126 - مرعوب شدنِ كنيز كجا، و مرگ كودك كجا! ------------------------------------ 174) بحارالانوار، ج47، ص24.
علامه مجلسى به نقل از »كتاب الروضه« نويسد: سفيان ثورى شرفياب محضر امام صادق عليه السلام گرديد، پس حضرتش را با چهره متغيّر و برافروخته ديد و چون از علّت آن سؤال كرد، فرمود: افراد خانه را از رفتنبه بام نهى كرده بودم، پس در حالى كه يكى از كنيزانِ پرستار بچّه با همراه داشتنِ بچه از نردبان بالا مىرفت من وارد شدم و از ديدنِ من مرعوب ومتحيّر شد و بچّه از دستِ او برزمين افتاد و در حال جان داد.
اكنون من از مُردنِ بچه متغيّر نشدم، ولى به خاطر آن كه از ناحيه من اين كنيز مرعوب و وحشت زده شد ناراحت و متغيّر شدم.
سفيان گويد: در همين موقع امام دو مرتبه به كنيز فرمود: باكى بر تونيست و تو در راهِ خدا آزاد هستى.(174)
راستى جانِ ما به فداى خاكِ قبرِ اين امام بزرگوار! با اين گونه برخوردِ ما فوقِ طاقتِ بَشَرىِ او در برابر كنيزِ سهلانگارى كه مايه از دست رفتنِ پاره تنِ امام شد، در حالى كه افراد مدّعىِ بودنِ شيعه امام صادق نه در زمينه مرگ كودك، كه در زمينه مثلاً شكستنِ يك ظرف چينىِ كم قيمت يا فرو ريختن و از بين رفتنِ چند دانه تخم مرغ چه بسا كار را به كتك و دست كم به فحّاشى و تهديد و تخويف مىرسانند، آن هم نه با كنيز زر خريد و مملوك، بلكه در مقابل كُلفَت و زنِ آزاد و خدمتگذار و شاگرد.
126 - مرعوب شدنِ كنيز كجا، و مرگ كودك كجا!
- بازدید: 5155