبه اول ، اهل بيت عصمت و طهارتند كه در اعلا مراتب انسانيت مى باشند و ايمان آنان اعلا مراتب ايمان است. و بنابراين مفاد امر در (آمِنُوا) ايمان به قلب و زبان و جميع جوارح و اعضاست و متخلّق شدن به جميع اخلاق حميده(9) و عمل نمودن به همه اعمال صالحه و صبر در مكاره و مصايب و مجاهدت به اموال و انفس در راه خدا و كوشش در هدايت و ارشاد و غير اين ها از شئونات ديگر ، كه از خصايص [= ويژگى هاى] اين خاندان است و كسى به پايه فضايل و مقامات آن ها نمى رسد . در زيارت جامعه است :
« بلغ الله بكم أشرف محلّ المكرمين ، و أعلى منازل المقرّبين ، و أرفع درجات المرسلين، حيث لا يلحقه لاحق ، و لا يسبقه سابق ، و لا يطمع في إدراكه طامع »(10) .
و چون نيل به درجات آن ها در شأن كسى نيست از اين جهت « كاف تشبيه » آورده كه هر كس به اندازه قدرت و استعداد خود به آنان اقتدا و تأسّى كند و علماً و عملاً و اخلاقاً خود را همانند آنان نمايد و شايد به همين جهت در حديث سابق الذكر ، شيعيان و مواليان اهل بيت را اشباه ناس ناميده ، و ممكن است مراد از ناس ، مؤمنين كامل باشند كه شامل معصومين و مؤمنينى كه در درجات ، ما دون آنان قرار گرفته اند باشد ; مانند سلمان و ابا ذر و مقداد و عمّار(11) و حذيفه(12) و امثال اين ها .
مطلب چهارم : در جواب منافقين (قالُوا أَنُؤْمِنُ كَما آمَنَ السُّفَهاءُ) :

در بيان معنى سفيه :
«سفيه» ، كسى را گويند كه كم عقل و سبك مغز و سست خرد باشد ، نه اينكه فاقد عقل و خرد باشد به حدّى كه تكليف از او برداشته شود ; مانند مجنون (= ديوانه) ; و به واسطه همين سفاهت است كه خير را از شرّ و نفع را از ضرر و صلاح را از فساد به خوبى نمى تواند تشخيص دهد.
و «سفيه» بر دو قسم است : سفيه در امور دنيوى كه در شريعت براى او احكامى مقرر شده ، چنانچه در قرآن كريم مى فرمايد : (وَ لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَكُمُ)(13). ( اموال سفيهان را به دست آنان ندهيد) .
و نيز مى فرمايد : (فَإِنْ كانَ الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُّ سَفِيهاً أَوْ ضَعِيفاً أَوْ لا يَسْتَطِيعُ أَنْ يُمِلَّ هُوَ فَلْيُمْلِلْ وَلِيُّهُ بِالْعَدْلِ)(14) .
(پس اگر مديون ، سفيه يا ضعيف يا قادر بر نوشتن نباشد بايد ولىّ او به درستى بنويسد) .
و  سفيه در امر دين و آخرت كه در آيه شريفه (أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ)اشاره به اين نوع از سفاهت است كه سعادت را از شقاوت و راه نجات را از طريق هلاكت تمييز نمى دهد ، همه كفار و فساق و كسانى كه از طريق حق منحرفند داخل در اين قسم مى باشند ; و همين است مفاد حديثى كه در كافى نقل مى كند كه راوى از حضرت امام صادق(عليه السلام)مى پرسد : عقل چيست؟ مى فرمايد :
« ما عُبد به الرحمن و اكتُسب به الجنان » .
راوى گويد : گفتم : پس آنچه در معاويه بود چه بود؟ فرمود : نكرى (= مخادعه) و شيطنت بود كه شبيه عقل است و عقل نيست(15) .
و امّا اينكه منافقين اهل ايمان را به سفاهت نسبت مى دهند و آنان را سُفَها مى نامند ، براى اين است كه هر كسى به نظر سطحى به رفتار و كردار و طرز انديشه آنكه مخالف رويّه او زندگى مى كند بنگرد ، رفتار او را سفيهانه مى پندارد ، چون طرز كار خود را عاقلانه مى شمارد ; مثلاً آنكه منهمك (=  فرورفته ، غوطهور) در دنيا و غرق در شهوات و لذات آن است كسانى را كه زهد مى ورزند و به مقدار حاجت از دنيا اكتفا مى كنند سفيه مى دانند و همچنين اهل معصيت و تاركين فرايض ، اهل نماز و روزه و حج و دهندگان خمس و زكات را ابله مى دانند ، بلكه طالبان مال و حطام دنيوى(16) ، طالبان علم و دانش را در فكر خود نابخرد مى دانند وبسا اهل دين و متوسطينِ از آن ها ، اهل تقوا و مردان مقرّب الهى را كه پشت پا به دنيا زده اند ، به سفاهت منسوب مى دارند ، چنانچه اميرالمؤمنين امام علی(عليه السلام) در صفات متّقين مى فرمايد :
« و يقولون : قد خُولطوا ، و قد خالطهم أمر عظيم »(17) .
(و مى گويند اهل تقوا عقلشان مختل شده و حال آنكه امر بزرگى آنان را مضطرب نموده است) .
و چون منافقين گمان كرده اند راهى را كه در پيش گرفته اند زيركانه و عاقلانه است ، مؤمنان را كه بر خلاف راه آنان مى روند ، بلكه آنان را تخطئه مى كنند سفها مى نامند ; و پيداست كه اين گفتار از آنان در سرّ و نهان بوده و با شياطين و همجنسان خود و يا در بعض مواقع به بعض مؤمنان مى گفته اند ، چه آشكار گفتن اين سخن با نفاق آنان منافات دارد .

