چند كرامات از درگاه حضرت معصومه (سلام الله عليها)

(زمان خواندن: 8 - 15 دقیقه)

توضيحي درباره كرامات و ولايت تكويني
يكي از اقسام ولايت ها كه در سطح بالايي قرار دارد،"ولايت تكويني" است. ولايت تكويني آن است كه كسي توانايي تصرف در جهان آفرينش داشته باشد، مثلاً حضرت عيسي(عليه السلام) داراي مقام ولايت تكويني بود، يعني مي توانست در جهان خلقت تصرف كند و به تعبير قرآن، به اذن خدا، با دميدن به مجسمه گلي پرنده، آن را زنده كرده و به پرواز درآورد، و يا كور مادرزاد را بينا نمايد، و يا بيماري بي درمان بُرص را درمان بخشد، و از همه بالاتر مرده را زنده كند.(1)
اين قدرت ملكوتي عيسي(عليه السلام) به خاطر آن بود كه او عبد كامل خدا و از اولياء و پيامبران بود، و انسان مي تواند در پرتو بندگي خالص و كامل به چنان مقاماتي برسد كه خداگونه شود و مظهر صفات كمال و جلال خدا گردد، چنان كه امام صادق(عليه السلام) در سخني فرمود:
"اَلْعُبُودِيَهُ جَوْهَرَهُ كَنْهُهَا الرُبُوبيَهُ؛ عبوديت و بندگي گوهري است كه ربوبيت در آن نهفته است."(2)
يعني عبوديت انسان را به قدري به خدا نزديك مي كندكه مظهر صفات خدا مي شود، و به اذن پروردگار مي تواند در جهان تكوين، تصرف كند و كارهاي خدايي نمايد.
توضيح اينكه: وصول به ربوبيت در پرتو پيمودن مراحل عبوديت گرچه در ظاهر تعبير زننده اي است، زيرا معني اين جمله"از بندگي تا خداوندگاري است" مگر مي شود انسان از مرز بندگي خارج شود، يا در مرز خدايي گام بگذارد؟
"اَنَ التُرابُ وَرَبُ الْاَرْبابِ؛ خاك كجا و پروردگار پروردگارها كجا؟"
ولي به گفته استاد علامه شهيد مرتضي مطهري(ره)"بايد توجه داشت كه خدايي غير از خداوندگاري است، مقصود از حديث فوق اين است كه انسان در پرتو بندگي به خداوندگاري مي رسد."(3)
يعني انسان در پرتو پيمودن مراحل عالي بندگي، داراي روح ولايت تكويني مي شودم و مي تواند كارهاي معجزه آسا كند و كرامت هاي عجيب از او سرزند. در اينجا به عنوان نمونه به ذكر يك شاهد عيني از نمونه كرامت هاي حضرت رضا(عليه السلام) كه نگارنده يقين به آن دارد مي پردازم:
خواهري دارم به نام ايران خانم، كه در سال 1320 ش در اشتهارد متولد شد، پس از چندي مادرش از دنيا رفت، او به سن دو سالگي رسيد ولي نمي توانست بايستد، حتي دست هايش را به ديوار تكيه مي دادند، باز به زمين مي افتاد، پدرم با مادر بزرگم همراه بعضي از مؤمنان، او را در سال 1323 ش براي توسل به حضرت رضا(عليه السلام) به مشهد مقدس بردند. فصل زمستان بود و حرم آن حضرت خلوقت بود. پدر و مادربزرگم اين كودك را در كنار خود در نزديك ضريح مقدس نشاندند و ملتمسانه از آقا خواستند كه به او لطف خاصلي كند، سپس مشغول نماز شدند، ناگاه در نماز ديدند اين دختر برخاست و به سوي ضريح رفت و ضريح را به بغل گرفت. از آن پس دختر به طور كلي شفا يافت و بدون تكيه بر چيزي، به راه افتاد. او را به اشتهارد آوردند، همه بستگان كه او را مي شناختند و مي دانستند كه او قادر به ايستادن و راه رفتن نبود، تعجب كردند، و به ياد لطف سرشار حضرت رضا(عليه السلام) اشك شوق ريختند. اين خواهرم هنوز زنده است و در كمال سلامت به سر مي برد.
