112 - كدام يك از اين دو كار بهتر بود؟ ---------------------------------- 155) ارشاد مفيد، ص317؛ بحارالانوار، ج48، ص103-102.
شيخ مفيد و ديگران نقل كردهاند كه در مدينه طيّبه مردى بود از اولاد عمر بن خطّاب كه پيوسته امام موسى بن جعفر عليه السلام را اذيّت مىكرد وحضرتش را هدف دشنام و ناسزاگوئى قرار مىداد.
روزى بعضى از كسانِ امام عرض كردند: بگذاريد اين فاجر را بكُشيم و شرّش را برطرف سازيم.
امام آنان را ازين كار شديداً نهى فرمود و پرسيد: آن مرد دركجاست؟ و نشانىِ محل كارش را كه در يكى از نواحى مدينه بود گرفت، پس سوار بر الاغ گرديد و به سراغ وى در محلّى كه زراعت مىنمود تشريف برد و چون بدانجا رسيد او در مزرعه مشغول كار بود.
امام موسى بن جعفر همچنان كه سوار بود وارد مزرعه شد، آن مرد فرياد زد: زراعت مرا پايمال مكن و ازين راه نيا. حضرت از همان راه ادامه به رفتن داد تا به او رسيد، پس پياده شد و نشست و شروع كرد باگشاده روئى و خنده سخن گفتن و احوال پرسى كردن و از جمله فرمود:چه مقدار خرج اين مزرعه كردهاى؟
گفت: صد اشرفى.
فرمود: چه مقدار اميد و انتظار بهره بردارى دارى؟
گفت: من غيب نمىدانم.
امام فرمود: من گفتم چه اندازه اميدوارى برداشت نمائى؟
گفت: من اميدوارم دويست سكّه برداشت كنم.
امام كيسه زرى بيرون آوردند كه سيصد سكّه در آن بود، پس آن را به وى مرحمت نموده و فرمود: اين را بگير و زراعتت هم به حال خود باقىاست و حق تعالى آنچه را كه بدان اميدوار هستى روزى و نصيبت خواهد كرد.
مرد عمرى برخاست سرِ مبارك آن حضرت را بوسيد و از آن جناب خواستارشد كه ازتقصيرات وفحّاشىهاى او درگذرد و وى را عفو فرمايد.
امام تبسُّم فرمود و برگشت.
از آن پس عمرى را ديدند در مسجد نشسته و چون نگاهش بهحضرت افتاد گفت: اللَّه أعلَمُ حيث يجعل رسالته .
دوستانش به او گفتند: قصه تو چيست؟ تو ازين پيش غير اين رامىگفتى و برخوردت برخلاف اين بود!
گفت: آنچه را گفتم شنيديد، بازهم بشنويد و شروع كرد به آنحضرت دعاكردن.
رفقايش با او مخاصمه و بگو مگو كردند، او نيز با ايشان به مخاصمه و دفاع از امام پرداخت.
آنگاه امام به كسانِ خود فرمود: كدام يك ازين دوكار بهتر بود؟ آنچه شما اراده كرده بوديد، يا آنچه من اراده و عمل كردم؟ همانا كه من بامقدارى پول وى را اصلاح نمودم و بدين وسيله شرّش را كفايت وبرطرف كردم.(155)
112 - كدام يك از اين دو كار بهتر بود؟
- بازدید: 5175