چنانچه در نظير اين جمله ، يعنى جمله (أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ)گذشت(18) ، تأكيدات متعدّد اين جمله نيز بر ثبوت انحاى(19) سفاهت و تحقق دايمى آن براى منافقين كمال دلالت را دارد . امّا ثبوت سفاهت در امر دين كه براى آنان مورد سخن نيست ، زيرا سعادت خود را از شقاوت و نجات خود را از هلاكت تشخيص نداده و خود را به شقاوت و هلاكت ابدى گرفتار نموده اند .

وجوه و اقسام سفاهت
و امّا سفاهت آنان را در امر دنيا به وجوهى مى توان اثبات نمود :
وجه اول :
اينكه منافقين به اين جهت كه نمى خواهند باطن آن ها كشف شود ، هم از منافع كفار محرومند و هم از منافع مسلمين : (مُذَبْذَبِينَ بَيْنَ ذلِكَ لا إِلى هؤُلاءِ وَ لا إِلى هؤُلاءِ)(20) و هم كفار از آن ها احتراز دارند و هم مسلمانان .
وجه دوم :
از بسيارى از آيات شريفه استفاده مى شود بركات و فيوضات الهى در اثر اعمال صالحه و مصايب و گرفتارى ها به واسطه اعمال سيئه است ; مانند آيه (وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكات مِنَ السَّماءِ وَ الاَْرْضِ وَ لكِنْ كَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ)(21) .
( اگر اهل شهرستان ها ايمان و تقوا داشتند ، البته بركات آسمان و زمين را بر آن ها مى گشوديم ، ولى آيات الهى را تكذيب نمودند ، پس به واسطه اعمالشان آنان را گرفتار نموديم ) .
و آيه (ما أَصابَكُمْ مِنْ مُصِيبَة فَبِما كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ)(22) .
( آنچه مصيبت به شما مى رسد به واسطه اعمالتان مى باشد ) .
وجه سوم :
منافقين با منتهاى تستّر و پنهان نمودن باطنِ خود ، خداوندِ عالم ، آنان را رسوا و مفتضح مى كند ، چنانچه در آيات سوره توبه قصد باطنى آنان را در ساختن مسجد ضرار و كارهاى ديگرشان را براى پيغمبر و مؤمنين بيان نموده و همچنين در سوره منافقين سرّ آنان را فاش نموده است .
وجه چهارم :
امور باطنى ، چه اعتقادى ، چه اخلاقى بالاخره در دنيا آثارش ظاهر مى شود و آنچه در كوزه هر كسى است برون مى تراود و امتحانات الهى بواطن (= درون و نهفته هاى) اشخاص را ظاهر مى نمايد ، چنانچه پس از رسول اكرم (صلى الله عليه وآله) عمليات بعضى از صحابه نسبت به دختر و داماد و فرزندان پيغمبر(صلى الله عليه وآله) نيّات باطنى آنان را ظاهر ساخت ، مخصوصاً بنى اميه كه كفر و شرك باطنى خود را نمايان داشتند و يزيد با زبان نحس خود ترانه لَعِبَت هاشمُ(23) بالمُلكِ فَلا***خَبرٌ جاء و لا وَحيٌ نَزَل(24) را مى سرود .

