اسود مىگويد : به همراه علقمه خدمت على عليهالسلامرسيديم . جلوى آن حضرت طبقى بافته شده از ليف خرما بود و در ميان طبق دو تكه نان جوين ديديم . نخاله آرد جو بر روى نانها ديده مىشد و آنقدر محكم بود كه حضرت براى شكستن آن از زانو كمك گرفتند . آنگاه آن را با نمك خوردند . به كنيز حضرت كه نامش فضه بود گفتم : « چه مىشد اگر نخاله اين آرد را براى على عليهالسلاممىگرفتى » ؟
فضه گفت : « نان گوارا را على عليهالسلامبخورد گناهش بر گردن من » ! در اين هنگام امير مؤمنان عليهالسلامتبسم نمودند و فرمودند : « من خودم دستور دادهام كه نخالهاش را نگيرد » .
گفتم : « براى چه » ؟
فرمودند : « زيرا به اين شكل نفس ذليلتر مىشود و مؤمنان از من پيروى خواهند كرد تا زمانى كه به اصحاب ملحق شوم »[1] .
-----------------------------------------------
[1] . الانوار النعمانيه : ص18 .