بخش هفدهم: ياران متفرقه اباعبدالله الحسين (عليه السلام)

(زمان خواندن: 15 - 29 دقیقه)

جبلة بن على شيبانى
وى، يكى از دلاور مردان كوفى بود كه نخست با مسلم (عليه السلام) دست به قيام زد و سپس به امام حسين (عليه السلام) پيوست و همه سيره نويسان از او ياد كرده اند.
صاحب حدائق (1) مى گويد: جبله در كربلا در كتاب امام حسين (عليه السلام) به فيض شهادت نايل گشت. و سروى، شهادت وى را در نخستين (2) حمله دانسته است.
قعنب بن عمر نمرى
او از شيعيان مقيم بصره بود و به اتفاق حجاج سعدى نزد امام حسين (عليه السلام) شرفياب شد و بدان حضرت پيوست و در كربلا در ركاب آن بزرگوار مبارزه كرد تا به فيض شهادت نايل آمد. صاحب حدائق (3) از او ياد كرده است و در زيارت ناحيه مقدسه از او ذكرى به ميان آمده و به روان او درود فرستاده شده است.
سعيد بن عبدالله حنفى (4)
وى، از بزرگان و دلاورمردان و نيايشگران شيعه در كوفه به شمار مى رفت.
سيره نويسان گفته اند: زمانى كه خبر هلاكت معاويه به كوفه رسيد، شيعيان گرد هم آمده خدمت امام حسين (عليه السلام) نامه نگارى مى كردند و آن نامه ها را نخست توسط عبدالله بن وال و عبدالله بن سُبع و نامه هاى بعدى را توسط قيس بن مسهر و عبدالرحمان بن عبدالله و مرحله سوم با سعيد بن عبدالله حنفى و هانى بن هانى، خدمت امام (عليه السلام) ارسال نمودند. نامه اى كه توسط سعيد بن عبدالله فرستاده شد، از ناحيه شبث بن ربعى، حجار بن ابجر، يزيد بن حارث، يزيد بن رويم، عرزة بن قيس، عمرو بن حجاج و محمد بن عمير و مضمون آن چنين بود:
بسم الله الرحمن الرحيم
((اما بعد: باغ و بستان هاى ما سرسبز، ميوه ها رسيده و نهرها لبريز گشته است. اگر تمايل داريد به لشكريان سازمان يافته خويش ‍ بپيوندند)).(5)
امام (عليه السلام)، هانى و سعيد را با نامه اى كه بدين مضمون در پاسخ افراد ياد شده مرقوم فرموده بود، از مكه به كوفه بازگرداند.
بسم الله الرحمن الرحيم
اما بعد: فان سعيدا و هانيا قَدِما علىّ بكتبكم، و كانا آخر مَن قَدم علىّ مِن رسلكم، و قد فهمتُ كل اَلَّذِى اقتصصتم و ذكرتم، و مقالة جُلّكم إنه ليس ‍ علينا امام، فاءقبل لعل الله إن يجمعنا بك على الهدى و الحق.
و قد بعثت اليك اءخى و ابن عمى و ثقتى من اهل بيتى، مسلم بن عقيل و اءمرته إن يكتب الىّ بحالكم و امركم و راءيكم، فان بعث الىّ إنه قد اجمع راءى ملئكم وذوى الفضل و الحجى منكم، على مثل ما قدمت به علىِّ رسلكم، و قراءتُ فى كتبكم، اقدم و شيكا إنْ شاء الله. فلعمرى ما الامام الا العامل بالكتاب و الآخذ بالقسط و الدائن بالحق و الحابس نفسه على ذات الله، والسلام.(6)
((اما بعد: آخرين نامه شما توسط هانى و سعيد به دستم رسيد و من به آن چه شما در نامه هاى خود تذكر و توضيح داده بوديد، پى بردم و در خواست بيش تر شما در اين نامه ها اين بود كه ما امام و پيشوايى نداريم، به سوى ما حركت كن تا خداوند به وسيله تو ما را به سوى حق رهنمون گردد.
اكنون، من برادر و پسر عمو و فرد مورد اعتماد خاندانم را به سوى شما گسيل داشتم و به او دستور دادم كه با افكار شما از نزديك آشنا شده و نتيجه را به من اطلاع دهد - اگر خواسته اكثريت مردم و نظر افراد آگاه كوفه همان باشد كه در نامه هاى شما منعكس گرديده و فرستادگان شما حضورا بازگو نموده اند، من نيز انشاء الله به زودى به سوى شما حركت خواهم كرد و السلام.))
سپس اين دو تن (سعيد و هانى) را قبل از مسلم و همانگونه كه قبلا ياد آور شديم، مسلم را به اتفاق قيس و عبدالرحمان پس از اين دو، اعزام نمود.
ابوجعفر طبرى مى گويد: زمانى كه مسلم وارد كوفه شد و در منزل مختار فرود آمد، عابس و حبيب - چنانچه قبلا گذشت - (7) با مردم سخن گفتند و پس از آن دو، سعيد بن عبدالله حنفى به پا خاست و سوگند خورد كه تصميم گكرفته به يارى حسين (عليه السلام) برخيزد و در راه آن بزرگوار، جان نثارى كند. آن گاه مسلم (عليه السلام) نامه اى را توسط وى خدمت امام حسين (عليه السلام) ارسال كرد و سعيد در ملازمت امام باقى ماند، تا اين كه در ركاب آن حضرت به شهادت رسيد.
به گفته ابومخنف: امام حسين (عليه السلام) در شب دهم محرم براى ياران خود خطابه اى ايراد كرد و فرمود: و هذا الليل قد غشيكم... نخست اعضاى خاندان او به پا خاستند و سخن گفتند كه قبلا ياد آورى شد. سپس سعيد بن عبدالله برخاست و گفت: به خدا سوگند! ما دست از يارى تو بر نخواهيم داشت تا در پيشگاه خداوند ثابت كنيم كه حق پيامبر را درباره تو مراعات كرده ايم. به خدا! اگر بدانم هفتاد بار كشته مى شوم و بدنم را آتش زده و خاكسترم را بر باد مى دهند، باز هم هرگز دست از يارى تو بر نخواهم داشت و پس از هر بار زنده شدن به يارى ات مى شتابم، در صورتى كه مى دانم تنها يك بار كشته مى شوم، و پس از آن، نعمت بى پايان خدا نصيبم خواهد شد.(8)
پس از سعيد، زهير به پا خاست و آن گونه كه گذشت، به ايراد سخن پرداخت.
ابومخنف روايت كرده: هنگامى كه امام حسين (عليه السلام) ظهر روز عاشورا نماز خوف به جا آورد، نبرد تا بعد از ظهر ادامه يافت و شدت گرفت، زمانى كه امام در جايگاه خود ايستاده بود و سپاهيان دشمن به آن حضرت نزديك شدند، سعيد بن عبدالله حنفى مقابل حضرت ايستاد و باران تيرها را از چپ و راست به جان خريد. وى كه پيش روى حضرت قرار داشت، با صورت و سينه و دست و پهلوها، تيرها را از وجود مقدس امام حسين (عليه السلام) به گونه اى دفع مى كرد كه هيچ يك از آن تيرها به وجود نازنين اباعبدالله اصابت نكرد و حنفى نقش بر زمين شد(9) و مى گفت: خدايا! همانگونه كه قوم عاد و ثمود را لعنت كردى، اينان (سپاه دشمن) را مورد لعن خويش قرار ده، خدايا! سلام و درود مرا به پيامبرت برسان و درد و رنجى را كه در اثر زخم هاى بدنم تحمل نمودم به آن حضرت ابلاغ فرما؛ زيرا من در يارى پيامبرت خواستار دست يابى به پاداش تواءم.
سپس رو به امام حسين (عليه السلام) كرد و عرضه داشت: اى فرزند رسول خدا! آيا به پيمان خود وفا كردم؟ حضرت فرمود: نعم، انت امامى فى الجنة؛ ((آرى؛ تو در بهشت، پيشاپيش من قرار دارى)) و سپس روح پاكش به آسمان ها پر كشيد.
عبيدالله بن عمرو كندى بدى، درباره او گفته است:
سعيد بن عبدالله لا تنسينه

