128 «لَيْسَ لَكَ مِنَ الْأَمْرِ شَىْءٌ أَوْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ أَوْ يُعَذِّبَهُمْ فَإِنَّهُمْ ظالِمُونَ»
ترجمه:
128. نيست براى تو از اين امر چيزى، يا خداوند مىبخشد گناه آنها را يا آنكه عذاب مىفرمايد آنها را ، پس به تحقيق كه آنها ظالم هستند.
مسئله معضله :
در موضوعِ تفويضِ امور از جانب خداوند به حضرت رسالت صلىاللهعليهوآله و ائمه طاهرين عليهمالسلام بعضى از عرفا و اهل تصوّف و شعرا و غلات گفتند خداوند امر رزق و خلق و اماته و احيا و نحو اينها را تفويض فرموده به اين خاندان عليهمالسلام ؛ اينها خلق مىكنند و روزى مىدهند و مىميرانند و زنده مىكنند و اين قول شبيه قول حكماست كه از روى دو قاعده بين آنها : «الواحد لا يصدر عنه إلاّ الواحد» و «لا يصدر الواحد إلاّ عن الواحد» مىگويند واجب الوجود فقط عقل اول مجرد از ماده و صورت را خلق فرمود و از عقل اول به ترتيب علل بقيه عقول عشره و افلاك تسعه و از عقل عاشر مواد سفليه، روى مسلك افلاطون كه قائل به عقول طوليه است ، يا عقول عرضيه غير متناهيه طبق مسلك ارسطو، و مستند مفوضه هم اخبار ضعيف الدلالة است و اين دو قول خلاف ضرورت دين و مذهب است و قائل به آن از ربقه [= حلقه] مسلمين خارج است.
امّا حكما، جواب آنها اين است كه اين دو قاعده شما تمام و مسلّم است، لكن در باب علّت جبريه و معلول كه محال است انفكاك آنها از يكديگر، و امّا فاعل مختار و قادر متعال كه از روى حكمت و مصلحت ايجاد مىفرمايد مانعى ندارد.
و امّا مفوضه، جواب آنها اين است كه اين قول با اينكه مدرك معتبرى ندارند خلاف توحيد افعالى است و اخبار معتبره بسيار در مذمّت اين مفوضه داريم كه اين كتاب گنجايش ذكر آنها را ندارد، مراجعه فرماييد بحار [الأنوار[1]].
و يك دسته ديگر از مفوضه گفتند جعل احكام تفويض به آنها شده، هر چه را بخواهند، واجب يا حرام يا مستحب يا مكروه يا مباح نمايند در احكام تكليفى و وضع و رفع در احكام وضعى، و اين قول هم غلط و باطل است و مخالف صريح قرآن است؛ «وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى * إِنْ هُوَ إِلاّ وَ حْىٌ يُوحى * عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوى»[2] و غير اين از آيات ديگر و مخالف ضرورت دين. بلى، يك دسته از اخباريين نظر به ظواهر بعض اخبار قائل شدند.
[در بيان منصب ولايت كليّه مطلقه ائمّه اطهار عليهمالسلام]
و قول حق و صحيح اين است كه خداوند تبارك و تعالى به اين خاندان اعطاى منصب ولايت كليّه مطلقه فرموده كه هر نوع تصرفى در امور افراد امّت بنمايند، به نص آيه شريفه «النَّبِىُّ أَوْلى بِالْمُؤمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ»[3]، و آيه شريفه
«إِنَّما وَ لِيُّكُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا...» الآية[4]، نظير ولايت اب و جد در مال صغير، و ولايت حاكم شرع در مال غياب و مجانين، و ولايت قيّم در مال مولّى عليه، مثل اعطاى منصب از طرف دولت به استاندار و رؤاى ادارات و اين منافات ندارد كه يك دسته وظايفى خداوند بر آنها معين فرموده كه چه كنند، نظير وظايفى كه بر حاكم و اب و جد و قيّم معين شده و اين است معناى «و لا يشاءون الا ان يشاء اللّه». و اخبار ظاهره در تفويض بر همين معنى است؛ يعنى اختياردار . و كيف كان ، اين آيه شريفه مربوط به مسئله تفويض نيست، چنانچه توهم شده كه دال بر نفى تفويض است، و بعضى در مقام توجيه برآمدهاند، و ما به شرح آيه مىپردازيم:
تفسير:
«لَيْسَ لَكَ مِنَ الْأَمْرِ شَىْءٌ» از اين جمله استفاده مىشود كه حضرت رسالت در مورد مشركين نظرى داشته يا هدايت آنها را راغب بوده، چنانچه منسوب به آن حضرت است: «اللهمّ اهدِ قومي فإنّهم لا يعلمون»[5].
