در قرآن كريم، آيات فراوانى با تعبيرات و آهنگهاى مختلف، درباره امر به معروف و نهى از منكر، به چشم مى خورد كه از ميان آنها به دو نمونه اشاره مى كنيم. خداى تعالى در سوره توبه مى فرمايد:
المنافقون والمنافقات بعضهم من بعض ياءمرون بالمنكر و ينهون عن المعروف و يقبضون اءيديهم نسوا الله فنسيهم إ ن المنافقين هم الفاسقون؛ (1) مردان و زنان منافق هم بستگى دارند. مردم را به كارهاى زشت امر مى كنند و از نيكيها باز مى دارند و دستهايشان را به هم مى سايند. خدا را فراموش كرده اند؛ پس خدا نيز آنان را فراموش كرده است كه منافقان مردمى فاسق و زشتكارند.
والمؤمنون والمؤمنات بعضهم اءولياء بعض ياءمرون بالمعروف و ينهون عن المنكر و يقيمون الصلاة و يؤ تون الزكاة و يطيعون الله و رسوله اءولئك سيرحمهم الله إ ن الله عزيز حكيم؛ (2) مردان مؤمن و زنان مؤمن هم بستگى دارند. مردم را به كار نيكو امر مى كنند و از كار زشت بازمى دارند و نماز برپا مى دارند و زكات مى پردازند و خدا و پيامبرش را اطاعت مى كنند. البته خدا آنان را مشمول رحمت خود مى گرداند خدا عزيز و حكيم است.
در اين مقال بر آنيم كه درباره اين دو آيه توضيح دهيم.
معناى اصطلاحى امر به معروف و نهى از منكر
معنا و مفهوم عبارت «امر به معروف و نهى از منكر» به ظاهر بسيار روشن و واضح است. امر به معروف يعنى امر كردن و فرمان دادن به خوبيها، نهى از منكر يعنى نهى كردن و بازداشتن از زشتيها. اما در ميسر تحول واژه ها، معناى آنهاگاه توسعه و گاه تضييق مى يابد. در برخى موارد، استعمال يك واژه باعث مى شود كه مفهوم آن از مقتضاى اصل خود، وسعت بيشترى پيدا كند. در اينجا نيز همين طور است. فقها و بزرگان وقتى درباره موضوع امر به معروف و نهى از منكر بحث مى كنند، مى گويند در كلمه امر، مفهوم «علو» يا «استعلا» نهفته است؛ يعنى كسى كه امر مى كند، يا بايد بر ماءمور برترى داشته باشد، و يا خود را در چنين مقامى قرار دهد و از موضع بالاتر امر كند. خواهش و استدعا كردن «امر» نيست؛ اينكه كسى بگويد «من خواهش مى كنم اين كار را بكنيد» امر نيست. مقتضاى كلمه امر اين است كه بايد به صورت استعلا باشد حتى برخى از فقها احتياط كرده، مى گويند تكليف امر به معروف و نهى از منكر زمانى تحقق مى يابد كه امركننده به معروف، با لحاظ «استعلا» امر كند.
مراتب امر به معروف و نهى از منكر
وقتى حكمت وجوب امر به معروف و نهى از منكر و موارد استعمال آن را در آيات و روايات بررسى مى كنيم، به نوعى توسعه در مفهوم اين واژه برمى خوريم. براى نمونه، برخى مراتب امر به معروف و نهى از منكر را در روايات بيان مى كنيم تا توسعه در مفهوم امر به معروف و نهى از منكر مشخص شود. اين مراتب عبارت اند از:
1. احساس قلبى: هنگامى كه در روايات، مراتب امر به معروف و نهى از منكر را بررسى مى كنيم، اولين مرتبه نهى از منكر، انكار به قلب است؛ يعنى زمانى كه انسان گناه و انحرافى را در جامعه مى بيند، در دل خود آن را تقبيح، و احساس ناراحتى كند. اين اولين مرتبه نهى از منكر است.
