120 - لوح فاطمه عليه السلام 167) اصول كافى، كتابالحجّة، باب ماجاء فى الإثنى عشر و...، روايت 3؛ اكمالالدين،صدوق، ص178؛ عيون اخبارالرضا، نيز از صدوق، ص25؛ اختصاص مفيد،ص212-210؛ غيبت نعمانى، ص29؛ اعلامالوَرى، طبرسى، ص225؛ احتجاجطبرسى، ص41، چاپ نجف.
محدث عالى قدر كلينى از امام صادق عليه السلام روايت كرده است كهفرمود: پدرم به جابر بن عبداللَّه انصارى فرمود: مرا با تو كاريست، چه وقت برايت آسان تر باشد كه تو را ببينم و از تو سؤال كنم؟
جابر گفت: هر موقعى كه شما دوست داشته باشيد.
پس روزى با وى در خلوت نشست و به او فرمود: درباره لوحى كه آن را در دست مادرم فاطمه دختر رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم ديدهاى و آنچه را كه مادرم به تو فرمود در آن لوح نوشته شده، به من خبر ده.
جابر گفت: خداى را گواه مىگيرم كه من در زمانِ حيات رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم خدمت مادرتان فاطمه عليه ا السلام رفتم و او را به ولادت حسين عليه السلام تبريك گفتم، پس در دستش لوحِ سبز رنگى ديدم كه پنداشتم از زمرّد است، و نوشتهاى سفيد در آن ديدم كه همانند رنگ خورشيد(درخشان) بود.
عرض كردم: اى دختر پيغمبر، پدر و مادرم به قربانت! اين لوح چه باشد؟
فرمود: لوحى است كه خداوند آن را به رسولش صلي الله عليه وآله وسلم اهداء فرمود،نامِ پدرم و نام شوهرم و نام دو فرزندم و نام اوصياء از فرزندانم در آن ثبتشده و پدرم آن را بعنوان مژدگانى به من عطا فرمود.
جابر گفت: سپس مادرتان فاطمه عليه ا السلام آن را به من داد و من آن راخواندم و رونويسى كردم.
پدرم (امام باقر) به او فرمود: اى جابر، آن را بر من عرضه مىدارى؟
عرض كرد: بلى. آنگاه پدرم همراه جابر به خانه او رفت، جابر ورق صحيفهاى بيرون آورد.
پدرم فرمود: اى جابر، تو خود نوشتهات را نگاه كن تا من برايَت بخوانم، جابر در نسخه خود نگريست و پدرم خواند و حتّى حرفى با حرفى اختلاف نداشت.
آنگاه جابر گفت: خداى را گواه مىگيرم كه اين گونه در آن لوح نوشته ديدم:
بسم اللَّه الرَّحمن الرَّحيم
اين نامه از جانب خداوند عزيز حكيم است براى محمّد پيامبرِاو و نور و سفير و دربان (واسطه ميان خالق و مخلوق) ودليل او، كه روحالامين (جبرئيل) از نزد پروردگار جهان بروى نازل كرد.
اى محمّد! مرا (به نوشته مجلسى: »ائمّه و اوصيائت را«)بزرگ شمار و نعمتهاى مرا سپاس گزار و الطاف مرا انكارمدار.
همانا منم خدائى كه جز من شايان پرستش نباشد، منمشكننده جبّاران و دولت رساننده به مظلومان و جزادهندهروز رستاخيز.
همانان منم خدائى كه غير از من شايسته پرستش نباشد،هركه جز فضلِ مرا اميدوار باشد (به اين كه خودرا مستحقِّپاداش من داند) واز غيرِ عدالتِ من بترسد (به اين كه كيفرِ مراستم انگارد) او را عذابى نمايم كه هيچ يك از جهانيان را نكرده باشم، پس تنها مرا پرستش كن و تنها بر من توكّل نما.
من هيچ پيامبرى را مبعوث نكردم كه دورانش كامل شود ومدّتش پايان يابد، مگر آن كه براى او وصىّ و جانشينى مقرّر كردم، و من تو را بر پيامبران برترى دادم و وصىِّ تو را برديگر اوصياء، و تو را به دو شيرزاده و دو نوهات حسن وحسين گرامى داشتم، و حسن را بعد از سپرى شدنِ روزگارپدرش، كانون علم خود قرار دادم، و حسين را خزانهدارِ وحىِخود ساختم و او را به - مقام - شهادت گرامى داشتم و پايان ِكارش را به سعادت رسانيدم.