و لا الحر اذ آسى زهيرا على قسر

فلو وقفت صم الجبال مكانهم

لمارت على سهل و دكّت على وعر

فمن قائم يستعرض النبل وجهه

و من مقدم يلقى الاءسنة بالصدر

يعنى: ((سعيد بن عبدالله و نيز حُر را كه در سختى ها با زهير همكارى كرد فراموش مكن. اگر كوه هاى سخت به جاى اينان قرار داشتند، بر پهن دشتان فرو مى ريختند و در دره ها سقوط مى كردند. او ايستاده بود و تيرها صورتش ‍ را نشانه مى رفت و نيزه ها سينه اش را مى شكافت)).
فرازهايى سودمند، در مورد ياران حسين (عليه السلام)
الف - شيخ مفيد در ارشاد گفته است: زمانى كه ابن سعد، سرهاى مقدس و اسرا را حركت داد و پيكرهاى پاك شهدا را روى زمين به حال خود رها ساخت، جمعى از قبيله بنى اسد كه در غاضريه سكونت داشتند، خود را به پيكرهاى پاك حسين (عليه السلام) و يارانش رساندند، بر آن ها نماز خوانده و آن ها را به خاك سپردند.
پيكر امام مطهر؛ امام حسين (عليه السلام) را در محلى كه هم اكنون مرقد شريف آن بزرگوار است و فرزندش على اكبر را پايين پاى پدر، به خاك سپردند و با جمع آورى پيكر شهداى خاندان حسين (عليه السلام) و يارانى كه در ركاب آن حضرت به فيض شهادت نايل آمده بودند، آنان را در يك قبر سمت پايين پاى امام (عليه السلام) مدفون ساختند.
بدن مطهر عباس بن على (عليه السلام) را در محل شهادت وى، در مسير غاضريه كه اكنون (10) قبر شريف آن بزرگوار واقع است، به خاك سپردند.
دسته اى ديگر گفته اند: به دليل اين كه پيكر مطهر عباس (عليه السلام) قطعه قطعه شده بود، قادر به حمل آن نشدند، از اين رو، در محل شهادتش به خاك سپرده شد؛ چنان كه امام حسين (عليه السلام) نيز به همين دليل بدن شريف وى را مانند پيكر ساير شهدا به خيمه حمل نكرد.
بنى اسد، پيكر حبيب را با توجه به مقام و منزلتش، بالاى سر حسين (عليه السلام) در محلى كه اكنون قبر شريف اوست، دفن كردند. بنى تميم بدن حر بن يزيد رياحى را نيز با عنايت به مقام و رتبه وى در فاصله يك ميلى مرقد اباعبدالله الحسين (عليه السلام) جايى كه اكنون قبر اوست، مدفون نمودند.
شنيده ام اين قضيه، موجب شگفتى يكى از پادشاهان شيعه شد و قبر حبيب و حر را نبش كردند، بدن حبيب را با همان مشخصاتى كه در كتب، از آن ياد شده بود، يافتند. و حر را نيز با همان اوصاف مشاهده كردند سر مقدس وى از پيكر جدا نشده بود و دستمالى بر آن بسته شده بود كه پادشاه آن را باز كرد تا جهت تبرك نگاه دارد، ناگاه خون از پيشانى مبارك حر جارى گشت.
وى دستمال را به همان صورت، بست و دستور داد دو ضريح بر قبر آنان ساختند. اگر اين خبر مقرون به صحت باشد، احتمالا بنى تميم با توجه به موقعيت حر و قدرت و توان خود، از جدا كردن سر مقدس حر جلوگيرى به عمل آورده اند.
ب - سرهاي مطهر همه دل دادگان و ياران حسين (عليه السلام) پس از شهادت آنان در كربلا، از پيكر جدا و همراه با اسيران [به كوفه و شام] حمل شد؛ جز سر مقدس عبدالله بن حسين، كودك شيرخوار آن حضرت كه امام (عليه السلام) پس از شهادت او، با نوك شمشير خود برايش قبرى حفر كرد و بدن عزيزش را به خاك سپرد. و نيز سر سرافراز حر رياحى كه بنى تميم از جدا كردن آن جلوگيرى كردند و جسم شريفش را از ساير شهدا دور ساختند و همانگونه كه ملاحظه كرديد، يكى از پادشاهان، به نبش قبر وى پرداخت و سرش را با دستمال بسته، مشاهده كرد.
در غير سرزمين كربلا سر مقدس حضرت مسلم بن عقيل و هانى بن عروه كه در كوفه به شهادت رسيدند، از پيكرشان جدا و همانگونه كه پى برديد، قبل از ماجراى كربلا، به شام فرستاده شدند.
ج - غير از افراد خاندان ابوطالب، يارانى كه اباعبدالله الحسين (عليه السلام) را همراهى مى كردند و يا رهسپار كوى آن بزرگوار شده بودند، خانواده هاى خود را همراه نداشتند؛ زيرا كسانى كه از مدينه با حضرت آمده بودند به جهت بيم از دشمن، براى خانواده خود احساس امنيت نمى كردند و آنان كه در مسير راه و در كربلا حضور آن بزرگوار شرفياب شدند، از ترس دشمن، به طور پنهانى خود را به حضرت رسانده بودند. تنها سه تن از ياران امام (عليه السلام) به اتفاق خانواده هاى خود خدمت حضرت رسيده بودند:
1 - جنادة بن حرث سلمانى: وى با خانواده خويش حضور يافت و خود به امام پيوست و خانواده اش را به خانواده امام (عليه السلام) ملحق گرداند. پس ‍ از شهادت جناده همسرش به فرزند او عمر فرمان داد به يارى امام حسين (عليه السلام) بشتابد. عمر نزد امام آمد و از آن حضرت اجازه ميدان خواست. امام بدو رخصت نداد و فرمود:
((وى نوجوانى است كه پدرش در ميدان كارزار به شهادت رسيده، شايد مادرش از ميدان رفتن او نگران باشد)).
نوجوان عرضه داشت: اتفاقا مادرم به من چنين دستور داده است.
از اين رو، امام (عليه السلام) به او اجازه ميدان داد.
2 - عبدالله بن عمير كلبى: او از منطقه ((چاه جعد)) به سوى امام (عليه السلام) شتافت و همسرش وى را سوگند داد تا او را با خود ببرد. عبدالله، زن و همه فرزندان خويش را با خود همراه ساخت و خدمت امام حسين (عليه السلام) رسيد. خود به آن حضرت پيوست و خانواده خويش را به خانواده امام (عليه السلام) ملحق نمود. و آن گاه كه به ميدان كارزار شتافت، مادرش وى را به نبرد تشويق مى كرد و زمانى كه به شهادت رسيد، همسرش ‍ از خيمه بيرون آمد و نظاره گر او بود و خود را به بالين وى رساند و همان جا به شهادت رسيد.
3 - مسلم بن عوسجه: وى خانواده خويش را نزد حسين (عليه السلام) آورد و خود به آن حضرت پيوست و خانواده اش را به خانواده امام ملحق گرداند. زمانى كه مسلم بن عوسجه به شهادت رسيد - همانگونه كه در بيان شرح حال او پى برديد - كنيزش فرياد واسيداه! وا مسلم بن عوسجتاه! سر داد و سپاهيان دشمن بدين طريق از كشته شدن مسلم اطلاع يافتند.
د - در كربلا پنج تن از اصحاب و ياران رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) در ركاب اباعبدالله الحسين (عليه السلام) به فيض شهادت نايل آمدند كه عبارت بودند از:
1 - انس بن حرث كاهلى؛ كه همه تاريخ نگاران از او ياد كرده اند.
2 - حبيب بن مظهر اسدى؛ كه ابن حجر(11) از او نام برده است.
3 - مسلم بن عوسجه؛ كه ابن سعد در طبقات، از وى ياد كرده است.
4 - هانى بن عروه مرادى؛ در كوفه كه كليه تاريخ نگاران سن او را بيش از هشتاد سال ذكر كرده اند.
5 - عبدالله بن يقطر حميرى؛ كه به گفته ابن حجر،(12) هم سن امام حسين (عليه السلام) بوده است.
ه - در سرزمين كربلا پانزده تن از بردگان در ركاب اباعبدالله (عليه السلام) به فيض شهادت نايل گشتند كه عبارت بودند از:
1 و 2 - نصر و سعد؛ بردگان امام على (عليه السلام).
3 - منجح؛ برده امام حسن (عليه السلام).
4 و 5 - اسلم و قارب: بردگان امام حسين (عليه السلام).
6 - حرث: برده حضرت حمزه (عليه السلام).
7 - جون؛ برده ابوذر.
8 - رافع؛ برده مسلم ازدى.
9- سعد؛ برده عمر صيداوى.
10 - سالم؛ برده بنى مدينه.
11 - سالم؛ برده عامر عبدى.
12 - شوذب؛ برده شاكر.
13 - شبيب؛ برده حرث جابرى.
14 - واضح؛ برده حرث سلمانى.
15 - و در بصره، سلمان؛ برده امام حسين (عليه السلام).
و - پس از شهادت اباعبدالله الحسين (عليه السلام) چهار تن از يارانش در كربلا به شهادت رسيدند كه عبارت بودند از:
1 - سويد بن ابوالمطاع: وى در اثر جراحات زياد از هوش رفت و با صدا و داد و فرياد كسانى كه كشته شدن امام را مژده مى دادند و داد و فغان خاندان حسين (عليه السلام) به هوش آمد و با كاردى كه در كفش خويش پنهان ساخته بود، با دشمن به نبرد پرداخت و بعد از شهادت امام (عليه السلام) به درجه رفيع شهادت نايل آمد.
2 و 3 - سعد بن حرث و برادرش ابوالحتوف: اين دو تن ابتدا از مخالفان امام (عليه السلام) بودند، ولى آن گاه كه امام (عليه السلام) به شهادت رسيد و ضجه و ناله زنان و كودكان آن حضرت بلند شد، اين دو برادر، عنان مركب خويش را به سوى قاتلان حسين برگردانده و با شمشير به جان آنان افتادند تا اين كه بعد از امام، به فيض شهادت نايل گشتند.
4 - محمد بن ابوسعيد بن عقيل: آن گاه كه اباعبدالله (عليه السلام) به شهادت رسيد و صداى ناله و فغان زنان و كودكان بلند شد، محمد وحشت زده از خيمه بيرون دويد و عمود خيمه را به دست گرفته و اين سو و آن سو مى نگريست و گوشواره هايش تكان مى خورد كه فردى به نام ((لقيط يا هانى))، وى را به شهادت رساند و بدين ترتيب، او پس از امام حسين (عليه السلام) شربت شهادت نوشيد.
ز - دو تن از ياران حسين (عليه السلام) در اثر زخم هاى وارده پس از آن بزرگوار به شهادت رسيدند كه عبارت بودند از:
1 - سوّار بن منعم نهمى: وى به اسارت در آمد و شش ماه بعد در اثر جراحات وارده به شهادت رسيد.
2 - موقّع بن ثمامه صيداوى: او نيز اسير دشمن و به ((زاره)) تبعيد شد، يك سال بعد در اثر جراحات وارده به خيل شهيدان پيوست.
ح - در كربلا، هفت تن پدر و پسر در ركاب اباعبدالله الحسين (عليه السلام) شربت شهادت نوشيدند كه عبارت بودند از:
1 و 2 - علي بن حسين (على اكبر) و عبدالله الحسين (كودك شيرخوار).
3. عمروبن جناده.
4 و 5 - عبدالله و عبيدالله بن يزيد بن ثبيط عبدى.
7. مجمع بن عائذ.
8. عبدالرحمان بن مسعود.
در كربلا دو تن در ركاب امام حسين (عليه السلام) به شهادت رسيدند كه پدرشان در كوفه به شهادت رسيده بود يعنى:
محمد و عبدالله، فرزندان مسلم بودند كه پدر بزرگوارشان مسلم بن عقيل در كوفه به فيض شهادت نايل گشت.
در ركاب امام حسين (عليه السلام) يك تن به شهادت رسيد كه پدرش در جنگ صفين در ركاب اميرالمؤمنين (عليه السلام) به شهادت رسيده بود و او عبارت بود از:
عمار بن حسان طايى: عمار در كربلا به همراه امام حسين (عليه السلام) شهد شهادت نوشيد و حسان در جنگ صفين، در ركاب اميرالمؤمنين (عليه السلام) به شهادت رسيده بود.

