هر انسانى بنا به طبيعت خويش، داراى تمايلات اجتماعى و ايجاد ارتباط با ديگران است و براى رفع نيازها، به ناچار دست دوستى به سوع همنوع خود دراز مى كن.
از بزرگترين ضرورت هاى زندگى اجتماعى، جز رفع نيازهاى فردى و اجتماعى، نياز به دوستى با ديگران و اظهار تمايل آنان مى باشد.
در اسلام به مساله ى روابط و دوستى و رفاقت- كه مبتنى بر ضوابط دين باشد- به ديده ى احترام نگريسته شده و درباره ى مساله ى دوستى و انتخاب دوست براى رسيدن به وحدت هدف و عمل، كه در سايه ى نزديكى دل ها ميسر است، سفارش هاى فراوانى وجود دارد. انسان همواره نيازمند باز و و تكيه گاهى است كه او را يارى نمايد تا با كمك يكديگر مسير زندگى را طى كنند، على عليه السلام فرموده است: كسى كه فاقد دوست است همانند كسى است كه مهمترين اعضاى خود را از دست داده است. [ غرر الحكم، ج 2، ص 723، ج 1525. ]
همچنين فرمود: عاجزترين مردم كسى است كه نتواند دوستى براى خود انتخاب كند و عاجزتر از او كسى است كه آن دوستى را كه به دست آوره از دست بدهد. [ نهج البلاغه، حكمت 11. ]
دوست، شريك زندگى انسان است، دوست است كه همانند روح در بدن انسان نفوذ دارد، دوست است كه مانند آيينه خوب و بد را در مقابل ما مجسم مى گرداند و كارهاى خوب و بد ما را به ما تذكر مى دهد.
آرى، دوست خوب است كه بر اثر نفوذ در انسان او را به كارهاى خوب وادار مى كند و دوست ناپاك است كه انسان را منحرف مى گردان و بدبخت مى سازد. پس بايد اثر دوست را در رفتار و كردار خود بشناسيم و ببينيم او چه تاثيرى در ما دارد، چون گاهى سرنوشت ها را عوض مى كند و گاهى در دين و عقيده ى ما موثر است، از قول سليمان پيامبر عليه السلام نقل شده كه فرمود:
درباره ى كسى داورى نكنيد مگر آن گاه كه ببينيد او با چه كسى دوست و همدم است، زيرا آدمى را به دوستان و افراد هم گروه اش مى توان شناخت. [ مستدرك الوسائل، ج 2، ص 62. ]
آئینه حدیث
نشانه ى عقل: التودد الى الناس راس العقل [ غرر الحكم، ج 1، ص 49، ح 1391. ] دوستى كردن با مردم ريشه ى خردمندى است.
دوستى و خردمندى: التودد نصف العقل [ نهج البلاغه، حكمت 142. ] دوستى و مهربانى با مردم، نيمى از عقل و تفكر است.
فرخندگى: التودد يمن [ غرر الحكم، ج 1، ص 7، ح 80. ] دوستدارى فرخندگى است.
برترين پناه: الصديق افضل عده و ابقى موده [ همان، ص 68، ح 1743. ]يار نيك برترين پناه و در دوستى پايدارتر است.
همچون خود انسان: الصديق انسان انت الا انه غيرك [ همان، ص 77، ح 1868. ] دوست، انسانى است كه خودت هستى جز اين كه او غير تو است.
پيوند دل ها و الموده تعاطف القلوب فى ائتلاف الارواح [ همان، ص 92، ح 2080. ] با مردم دوستى كردن، دل ها را در پيوند دادن جان ها به يكديگر متمايل مى سازد.
نوعى خويشاوندى: الموده رحم [ همان، ص 5، ح 18. ] دوستى و مهربانى خويشاوندى است.
استوارترين پيوندها: الموده فى الله اكد من وشيج الرحم [ غرر الحكم، ج 1، ص 58 ح 1575. ] دوستى در راه خدا رشته اش استوارتر از پيوند خويشى است.
پيوند: الموده نسب [ همان، ص 8، ح 105. ] دوستى خويشى و پيوند است.
پيوند نزديك: الموده اقرب نسب [ همان، ص 14، ح 339. ] دوستى نزديك ترين خويشاوند است.
پيوند پر فايده: الموده نسب مستفاد [ همان، ص 24، ح 698. ] دوستى با مردم پيوند اكتسابى "و پر فايده اى" است.
چقدر نزديك است: الصديق اقرب الاقارب [ فهرست غرر، ص 203. ] دوست خوب نسبت به انسان، نزديك تر از خويشاوند است.
بدون دوست غريب است: و رب بعيد اقرب من قريب و قريب ابعد من بعيد و الغريب من لم يكن له حبيب [ نهج البلاغه، نامه ى 31. ] چه بسا افراد دور افتاده اى كه از خويشاوندان نزديك ترند و چه بسا نزديكان و خويشاوندانى كه از هر غريب و نا آشنايى دورتر مى باشند. غريب و تنها كسى است كه دوست و همدمى نداشته باشد.
خويشاوندى اكتسابى: و الموده قرابه مستفاده و لا تامنن ملولا [ نهج البلاغه، حكمت 211. ] دوستى، نوعى خويشاوندى اكتسابى است. با هر كس كه پشتكار ندارد دوست و آشنا نباش.
نزديكى دل ها با دوستى: و القرابه الى الموده احوج من الموده الى القرابه [ همان، حكمت 308. ] خويشاوندى به دوستى نيازمندتر است از دوستى به خويشاوندى "چه بسا كسانى كه با هم خويشاوند نيستند، اما با دوستى و مهربانى بهتر از خويشاوندان زندگى مى كنند".
------------------------------
جعفر شيخ الاسلامى