او برترينِ شهداست و مقامش از همه آنها عاليتر است، كلمهتامّه (معارف و حُجَج) را نزد او قرار دادم، به وسيله عترتِ او(فرزندان و خصوصىترين نزديكان و خويشانش) پاداش وكيفر دِهَم.
نخستينِ آنها سَرورِ عابدان و زينت اولياء گذشته من است وفرزند او كه مانند جدّ محمود (پسنديده) خود، محمّد است،شكافنده علمِ من و كانون حكمت من باشد.
و جعفر است كه شكّ كنندگان درباره او هلاك خواهند شد،هركه او را رد كند (تن به مقام امامتش ندهد يا سر از فرمانشبرتابد) چنان باشد كه مرا رد نموده است، سخن و وعدهقاطعانه من است كه: مقام جعفر را گرامى دارم و او را نسبتبه پيروان و ياران و دوستانش مسرور سازم.
پس از او موسى است كه (در عصر او) آشوبى سخت و گيج كننده دامنگير شود، زيرا رشته وجوب اطاعتِ من منقطعنگردد و حجّتِ من پنهان نشود و همانا كه اولياء من با جامىسرشار (از درياى علمِ من در دنيا، يا حوض كوثر در قيامت)سيراب شوند، هركس يكى از آنها را انكار كند، نعمت مراانكار نموده وآن كه يك آيه از كتابِ مرا تغيير دهد، برمن دروغ بسته است.
پس از گذشتن دوران بنده و دوست و برگزيدهام موسى، واىبر دروغ بندان و منكرانِ على (امام هشتم عليه السلام ) و دوست وياور من و كسى كه بارهاى سنگين نبوّت را بردوش وى نِهَمو به اين وسيله به امتحانش درآورم (شايد اشاره به پذيرفتنِاجبارىِ امر دشوارِ ولايتعهدى است)، او را مردى پليد وگردنكش (مأمون) مىكُشَد، و در (طوس) شهرى كهبنده صالح (ذوالقرنين) آن را بنانهاده، پَهلوىِ بدترين مخلوقاتَم (هارون الرشيد) به خاك سپرده مىشود.
فرمانِ پابرجا و قطعى من آن باشد كه او را به وجود فرزندشو جانشين و وارث علمش محمد (امام جواد عليه السلام ) مسرورسازم، او كانون علم من و محل راز من و حجّت من بر خَلقَم مىباشد، هربندهاى به او ايمان آورد، بهشت را جايگاهش قرار دهم و شفاعتش را نسبت به هفتاد تن از خاندانش كههمگى سزاوار دوزخ باشند بپذيرم.
در پايانِ كار، فرزندش على (امام هادى عليه السلام ) را كه دوست وياور من و گواه در ميان مخلوق من و امين وحى من باشد بهسعادت انجامم.
از او، دعوت كننده به سوى راهَم و خزانهدار علمم، حسن(امامعسكرى عليه السلام ) را به وجود آورم.
و اين رشته را به وجود فرزندش »م ح م د« (حضرت مهدى عَجَّل اللَّه تعالى فَرَجهُ الشَّريف )، كه رحمت براى جهانيان باشد، كامل كنم، او داراى كمالِ موسى و رونقِ عيسى و صبرِ ايّوب است،در عصر غيبتش دوستانم خوار گردند و ستمگران سرهاىآنها را براى يك دگر هديه فرستند، همانند سرهاى (كفّار)ترك و ديلم، كه آنها را به همدگر هديه كنند. ايشان را بكُشند وبسوزانند و آنها ترسان و بيمناك و هراسان باشند، زمين ازخونشان رنگين گردد و ناله و واويلا در ميان زنانشان بلند شود.
آنها دوستان حقيقىِ من باشند، به وسيله آنها هرآشوب سخت و تاريك را بِزُدايَم و از بركت آنها شُبَهات و مصيبتها وزنجيرها را بردارم، درودها و رحمتِ پروردگارشان بر آنهاباد! و تنها ايشانند هدايت يافتگان.
عبدالرَّحمن بن سالم يكى از راويان حديث گويد: ابوبصير (راوىحديث از امام صادق عليه السلام ) به من گفت: اگر در دورانِ عُمرَت جز اينحديث را نشنيده باشى، تو را كفايت كند، پس آن را از نااهلشپنهاندار.(167)
----------------------------------
120 - لوح فاطمه عليه السلام
- بازدید: 4776