جبلة بن على شيبانى
وى، يكى از دلاور مردان كوفى بود كه نخست با مسلم (عليه السلام) دست به قيام زد و سپس به امام حسين (عليه السلام) پيوست و همه سيره نويسان از او ياد كرده اند.
صاحب حدائق (1) مى گويد: جبله در كربلا در كتاب امام حسين (عليه السلام) به فيض شهادت نايل گشت. و سروى، شهادت وى را در نخستين (2) حمله دانسته است.
قعنب بن عمر نمرى
او از شيعيان مقيم بصره بود و به اتفاق حجاج سعدى نزد امام حسين (عليه السلام) شرفياب شد و بدان حضرت پيوست و در كربلا در ركاب آن بزرگوار مبارزه كرد تا به فيض شهادت نايل آمد. صاحب حدائق (3) از او ياد كرده است و در زيارت ناحيه مقدسه از او ذكرى به ميان آمده و به روان او درود فرستاده شده است.
سعيد بن عبدالله حنفى (4)
وى، از بزرگان و دلاورمردان و نيايشگران شيعه در كوفه به شمار مى رفت.
سيره نويسان گفته اند: زمانى كه خبر هلاكت معاويه به كوفه رسيد، شيعيان گرد هم آمده خدمت امام حسين (عليه السلام) نامه نگارى مى كردند و آن نامه ها را نخست توسط عبدالله بن وال و عبدالله بن سُبع و نامه هاى بعدى را توسط قيس بن مسهر و عبدالرحمان بن عبدالله و مرحله سوم با سعيد بن عبدالله حنفى و هانى بن هانى، خدمت امام (عليه السلام) ارسال نمودند. نامه اى كه توسط سعيد بن عبدالله فرستاده شد، از ناحيه شبث بن ربعى، حجار بن ابجر، يزيد بن حارث، يزيد بن رويم، عرزة بن قيس، عمرو بن حجاج و محمد بن عمير و مضمون آن چنين بود:
بسم الله الرحمن الرحيم
((اما بعد: باغ و بستان هاى ما سرسبز، ميوه ها رسيده و نهرها لبريز گشته است. اگر تمايل داريد به لشكريان سازمان يافته خويش ‍ بپيوندند)).(5)
امام (عليه السلام)، هانى و سعيد را با نامه اى كه بدين مضمون در پاسخ افراد ياد شده مرقوم فرموده بود، از مكه به كوفه بازگرداند.
بسم الله الرحمن الرحيم
اما بعد: فان سعيدا و هانيا قَدِما علىّ بكتبكم، و كانا آخر مَن قَدم علىّ مِن رسلكم، و قد فهمتُ كل اَلَّذِى اقتصصتم و ذكرتم، و مقالة جُلّكم إنه ليس ‍ علينا امام، فاءقبل لعل الله إن يجمعنا بك على الهدى و الحق.
و قد بعثت اليك اءخى و ابن عمى و ثقتى من اهل بيتى، مسلم بن عقيل و اءمرته إن يكتب الىّ بحالكم و امركم و راءيكم، فان بعث الىّ إنه قد اجمع راءى ملئكم وذوى الفضل و الحجى منكم، على مثل ما قدمت به علىِّ رسلكم، و قراءتُ فى كتبكم، اقدم و شيكا إنْ شاء الله. فلعمرى ما الامام الا العامل بالكتاب و الآخذ بالقسط و الدائن بالحق و الحابس نفسه على ذات الله، والسلام.(6)
((اما بعد: آخرين نامه شما توسط هانى و سعيد به دستم رسيد و من به آن چه شما در نامه هاى خود تذكر و توضيح داده بوديد، پى بردم و در خواست بيش تر شما در اين نامه ها اين بود كه ما امام و پيشوايى نداريم، به سوى ما حركت كن تا خداوند به وسيله تو ما را به سوى حق رهنمون گردد.
اكنون، من برادر و پسر عمو و فرد مورد اعتماد خاندانم را به سوى شما گسيل داشتم و به او دستور دادم كه با افكار شما از نزديك آشنا شده و نتيجه را به من اطلاع دهد - اگر خواسته اكثريت مردم و نظر افراد آگاه كوفه همان باشد كه در نامه هاى شما منعكس گرديده و فرستادگان شما حضورا بازگو نموده اند، من نيز انشاء الله به زودى به سوى شما حركت خواهم كرد و السلام.))
سپس اين دو تن (سعيد و هانى) را قبل از مسلم و همانگونه كه قبلا ياد آور شديم، مسلم را به اتفاق قيس و عبدالرحمان پس از اين دو، اعزام نمود.
ابوجعفر طبرى مى گويد: زمانى كه مسلم وارد كوفه شد و در منزل مختار فرود آمد، عابس و حبيب - چنانچه قبلا گذشت - (7) با مردم سخن گفتند و پس از آن دو، سعيد بن عبدالله حنفى به پا خاست و سوگند خورد كه تصميم گكرفته به يارى حسين (عليه السلام) برخيزد و در راه آن بزرگوار، جان نثارى كند. آن گاه مسلم (عليه السلام) نامه اى را توسط وى خدمت امام حسين (عليه السلام) ارسال كرد و سعيد در ملازمت امام باقى ماند، تا اين كه در ركاب آن حضرت به شهادت رسيد.
به گفته ابومخنف: امام حسين (عليه السلام) در شب دهم محرم براى ياران خود خطابه اى ايراد كرد و فرمود: و هذا الليل قد غشيكم... نخست اعضاى خاندان او به پا خاستند و سخن گفتند كه قبلا ياد آورى شد. سپس سعيد بن عبدالله برخاست و گفت: به خدا سوگند! ما دست از يارى تو بر نخواهيم داشت تا در پيشگاه خداوند ثابت كنيم كه حق پيامبر را درباره تو مراعات كرده ايم. به خدا! اگر بدانم هفتاد بار كشته مى شوم و بدنم را آتش زده و خاكسترم را بر باد مى دهند، باز هم هرگز دست از يارى تو بر نخواهم داشت و پس از هر بار زنده شدن به يارى ات مى شتابم، در صورتى كه مى دانم تنها يك بار كشته مى شوم، و پس از آن، نعمت بى پايان خدا نصيبم خواهد شد.(8)
پس از سعيد، زهير به پا خاست و آن گونه كه گذشت، به ايراد سخن پرداخت.
ابومخنف روايت كرده: هنگامى كه امام حسين (عليه السلام) ظهر روز عاشورا نماز خوف به جا آورد، نبرد تا بعد از ظهر ادامه يافت و شدت گرفت، زمانى كه امام در جايگاه خود ايستاده بود و سپاهيان دشمن به آن حضرت نزديك شدند، سعيد بن عبدالله حنفى مقابل حضرت ايستاد و باران تيرها را از چپ و راست به جان خريد. وى كه پيش روى حضرت قرار داشت، با صورت و سينه و دست و پهلوها، تيرها را از وجود مقدس امام حسين (عليه السلام) به گونه اى دفع مى كرد كه هيچ يك از آن تيرها به وجود نازنين اباعبدالله اصابت نكرد و حنفى نقش بر زمين شد(9) و مى گفت: خدايا! همانگونه كه قوم عاد و ثمود را لعنت كردى، اينان (سپاه دشمن) را مورد لعن خويش قرار ده، خدايا! سلام و درود مرا به پيامبرت برسان و درد و رنجى را كه در اثر زخم هاى بدنم تحمل نمودم به آن حضرت ابلاغ فرما؛ زيرا من در يارى پيامبرت خواستار دست يابى به پاداش تواءم.
سپس رو به امام حسين (عليه السلام) كرد و عرضه داشت: اى فرزند رسول خدا! آيا به پيمان خود وفا كردم؟ حضرت فرمود: نعم، انت امامى فى الجنة؛ ((آرى؛ تو در بهشت، پيشاپيش من قرار دارى)) و سپس روح پاكش به آسمان ها پر كشيد.
عبيدالله بن عمرو كندى بدى، درباره او گفته است:
سعيد بن عبدالله لا تنسينه

