108 «يَسْتَخْفُونَ مِنَ النّاسِ وَ لا يَسْتَخْفُونَ مِنَ اللّهِ وَ هُوَ مَعَهُمْ إِذْ يُبَيِّتُونَ ما لا يَرْضى مِنَ الْقَوْلِ وَ كانَ اللّهُ بِما يَعْمَلُونَ مُحِيطاً»
ترجمه :
108. حيا مى كنند و مخفى مى كنند خيانت خود را از مردم و از خدا حيا نمى كنند و بر خدا مخفى نيست عمل آنها و حال آنكه خدا با آنهاست ، عالم و ناظر به اعمال آنهاست، زمانى كه در شب تصميم مى گيرند به گفتارى كه مرضى الهى نيست و خداوند به آنچه عمل مى كنند احاطه دارد.
تفسير :
[در ارتكاب عمل حرام و نسبت دادن آن به ديگرى]
اين آيه شريفه ولو عطف به ما سبق است كه گفتند شخصى از مسلمين درعى [= زره اى] سرقت كرده بود و براى اينكه كشف نشود انداخته بود در خانه يهودى كه نسبت سرقت را به او بدهند و مسلمين او را تبرئه نمايند ، لكن مناط حكم در تمام معاصى جارى است.
اشخاص معصيت كار ، از مردم بسا خجلت مى كشند و حيا مى كنند و از خدا خجالت نمى كشند ، با اينكه از بواطن و ظواهر آنها با خبر است و سزاوارتر است كه از او حيا كنند. ولى اين مورد با ساير معاصى تفاوت دارد ، زيرا عمل زشتى مثل خيانت را از كسى كه مرتكب شده سلب كنند و نسبت به ديگرى كه دامنش پاك است بدهند، چه مؤمن و چه كافر باشد معصيت بزرگى است؛ ولى ساير معاصى را در خفاى مردم مرتكب شدن ولو معصيت است و مستحق عقوبت ، اما ستر آن مذموم نيست ، بلكه شايد واجب باشد كه اشاعه فاحشه نشود و امروز فسّاق و فجّار ، نه از خداوند [و نه] از مردم حيا مى كنند و علناً مرتكب فسق و فجور مى شوند و پرده حيا را دريده، بلكه افتخار مى كنند و منكر در نزد آنها معروف و بالعكس مى گردد ـ أعاذنا اللّه من شرور أنفسنا[1].
لذا مى فرمايد: «يَسْتَخْفُونَ مِنَ النّاسِ» ؛ مخفى مى كنند از مردم «وَ لايَسْتَخْفُونَ مِنَ اللّهِ» ولى از خدا شرم نمى كنند و حال آنكه «وَ هُوَ مَعَهُمْ». در قرآن است : «وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ»[2].
«إِذْ يُبَيِّتُونَ ما لا يَرْضى مِنَ الْقَوْلِ» «بَيَّت» از باب تفعيل به معنى شب را به روز آوردن است و «يُبَيِّتُونَ» جمع است ؛ يعنى جماعتى كه در شب اجتماع مىكنند و كميسيون دارند و بر مطلبى تصميم مى گيرند، مثل اصحاب شيخين كه شبها دور هم جمع مى شدند و اُرد [ = رجز] مى خواندند كه فردا كيانى را بياورند و از آنها بيعت بگيرند و روزها با شمشيرهاى برهنه درب خانه هاى مهاجر و انصار و آنها را به جبر و عنف [= خشونت] و تهديد مى بردند براى بيعت ، تا آن شب را كه تصميم گرفتند كه على عليه السلام را براى بيعت ببرند و كردند آنچه كردند .
و مورد آيه تصميم بر اينكه سرقت را از شخص سارق سلب كنند و گردن ديگرى بار كنند ، لذا مى فرمايد: «ما لا يَرْضى مِنَ الْقَوْلِ» ؛ يعنى بنا بر امرى كه مرضى خدا و دين نيست ، مثل مثالى كه ذكر شد و صدها مثال كه ميان اهل باطل رواج دارد.
«وَ كانَ اللّهُ بِما يَعْمَلُونَ مُحِيطاً» « احاطه » نه مثل احاطه ظرف به مظروف است ، يا احاطه عرش و كرسى به جميع سماوات و ارض باشد، يا جسمى به جسمى ، زيرا اين نحوه احاطه فقط تماس سطح معقر محيط است به سطح محدب محاط ، بلكه احاطه قيموميت و قدرت و علم است به جميع ممكنات از ذره تا دره ، از مجردات تا ماديات ، از بسائط تا مركبات ، كه به قدر خردلى از علم و قدرت و قيموميت او خارج نيست، چنانچه مى فرمايد: «ما يَكُونُ مِنْ نَجْوى ثَلاثَةٍ إِلاّ هُوَ رابِعُهُمْ وَ لا خَمْسَةٍ إِلاّ هُوَ سادِسُهُمْ وَ لا أَدْنى مِنْ ذلِكَ وَ لا أَكْثَرَ إِلاّ هُوَ مَعَهُمْ...»الآية[3] .
و احاطه از صفات ذات است ، چون ذات مقدس حق صرف الوجود است و غير متناهى و محدود به حدّى نيست ، به جميع موجودات احاطه دارد و به افعال و اعمال و اقوال آنها ازلاً و ابداً ؛ در ازل مى داند آنچه در ابد واقع شود و در ابد مى داند آنچه در ازل واقع شده ، نه ابتدايى براى ازليت آن بوده و نه انتهايى براى ابديت آن هست ؛ اول بلا اول است و آخر بلا آخر ـ جلّ ثناؤه و عَمّ نواله و عظم شأنه[4].
------------------------------------------------
[1] . خدا ما را از بدى هاى نفس هايمان در پناه خويش بگيرد .
[2] . و ما نزديك تريم به سوى او از رگ گردن . سوره ق: آيه 16.
[3] . هيچ گفتگوى محرمانه اى ميان سه تن نيست مگر اينكه او چهارمين آنهاست ، و نه ميان پنج تن مگر اينكه او ششمين آنهاست ، و نه كمتر از اين [عدد] و نه بيشتر مگر اينكه هر كجا باشند او با آنهاست. سوره مجادله: آيه 7.
[4] . ستايش او بلند و نعمتش گسترده و مقامش بزرگ است .
آیه ١٠٨ « يَسْتَخْفُونَ مِنَ النّاسِ وَ لا يَسْتَخْفُونَ مِنَ اللّهِ ... »
- بازدید: 1422