2. اظهار ناراحتى: بر اساس آنچه در روايات آمده است، در مرتبه بعد انسان بايد ناراحتى خود را در چهره ظاهر كند. وقتى انسان در جامعه با كار زشتى روبه رو مى شود و گناهى را مى بيند، بايد افزون بر انكار درونى، ناراحتى و اشمئزاز خود را با اخم و درهم كشيدن چهره اظهار كند. در روايتى وارد شده كه اگر كسى با گناهى مواجه شد و پيشانى خود را درهم نكشيد و اخم نكرد، آن پيشانى در آتش جهنم چروكيده خواهد شد.
3. اظهار به زبان: مرتبه سوم، به زبان آوردن و تذكر دادن است، كه خود مراتبى دارد. در مرحله نخست، چنانچه شرايط مناسب بود و زمينه هاى لازم براى تاءثيرگذارى وجود داشت، با زبان لين و نرم، معروف و منكر را تذكر بدهد؛ و اگر تذكر با زبان نرم اثر نداشت، در مرحله بعد، بايد با لحنى تندتر، از منكر جلوگيرى كرد.
4. برخورد فيزيكى: اگر تذكر شفاهى در فرد خاطى اثر نكرد، مرحله بعد، برخورد فيزيكى است. اين مرتبه ديگرى از امر به معروف و نهى از منكر است كه اگر امر به معروف و نهى از منكر به صورت تذكر و برخورد لفظى اثر نكرد و شرايط مناسبى وجود داشت و امر به معروف و نهى از منكر، برخورد فيزيكى را طلبيد، بايد اين برخورد صورت پذيرد.
البته در جامعه اسلامى كه دولت اسلامى وجود دارد، برخورد فيزيكى بايد از طرف مقام رسمى و با مجوز رسمى صورت گيرد.
5. جهاد: مراحلى كه تاكنون ذكر شد، همه در موارد متعارف امر به معروف و نهى از منكر است، اما مراتب ديگرى از امر به معروف و نهى از منكر در روايات ذكر شده كه جهاد را نيز در بر مى گيرد. به طور كلى، همه انواع جهاد، از مصاديق امر به معروف و نهى از منكر است. حتى جهاد ابتدايى نيز كه جهادى روشنگرانه است و هدف آن از بين بردن موانع هدايت مردم است، در واقع، نوعى امر به معروف به شمار مى آيد؛ زيرا در جهاد ابتدايى، جامعه به آنچه حق است، وادار مى شود و به سوى راه صحيح هدايت مى گردد. همچنين جهاد با عنوان دفاع نيز نوعى نهى از منكر است؛ زيرا جهاد دفاعى، براى اين است كه حق در جامعه باقى بماند و محكوم به كفر، انحراف و ضلالت نشود.
يكى ديگر از اقسام جهاد، جهاد با «اهل بغى» يا جهاد بغات است. (3) اين نوع جهاد نيز يكى ديگر از مصاديق نهى از منكر است؛ زيرا با فسادى كه بر اثر آشوب اخلالگران در جامعه پديد مى آيد، مبارزه مى كند و مانع آن مى گردد.
همچنين جهاد مصاديق خاص ديگرى نيز دارد كه ممكن است به ندرت اتفاق افتد؛ مثلا، اگر در شرايط خاصى در گوشه اى از جهان، اساس اسلام به خطر افتد، دولت اسلامى و مسلمانان، بايد جلو آن فساد را بگيرند.
در اينجا اين پرسش مطرح مى شود كه «در چه مواردى مردم مجاز به برخورد فيزيكى هستند؟» اين پرسش را بدين نحو مى توان پاسخ گفت كه اگر در زمانى يا در سرزمين، دولت اسلامى وجود نداشته باشد، يا دولت اسلامى ضعيف و ناكارآمد بوده، قدرت برخورد با منكرات را نداشته باشد و مردم احساس كنند كه در اين سرزمين، اسلام در خطر است، لازم است براى نهى از منكر قيام كنند تا حقيقت اسلام و احكام آن حفظ شود و ارزشهاى اسلامى در جامعه احيا گردند.