مطلب ششم : در بيان جمله ( وَ لكِنْ لا يَعْلَمُونَ ) :
« علم » به معنى انكشاف و ظهور شىء در نزد عقل است و گفتند علم به امور عقليّه نظريّه كه محتاج به براهين عقلى است تعلق مى گيرد ، چنانچه ادراك مربوط به امور جزئيه خارجيه مى باشد و شايد از اين جهت در آيه قبل گفتار منافقين را از روى عدم شعور و در اين آيه از روى عدم علم تعبير نموده ، چون ايمان از امور عقليّه نظريّه است ، بنابراين اطلاق آن بر امور حسّى تجربى اطلاق مسامحى است .
و علمى كه در آيات و اخبار ، فضيلت بسيار براى آن ذكر شده و طلب آن را بر هر مرد و زن مسلمان واجب دانسته ، علمى است كه جنبه روحانيت و نفس ناطقه انسانى را به مدارج كمال و ترقّى و ايمان به خدا و تخلّق به اخلاق و صفات الهى سير دهد و اين علم از اشرف صفات و بزرگ ترين امتيازات انسانى است و در قرآن كريم از روى تعجب مى فرمايد :(هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ إِنَّما يَتَذَكَّرُ أُولُوا الاَْلْبابِ)(25) .
از اميرالمؤمنين امام علی(عليه السلام) روايت شده كه مى فرمايد :
« العلم ذو فضائل كثيرة : فرأسه التواضع ، و عينه البراءة من الحسد ، و اُذُنه الفهم ، ولسانه الصدق ، و حفظه الفحص ، و قلبه حسن النيّة ، و عقله معرفة الأشياء والاُمور ، ويده الرحمة ، و رجله زيارة العلماء ، و همّته السلامة ، و حكمته الورع ، ومستقرّه النجاة ، و قائده العافية ، و مركبه الوفاء ، و سلاحه لين الكلمة ، و سيفه الرضا ، و قوسه المداراة ، و جيشه محاورة العلماء ، و ماله الأدب ، و ذخيرته اجتناب الذنوب ، و زاده المعروف ، و مأواه الموادعة ، و دليله الهدى و رفيقه محبّة الأخيار »(26) .
(علم ، صاحب فضيلت هاى بسيار است ، سر آن فروتنى و چشم آن بيزارى از حسد و گوش آن فهم و زبان آن راستگويى و وسيله حفظ آن كنجكاوى و دل آن حسن نيّت و عقل آن شناسايى امور و اشياء و دست آن رحمت و پاى آن به ديدار دانشمندان رفتن و همّت آن سلامت نفس و حكمت آن پارسايى و قرارگاه آن رستگارى و قائدِ (= رهبر ، پيشوا) آن عافيت و مركب آن وفا و سلاح آن نرمى در گفتار و شمشير آن خشنودى و كمان آن مدارا و لشكر آن گفتگوى با دانشمندان و دارايى آن ادب و ذخيره آن پرهيز از گناهان و توشه آن كار نيك و جايگاه آن مباحثه و مذاكره و راهنماى آن هدايت الهى و رفيق آن مهر نيكان است).
در اين حديث ، حضرت ، علم را به يك انسان مقتدر كه اعضا و جوارح داخلى و خارجى او مرتب و مجهّز باشد تشبيه فرموده و تواضع را به منزله سر آن دانسته ; براى اينكه حيات علم به فروتنى است و كبر و نخوت مُفنى (=نابود كننده) علم است ، چنانچه حيات آدمى به سر است و فقدان آن موجب فقدان حيات مى شود. و بيزارى از حسد را چشم آن دانسته ; زيرا شخص حسود در مقام تحصيل و ازدياد علم و استعلام از ديگران برنمى آيد. و فهم را به منزله گوش آن شمرده ; زيرا غير فهيم گويا كر است و مطالب علمى را درك نمى كند. و صدق را زبان آن قرار داده ; چون از دانش شخص دروغگو نمى توان استفاده نمود و به سخنان و مطالب او اعتمادى نخواهد بود. و تفحّص و تتبّع آثار علمى را به منزله حافظه آن و وسيله نگاه دارى علم شمرده. و نيّت پاك را به منزله قلب و روح علم دانسته و علم بدون قصد پاك را جسدى بى روح شمرده. و معرفت امورى كه شناسايى آن ها براى عالم لازم است ، به منزله عقل آن قرار داده ; زيرا همين طور كه عقل در انسان ، مميّز خوب از بد و صلاح از فساد است ، معارف الهى موجب به كار بردن علم در طريق صلاح و سعادت شخص و اجتماع است ; و بالجمله ، ساير فقرات حديث نيز ، هر يك از مواردى را كه براى علم لازم است به اعضا و قواى داخلى و خارجى آدمى به جهت مناسبتى كه بين آن هاست تشبيه فرموده كه به اندك تأمّلى معلوم مى گردد.
و همين طور كه براى علم ، آثار و فضايل بسيار ذكر شده ، براى جهل نيز مفاسد و زيان هايى ذكر گرديده و آن را از بزرگ ترين صفات خبيثه شمرده اند ، بلكه جهل را منشأ جميع صفات نكوهيده و اعمال سيئه دانسته اند.
و در كافى حديث مفصّلى از حضرت امام صادق(عليه السلام) در خلقت عقل و جنود آن و خلقت جهل و جنود آن ذكر فرموده كه بسيار دقيق و محتاج به شرح مبسوطى مى باشد(27) ، كه در مقام انسب از اينجا ، اگر موفق شوم بيان خواهم نمود، ان شاء الله تعالى