يا هلاكت آنها را مىخواسته، به واسطه ظلمها و اذيتهاى آنها به حضرت و به مسلمين، خداوند مىفرمايد امر هدايت يا هلاكت مخصوص به خواست تو نيست، كسانى از آنها كه قابل هدايت هستند بالاخره به شرف اسلام مشرف مىشوند و خداوند از تقصيرات و ظلمها كه در حق تو و ساير مسلمين كردند گذشت مىكند، چنانچه مفاد «أَوْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ» است و كسانى كه قابل هدايت نيستند و به كفر و شرك از دنيا مىروند معذّب به عذاب ابدى مىشوند، چنانچه مفاد «أَوْ يُعَذِّبَهُمْ» است. سپس علّت عذاب آنها را بيان مىفرمايد: «فَإِنَّهُمْ ظالِمُونَ»؛ هم ظلم به خود كردند كه ايمان نياوردند، هم ظلم به پيغمبر صلىاللهعليهوآله كه چه اندازه به او اذيت كردند كه منسوب به آن حضرت صلىاللهعليهوآله است فرمود: «ما اُوذي نبيّ مثلما اُوذيت»[6].
و هم ظلم به مسلمين در قتل و نهب اموال و ساير اذيتها، و على اىّ حال مربوط به باب تفويض نيست.
تنبيه:
اخبارى در برهان و غير آن نقل مىكنند در ذيل اين آيه در موضوع ولايت اميرالمؤنين عليهالسلام كه پيغمبر صلىاللهعليهوآله مىدانستند عداوت قوم را با على و خوف داشتند از اظهار ولايت، خداوند مىفرمايد بايد ابلاغ كنى، هر كه قبول نمود خداوند مىبخشد و مىآمرزد و نجات دارد و هر كه امتناع كرد او را عذاب مىفرمايد از جهت ظلم كه در حق آل عصمت روا داشتند[7]، لكن مطلب همين است.
ولى آيه در مورد مشركين نازل شده، و گفتهايم كه مورد مخصص نيست [و ]منافات با اطلاق ندارد و اخبار يكى از مصاديق مهم آن را بيان مىفرمايد.
----------------------------------------
[1] . ر . ك : بحار الأنوار ، ج25، ص261 ـ 350.
[2] . و از روى هواى نفس و خواهش نفسانى چيزى نمىگويد، آنچه مىفرمايد، نيست مگر وحى الهى كه به او وحى شده. تعليم كرد او را شديد القوى كه صاحب قوه شديد بود. سوره نجم: آيات 3 ـ 5.
[3] . پيغمبر اكرم ولايتش بر مؤمنين بيشتر است از ولايت خود آنها بر نفوس خود. سوره احزاب: آيه 6.
[4] . منحصرا ولى و صاحب اختيار شما مؤمنين، خدا و رسول خدا و كسانى هستند كه ايمان آوردند... . سوره مائده: آيه 55.
[5] . پروردگارا! قوم مرا هدايت كن، زيرا آنها جاهل هستند. مجمع البيان: ج4، ص668 و بحار الأنوار: ج11، ص298.
[6] . هيچ پيامبرى مانند من اذيت نشد. مناقب آل ابى طالب: ج3، ص286 و بحار الأنوار: ج39، ص56.
[7] . ر. ك: تفسير البرهان ، ج2، ص104.
آیه ١٢٨ « لَيْسَ لَكَ مِنَ الْأَمْرِ شَىْءٌ أَوْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ ... »
- بازدید: 1731