و لا الحر اذ آسى زهيرا على قسر

فلو وقفت صم الجبال مكانهم

لمارت على سهل و دكّت على وعر

فمن قائم يستعرض النبل وجهه

و من مقدم يلقى الاءسنة بالصدر

يعنى: ((سعيد بن عبدالله و نيز حُر را كه در سختى ها با زهير همكارى كرد فراموش مكن. اگر كوه هاى سخت به جاى اينان قرار داشتند، بر پهن دشتان فرو مى ريختند و در دره ها سقوط مى كردند. او ايستاده بود و تيرها صورتش ‍ را نشانه مى رفت و نيزه ها سينه اش را مى شكافت)).
فرازهايى سودمند، در مورد ياران حسين (عليه السلام)
الف - شيخ مفيد در ارشاد گفته است: زمانى كه ابن سعد، سرهاى مقدس و اسرا را حركت داد و پيكرهاى پاك شهدا را روى زمين به حال خود رها ساخت، جمعى از قبيله بنى اسد كه در غاضريه سكونت داشتند، خود را به پيكرهاى پاك حسين (عليه السلام) و يارانش رساندند، بر آن ها نماز خوانده و آن ها را به خاك سپردند.
پيكر امام مطهر؛ امام حسين (عليه السلام) را در محلى كه هم اكنون مرقد شريف آن بزرگوار است و فرزندش على اكبر را پايين پاى پدر، به خاك سپردند و با جمع آورى پيكر شهداى خاندان حسين (عليه السلام) و يارانى كه در ركاب آن حضرت به فيض شهادت نايل آمده بودند، آنان را در يك قبر سمت پايين پاى امام (عليه السلام) مدفون ساختند.
بدن مطهر عباس بن على (عليه السلام) را در محل شهادت وى، در مسير غاضريه كه اكنون (10) قبر شريف آن بزرگوار واقع است، به خاك سپردند.
دسته اى ديگر گفته اند: به دليل اين كه پيكر مطهر عباس (عليه السلام) قطعه قطعه شده بود، قادر به حمل آن نشدند، از اين رو، در محل شهادتش به خاك سپرده شد؛ چنان كه امام حسين (عليه السلام) نيز به همين دليل بدن شريف وى را مانند پيكر ساير شهدا به خيمه حمل نكرد.
بنى اسد، پيكر حبيب را با توجه به مقام و منزلتش، بالاى سر حسين (عليه السلام) در محلى كه اكنون قبر شريف اوست، دفن كردند. بنى تميم بدن حر بن يزيد رياحى را نيز با عنايت به مقام و رتبه وى در فاصله يك ميلى مرقد اباعبدالله الحسين (عليه السلام) جايى كه اكنون قبر اوست، مدفون نمودند.
شنيده ام اين قضيه، موجب شگفتى يكى از پادشاهان شيعه شد و قبر حبيب و حر را نبش كردند، بدن حبيب را با همان مشخصاتى كه در كتب، از آن ياد شده بود، يافتند. و حر را نيز با همان اوصاف مشاهده كردند سر مقدس وى از پيكر جدا نشده بود و دستمالى بر آن بسته شده بود كه پادشاه آن را باز كرد تا جهت تبرك نگاه دارد، ناگاه خون از پيشانى مبارك حر جارى گشت.
وى دستمال را به همان صورت، بست و دستور داد دو ضريح بر قبر آنان ساختند. اگر اين خبر مقرون به صحت باشد، احتمالا بنى تميم با توجه به موقعيت حر و قدرت و توان خود، از جدا كردن سر مقدس حر جلوگيرى به عمل آورده اند.
ب - سرهاي مطهر همه دل دادگان و ياران حسين (عليه السلام) پس از شهادت آنان در كربلا، از پيكر جدا و همراه با اسيران [به كوفه و شام] حمل شد؛ جز سر مقدس عبدالله بن حسين، كودك شيرخوار آن حضرت كه امام (عليه السلام) پس از شهادت او، با نوك شمشير خود برايش قبرى حفر كرد و بدن عزيزش را به خاك سپرد. و نيز سر سرافراز حر رياحى كه بنى تميم از جدا كردن آن جلوگيرى كردند و جسم شريفش را از ساير شهدا دور ساختند و همانگونه كه ملاحظه كرديد، يكى از پادشاهان، به نبش قبر وى پرداخت و سرش را با دستمال بسته، مشاهده كرد.
در غير سرزمين كربلا سر مقدس حضرت مسلم بن عقيل و هانى بن عروه كه در كوفه به شهادت رسيدند، از پيكرشان جدا و همانگونه كه پى برديد، قبل از ماجراى كربلا، به شام فرستاده شدند.
ج - غير از افراد خاندان ابوطالب، يارانى كه اباعبدالله الحسين (عليه السلام) را همراهى مى كردند و يا رهسپار كوى آن بزرگوار شده بودند، خانواده هاى خود را همراه نداشتند؛ زيرا كسانى كه از مدينه با حضرت آمده بودند به جهت بيم از دشمن، براى خانواده خود احساس امنيت نمى كردند و آنان كه در مسير راه و در كربلا حضور آن بزرگوار شرفياب شدند، از ترس دشمن، به طور پنهانى خود را به حضرت رسانده بودند. تنها سه تن از ياران امام (عليه السلام) به اتفاق خانواده هاى خود خدمت حضرت رسيده بودند:
1 - جنادة بن حرث سلمانى: وى با خانواده خويش حضور يافت و خود به امام پيوست و خانواده اش را به خانواده امام (عليه السلام) ملحق گرداند. پس ‍ از شهادت جناده همسرش به فرزند او عمر فرمان داد به يارى امام حسين (عليه السلام) بشتابد. عمر نزد امام آمد و از آن حضرت اجازه ميدان خواست. امام بدو رخصت نداد و فرمود:
((وى نوجوانى است كه پدرش در ميدان كارزار به شهادت رسيده، شايد مادرش از ميدان رفتن او نگران باشد)).
نوجوان عرضه داشت: اتفاقا مادرم به من چنين دستور داده است.
از اين رو، امام (عليه السلام) به او اجازه ميدان داد.