اينك مي گوييم: حضرت معصومه (سلام الله عليها) نيز بر اثر كمال عبوديت و عرفان، و دستيابي به مقامات عالي معنوي به مرحله اي رسيد كه داراي چنين امتيازي شده و مي تواند از مقام ولايت خود استفاده كرده و كارهاي معجزه آسا و كرامت هاي شگفت كند. در اينجا در ميان صدها نمونه نظر شما را به چند نمونه جلب مي كنيم:
1ـ نجات گروه سرگردان با راهنمايي حضرت معصومه (سلام الله عليها)
سال ها قبل از انقلاب، گروهي از مردم يكي از شهرهاي دور، در فصل زمستان براي زيارت حضرت معصومه (سلام الله عليها) عازم قم شده بودند. شب فرا رسيد، برف سنگيني در زمين نشسته بود، اين گروه در چند فرسخي قم راه را گم كردند، و در بيابان بدون وسيله، سرگردان شده و در مخاطره شديد قرار گرفتند، همانجا دست به توسل به دامن حضرت معصومه (سلام الله عليها) زدند تا با نشان دادن راه، آن ها را از خطر برهاند.
طبق سند موثق، يكي از خدام آستانه مقدسه حضرت معصومه (سلام الله عليها)، مرحوم سيد محمد رضوي مي گويد: در آن شب( بدون اطلاع از زائران در به در و سرگردان) در حرم بودم، اندكي خوابيدم، در عالم خواب ديدم حضرت معصومه (سلام الله عليها) نزد من آمد و فرمود:"برخيز، چراغ گلدسته ها را روشن كن."(4)
به ساعت نگاه كردم، ديدم اندكي از نيمه شب گذشته و هنوز چهار ساعت به اذان صبح باقي است(و ماطبق معمول اندكي قبل از اذان، چراغ هاي گلدسته ها را روشن مي كرديم).
خوابيدم، دوباره حضرت معصومه (سلام الله عليها) را در خواب ديدم، اين بار با تندي به من فرمود:"برخيز، مگر نگفتم چراغ هاي گلدسته ها را روشن كن."
برخاستم و چراغ هاي گلدسته ها را روشن كردم، ديدم برف سنگيني آمده و همه جا را سفيد پوش نموده است، ولي شگفت زده شده بودم كه چرا امشب به دستور حضرت معصومه (سلام الله عليها) چراغ ها را زودتر روشن نموده ام؟ آن شب به سرآمد، صبح روز بعد كه هوا آفتابي بود، از حرم عبور مي كردم، شنيدم چند نفر از زائران به همديگر مي گويند:" حضرت معصومه (سلام الله عليها) به داد ما رسيد، چقدر بايد از محضر مقدسش تشكر و سپاس گزاري نماييم! اگر چراغ هاي گلدسته ها روشن نمي شد، ما در دل شب تاريك در بيابان پر از برف و هواي سرد، كه راه را گم كرده بوديم، جان سالمي به در نمي برديم، اگر چراغ گلدسته ها روشن نمي شد ما جهت شهر قم را در آن تاريكي ظلماني هرگز پيدا نمي كرديم."
راز خواب را دريافتم كه چرا حضرت معصومه (سلام الله عليها) به من مي فرمود: برخيز و چراغ گلدسته ها را روشن كن!(5)
2ـ امام زمان(عج) در كنار حرم
از مطالب گفتني اينكه: نقل مي كنند، شخصي به نام سيد عبدالرحيم كه مورد وثوق بود، گفت: در عالم خواب ديدم، در قبرستان بزرگ قم، جمعيت بسياري هستند، در اين هنگام شخص بزرگواري را كه سوار بر اسبي بود و از بازارچه مي آمد، مشاهده نمودم، ديدم در پشت سر آن سوار، شخصي گفت:"اين سوار حضرت حجت(عج) مي باشد" تا اين خبر را شنيدم، سراسيمه به دنبال آن حضرت شتافتم، ديدم آن حضرت به صحن مطهر آمد و در آنجا پياده شد.