_________________________________________________________________________________
[1] .  من خلق نكردم جنّ وانس را مگر براى اينكه مرا عبادت كنند. سوره ذاريات : آيه 56 .
[2] .  و مسخّر فرمود براى شما آنچه در آسمان ها وآنچه در زمين است جميع آن ها را . سوره جاثيه : آيه 13 .
[3] .  الكلم الطيب : ص641 ـ 652 .
[4] .  سوره بقره : آيه 8 .
[5] .  ر . ك : همين جلد ، ص 36 .
[6] .  فرق جنس با ماده و همچنين فصل با صورت در حمل است ، كه جنس قابل حمل بر فصل و بر عكس مى باشد ; ولى ماده قابل حمل بر صورت نيست ، گفته مى شود : بعض الحيوان ناطق و كل ناطق حيوان ، ولى گفته نمى شود : بعض المادة صورة و بالعكس. و به اصطلاح فرق در لا به شرطى و به شرط لايى است ; يعنى جنس لا به شرط است و با هزار شرط جمع مى شود ، ولى ماده به شرط لاست ; يعنى عدم حمل ، چنانچه فصل نيز لا به شرط است ، ولى صورت به شرط لا مى باشد. (مؤلف) .
[7] .  كافى ، ج 8 ، ص 244 ، ح 339 .
[8] .  واژه نسناس به معنى عده اى از انسان ها هستند كه در برخى ويژگى ها شبيه انسان و در برخى صفات برخلاف انسان مى باشند و در حديثى آمده كه عده اى از قوم عاد هستند كه از پيامبر خودشان نافرمانى كرده و خداوند آن ها را به شكل نسناس مسخ كرد كه مخلوقاتى در ظاهر انسانى ولى با يك چشم و يك دست و يك پا مى باشند . به معنى جنبنده اى خيالى به شكل انسان يا نوعى ميمون يا گروهى از نسل بنى آدم كه از بين رفته و منقرض شده اند نيز آمده است . ر . ك : لسان العرب ، ج 14 ، ص 124 و مجمع البحرين : ج4 ، ص111 ، ذيل واژه « نسس ».
[9] .  اخلاق نيكو را به كار بستن .
[10] .  پس خداوند ، شما را به شريف ترين جايگاه مكرمان وبه بالاترين مراتب مقربان ورفيع ترين درجات مرسلان رساند ، آنجا كه هيچ رسنده اى بدان نرسد وهيچ برترى جويى ، برآن برترى نيابد وهيچ پيشرويى برآن پيشى نگيرد وهيچ طمع كارى به ادراك آن طمع نورزد .
[11] .  مختصرى از زندگى نامه آنان در همين تفسير ، ج 1 ، ص 76 ، 108 ، 109 و 314 ذكر شده است .
[12] .  حذيفة بن يمان : وى يكى از بزرگان و نيكان اصحاب پيامبر اعظم مى باشد كه از همان اوايل آشكار شدن رسالت پيامبر مسلمان شد و پيامبر بين او و عمّار عقد برادرى بست . وى از جمله يارانِ فقيه و دلاور ، و جنگجويى شجاع بود . وى را صاحب سرّ و راز دار پيامبر و كسى كه منافقين را مى شناسد ، مى دانند ، زيرا به همراه پيامبر در بازگشت از غزوه تبوك منافقينى كه قصد ترور پيامبر را داشتند ، ديد و شناخت و پيامبر به او فرمود كه اين جريان را مخفى كند. حذيفه در دوران خلافت عمر حاكم مدائن بود و از جمله حاميان و مواليان على (عليه السلام) و وفاداران به ايشان بود كه در اواخر عمرش پس از قتل عثمان ، مردم را به حمايت و پيروى از امام على (عليه السلام) ترغيب و تشويق كرد. وى در سال 36 هجرى از دنيا رفت . موسوعة طبقات الفقهاء ، ج 1 ، ص 72 .
[13] .  سوره نساء : آيه 5.
[14] .  سوره بقره : آيه 282.
[15] .  آنچه با آن ، خداوند رحمان عبادت و پرستيده شده و بهشت به سبب آن به دست مى آيد . كافى : ج 1 ، ص 11 ، ح 3 .
[16] .  زينت ها و زيورهاى بى ارزش دنيوى .
[17] .  نهج البلاغه : ص411 ، خطبه 192.
[18] .  ر . ك : همين جلد ، ص 145 .
[19] .  اقسام و انواع .
[20] .  آن ها افراد بى هدفى هستند كه نه سوى اين ها ، ونه سوى آن هايند. سوره نساء : آيه 143 .
[21] .  سوره اعراف : آيه 96.
[22] .  سوره شورى : آيه 30.
[23] .  هاشم (جد پيامبر) ، و در اينجا كنايه به خود پيامبر (صلى الله عليه و آله) است كه بساط بت و بت پرستى و شرك و جاهليت را برچيد .
[24] .  بنى هاشم ( و در رأس آنان پيامبر (صلى الله عليه وآله) ) با حكومت و خلافت بازى كرد . پس هيچ خبرى ( از خدا و قيامت و بهشت و جهنم ) نيست و هيچ وحيى هم نازل نشده است .
[25] .  بگو : آيا كسانى كه مى دانند و كسانى كه نمى دانند يكسانند؟! تنها خردمندانند كه پند پذيرند. سوره زمر : آيه 9 .
[26] .  كافى : ج1 ، باب النوادر ، ص48 ، ح2 و بحار الأنوار : ج 1 ، ص 175 ، ح 41 .
[27] .  كافى : ج 1 ، ص 13 ، ح 12  .