2 - عبدالله بن عمير كلبى: او از منطقه ((چاه جعد)) به سوى امام (عليه السلام) شتافت و همسرش وى را سوگند داد تا او را با خود ببرد. عبدالله، زن و همه فرزندان خويش را با خود همراه ساخت و خدمت امام حسين (عليه السلام) رسيد. خود به آن حضرت پيوست و خانواده خويش را به خانواده امام (عليه السلام) ملحق نمود. و آن گاه كه به ميدان كارزار شتافت، مادرش وى را به نبرد تشويق مى كرد و زمانى كه به شهادت رسيد، همسرش ‍ از خيمه بيرون آمد و نظاره گر او بود و خود را به بالين وى رساند و همان جا به شهادت رسيد.
3 - مسلم بن عوسجه: وى خانواده خويش را نزد حسين (عليه السلام) آورد و خود به آن حضرت پيوست و خانواده اش را به خانواده امام ملحق گرداند. زمانى كه مسلم بن عوسجه به شهادت رسيد - همانگونه كه در بيان شرح حال او پى برديد - كنيزش فرياد واسيداه! وا مسلم بن عوسجتاه! سر داد و سپاهيان دشمن بدين طريق از كشته شدن مسلم اطلاع يافتند.
د - در كربلا پنج تن از اصحاب و ياران رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) در ركاب اباعبدالله الحسين (عليه السلام) به فيض شهادت نايل آمدند كه عبارت بودند از:
1 - انس بن حرث كاهلى؛ كه همه تاريخ نگاران از او ياد كرده اند.
2 - حبيب بن مظهر اسدى؛ كه ابن حجر(11) از او نام برده است.
3 - مسلم بن عوسجه؛ كه ابن سعد در طبقات، از وى ياد كرده است.
4 - هانى بن عروه مرادى؛ در كوفه كه كليه تاريخ نگاران سن او را بيش از هشتاد سال ذكر كرده اند.
5 - عبدالله بن يقطر حميرى؛ كه به گفته ابن حجر،(12) هم سن امام حسين (عليه السلام) بوده است.
ه - در سرزمين كربلا پانزده تن از بردگان در ركاب اباعبدالله (عليه السلام) به فيض شهادت نايل گشتند كه عبارت بودند از:
1 و 2 - نصر و سعد؛ بردگان امام على (عليه السلام).
3 - منجح؛ برده امام حسن (عليه السلام).
4 و 5 - اسلم و قارب: بردگان امام حسين (عليه السلام).
6 - حرث: برده حضرت حمزه (عليه السلام).
7 - جون؛ برده ابوذر.
8 - رافع؛ برده مسلم ازدى.
9- سعد؛ برده عمر صيداوى.
10 - سالم؛ برده بنى مدينه.
11 - سالم؛ برده عامر عبدى.
12 - شوذب؛ برده شاكر.
13 - شبيب؛ برده حرث جابرى.
14 - واضح؛ برده حرث سلمانى.
15 - و در بصره، سلمان؛ برده امام حسين (عليه السلام).
و - پس از شهادت اباعبدالله الحسين (عليه السلام) چهار تن از يارانش در كربلا به شهادت رسيدند كه عبارت بودند از:
1 - سويد بن ابوالمطاع: وى در اثر جراحات زياد از هوش رفت و با صدا و داد و فرياد كسانى كه كشته شدن امام را مژده مى دادند و داد و فغان خاندان حسين (عليه السلام) به هوش آمد و با كاردى كه در كفش خويش پنهان ساخته بود، با دشمن به نبرد پرداخت و بعد از شهادت امام (عليه السلام) به درجه رفيع شهادت نايل آمد.
2 و 3 - سعد بن حرث و برادرش ابوالحتوف: اين دو تن ابتدا از مخالفان امام (عليه السلام) بودند، ولى آن گاه كه امام (عليه السلام) به شهادت رسيد و ضجه و ناله زنان و كودكان آن حضرت بلند شد، اين دو برادر، عنان مركب خويش را به سوى قاتلان حسين برگردانده و با شمشير به جان آنان افتادند تا اين كه بعد از امام، به فيض شهادت نايل گشتند.
4 - محمد بن ابوسعيد بن عقيل: آن گاه كه اباعبدالله (عليه السلام) به شهادت رسيد و صداى ناله و فغان زنان و كودكان بلند شد، محمد وحشت زده از خيمه بيرون دويد و عمود خيمه را به دست گرفته و اين سو و آن سو مى نگريست و گوشواره هايش تكان مى خورد كه فردى به نام ((لقيط يا هانى))، وى را به شهادت رساند و بدين ترتيب، او پس از امام حسين (عليه السلام) شربت شهادت نوشيد.
ز - دو تن از ياران حسين (عليه السلام) در اثر زخم هاى وارده پس از آن بزرگوار به شهادت رسيدند كه عبارت بودند از:
1 - سوّار بن منعم نهمى: وى به اسارت در آمد و شش ماه بعد در اثر جراحات وارده به شهادت رسيد.
2 - موقّع بن ثمامه صيداوى: او نيز اسير دشمن و به ((زاره)) تبعيد شد، يك سال بعد در اثر جراحات وارده به خيل شهيدان پيوست.
ح - در كربلا، هفت تن پدر و پسر در ركاب اباعبدالله الحسين (عليه السلام) شربت شهادت نوشيدند كه عبارت بودند از:
1 و 2 - علي بن حسين (على اكبر) و عبدالله الحسين (كودك شيرخوار).
3. عمروبن جناده.
4 و 5 - عبدالله و عبيدالله بن يزيد بن ثبيط عبدى.
7. مجمع بن عائذ.
8. عبدالرحمان بن مسعود.
در كربلا دو تن در ركاب امام حسين (عليه السلام) به شهادت رسيدند كه پدرشان در كوفه به شهادت رسيده بود يعنى:
محمد و عبدالله، فرزندان مسلم بودند كه پدر بزرگوارشان مسلم بن عقيل در كوفه به فيض شهادت نايل گشت.
در ركاب امام حسين (عليه السلام) يك تن به شهادت رسيد كه پدرش در جنگ صفين در ركاب اميرالمؤمنين (عليه السلام) به شهادت رسيده بود و او عبارت بود از:
عمار بن حسان طايى: عمار در كربلا به همراه امام حسين (عليه السلام) شهد شهادت نوشيد و حسان در جنگ صفين، در ركاب اميرالمؤمنين (عليه السلام) به شهادت رسيده بود.