صحن خلوت بود، كسي را جز آن حضرت و شخصي كه همراهش بود در آنجا نديدم، مشاهده كردم كه آنها عبور كرده تا به در صحن عتيق رسيدند، افسار اسب را به دست من دادند تا آن را نگهدارم، با خود گفتم نگهداشتن اسب خوب است يا همراه حضرت بودن؟ سرانجام همراهي حضرت را برگزيدم و افسار اسب را به دست همان شخصي كه همراه امام بود دادم و خودم به دنال حضرت روانه شودم، ديدم حضرت وارد حرم شد و در بالاسر مرقد حضرت معصومه (سلام الله عليها) توقف كرد، هيچ كس از خُدام نبودند، پيش خود فكر مي كردم آيا به حضور حضرت بروم يا نروم؟ در كنار رواق ايستادم، صداي آن حضرت را مي شنيدم، اما چيزي نمي فهميدم، پس از مدتي آن حضرت از حرم بيرون آمد و من نيز از حرم بيرون آمدم و پشت سر او به راه افتادم، ولي ناگهان ناپديد شد و هرچه جستجو كردم دستم به دامنش نرسيد و از فيض حضور آن بزرگوار محروم گشتم.(6)
3ـ شفاي بيماري بي درمان
از داستان هاي واقعي كه نقل آن به تواتر رسيده اين كه: پاي مردي به نام ميرزا اسدالله كه از خدام آستانه مقدسه حضرت معصومه (سلام الله عليها) بود بيماري شقاقلوس(يعني يك نوع بي حسي و فلجي) گرفت، به حدي كه انگشت هاي پايش سياه شده و پزشك هاي آن زمان از درمان او عاجز شده بودند و به اتفاق رأي گفته بودند كه بايد پاي او قطع شود.
يك روز قبل از آنكه موعد قطع پا فرا رسد، بيمار نامبرده با خود گفت حال كه بنا است فردا پاي مرا قطع كنند، خوب است امشب در حرم مطهر حضرت معصومه (سلام الله عليها) بمانم و متوسل شوم.
شخصي به نام"مبارك" او را حمل كرد و به حرم برد، اواخر شب كه خدام، درهاي حرم را بستند، او خود را به پاي ضريح انداخت و در مورد درد و بيماري خودناله كرد و ملتمسانه از حضرت معصومه (سلام الله عليها) خواست كه از خدا بخواهد، پاي او خوب شود، او تا صبح به توسل و سوز و گداز پرداخت، هنوز هوا تاريك بود، خدام شنيدند كه ميرزا اسدالله، پشت در آمده فرياد مي زند در را باز كنيد، حضرت به من لطف كرد و توسط حضرت معصومه (سلام الله عليها) شفا يافتم، در را باز كردند ديدند ميرزا اسدالله خوشحال است و بيماريش رفع شده، و او جريان شفايش را چنين شرح داد؛ بانوي بزرگواري نزدم آمد و فرمود تو را چه شده است؟ عرض كردم: بيماري پا مرا از كار انداخته، از خدا، يا شفا مي خواهم يا مرگ! آن بانو گوشه مقنعه خود را چند بار بر روي پاي من ماليد و فرمود: خداوند تو را شفا داد احساس كردم كه خوب شدم و اصلاً درد پا ندارم.
از آن بانو پرسيدم، شما كيستيد:
فرمود:"آيا مرا نمي شناسي و حال آنكه تو خادم حرم من مي باشي، من فاطمه دختر موسي بن جعفر(عليه السلام) مي باشم."(7)
4ـ رفع خطر شديد سيل
كساني كه به وضع جغرافيايي شهر قم آگاهي دارند مي دانند كه در وسط شهر قم رودخانه بزرگي قرار گرفته و مسير آب باران ده ها فرسخ از زمين هاي قبل از رودخانه از پايين گلپايگان و دليجان گرفته تا قم در همين رودخانه به درياچه قم مي ريزد.
در اين صورت ناگفته پيداست كه هنگام بارش هاي شديد پي در پي، سيل هاي خطرناكي در اين رودخانه به جريان مي افتد، و چنان كه تاريخ قم نشان مي دهد قرن ها پيش تا كنون چندين بار سيل رودخانه، طغيان كرده و موجب خسارت هاي بسيار شده است.
در يكي از اين موارد نوشته اند: زماني سيل بسيار عظيمي آمد كه اهل قم را فوق العاده ترسانده، هر لحظه انتظار مي رفت كه خطر سيل ساختمان ها را ويران كند… .
در اين بحران شديد مشاهده شد كه دستي نمايان گرديد و به سيل اشاره كرد، و آن سيل به سوي ديگر رفته و رفع خطر نمود، از اين رو شيخ زكي باغبان در آن شرفنامه معروف خود مي گويد:
روزي كه سيل سيمره از رود"ناربار"
آمد به شهر قم زقضاياي كردگار
داني كه كرد دفع بلا را از اين ديار؟
معصومه بود دختر موسي سرفراز
ذريه رسول خدا، غمگسار قم(8)
5ـ نقاره خانه به صدا درآمد
نقل مي كنند در زمان مرجعيت مرحوم آيه الله حاج شيخ عبدالكريم حائري"در حدود هفتاد سال قبل" شخصي بود كه بسياري از مردم قم او را ديده بودند، قسمت پايين بدنش كم حس و فلج بود به طوري كه توانايي حركت نداشت، و هنگام راه رفتن پاي خود را روي زمين مي كشيد، و از اهالي قفقاز شوروي بود براي شفاي پاي خود به مشهد رفته بود ولي نتيجه اي نگرفته بود، به قم به درگاه حضرت معصومه (سلام الله عليها) رو آورده بود تا شفا بگيرد.