6. حركت شهادت طلبانه: گاهى ممكن است در جامعه، دولت اسلامى قوى اى كه بتواند جلو فساد - اعم از فساد در عقيده يا فساد در عمل - را بگيرد، وجود نداشته باشد، يا اصلا دولت كفر حاكم باشد و كسانى به نام اسلام حكومت كنند كه در واقع، اهل نفاق باشند، يعنى عناصرى از نفاق در ميان آنها باشد و امكان اينكه دستگاه حاكم وظيفه امر به معروف و نهى از منكر را انجام دهد، نباشد، يا افرادى كه در جامعه براى اصلاح امور و جلوگيرى از فساد، امر به معروف و نهى از منكر مى كنند، آن قدر توانايى نداشته باشند كه بتوانند بر حاكمان زورمدار، پيروز شوند و حق را اعمال كنند، در اينجا ممكن است اين افراد در انجام اين فريضه، چنان حركتى را انجام دهند كه به خاطر آن مظلومانه به شهادت برسند، و شهادت مظلومانه ايشان باعث بقاى اسلام گردد. مصداق بارز آن، حركت و قيام امام حسين عليه السلام است. آن حضرت مى فرمود: هدف من از قيام اين است كه جامعه را با امر به معروف و نهى از منكر اصلاح كنم. چنين حركتى كه به شهادت آن حضرت انجاميد، مصداق كامل امر به معروف و نهى از منكر بود. اين امر به معروف و نهى از منكر تنها به اخم كردن، تذكر زبانى يا به يك حركت فيزيكى ساده محدود نشد، بلكه حركتى بود كه با عظمت، شكوه و با عمقى خاص، تاريخ را متحول ساخت، و تا جامعه انسانى باقى است، آثار آن باقى خواهد ماند. البته چنين مصاديقى - به خصوص در حد اعلاى آن، كه براى امام حسين عليه السلام واقع شد - به ندرت رخ مى دهد.
احساس مسئوليت در قبال ديگران
آيا انسانها بايد در جامعه احساس كنند كه در قبال ديگران مسئوليتى دارند و بايد بر رفتار يكديگر نظارت داشته باشند يا نه؟ اين واقعيتى است كه كمابيش در جامعه هاى متمدن انسانى، با اختلاف مراتبى كه در مدنيت داشته و دارند، همواره وجود داشته است. شايد هيچ جامعه اى را نتوان يافت كه بهره اى از تمدن برده باشد، اما در ميان مردم آن، چنين احساسى وجود نداشته باشد.
انسان بايد در قبال رفتار ديگران احساس مسئوليت كند، اما مراتب چنين احساس مسئوليتى در جوامع گوناگون، بر اساس نظام ارزشى حاكم بر آنها، متفاوت است، مصاديق كار خوب و بد در جوامع مختلف، براساس نظامهاى ارزشى آنها، متفاوت است و مرتبه حساسيت مردم در قبال رفتار ديگران، به نوع جهان بينى و نگرش آنان درباره انسان و جامعه انسانى بستگى دارد. اين مطلب بحث مفصلى را مى طلبد، ولى اكنون به طور خلاصه بدان اشاره مى كنيم.
نظام ارزشى فردگرا و نظام ارزشى جامعه گرا
ديدگاه حاكم بر جوامع را درباره انسانها، در يك تقسيم كلى، مى توان به دو دسته تقسيم كرد: جوامع فردگرا، و اجتماعات جامعه گرا. هريك از اين دو دسته نيز مراتب مختلفى دارند. بعضى از انسانها در زندگى فقط در فكر خود هستند: اگر راحتى مى خواهند آن را براى خود مى خواهند؛ و اگر در پى پيشرفت اند، آن را براى خود مى خواهند. براى اين گروه تفاوتى ندارد كه اين راحتى و پيشرفت مادى باشد يا معنوى. محور افكار و فعاليت آنان، نفى ضرر و كسب منفعت براى خودشان است.