شهادت پنج برادر

شهادت پنج برادر
ط - در سرزمين كربلا پنج برادر از خاندان بنى هاشم به شهادت رسيدند كه عبارت بودند از:
1 - عباس. 2 - عثمان. 3 - جعفر. 4 - ابوبكر. 5 - عبدالله، از فرزندان اميرالمؤمنين كه امام حسين عليهماالسلام ششمين فرد آنان به شمار مى آمد.
در كربلا سه برادر از فرزندان امام حسين مجتبى (عليه السلام) به فيض ‍ شهادت نايل شدند:
1 - ابوبكر. 2 - قاسم. 3 - عبدالله.
سه برادر ديگر از فرزندان عقيل (عليه السلام) در سرزمين كربلا شربت شهادت نوشيدند كه عبارت بودند از:
1 - مسلم. 2 - عبدالرحمان. 3 - جعفر.
سه برادر، از غير بنى هاشم و از فرزندان زهير ثعلبى در كربلا با هم به شهادت رسيدند كه عبارت بودند از:
1 - قاسط. 2 - كردوس. 3 - مقسط.
شهداى دو برادر
دو برادر از بنى هاشم و از فرزندان امام حسين (عليه السلام) به شهادت رسيدند كه عبارت بودند از:
1 - على اكبر. 2 - عبدالله (شيرخوار).
دو برادر ديگر از بنى هاشم و از فرزندان مسلم به فيض شهادت نايل گشتند كه عبارت بودند از:
1 - عبدالله 2 - محمد.
دو برادر از بنى هاشم و از فرزندان عبدالله جعفر به خيل شهدا پيوستند كه عبارت بودند از:
1 - عون 2 - جعفر.
دو برادر ديگر از غير بنى هاشم، از فرزندان يزيد عبدى به شهادت رسيدند كه عبارت بودند از:
1 - عبدالله 2 - عبيدالله.
دو برادر از غير بنى هاشم، از فرزندان عروه غفارى شربت شهادت نوشيدند كه عبارت بودند از:
1 - عبدالله 2 - عبدالرحمان.
دو برادر از فرزندان عمرو راسبى به فيض شهادت نايل آمدند كه عبارت بودند از:
1 - نعمان 2 - حُلاس.
دو برادر ديگر، از فرزندان حرث انصارى به شهادت رسيدند كه عبارت بودند از:
1 - سعد 2 - ابوالحتوف.
و دو برادر ناتنى از جابريان به خيل شهيدان پيوستند كه عبارت بودند از:
1 - مالك 2 - سيف.
ى - در سرزمين كربلا، نه تن به شهادت رسيدند كه مادرانشان در خيمه، نظاره گر آنان بودند كه عبارت بودند از:
1- عبدالله بن حسين (كودك شيرخوار): رباب مادرش، هنگام شهادت فرزند، به او مى نگريست.
2 - عون بن عبدالله بن جعفر: مادرش حضرت زينب، عقيله بني هاشم، نظاره گر شهادت او بود.
3 - قاسم بن حسن: مادرش رمله، ناظر شهادت وي بود.
4 - عبدالله بن حسن: مادرش دختر شليل بجلى، شهادت فرزند را نظاره گر بود.
5 - عبدالله بن مسلم: مادرش رقيه، دختر علي (عليه السلام)، نظاره گر شهادت فرزند بود.
6 - محمد بن ابوسعيد بن عقيل: مادرش بدو مي نگريست؛ كه وحشت زده عمود خيمه را گرفته بود و فردي به نام لقيط يا هاني، او را پيش چشمان مادر، به شهادت رساند.
7 - عمروبن جناده: مادر وي او را به جنگ فرمان داد و شهادتش را به چشم خود ديد.
8 - عبدالله كلبي: بنابر نقل طاووسي،(13) مادرش وي را به نبرد تشويق مي كرد و نظاره گر او بود.
9- على بن حسين (عليه السلام): آن گونه كه در بعضي روايات آمده، مادر او ليلى،(14) در خيمه، براى فرزندش دعا مي كرد و پاره پاره شدن پيكر نازنين او را با چشم خود نظاره گر بود.
ك - در سرزمين كربلا، پنج نوجوان نابالغ در ركاب اباعبدالله الحسين (عليه السلام) شربت شهادت نوشيدند كه عبارت بودند از:
1 - عبدالله بن حسين (على اصغر): وى كودكى شيرخوار بود كه او را به پدر بزرگوارش سپردند و پدر، او را در آغوش گرفت و حرمله با پرتاب تيرى به گلوى نازنينش، او را به شهادت رساند.
2 - عبدالله بن حسن: او در ميدان كارزار از خيمه بيرون آمد و به سرعت به سوى عمويش حسين دويد و عمه اش زينب نتوانست از رفتن او جلوگيرى كند تا به عمويش رسيد. وقتى عموى خود را در خاك و خون غلطان ديد، كنار او ايستاد، ديد بحر بن كلب قصد ضربت زدن بر عمويش دارد، عبدالله بر سر بحر فرياد زد و گفت: اى فرزند زن بدكاره مى خواهى عمويم را به شهادت برسانى؟ بحر متوجه كودك شد و او را به شهادت رساند.
3 - محمد بن ابوسعيد: زمانى كه امام حسين (عليه السلام) روى زمين قرار گرفته بود و صداى شيون و زارى زنان بلند شد وحشت زده در خيمه آمد و عمود آن را به دست گرفت، فردى بن نام لقيط يا هانى با شمشير بر او حمله ور شد و وى را به شهادت رساند.
4 - قاسم بن حسن: او با سن اندك خويش به قصد جنگ وارد ميدان كارزار گرديد، بند كفشش پاره شد، وى براى بستن آن توقف كرد كه ((عمرو بن سعد ازدى)) با شمشير بر او حمله برد و وى را به شهادت رساند.
5 - عمرو بن جناده انصارى: او به فرمان خود از حسين (عليه السلام) اجازه ميدان خواست و به ميدان تاخت، يكى از سپاهيان دشمن با شمشير بر او يورش برده و او را به شهادت رساند.
ل - امام حسين (عليه السلام) در سوك ده تن از افراد مورد علاقه و ياران خويش كه با حزن و اندوه سخن گفت، عبارت بودند از:
1 - على بن الحسين (على اكبر): زمانى كه وى به شهادت رسيد، حضرت، بالين او آمد و فرمود:
قَتلَ الله قوما قتلوك ما اجراءهم على الرحمان و على انتهاك حُرمة الرسول، على الدنيا بعدك العفا.
((خدا بكشد مردم ستمگرى كه تو را كشتند، اينان تا چه اندازه بر خدا و به هتك حرمت رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) بى پروا شده اند، پس از تو، اف بر اين دنيا!))
2 - عباس بن على (عليه السلام): وقتى عباس (عليه السلام) به فيض شهادت نايل گشت، امام حسين (عليه السلام) بالين او حاضر شد و فرمود:
الآن انكسر ظهرى و قلّت حيلتى و شُمت بى عدوّى.
((اكنون پشتم شكست، چاره انديشى ام اندك و زبان شماتت دشمن به رويم باز شد)).
3 - قاسم بن حسن (عليه السلام): آن گاه كه وى به شهادت رسيد، امام (عليه السلام) بالين او حضور يافت و فرمود:
بُعدا لقوم قتلوك و خصمهم فيك رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم).
((دور باد از رحمت خدا! گروهى كه تو را به شهادت رساندند، جدت رسول خدا در روز رستاخيز در اين زمينه با آنان دشمنى كند)).
سپس فرمود: عزّ على عمّك إن تدعوه فلا يجيبك.
((بر عمويت بس دشوار است كه او را به يارى خود فراخوانى، ولى نتواند به تو پاسخ مثبت دهد.
4 - عبدالله بن حسن (عليه السلام) هنگامى كه عبدالله به شهادت رسيد، امام حسين (عليه السلام) او را در آغوش گرفت و فرمود:
يابن اخى! اصبر على ما نزَل بك، و احتسِب فى ذلك الخير، فان الله يُلحقك بآبائك الصالحين.