در يكي از شب هاي ماه رمضان بودكه صداي نقاره خانه(9) بلند شد،علت پرسيدند،گفتند حضرت معصومه (سلام الله عليها) شخصي راكه در پا عاجز شفا داد،بعد معلوم شد، كه او همان شخص قفقازي است، وقتي اورا ديدندمثل اينكه اصلا درد پا در ا و نبوده است وخودش مي گفت:" ديگر دردي در بدن وپاي خود احساس نمي كنم."(10)
6ـ توسل ملاصدرا به حضرت معصومه (سلام الله عليها)
صدرالدين محمد بن ابراهيم شيرازي، معروف به ملاصدرا، و صدرالمتألهين از علما و حكما و فلاسفه بزرگ دوره صفويان است، او پس از مرگ پدر، از شيراز به اصفهان آمد و در آنجا ازمحضر درس شيخ بهايي و ميرداماد، به ادامه تحصيل پرداخت، و خود اعجوبه زمان و افتخار حكماي دوران گرديد، او مدتي از عمر خود را در روستاي كَهُك(كه در چند فرسخي قم واقع شده) به سر برد و به تفكرات عميق پرداخت، او مكرر به مكه براي انجام مراسم حج و عمره رفت و سرانجام در سفر هفتم هنگام مراجعت، در سال 1050 هـ .ق(در بصره) درگذشت، تأليف هاي او به زبان عربي از اين قرار است: اسفار اربعه، شرح اصول كافي، كتاب الهدايه و شرح حكمه الاشراق.
دو نفر از شاگردان برجسته او به نام هاي ملامحسن فيض كاشاني و مولي عبدالرزاق لاهيجي ملقب به فياض صاحب كتاب شوارق، مشارق و گوهر مراد، داماد او شدند، و خود از دانشمندان و اساتيد بزرگ عصر خود بودند، نوشته اند روزي دختر ملاصدرا، همسر فيض كاشاني، به پدر گفت: خواهر من همسر فياض كه صيغه مبالغه است(يعني بسيار فيض بخش) مي باشد، و لي من همسر فيض هستم، ملاصدرا به او جواب داد: لقب شوهر تو بهتر است، زيرا او عين فيض است.(11)
ملاصدرا(حكيم مذكور) هرگاه در مطالب علمي به مشكلات پيچيده برخورد مي كرد، از روستاي كهك به زيارت حضرت معصومه (سلام الله عليها) مي آمد، و با توسل به آن بي بي دو عالم، مشكلات علميش حل مي شد، و از منبع فيض وجود مبارك حضرت معصومه (سلام الله عليها) مستفيض مي گرديد.(12)
مرحوم آيه الله العظمي شهاب الدين مرعشي نجفي(ره) مكرر مي فرمود: هر وقت براي ملاصدرا مشكل علمي يا مطلب مبهمي پيش مي آمد، در حرم مطهر حضرت معصومه (سلام الله عليها) به بي بي مكرر متوسل شده، و با استمداد از آن بانوي دو عالم، مشكلش، حل و آسان مي شد.(13)
7ـ هلاكت مزدور گستاخ
در عصر رضاخان وكشف حجاب، روزي رييس شهرباني قم كه مردي گستاخ و بدزبان بود، به حرم حضرت معصومه (سلام الله عليها) وارد شد و در همانجا به زنان با حجاب حمله كرد، تا چادر از سرشان بگيرد، آه و ناله زنان بلند شد، در همين وقت غيرت آيه الله مرعشي نجفي(ره) كه در آنجا حضور داشت، به جوش آمد، و به آن قسمت رفته و براي جلوگيري از آن رييس، پس از بگو مگو، سيلي محكمي به صورت رييس شهرباني زد، او كه از اين سيلي، سخت يكه خورده بود، آيه الله مرعشي را تهديد به قتل نموده ولي روز بعد همين رييس گستاخ وارد بازار قم گرديد، از قضا قسمتي از سقف ساختمان بازار بر سر او خراب شده، و او در همان دم به هلاكت رسيد و از دنيا رفت.(14)
و اين حادثه هم از كرامت هاي حضرت معصومه (سلام الله عليها) است كه در حرمش، ستمگر گستاخ، به زنان با حجاب حمله كرد، و يا عالم بزرگ آيه الله العظمي مرعشي نجفي را تهديد به قتل نمود، و هم از كرامت آيه الله مرعشي به حساب مي آيد.
