يأسِ سياه

(زمان خواندن: 2 - 3 دقیقه)

« عبد اللّه‏ بن بزاز نيشابورى » مى‏گويد : بين من و « حميد بن قحطبه »برو و بيايى بود . روزى مى‏خواستم به ديدنش بروم . خبر ورودم به او رسيد و او كسى را فرستاد تا مرا به پيش خود ببرد . من با لباس سفر در ماه مبارك رمضان ، هنگام ظهر پيش او رفتم . او در ايوان خانه‏اى نشسته بود كه در وسط آن حياطى داشت و آب زلالى در آن جارى بود . بر او سلام كردم و نشستم . آفتابه و لگنى آوردند و دست خود را شست و از من هم خواست كه دستم را بشويم و با او غذا بخورم  گفت : « غذا بخور » .
گفتم : « اى امير ، ماه رمضان است و من عذر شرعى ندارم » . او گريه كرد و پس از گريه و صرف غذا پرسيدم : « امير ، چرا گريه كردى » ؟
گفت : « زمانى كه هارون الرشيد خليفه عباسى در شهر طوس بود ، شبى مرا احضار كرد . وقتى كه حضور يافتم ، سرش را بلند كرد و به من گفت : فرمانبردارى تو از خليفه چقدر است `` ؟
گفتم :   با جان و مال اطاعت كنم `` . سر خود را بزير افكند و رخصت برگشتن داد . به خانه برگشتم ولى لحظاتى نگذشت كه فرستاده خليفه آمد و گفت : خليفه تو را مى‏خواند `` .
گفتم :   إنّا للّه‏ِِ وَإنّا إلَيْهِ راجِعُونْ ، شايد قصد كشتنم را كرده باشد `` . چون پيش او برگشتم سرش را برداشت و گفت :   فرمانبردارى تو از خليفه چگونه است `` ؟
گفتم   با جان و مال و فرزندان `` .
تبسم كرد و به من رخصت رفتن داد . وقتى به خانه برگشتم ، چيزى نگذشت كه فرستاده خليفه باز آمد و گفت :   خليفه تو را مى‏خواند `` .
باز هم پيش او رفتم . گفت :   فرمانبردارى تو از امير چقدر است `` ؟
گفتم :   با جان و مال و زن و فرزند و دينم `` .
خليفه خنديد و گفت :   اين شمشير را بگير و آنچه اين خادم مى‏گويد ، اطاعت كن `` .
با غلام خليفه وارد خانه‏اى شديم . در آن خانه سه اطاق در بسته بود و يك چاه كه در وسط حيات به چشم مى‏آمد . يكى از درب‏ها را باز كرد و در آن نگاه كردم ، ديدم در آن اطاق حدود بيست نفر از سادات علوى اعم از پير و جوان و خرد و كلان در زنجيرند . غلام خليفه گفت :   همه اينها را بكش `` .
من هم همه آن سادات و اولاد على و فاطمه عليهماالسلامرا كشتم و آن غلام همه اجساد را به چاه مى‏افكند . درب اطاق دوم را گشود و بيست نفر سيد را لب چاه آورد و آنها را كشتم . درب اطاق سوم را باز كرد و آنها را لب چاه آورد و من سر تمام آنها را از تن جدا كردم . نوزده نفر را كشتم . نفر بيستم پيرمردى بود كه موهاى سر و صورتش انبوه و سفيد شده بود . به من فرمود :   دستت بريده باد ، بد ذات ، روز قيامت چه عذرى براى جدّ ما ، پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلممى‏آورى و براى كشتن اين شصت نفر از فرزندان او چه پاسخى دارى`` ؟ ناگهان دست و بدنم لرزيد . غلام به‏من نگاهى كرد ؛ يعنى او را زود بكش و من هم او را كشتم و به چاه افكند .
اى عبداللّه‏ ، وقتى شصت نفر از فرزندان پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم را كشته باشم ، با اين گناه سنگين ، نماز و روزه برايم چه سودى دارد . شك ندارم كه جايگاهم در آتش است[1] .
-----------------------------------------------
[1] .  كيفر كردار : ج1 ، ص302 و عيون اخبار الرضا : ج1 ، ص109 .

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مولودی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 ذی قعده

١ـ ولادت با سعادت حضرت فاطمه معصومه(سلام الله علیها)٢ـ مرگ اشعث بن قیس٣ـ وقوع جنگ بدر صغری ١ـ...


ادامه ...

11 ذی قعده

میلاد با سعادت حضرت ثامن الحجج، امام علی بن موسی الرضا (علیهما السلام) روز یازدهم ذیقعده سال ١٤٨...


ادامه ...

15 ذی قعده

كشتار وسیع بازماندگان بنی امیه توسط بنی عباس در پانزدهم ذیقعده سال ١٣٢ هـ.ق ، بعد از قیام...


ادامه ...

17 ذی قعده

تبعید حضرت موسی بن جعفر (علیهما السلام) از مدینه به عراق در هفدهم ذیقعده سال ١٧٩ هـ .ق....


ادامه ...

23 ذی قعده

وقوع غزوه بنی قریظه در بیست و سوم ذیقعده سال پنجم هـ .ق. غزوه بنی قریظه به فرماندهی...


ادامه ...

25 ذی قعده

١ـ روز دَحوالارض٢ـ حركت رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) از مدینه به قصد حجه...


ادامه ...

30 ذی قعده

شهادت امام جواد (علیه السلام) در روز سی ام ذی‌قعده سال ٢٢٠ هـ .ق. شهادت نهمین پیشوای شیعیان...


ادامه ...
0123456

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page