((فرزند برادر! صبر و شكيبايى ورز و از آن اميد خير داشته باش كه خداوند تو را به دنياى پاك و شايسته ات ملحق خواهد ساخت...)).
5 - عبدالله بن حسين (عليه السلام): زمانى كه او به شهادت رسيد، امام حسين (عليه السلام) خون گلويش را به آسمان پاشيد و عرضه داشت:
اللهم لا يكن عليك من دم فصيل.
((خدايا! ارزش خون او كه از خون بچه ناقه صالح در نزد تو كمتر نيست)).
6 - مسلم بن عوسجه: هنگامى كه مسلم به شهادت رسيد، امام (عليه السلام) بالين وى حاضر شد و فرمود: رحمك الله يا مسلم؛ ((اى مسلم! خداوند تو را مشمول رحمت خويش گرداند)) و اين آيه شريفه را تلاوت فرمود: فمنهم من قضى نحبه و منهم مَن ينتظرُ و ما بدَّلوا تبديلا.
7 - حبيب بن مظهر: آن گاه كه وى به فيض شهادت نايل گشت، امام حسين (عليه السلام) بالين سر او آمد و فرمود: عند الله احتسب نفسى و حُماة اءصحابى.
((بذل جان خود و شهادت يارانم را در پيشگاه خدا ذخيره مى نهم.
8 - حر بن يزيد رياحى: هنگامى كه وى به شهادت رسيد، حضرت بر بالين او قرار گرفت و فرمود: انت كما سمّتك امّك حرُ فى الدنيا و سعيد فى الآخرة.
((همانگونه كه مادرت تو را نام نهاده، در دنيا آزاد مرد و در آخرت، سعادتمندى)).
9- زهير بن قين: آن گاه كه زهير شربت شهادت نوشيد، حضرت بالين او آمد و فرمود:
لا يبعدنّك يا زهير من رحمته و لعن الله قاتليك، لعنَالَّذِينَ مسخوا قردة و خنازير.
((زهير! خداوند تو را از رحمت خويش دور ندارد و قاتلانت را لعنت كند به سان كسانى كه به صورت ميمون و خوك در آمدند.))
10 - جَون برده ابوذر: زمانى كه جون به شهادت رسيد، حضرت بالين او حاضر شد و فرمود:
اللهم بيّض وجهه و طيّب ريحه و عرّف بينه و بين محمد و آله.
((خدايا! چهره اش را سفيد، بدنش را خوشبو و ميان او و محمد و خاندانش، آشنايى بيشتر قرار ده)).
امام (عليه السلام) در سوك دو تن ديگر كه در غير سرزمين كربلا به شهادت رسيده بودند با اندوه سخن گفت، عبارت بودند از:
1 - مسلم بن عقيل.
2 - هانى بن عروة.
اين دو بزرگوار، در كوفه به شهادت رسيدند و خبر شهادت آنان در منزل ثعلبيه به امام (عليه السلام) رسيد، حضرت چند بار فرمود: رحمة الله عليهما.
م - امام حسين (عليه السلام) روز عاشورا، پياده بر بالين هفت تن از افراد مورد علاقه و ياران شهيدش حضور يافت كه عبارت بودند از:
1 - مسلم بن عوسجه: زماني كه مسلم به شهادت رسيد، حضرت به اتفاق حبيب بن مظهر، پياده بر بالين او حاضر شد و بدو فرمود: رحمك الله يا مسلم...!
2 - حر بن يزيد رياحى: آن گاه كه وي به فيض شهادت نايل گشت، امام حسين (عليه السلام) بر بالين او حضور يافت و فرمود: انت حر كما سمتك امك...!
3 - واضح رومي يا اسلم ترك: وقتي او به درجه شهادت نايل آمد، امام (عليه السلام) پياده بر بالين او آمد و او را در آغوش گرفت و گونه بر گونه اش ‍ نهاد.
4 - جون بن حوى: زماني كه وي به شهادت رسيد، امام حسين (عليه السلام) بر بالين او حاضر شد و فرمود: اللهم بيض وجهه....
5 - عباس بن على (عليه السلام): هنگامي كه آن بزرگوار به درجه رفيع شهادت نايل گشت، اباعبدالله الحسين (عليه السلام) پياده بر بالين وي حضور يافت و كنارش نشست و بدو فرمود: الان انكسر ظهري....
6 - علي بن الحسين (عليه السلام): آن گاه كه وي شربت شهادت نوشد، امام (عليه السلام) پياده بر بالينش حاضر شد و فرمود: ... علي الدنيا بعدك العفا.
7. قاسم بن حسن: آن گاه كه وي به درجه رفيع شهادت نايل گشت، امام (عليه السلام) پياده بر بالين او آمد و فرمود: بُعدا لقوم قتلوك....
ن - اعضاي بدن سه تن از افراد مورد علاقه و ياران اباعبدالله الحسين (عليه السلام)، در نبرد روز عاشورا، از بدن جدا شد كه عبارت بودند از:
1 - عباس بن علي (عليه السلام): نخست دست راست و سپس دست چپ و آن گاه سر مقدسش از پيكر جدا شد.
2 - علي بن حسين (عليه السلام) - ضربتي بر سر مبارك او فرود آمد و سپس ‍ بدن نازنينش با شمشير، پاره پاره شد.
3 - عبدالرحمان بن عمير: در جنگ تن به تن با سالم و يسار، نخست دست و سپس ساق پا و آن گاه سر او از بدن جدا و به سمت امام حسين (عليه السلام) پرتاب شد.
س - سرهاى سه تن از ياران شهيد اباعبدالله الحسين (عليه السلام) در كربلا به سوى آن بزرگوار پرتاب شد كه عبارت بودند از:
1 - سر مبارك ((عبدالله بن عمير كلبى)) كه به سمت امام حسين (عليه السلام) پرتاب شد و مادرش آن را گرفت.
2 - سر مقدس ((عمر بن جناده)) كه به سوى حضرت پرتاب شد و مادرش ‍ آن را ستاند و بر مردى از دشمن كوبيد و آن گونه كه نقل شده، وى را به هلاكت رساند و سپس عمود خيمه را بر گرفت و آهنگ ميدان كرد، ولى امام حسين (عليه السلام) او را از اين كار بازداشت.
3 - سر مبارك ((عابس بن ابوشبيب شاكرى))، آنگاه كه او به شهادت رسيد، سرش را از بدن جدا كردند و گروهى بر سر آن با يكديگر به نزاع پرداختند عمر سعد به مشاجره آنان پايان داد و گفت: اين فرد توسط يك تن كشته نشده و آن را به سمت امام (عليه السلام) پرتاب كرد.
ع - در ركاب امام حسين (عليه السلام) در كربلا، يك بانو به شهادت رسيد كه عبارت بود از ((ام وهب نمرى قاسطى))، همسر عبدالله بن عمير كلبى، اين بانو بالين سر شهيد خود قرار گرفت و گفت: از خدايي كه بهشت را روزي تو گردانده، مسئلت دارم مرا نيز در جوار تو قرار دهد. در اين هنگام، رستم، غلام شمر، با ضربت گرزى، وي را به شهادت رساند.
ف - روز عاشورا، دو بانو در ركاب امام حسين (عليه السلام) جنگيدند كه عبارت بودند از:
1 - مادر عبدالله بن عمير: اين بانو پس از شهادت فرزند خود، عمود خيمه اى را برگرفت و به وسيله آن به ميدان نبرد با دشمن شتافت، امام حسين (عليه السلام) او را باز گرداند و بدو فرمود:
ارجعى رحمك الله، فقد وضع الله عنك الجهاد.
((به خيمه بازگرد، خداوند تو را مشمول رحمت خويش قرار دهد، خداوند جهاد را از تو برداشته است.
2 - مادر عمر بن جناده: آن گونه كه روايت شده، وى پس از شهادت فرزندش، سر او را از دشمن گرفت و بر مردى از آنان زد و او را به هلاكت رساند، سپس شمشير كشيد و به خواندن اين رجز پرداخت:
انا عجوز فى النساء ضعيفة