8ـ حل مشكل آيه الله نجفي به دست حضرت معصومه (سلام الله عليها)
آيه الله العظمي سيد شهاب الدين نجفي مرعشي(وفات يافته شهريور 1369 شمسي) مي فرمود: روزگاري كه جوان تر بودم، روزي بر اثر مشكلات فراواني كه داشتم، از جمله مي خواستم دخترم را شوهر دهم، ولي مال و ثروتي نداشتم تا براي دخترم جهيزيه تهيه كنم، با ناراحتي به حرم حضرت معصومه (سلام الله عليها) رفتم، و با عتاب و خطاب در حالي كه اشك هايم سرازير بود گفتم:"اي سيده و مولاي من، چرا نسبت به امر زندگي من اهميت نمي دهي؟ من چگونه با اين دست خالي دخترم را شوهر دهم؟" سپس با دلي شكسته به خانه برگشتم، حالت غشوه(كشف) مرا فرا گرفت در همان حال شنيدم در مي زنند، رفتم و در را باز كردم، شخصي را ديدم كه در پشت در ايستاده، وقتي مرا ديد گفت:"سيده تو را مي طلبد" با شتاب به حرم رفتم، وقتي كه وارد صحن شريف آن حضرت شدم، چند كنيز را ديدم كه به تميز كردن ايوان طلا اشتغال داشتند، از سبب آن پرسيدم، گفتند: اكنون سيده مي آيد، پس از اندكي حرم حضرت فاطمه معصومه (سلام الله عليها) آمد، در حالي كه در شكل و شمايل، مانند مادرم فاطمه زهرا(عليه السلام) بود(چون جده ام زهرا(عليه السلام) را سه بار قبل از آن، در خواب ديده بودم) نزد عمه ام حضرت معصومه (سلام الله عليها) رفتم و دستش را بوسيدم، به من فرمود:"اي شهاب! كي ما در فكر تو نبوده ايم، كه ما را مورد عتاب قرار داده و از دست ما شاكي هستي، تو از زماني كه به قم آمدي زير نظر ما و مورد عنايت ما بوده اي."
وقتي كه از خواب بيدار شدم، فهميدم كه نسبت به حرم حضرت معصومه (سلام الله عليها) اسائه ادب كرده ام، همان دم براي عذرخواهي به حرم شريفش رفتم، از آن پس حاجتم برآورده شد و در كارم گشايشي صورت گرفت، و مشكل زندگيم حل وآسان گرديد.(15)
---------------------------------------------------
(1) ـ سورة‌ آل عمران، آية 49.
(2) ـ مصباح الشريعه، ص 100.
(3) ـ ولاءها و ولايت ها، استاد شهيد مرتضي مطهري، ص 73 تا 82.
(4) ـ با توجه به اينكه در آن عصر، برق شهر قم كم بود، و تنها برقي كه موتور مستقل داشت و نور آن از دور پيدا بود، برق‌ آستانه مقدسه بود.
(5) ـ اقتباس از ماهنامه كوثر، نشر آستانه مقدسه قم.
(6) ـ انوار المشعشعين، ج 1، ص 212.
(7) ـ انوارالمشعشين، ج 1، ص 216.
(8) ـ‌ همان مدرك.
(9) ـ سابقاً در قم نقاره خانه بود كه هم اكنون در مشهد هست، طبق معمول آن زمان هرگاه كرامتي از حضرت معصومه (سلام الله عليها) ديده مي شد، نقاره خانه را به صدا درمي آوردند تا مردم را از حادثه مهم، خبر دهند و هم اكنون در حال حاضر نيز، اين سنت تجديد شده است.
(10) ـ نظير اين مطلب از مرحم آيه الله محقق داماد(ره) نقل شده است(زندگاني حضرت معصومه (سلام الله عليها)، ص 45)
(11) ـ منتخب التواريخ، ص 495ـ 496.
(12) ـ فوايد الرضويه، ص 379.
(13) ـ گنجينه دانشمندان، ج 1، ص 39.
(14) ـ‌ بر ستيغ نور(شرح حال آيه الله نجفي مرعشي)، ص 77.
(15) ـ همان مدرك، ص 79.
------------------------------------
محمد محمدي اشتهاردي

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page