نوح بن منصور سامانى ، يكى از اميران خود را بعد از فتح خراسان ، بجاى خود حاكم گردانيده و خود به بخارا بازگشت . بعد از برگشتن او آن والىِ جانشين ، ادّعاى استقلال كرده و بر عليه نوح سامانى ، طغيان و سركشى آغاز نموده و از فرامين او سرپيچى كرد.
نوح به او نامه اى نوشته و بعد از تهديد و ارعاب فراوان در آخر نامه ، اين آيه را نوشت :
(وَ اِذا اَرَدْنا اَنْ نُهْلِكَ قَرْيَةً اَمَرْنا مُتْرَفيها فَفَسَقُوا فيها فَحَقَّ عَلَيْها الْقُوْلُ فَدَمَّرْناها تَدْميراً)(1):(و هنگامى كه بخواهيم شهر و ديارى را هلاك كنيم ، نخست اوامر خود را براى پيشوايان ثروتمند آنجا، بيان مى داريم ، سپس هنگامى كه به مخالفت برخاستند و استحقاق مجازات يافتند، آنها را بشدت در هم مى كوبيم .)
وقتى نامه امير به حاكم سركش و طغيانگر خراسان رسيد؛ اطرافيان خود را در يك مجلسى جمع كرده و در آن جلسه گفت : ((مى خواهم ، جواب خيلى قوى و تهديدآميزى ، براى امير نوح سامانى بنويسم ؛ شما يك نامه مهم و تهديدآميزِ چند صفحه اى تنظيم كرده و قاطعانه جواب او را بنويسيد.))
اِسكافىِ دبير در آن جلسه حاضر بود، برخاسته و گفت : ((اگر امير اجازه دهد من جوابى مختصر و كامل بنويسم كه در آن علاوه بر تعرّض و تحقير، نظر شما هم تاءمين شده باشد.)) گفت : ((بنويس .)) و او بر پشت همان نامه اين آيه را نوشت :
(يا نُوْحُ قَدْ جادَلْتَنا فَاَكْثَرْتَ جِدالَنا فَاءتِنا بِما تَعِدُنا اِنْ كُنْتَ مِنَ الصّ ادِقينَ)(2)(اى نوح ! با ما جرّ و بحث كردى و زياد هم جرّ و بحث كردى (بس است )! اكنون اگر راست مى گوئى آنچه به ما وعده مى دهى ، بياور!)
عبدالكريم پاك نيا
-----------------------------
1-اسراء / 17.
2-هود / 32.