بالية خاوية نحيفة

اضربكم بضربة عنيفة

دون بنى فاطمة الشريفة

يعنى: من در ميان زنان، زنى ضعيف هستيم، زنى پير و فرتوت و لاغر، بر شما ضربه محكمى وارد خواهم ساخت، در دفاع و حمايت از فرزندان فاطمه عزيز، چنين مى كنم.
بنابه نقل برخى ارباب مقاتل: امام (عليه السلام) نزد او آمد و وى را به خيمه بازگرداند.
ص - روز عاشورا پنج بانو از خيمه گاه امام حسين (عليه السلام) بيرون آمده و در برابر دشمن قرار گرفتند كه عبارت بودند از:
1 - كنيزك مسلم بن عوسجه: زمانى كه مسلم به شهادت رسيد، وى با سر دادن فرياد وا سيداه! از خيمه بيرون آمد.
2 - ام وهب همسر عبدالله كلبى: وى به اتفاق شوهر، براى نبرد با دشمن از خيمه خارج گرديد و پس از شهادت همسر، خود نيز به شهادت رسيد.
3 - مادر عبدالله كلبى: وى براى تشويق عبدالله از خيمه بيرون آمد و پس از شهادت فرزند، او را ستوده و خود به مبارزه پرداخت.
4 - مادر عمر بن جناده: او پس از شهادت فرزند براى مبارزه از خيمه خارج شد.
5 - زينب كبرى عليها السلام: آن مخدره پس از شهادت على اكبر (عليه السلام) با فرياد: يا حبيباه! يابن اخيّاه! از خيمه بيرون آمد و به سمت ميدان دويد و خود را روى بدن على اكبر افكند و امام حسين (عليه السلام) نزدش آمد و او را به خيمه بازگرداند.
ق - خانواده هاى آن دسته از ياران اباعبدالله الحسين (عليه السلام) كه از خاندان ابوطالب نبودند در كوفه باقى ماندند؛ زيرا وقتى آن ها به كوفه رسيدند، نزديكان قبيله آنان نزد ابن زياد وساطت كرده و آن ها را از اسيران جدا كردند ولى اسراى خاندان ابوطالب به شام برده شدند.
ر- بنابه روايت جمعى، از جمله شيخ صدوق در امالى،(15) پس از شهادت اباعبدالله الحسين (عليه السلام) دو كودك به نام هاى ((ابراهيم و محمد)) از فرزندان عقيل با جعفر در كوفه به شهادت رسيدند، بدين سان كه وقتى زنان و فرزندان اسير را وارد كوفه نمودند، اين دو تن از بيم و وحشت پا به فرار گذاشتند و به خانه مردى طايى پناه جستند، صاحبخانه وضعيت آن ها را جويا شد، كودكان او را در جريان امر قرار دادند و گفتند: ما از خاندان رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) هستيم، از بند اسارت گريخته و به تو پناه آورده ايم، هواى نفس پليد او وى را وسوسه كرد كه اگر آن دو كودك را به قتل برساند و سرهاى آن ها را نزد ابن زياد ببرد، بدو جايزه خواهد داد، از اين رو؛ كودكان را به شهادت رساند و سرهاى آنان را نزد عبيدالله آورد و بر او وارد شد و آن ها را مقابل وى گذاشت.
ابن زياد او را مورد اعتراض قرار داد و گفت: كار بسيار ناپسندى انجام داده اى، به دو پسر بچه كه به تو پناه آورده بودند ستم روا داشته و آن ها را به قتل رساندى و در امانت، خيانت ورزيدى و سپس فرمان به كشتن او داد و در دَم او را كشتند.(16)
در كتاب حضر ((ابصار العين)) به بيان سرگذشت يكصد و دوازده تن از ياران حسين (عليه السلام) پرداختم، دست يابى به بيان شرح حالات اين بزرگواران جز با كوشش و تلاش و عرق جبين و نياسودن و دل مشغولى، ميسر نبود و اين رج و دشوارى ها بر اين دليل من آسان بود! زيرا:
خدمت به سبط النبى مترجما

لإنصاره المستشهدين على الطف

فان كان مقبولا و ظنّى هكذا

فياسعد حظى بالكرامة و اللطف

و الا فانى واقف و سينهمى

على واقف تحت الحياصيب الوطف

يعنى: با بيان شرح حال ياران شهيد اباعبدالله الحسين (عليه السلام) در كربلا، خواستم به پيشگاه فرزند پيامبر خدمتى انجام داده باشم، اگر خدمت ناچيزم، مقبول افتد و تصورم نيز همين است، بنابراين، خرسندم كه به لطف و كرامت، دست يافته ام. و اگر مقبول نيفتاد، در انتظار خواهم ماند و كسى كه چنين در انتظار بماند، با باران رحمت آنان تطهير خواهد شد.
اكنون، آخرين مطالبى را كه بر اين قلم جارى، و بازو و دستم آن را به حركت در مى آورد، تقديم مى دارم.
با سپاس به درگاه پروردگار جهانيان و درود بر محمد و خاندان والامقامش،
اين كتاب را در تاريخ 22 شعبان سال 1341 هجرى در نجفِ كوفه به پايان بردم.

پی نوشته ها

---------------------------------------------
1-حدائق الوردية: 122.
2-مناقب: 4 / 113.
3-حدائق: 122.
4-شيخ طوسى در رجال: 101، شماره 990، وى را از ياران امام حسين (عليه السلام) قلمداد كرده است.
5-شيخ مفيد آن را در ارشاد: 2 / 38 آورده است.
6-ر. ك: ارشاد: 2 / 39.
7-طبرى، تاريخ: 3 / 279.
8-طبرى، تاريخ: 3 / 315.
9-در تاريخ طبرى: 3 / 328 آن را با اندكى تفاوت و حذف برخى كلمات تا ((نقش بر زمين شده)) آورده است؛ لهوف: 165.
10-ارشاد: 2 / 114 (با اندكى تفاوت)
11-تبصير المنتبه: 4 / 1296.
12-در اصابه: 4 / 59 ((عبدالله بن يقظه)) كه ظاهرا اشتباه است.
13-لهوف: 161.
14-وى ليلي دختر ابومره بن عروه بن مسعود ثقفي است. در زمينه حضور اين بانو در حادثه كربلا، ميان تاريخ نگاران و مقاتل نويسان اختلاف است. ظاهر اين است كه وي در آن عرصه حضور نداشته است.
15-امالى صدوق: 76، ح 2؛ بحار: 45 / 100 ح 1.
16-همان.
--------------------------------------
الشيخ محمد بن طاهر السماوى
مترجم: عباس جلالى

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مولودی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 ذی قعده

١ـ ولادت با سعادت حضرت فاطمه معصومه(سلام الله علیها)٢ـ مرگ اشعث بن قیس٣ـ وقوع جنگ بدر صغری ١ـ...


ادامه ...

11 ذی قعده

میلاد با سعادت حضرت ثامن الحجج، امام علی بن موسی الرضا (علیهما السلام) روز یازدهم ذیقعده سال ١٤٨...


ادامه ...

15 ذی قعده

كشتار وسیع بازماندگان بنی امیه توسط بنی عباس در پانزدهم ذیقعده سال ١٣٢ هـ.ق ، بعد از قیام...


ادامه ...

17 ذی قعده

تبعید حضرت موسی بن جعفر (علیهما السلام) از مدینه به عراق در هفدهم ذیقعده سال ١٧٩ هـ .ق....


ادامه ...

23 ذی قعده

وقوع غزوه بنی قریظه در بیست و سوم ذیقعده سال پنجم هـ .ق. غزوه بنی قریظه به فرماندهی...


ادامه ...

25 ذی قعده

١ـ روز دَحوالارض٢ـ حركت رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) از مدینه به قصد حجه...


ادامه ...

30 ذی قعده

شهادت امام جواد (علیه السلام) در روز سی ام ذی‌قعده سال ٢٢٠ هـ .ق. شهادت نهمین پیشوای شیعیان...


ادامه ...
0123456

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page