در سوى ديگر، كسانى هستند كه خود را با ديگران در زندگى اجتماعى شريك و وابسته مى دانند و فقط به فكر خود نيستند. اين گروه، اگر خير و بركتى طلب مى كنند، براى همه مى خواهند و اگر پيشرفتى را دنبال مى كنند، آن را براى همه مى جويند، حتى اگر پيشرفت معنوى و سعادت اخروى هم مى خواهند، آن را براى همه آرزو مى كنند.
نگرش اسلام به انسان
مكتب انبياى الاهى و به خصوص دين مقدس اسلام، نگرش جامعه گرايى را تقويت مى كند. دين اسلام مى كوشد به گونه اى انسان را تربيت كند كه در همه مراحل زندگى، به كل انسانها - به خصوص اعضاى جامعه اسلامى - نظر داشته باشد. براى مثال، در نماز كه يك عبادت فردى است (4) و در قرائت سوره حمد، شخص نمازگزار، در مقام اظهار عبوديت، خطاب به خداوند نمى گويد: «من تو را مى پرستم»، بلكه مى گويد: إ ياك نعبد؛ «ما تو را مى پرستيم». اگر انسان در نيمه هاى شب به تنهايى در محراب عبادت مى ايستد و نماز مى خواند، بايد بگويد: «ما تو را مى پرستيم». اگر مسلمانى در بيابانى كه هيچ انسانى نيست، به تنهايى به نماز بايستد، بايد بگويد: إ ياك نعبد و إ ياك نستعين؛ يعنى «ما» فقط تو را مى پرستيم و «ما» تنها از تو كمك مى خواهيم. مؤمنان بايد همديگر را در كنار خود ببينند. همچنين هنگامى كه نماز تمام مى شود، نمازگزار مى گويد: السلام علينا و على عباد الله الصالحين. السلام عليكم و رحمة الله و بركاته. سلام بر شخص پيامبر صلى الله عليه و اله و گفتن السلام عليك ايها النبى و نيز به جهت شخصيت برجسته پيغمبر اكرم صلى الله عليه و اله و امتياز جداگانه اى است كه آن حضرت دارند. اما نماز با «السلام عليك ايها النبى» تمام نمى شود، بلكه با السلام علينا و على عباد الله الصالحين. السلام عليكم و رحمة الله و بركاته تمام مى شود. انسان در نماز، همواره مؤمنان را كنار خود مى بيند، و نيز هنگامى كه مى خواهد از نماز خارج شود، باز هم بايد بر همه مؤمنان سلام كند. اين تربيت اسلامى است. در تمام دستورات اسلامى، چه عبادتهاى فردى و چه عبادتهاى اجتماعى، در مسائل اقتصادى، اجتماعى و تربيتى، و حتى در جهاد، دفاع، و در همه جا، مسلمان بايد خود را با ساير مؤمنان شريك و همراه بداند. اقتضاى تربيت خاص اسلامى چنين است.
نگرش غرب به انسان
تربيت غربى - به ويژه در دو قرن اخير - فردگراست. در نگرش لائيك، انسان فقط مصلحت خود را در نظر مى گيرد. از اين روى، نزديك ترين و انسانى ترين روابط عاطفى روى به ضعف نهاده است: خانواده ها متلاشى مى شوند؛ زنان، شوهران، پدران و فرزندان بسيارى هستند كه جدا از هم زندگى مى كنند؛ همسايه ها از يكديگر خبر ندارند. در اين ديدگاه، محور فكرى انسان منفعت و لذت شخصى است.
فصل نهم: امر به معروف و نهى از منكر در قرآن
- بازدید: 6385