بسماللهالرحمنالرحيم
الحمد للّه رب العالمين والصلاة والسلام على محمد و آله الطيّبين الطاهرين و لعنة اللّه على أعدائهم أجمعين إلى يوم الدين
( آغاز جزء دهم قرآن مجيد )
41 « وَاعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَىْءٍ فَأَنَّ للّهِِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِى الْقُرْبى وَالْيَتامى وَالْمَساكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ إِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللّهِ وَما أَنْزَلْنا عَلى عَبْدِنا يَوْمَ الْفُرْقانِ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ وَاللّهُ عَلى كُلِّ شَىْءٍ قَدِيرٌ »
ترجمه :
41. وبدانيد اى گروه مؤنين! آنچه غنيمت و فايده به دست آورديد پس محققاً از براى خدا پنج يك است و براى رسول و براى ذوى القربى كه ائمّه عليهمالسلام باشند و يتيمان و فقرا و ابن سبيلهاى سادات، اگر باشيد شما كه ايمان آورده باشيد به خدا و به آنچه ما نازل كرديم بر بنده خود، روزى كه حق از باطل جدا شد روزى كه تلاقى كردند دو گروه گروه مسلمين با گروه كفار و مشركين. و خداوند بر هر چيزى تواناست.
تفسير :
[ در بيان خمس و موارد آن ]
اين آيه شريفه راجع به مسئله خمس است كه يكى از كتب فقهيه كتاب خمس است و ما همين آيه شريفه را در اين كتاب در ذيل آيه «وَمِمّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ»در جمله انفاقات واجبه بيان كرديم[1] كه خمس مطابق مذهب شيعه به هفت چيز تعلق مىگيرد:
1. معادن: ذخاير زيرزمين از فلزات و جواهرات و نفت و نمك و امثال آنها.
2. كنز: و آن دفينههايى است كه زير زمين مخفى مىكنند. و اين دو، حد نصابش 20 دينار است كه 15 مثقال صيرفى طلاى سكهدار باشد، يعنى قيمت مطابق اين مقدار باشد كه كمتر از آن خمس ندارد مگر از جهت ارباح مكاسب كه بيايد.
3. غوص: چيزهايى كه از ته دريا استخراج مىكنند، مثل لؤؤو مرجان و نحو اينها و نصابش يك دينار است 18 نخود طلاى مسكوك.
4. زمينى كه اهل ذمّه؛ يهود، نصارا، مجوس از مسلمين خريدارى كنند.
5. مال حلال مختلط به حرام كه مقدار حرامش و صاحبانش معلوم نباشد.
6. غنايم دار الحرب مشروط به شرايط مقرره در كتب فقهيه، كتاب جهاد.
7. ارباح مكاسب از تجارات و صناعات و زراعات و اجارات و غير اينها از كليه استفادات بعد از وضع مئونه ساليانه خود و عيالات و مصارف مشروعه مثل زيارات و ضيافات و توسلات و امثال اينها ، و اين چهار چيز حدّ نصاب ندارد[2].
و مصرف خمس شش سهم است، سه سهم آن ، كه سهم خدا و رسول و ذى القربى باشد سهم امامش مىنامند و در دوره غيبت در تحت نظر مجتهد جامع الشرايط و اذن آن بايد مصرف شود مطابق فتواى مرجع تقليد، و سه سهم كه يتامى و مساكين و اَبناى سبيل باشد سهم ساداتش مىنامند به هر كدام از اين سه طايفه داده شود كافى است مراجعه كنيد.
و ما در اين مقام به تفسير آيه شريفه اكتفا مىكنيم:
«وَاعْلَمُوا» خطاب به جميع مكلفين است تا قيامت چنانچه تمام احكام اسلامى از اين باب است.
«أَنَّما غَنِمْتُمْ»، مفسرين به غنايم دار الحرب تفسير كردند لكن معناى غنيمت استفاده است و «ما»ى «ما غَنِمْتُم» موصوله و عموميت دارد به خصوص به قرينه «مِنْ شَىْءٍ» تمام استفادات را مىگيرد از مذكورات: معادن، كنوز، غوص، ارباح مكاسب، غنايم دار الحرب، فقط شمولش لأرض مُشتَراىِ اهل ذمّه و حلال مختلط به حرام معلوم نيست و به دليل خارج، وجوب خمس آنها ثابت شده از اخبار[3].