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مولودی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 ذی قعده

١ـ ولادت با سعادت حضرت فاطمه معصومه(سلام الله علیها)٢ـ مرگ اشعث بن قیس٣ـ وقوع جنگ بدر صغری ١ـ...


ادامه ...

11 ذی قعده

میلاد با سعادت حضرت ثامن الحجج، امام علی بن موسی الرضا (علیهما السلام) روز یازدهم ذیقعده سال ١٤٨...


ادامه ...

15 ذی قعده

كشتار وسیع بازماندگان بنی امیه توسط بنی عباس در پانزدهم ذیقعده سال ١٣٢ هـ.ق ، بعد از قیام...


ادامه ...

17 ذی قعده

تبعید حضرت موسی بن جعفر (علیهما السلام) از مدینه به عراق در هفدهم ذیقعده سال ١٧٩ هـ .ق....


ادامه ...

23 ذی قعده

وقوع غزوه بنی قریظه در بیست و سوم ذیقعده سال پنجم هـ .ق. غزوه بنی قریظه به فرماندهی...


ادامه ...

25 ذی قعده

١ـ روز دَحوالارض٢ـ حركت رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) از مدینه به قصد حجه...


ادامه ...

30 ذی قعده

شهادت امام جواد (علیه السلام) در روز سی ام ذی‌قعده سال ٢٢٠ هـ .ق. شهادت نهمین پیشوای شیعیان...


ادامه ...
0123456

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page