به نقل علامه سروى، روزى امام امير مؤمنان علي عليه السلام در دورانِ خلافتِ خود در كوفه عبورش به بازار خرما فروشها افتاد و برخورد به زنِ خادمه اى نمود كه در حال گريه و ناراحتى بود، و چون از علّتِ گريه او سؤال كرد، گفت: اين مرد اين خرما ها را به يك درهم به من فروخته است،ولى اربابِ من آن را نپسنديده و از قبولِ آن امتناع كرده، و اين مرد خرمافروش هم خرماها را نمىپذيرد و من در اين ميان درماندهام كه چهكنم؟
امام به مرد خرمافروش فرمود: خرماهايَت را بگير و درهمش را رد كن، چه او زنِ خدمتكار است و از خود اختيارى ندارد.
مرد خرما فروش با دستِ رد نهادن برسينه يا شانه اميرمؤمنان ، حضرتش را به عقب راند، و ترتيبِ اثرى به گفته ايشان نداد.
ابومطر كه راوى خبر است، گويد: به خرما فروش گفتم: آيا مىدانى اين شخص كيست؟
گفت : نه!
گفتم : او اميرالمؤمنين على بن ابىطالب است.
پس حالتِ تكان به او دست داد و رنگ از صورتش پريد، و فورا ًخرماها را در جاى خود ريخت و درهم را به آن زنِ خادمه رد كرد، آنگاه رو به امام اميرمؤمنان نموده و گفت: يا اميرالمؤمنين! از من راضى شَويد.
امام فرمود: چقدر مرا راضى و خوشنود مىكند وقتى كه تو حقوق مردم را بدانها رد كنى... .(202)
اكنون بسى قابل دقّت است كه اگر يك كاسب خرما فروش با يك استاندار يا فرماندار يا مأموران درجه نازلِ شهردارى يا شهربانى چنين برخوردى داشت و او را به عقب مىراند، چه عكس العملى داشت؟ و باچه مقدار جريمههاى مختلف مالى و محدوديّت شغلى - و دستِ كم چند سيلى نوش جان كردن و فحشهاى ركيك شنيدن و سبدِ خرماهاىِ او راوارونه كردن - اين »عقب راندَن« دنباله پيدا مىكرد؟ كه ديگر عقب راندنِ يك زمامدار ( چون اصلاً از مَحالات است كه پا در بازار نهد و از نزديك به ارشاد و امر و نهى و رتق و فتق امور مردم بپردازد ) قابل بحث نيست و چه گويم كه ناگفتنش بهتر است.
امّا اميرمؤمنان كه هم از قدرت فوقالعاده بدنى برخوردار بود و هم از موضع قدرتِ حكومتى مىتوانست هرگونه فشارى به خرما فروش وارد آورد و او را تنبيه كند، اين چنين كه خوانديم با او برخورد فرمود و كار رابه جاى نازك نرساند.
------------------------------------
202) مناقب، ج2، ص112؛ كشف الغمّه، ص48-47؛ بحارالانوار، 332/40.