145 - نقش اعتماد به خدا 195) مستدرك؛ ج2، ص640، به نقل از مهج الدعوات سيد بن طاووس؛ جامع الاحاديث،ج16، ص270.
علامه محدّث نورى آورده است: فضل بن ربيع از پدرش نقل نمودهكه منصور دوانيقى، ابراهيم بن جبله را مأمور كرد تا جعفر بن محمد (امامصادق) عليه السلام را احضار نمايد، پس ابراهيم گفت: هنگامى كه مأموريّت ازجانب منصور را به حضرتش خبر دادم، شنيدم مىگويد: أللَّهُمَّ أنتَ ثِقَتي، خداوندا تو ثقه و پناهگاهِ من هستى.
سپس ربيع گفت: چون جعفر بن محمد وارد بر منصور گرديد، لباناو به گفتن كلماتى كه من نفهميدم چيست درحال حركت بود، پس منصوررا ديدم آنچنان تغيير حالت داد كه گويا آتش بود، آب برآن ريخته شد و بهحالت خاموشى درآمد و خشمش فرونشست، تا آن جا كه وقتى جعفر بن محمد بدو نزديك شد، ازجاى خود جستن نمود و دستِ او را گرفت و ازتخت بالا برد و پهلوىِ خود نشانيدش.
آنگاه شروع به سخن كرد و گفت: اى اباعبداللَّه! بر من گران آمد كهشما به زحمتِ آمدنِ اين جا افتادى، من به خاطر آن شما را احضار نمودم كه از خاندانت به تو شكايت كنم، آنها با من قطعِ رَحِم كردند و دين مرا مورد طعن قرار دادند و مردم را بر من شورانيدند.
و اگر كسى در خويشاوندى از من نسبت بدانها دورتر بود و عهده دارِ خلافت مىشد، با وى چنين نمىكردند، بلكه شنوائى و اطاعت از خودنشان مىدادند.
امام فرمود: يا اميرالمؤمنين! با اين گله و شكايتى كه مىكنى چگونه مىخواهى با پيشينيانِ صالحِ خود برابرى نمائى، مگر ايّوب نبود كه موردابتلاء و آزمايش واقع شد، پس صبر و شكيبائى نمود؟ و يوسف نبود كه مورد ظلم واقع شد، پس عفو و بخشش از خود نشان داد؟ و سليمان نبود كه مورد اعطاء مقام سلطنت آنچنانى قرار گرفت و سپاسگزارى نمود؟
منصور گفت: من هم صبر مىكنم و مىبخشم و شُكر مىكنم.
سپس گفت: اى اباعبداللَّه ! حديثى پيرامون صله ارحام از تو شنيدم ، مىخواهم آن را براى من بازگو كنى؟
امام چند حديث براى وى ايراد كرد و او هريك را نفى نمود، تا آن كه امام فرمود: پدرم از جدّم نقل كرد كه رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم فرمود: مردِ خوبى به حال احتضار درآمد و در نزديكى او مردى كه عاقّ - والدين شده بود يا قطعِ رَحِم كرده - بود بسر مىبرد، پس خداوند به فرشته موت (عزرائيل)فرمود: چه مقدار از عُمرِ مرد عاقّ باقى مانده؟
ملك الموت عرض كرد: سى سال.
خداوند فرمود: اين مدّت را به آن مردِ خوش عمل (كه صله ارحام مىكند) محوّل نما - كه مرد عاقّ بميرد و مرد صله رَحِم كننده تا سى سالِ ديگر بماند.
در اين موقع منصور (كه گويا متوجّه شد اين حديث همان حديثىاست كه قبلاً شنيده بود و خواستارِ نقل مجدّد آن شد) از شنيدنِ آن خوشحال گرديد و دستور داد غاليه و مادّه خوشبوىِ معمول آن روز را بياورند كه از روى احترام و محبّت به محاسن حضرت بمالد.(195)
وبالاخره منصور كه از احضار امامصادق جز اذيّت و وارد نمودنِ فشار برآن حضرت هدفى نداشت، اين چنين عوض شد و شرّش برطرف گرديد.
-----------------------------------
145 - نقش اعتماد به خدا
- بازدید: 5759