سی سال از واقعه عام الفیل میگذرد. زمان، آبستن واقعه ای است که مولود آن، شهره آفاق و فخر زمین و زمان میشود. «مکه، روز جمعه، سیزدهم رجب، سی سال پس از عام الفیل»
درد، بر دختر اسد غلبه کرده است؛ دردی که او را تا مسجدالحرام میکشاند و دستان نیازش را به سوی کعبه بلند میکند: «ربّ انّی مؤمنةٌ بک و بما جاءَ عندکَ مِن رُسُلٍ و کُتُبٍ و انّی...»
[پروردگارا! من ایمان دارم به تو و همه پیامبران و کتابهایی که از سوی تو آمده و گفتار جدّم ابراهیم خلیل را تصدیق دارم و به او که این خانه کعبه را بنا کرد. پروردگارا! به حق همان کسی که این خانه را بنا کرد، به حق این نوزادی که در شکم من است، ولادت او را بر من آسان گردان.]
شاید او نمیدانست نام طفلی که در شکم دارد، روزی بر «تارک پیشانی تاریخ» خواهد درخشید و آوازه شوکت و عظمت او، در تمام روزگاران خواهد پیچید.
فاطمه! از درد شکوه مکن، خداوند، تو و فرزندت را از عنایت بیحدّش سرشار میکند.
فاطمه! علی در پاکترین خاک و منزّه ترین مکان هستی، چشم به جهان میگشاید. دردهایت را فراموش کن. لبخند علی، جانت را تازه میکند.
به او نگاه کن! عطر ملکوت را استشمام خواهی کرد.
کعبه... فاطمه بنت اسد... علی علیه السلام ... فرشتگان... و خدا.
«یا فاطمه سَمّیهِ علیّا فهو علی، و اللّهُ العَلیُّ الأَعلی یَقولُ: انّی شَقَقْتُ اِسمَهُ مِن اِسمی، و أَدَّبتُهُ بِأَدَبی، و وَقَفْتُهُ عَلی غامِضِ علمِی...»
[ای فاطمه! نام این مولود را علی بگذار، که خدای علی اعلی میفرماید: من او را از نام خود جدا کردم و به ادب خود ادب آموختم و بر مشکلات علم خویش او را واقف ساختم.]
کاش تاریخ، امروز را به خاطر بسپارد! کاش آنان که در فردایی نه چندان دور، بر سینه چاک چاک مولود کعبه، زخم خیانت و جهل و نامردی میزنند، امروز را به خاطر آورند!
کاش آنان که علی علیه السلام را دیدند، او را می فهمیدند!
کاش علی علیه السلام به «ما» میگفت: «سَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی».
عاطفه خرّمی