مرحوم شیخ مفید با ذكر سند از امام صادق علیه السلام روایت كرده است كه فرمود: محمد بن منكدر (یكى از علماى اهل تسنُّن) میگفت: من به نظرم نمى آمد على بن الحسین علیه السلام كسى را همانند خود در فضل و برترى بر دیگران جایگزین كند، تا وقتى كه برخورد به فرزندش محمد بن علی علیه السلام نمودم، پس خواستم وى را موعظه كنم كه او مرا موعظه كرد - و او را همانند پدرش یافتم -.
رفقایش گفتند: به چه چیز تو را وعظ نمود؟
گفت: در ساعتى بسیار گرم به برخى نواحى مدینه رفتم، پس محمد بن على را، كه مردى تنومند بود، دیدم با تكیه بر دو غلام سیاه یا دو برده آزاد شده در حال حركت است، با خود گفتم شیخى از شیوخ قریش درین ساعت گرم با چنین حالتى در طلب دنیا برآمده و باید وى را موعظه و پند دهم.
آنگاه به نزدیك او رفتم و سلام كردم، پس در حالتِ نفس زدن ازروى خستگى و عرق ریزى پاسخ سلام را داد.
گفتم: خداوند تو را به صلاح آورد، شیخى از شیوخ قریش درین ساعت با این وضع (سنگینىِ هیكل و نفس زنان و عرق ریزان در حال تكیه بر دوش دو غلام) در طلب دنیا برآمده، راستى اگر در این موقع مرگ به سراغت آید چگونه خواهى بود؟
محمد بن منكدر گفت: محمد بن على دست از دوش غلامان برداشت و با تكیه بر دیوار یا درخت، گفت: واللَّه اگر درین حالت مرگ به سراغ من آید، در وقتى آمده كه من مشغول به طاعتى از طاعات خداوند متعال مىباشم تا نَفْسِ خود را از توجّه و كمك خواهى از تو و از مردم بازدارم، و بدون شكّ، من وقتى از آمدن مرگ میترسم كه در حال معصیتى از معاصى و نافرمانى خدا باشم.
پس گفتم: خداى رحمتت كند! خواستم تو را پند و اندرز دهم، پستو مرا موعظه كردى و پند دادى.(191)
|_|_|_|_|_|_|_|_|_|_|_|_|_|_|_|_|_|_|_|_|_|_|
191) ارشاد مفید، ص284؛ مناقب ابن شهرآشوب، 288/2؛ نیز بحارالانوار،ج10ص157، ج46، ص287،