«فَأَنَّ للّهِِ خُمُسَهُ» «لام» اختصاص است و اختلاف شد بين فقهاء كه نحوه اختصاص چه نحوه است : بعضى گفتند لام ملكيت است و ارباب خمس به نحو اشاعه مالك هستند.
بعضى گفتند نظير منذور التصدق است ملك مالك است و لكن تصرفش حرام است تا اداى خمس نكرده.
بعضى گفتند مجرد حق است كه ارباب خمس حقى دارند كه به اين مال تعلق گرفته، مثل حق ديان به مال مفلس بعد الحجر و حق ديان به اموال متوفى كه تصرفات وارث نافذ نيست و همچنين تصرفات مفلس و حق وجه اخير است.
و اما به نحو اشاعه و شركت مسلّماً ارباب خمس تا به آنها داده نشود آثار ملكيت بر آنها بار نمىشود كه بتوانند نقل و انتقال نمايند يا مهر عيال قرار دهند يا اگر وفات كنند به وارث منتقل شود چنانچه در مشاعات چنين است. و امّا نظير منذور التصدق آن هم باطل است، زيرا ارباب صدقه هيچ گونه حقى به مال ندارند و اگر مالك اتلاف نمود خلف نذر كرده و بايد كفاره نذر دهد و اگر تلف شد بدون اختيارْ چيزى بر او نيست، بلكه وجه اخير كه مالك نمىتواند تصرف كند و اگر تصرف كرد تصرفش نافذ نيست و اگر تلف شد يا اتلاف كرد به ذمه او تعلق مىگيرد.
«و لِلرسُولِ» و البته سهم الهى را بايد داد خدمت رسول، او مىداند كه به چه مصرفى صرف كند نه مثل بعض عامه كه گفتند مصرف كعبه بايد نمود و بعضى مصرف قشون و اسلحه گفتند، و بعضى گفتند حق خدا و پيغمبر يكى است و پنج سهم است آنهم به وفات حضرت رسالت باطل شد به دليل حديث مجعول ابىبكر: «نحن معاشر الأنبياء لا نورث»[4].[5]
«وَلِذِى الْقُرْبى» كه مذهب اماميه است كه به امام وقت بايد داد و در غيبت به نايب عامّ مجتهد جامع الشرايط و سهم خدا و رسول را هم بايد به امام داد لمكان نيابت و اينكه او مىداند به چه مصرفى صرف فرمايد و توهّم اينكه بايد دفن كرد يا وصيت نمود تا ظهور حضرت بقية اللّه (عجّل اللّه تعالى فرجه) توهّم فاسدى است و تضييع حق خدا و رسول و امام است. و اما عامه گفتند حق ذى القربى هم بعد از حضرت رسالت صلىاللهعليهوآلهباطل شد، زيرا ابابكر و عمر اين دو خليفه منع كردند و فعل آنها حجت است و بعضى گفتند ذى القرباى خود مالك است كه صله رحم باشد. «وَالْيَتامى وَالْمَساكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ».
نكته:
در آن سه سهم اوّلى تعبير به «لام» فرمود: «للّهِِ» ، «ولِلرَسُولِ»«وَلِذِى القُرْبى» و در اين سه سهم اخير فرمود: «وَالْيَتامى وَالْمَساكِينِ وَابنِ السَّبِيلِ» بدون ذكر لام و جهتش اين است كه آن سه سهم شخصى است و اين سه سهم كلى است يعنى روى عنوان يتيم و مسكين و ابن سبيل است به هر مصداقى از اين عنوان داده شود كافى است، بلكه لازم نيست مراعات هر سه عنوان بلكه اين سه سهم كه عبارت از نصف خمس است به هر يك از اين سه عنوان داده شود كافى است.
مسئلة:
مجتهد جامع الشرايط كه آن سه سهم كه سهم امام است بايد مصرف كند به مصرفى كه قطع به رضاى امام داشته باشد، ولى مالك بايد يقين داشته باشد كه آن مجتهد مطابق فتواى مرجع تقليد مالك مصرف مىكند و مىتوان به اذن مجتهد خود مالك مصرف كند و اذن لازم نيست از خصوص مرجع تقليد باشد بلكه به اذن هر مجتهدى مىتوان مصرف نمود.
«إِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللّهِ» معنى اين نيست كه اداى خمس فقط بر مؤن واجب باشد، زيرا احكام الهى بر سرتاسر عالم تا صفحه قيامت ثابت است، بلكه مراد اين است كه غير مؤن خمس نمىدهد و قبول ندارد بلكه مىگويند كه پيغمبر صلىاللهعليهوآلهبراى خويشان خود اين حكم را فرمود. و نكته ديگر كه از صريح اين جمله استفاده مىشود اينكه خلفاى جور مثل ابا بكر و عمر و عثمان و اتباع آنها از اهل سنّت كه منكر خمس شدند مؤن باللّه نيستند، فقط شيعه اثنا عشر است. و بسيار تعجب است از آن ملعونى كه ترويج مذهب عامه مىكند و اين دو خليفه را مؤن صالح مىداند، سهم امام عليهالسلامرا مىگيرد و مىبلعد: اگر تو معتقد به آنها هستى پس اصلاً خمس را بايد منكر باشى چه رسد به سهم امام و اگر سهم امام حق است و بايد داد، پس آنها را بايد مؤن ندانى، نعوذ باللّه. به علاوه آنها فقط منحصر مىدانند به غنايم دار الحرب و اين، از ارباح مكاسب مىگيرد.
«وَما أَنْزَلْنا عَلى عَبْدِنا يَوْمَ الْفُرْقانِ» «فرقان»؛ جدا كردن حق است از باطل و تفرقه بين اين دو، و لذا يكى از اسامى قرآن مجيد فرقان است. «تَبارَكَ الَّذِى نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلى عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعالَمِينَ نَذِيراً»[6]، لكن در اينجا مراد جنگ بدر است كه مسلمين با اين عده قليل و فقدان اسلحه، بر مشركين با آن كثرت و زيادتى قوا چيره شدند و آنها را به قتل و اسيرى و استرقاق و فرار دادند به مدد ملائكه و نصرت الهى. حق از باطل جدا شد و دليل بر اين معنى جمله بعد است كه مىفرمايد: «يَوْمَ الْفُرْقانِ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ»؛ دو جمعيت، جمعيت مسلمين و جمعيت مشركين تلاقى كردند، اشاره به اينكه اگر حق و باطل را فهميديد و ايمان آورديد به آنچه بر پيغمبر نازل شده بايد خمس را اداء كنيد و معتقد باشيد.
«وَاللّهُ عَلى كُلِّ شَىْءٍ قَدِيرٌ» كه فئه قليله غالب بر فئه كثيره شوند. «كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةً بِإِذْنِ اللّهِ»[7].
--------------------------------------------------------------------
[1] . ر.ك: همين تفسير، ج1، ص 405 .
[2] . هرگاه انسان از تجارت يا صنعت ، يا كسبهاى ديگر مالى به دست آورد ، اگر چه مثلاً نماز و روزه ميتى را به جا آورد و از اجرت آن ، مالى تهيه كند چنانچه از مخارج سال خود او و عيالاتش زياد بيايد ، بايد خمس ، يعنى پنج يك آن را به دستورى كه بعداً گفته مىشود بدهد . آنچه از منافع كسب در بين سال به مصرف خوراك و پوشاك و اثاثيه و خريد منزل و عروسى و جهيزيه دختر و زيارت و مانند اينها مىرساند در صورتى كه از شأن او زياد نباشد و زياده روى هم نكرده باشد ، خمس ندارد . توضيح المسائل امام خمينى قدسسره : مسئله 1752 و 1775 .
[3] . يعنى روشن نيست كه « من شيءٍ » شامل زمينى كه ذمّى ، يعنى يهودى ، نصرانى و مجوسى مىخرد و نيز شامل مال مخلوط به حرام ، بشود و با دليل خارج از آيات ، يعنى روايات ، وجوب خمس آنها ثابت شده است .
[4] . ما پيامبران ارثى بعد از خود باقى نمىگذاريم. فتح البارى: ج12، ص6؛ عمدة القارئ: ج14، ص163؛ تفسير رازى: ج9، ص210؛ تفسير ثعلبى: ج4، ص359، و زاد المسير: ج5، ص155.
[5] . براى آگاهى از چگونگى جعلى بودن اين حديث ر . ك : مظلوميت برترين بانو ، آيت اللّه ميلانى .
[6] . بزرگ [و خجسته] است كسى كه بر بنده خود، فرقان [ = كتاب جدا سازنده حق از باطل ]را نازل فرمود، تا براى جهانيان هشدار دهندهاى باشد. سوره فرقان: آيه 1 .
[7] . چه بسيار لشكرهاى اندك كه بر لشكرهاى انبوه به مشيت حق غالب شدهاند. سوره بقره:آيه 249 .
آیه ٤١ « وَاعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَىْءٍ فَأَنَّ للّه ... »
- بازدید: 2946