119 - لَبهائى كه پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم بوسيد ----------------------------------------- 166) مقتل خوارزمى، ص151-150، با نقل روايت ديگرى با كمى اختلاف و بعنوانامام حسن عليه السلام .
اخطب خوارزمى آورده است كه روزى معاويه به يزيد گفت: آيا لذّتى در دنيا سراغ دارى كه بدان دست نيافته باشى؟
يزيد گفت: آرى، اُمِّ اَبيها، هِند دختر سهيل بن عمرو را مىخواستم، پس من و عبداللَّه بن عامر بن كريز، هردو به وى پيشنهاد همسرى داديم، ولى مرا ترك كرد و به همسرى او درآمد.
معاويه عبداللَّه بن عامر را، كه در آن موقع از طرفِ وى عامل بصره بود، احضار كرد و چون حاضر شد، به او گفت: به خاطر ولىعهد مسلمين، يزيد از اُمّ ابيها دست بردار.
عبداللَّه بن عامر نخست خواسته معاويه را رد نمود، ولى براثر تهديدِ معاويه او را به عزل از حكومت بصره حاضر به كناره گيرى از اُمّ اَبيها شد وبه معاويه طلاقِ او را اعلام كرد و چون به بصره برگشت و با آن زن روبرو شد، گفت: از من خود را بپوشان.
اُمّ اَبيها گفت: آن لعين كارى را كه مىخواست كرد، يعنى تو را وادار به طلاقِ من نمود.
آنگاه معاويه با مُنقَضى شدنِ مدّتِ عدّه، ابوهريره را مأمور رفتن به نزد او كرد تا وى را به عقد يزيد درآورد. و دستور داد يك ميليون (درهم يا دينار) مهريه او قرار دهد.
و چون ابوهريره قبل از رفتن به بصره به امام حسين برخورد كرد و موضوعِ رفتن به بصره را به حضرتش خبر داد، فرمود: مرا هم مطرح كُن.
پس ابوهريره به بصره رفت و به اُمّ ابيها گفت: اميرالمؤمنين (معاويه) ! تو را براى همسرىِ ولىعهدِ مسلمين يزيد به يك ميليون مهريه خواستگارى و پيشنهاد داده است، و با برخوردى هم كه با حسين بن علىداشتم، او هم گفت وى را مطرح كنم، حالا ديگر اختيار با تو است.
ام ابيها گفت: اِى ابوهريره! تو چه نظر مىدهى؟
ابوهريره گفت: اختيار به دست تو است.
ام ابيها گفت: لَبانى كه رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم آن را بوسيده نزد من محبوبتر است.
پس ابوهريره او را به عقد امام حسين درآورد و بعداً به معاويه گذارش داد كه امّابيها به همسرى حسين بن على درآمده.
معاويه گفت: اِى الاغ! تو را براى اقدام اين چنانى (يا براى گزارشاين چنانى) نفرستادم!
امّا عبداللَّه بن عامر بعد از اين ماجرا به حجّ رفت و در بين راه به مدينه خدمت امام حسين رسيد و عرض كرد: يابن رسول اللَّه! به من اجازه مىدهيد با اُم ّابيها صحبت كنم؟
امام حسين فرمود: هرگاه مايل باشى مانعى ندارد، پس با خود امام بهخانه آن حضرت رفت و با اجازه از اُمّابيها، بر او وارد گرديد و از وديعه وسپردهاى كه در بصره نزد او بود سراغ گرفت.
اُمابيها به كنيزش دستور داد آن بسته مخصوص را بياور و چون آوردو آن را باز كرد، معلوم شد جعبه يا بسته مانندى است مملوّ از لؤلؤ وجواهر قيمتى كه مىدرخشد و اُمابيها بدون آن كه آن را باز نموده باشد،حفظ كرده و تسليم شوهرِ قبليش نمود.
پس عبداللَّه بن عامر به گريه افتاد.
امام حسين فرمود: از چه رو گريه مىكنى؟
گفت: يابن رسول اللَّه! آيا شما مرا ملامت و سرزنش مىكنيد كه برمثلِ اُم ابيها با حالت تقوا و كمال و وفائى كه از خود نشان داده گريه مىكنم؟!
امام حسين فرمود: اِى ابنعامر! من خوب مُحَلِّلى بودم براى شما دونفر زن و شوهر، هماكنون من او را مطلَّقه ساختم، پس تو حَجَّت را بهجاى آور و چون برگشتى (از نو) با وى ازدواج كُن...(166)
اكنون جاى بسى دقّت و تأمُّل است كه معاويه ملعون از موضع قدرت دستاندركارىِ خلافت، مردى را وادار به طلاق زنش مىكند تاسگ زادهاش يزيد از آن زن بهره بردارى كند.
امّا امام حسين (كه شايد هم هدف ا صلي حضرتش از پيشنهاد ازدواج با اُمّ ابيها، نجاتِ او از چنگِ يزيد و برگردانيدنِ او به خانه شوهرشبود) نسبت به عبداللَّه بن عامر، كه پسردائىِ عثمان و عامل بصره - نخستاز طرف عثمان و بعداً از طرف معاويه - بود و بالاخره رابطه حسنهاى باامام حسين نداشت، اين چنين برخوردِ انسانى و امام منشانه و آموزنده ازخود نشان داد كه بايد براى شيعيان درس باشد و براى دشمنان و مخالفانمايه عبرت و حجّت، تا بدانند تن به خلافتِ معاويه و يزيد دادن درست بوده يا به امامان شيعه، ازجمله حَسنَين عليهما السلام.
119 - لَبهائى كه پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم بوسيد
- بازدید: 4696