فصل ششم:مناسبتهاى ماه جمادى الثانى سوم جمادى الثانى شهادت حضرت زهرا (س)

(زمان خواندن: 5 - 10 دقیقه)

فصل ششم در مناسبتهاى ماه جمادى الثانى سوم جمادى الثانى شهادت حضرت فاطمه زهرا عليها اسلام
افسوس كه ناموس خدا را كشتند
محبوبه ذات كبريا زا كشتند
سادات نوشتند بخونان جگر
بى جرم و گنه، مادر ما را كشتند
والاترين محبوبه خداوند
... ولها جلال ليس فوق جلالها الا جلال الله جل جلاله و لها نوال ليس فوق نوالها الا نوال الله عم نواله
و فاطمه عليه السلام را جلال و جبروتى و عظمتى است كه در وراى او هيچ جلالى نيست مگر جلال خداوند جل جلاله و هم او را بخشش و عطا و كرمى است كه در وراى او هيچ نوال و كرامتى نيست مگر نوال خداوند عم نواله
آسمان، اين شبها كه ميرسد عجيب بى قرار ميكند و زمين داغ دلش تازه ميشود و زخم شرمش سرباز ميكند.
ملكوتيان حق دارند سر بر ديوار عرش بگذارند و هاى هاى گريه كنند.
و تنها خداست كه مى تواند تسلاى دل على باشد.
ماه حق دارد كه گوشه اختفا را براى گريه اختيار كند و ستارگان چه كنند اگر سر بر شانه يكديگر نگذارند و مصيبت را زبان نگيرند.
ان خانه نمى دانم ان شب به چه قدرتى بر پاى ايستاده بود، ان مدينه چه مدينه اى بود كه چنين مصيبتى را تاب آورد و درهم شكست. ان چه قبرستانى بود كه سرچشمه عصمت را در خويش فرو برد و دم بر نياورد. ان چه خاكى بود كه به خود جرات داد فاطمه را از على جدا كند؟
چرا آن خانه بر جاى ماند؟ چرا مدينه ويران نشد؟ چرا آسمانن در خود نپيچيد؟ چرا بغض نتركيد؟ چرا عالم فرو نريخت؟
گفته اند در عاشورا وقتى زخم در جان خورشيد نشست و زمين، پيكر مبارك حسين - قلب عالم امكان - را بر خويش قطعه قطعه ديد، به لرزه در آمد و آسمان تيره و تار شد و غبار خشم خداوند از جاى جنبيد.
در آنجا امام سجاد عليه السلام دست بر زمين كوفت و او را به ارامش خواند، سر به آسمان برداشت و آسمان را دعوت به سكوت كرد. آسمان و زمين هر دو، تنها در اجابت فرمان امام خويش ارام گرفتند، دندان بر جگر نهادند، خون به لب آوردند، ولى دم نزدند. مويه كردند، ولى فغان نكردند. در خويش شكستند و گريستند، اما ضبحه نزدند.
چه رازى بود در شهادت زهرا كه خانه فرو نريخت، مدينه زير و زبر نشد، عمود خيمه آسمان نشكست و زمين متلاشى نگشت؟ آفرينش اين تحمل را از كجا آورده بود؟
مگر نه زهرا والاترين محبوبه خداوند بود و خدا به بهانه وصلتش فرموده بود احب النساء الى.
مگر نه فاطمه محور كسا بود و بقيه وابستگان او؟ پيامبر پدر او بود و على همسر او و حسن فرزندان او؟ - سلام الله عليهم اجمعين - هم فاطمه و ابوها و بعلها و بنوها مگر نه پس از خداوند والاترين مقام و عظمت از ان زهرا بود و برترين نوال و بخشش نيز از ان او؟ مگر نه بر سر در بهشت به روايت پيامبر امين نگاشته بود:
فاطمه امه الله، فاطمه خيره الله. مگر نه خداوند به فرشتگان فرموده بود: هذا نور من نورى، اسكنته فى سمائى و خلقته من عظمتى... اين نورى از نور من است كه در آسمانم منزلش بخشيده ام و از عظمتم او را افريده ام؟ مگر نه فاطمه شبيه ترين بود به رسول خدا؟
ما رايت احداكان اشبه كلاما و حديثا من فاطمه برسول الله صلى الله عليه و اله وسلم... مگر نه فاطمه آخرين مشابع و اولين مستقبل پيامبر بود؟
كان اذا خرج غزاه كان آخر عهده بفاطمه عليها سلام و اذارجع كان اول عهده بها. مگر نه فاطمه راستگوترين موجودات بود پس از رسول خدا؟
ما رايت احدا قط اصدق من فاطمه سلام الله عليها غير ابيها. مگر نه فاطمه پاره جگر پيامبر بود و عزيز مسلم خداوند جل و علا؟ مگر نه...
چه رازى بود در شهادت زهرا كه خانه فرو نريخت، مدينه زير و زبر نشد، عمود خيمه آسمان نشكست و زمين متلاشى نگشت؟
آفرينش اين تحمل را از كجا آورده بود؟
آيا كسى در خانه فاطمه عليه السلام كه اين راز سر به مهر، به دستهاى او گشوده شود؟ ارى اسماء محرم اسرار فاطمه عليه السلام كه اين راز سربه مهر، به دستهاى او گشوده شود؟ ارى اسماء محرم اسرار فاطمه عليه السلام از او بپرسيد شايد پاسخ بگويد.
بگويد كه كه: ارى حسنين سر به پاى مادر نهاده بودند و پايه هاى عرش را به قحبه هاى خويش مى لرزاندند. زينب و ام كلثوم، كائنات را با موهاى خويش  پريشان مى كردند. چروك بر پيشانى آسمان افتاده بود، زمين از درد به خود مى پيچيد، ناله هاى فرشتگان داغ پيامبر را دو چندان مى كرد. ولى چه بود انچه آفرينش را بر پاى نگاه مى داشت؟
در ان شب تغسيل ماه، من ديدم كه على در مامن تاريكى، سر بر ديوار خانه فاطمه، سر بر عمود آسمان نهاده بود و زار زار مى گريست.
شب اندوه و ماتم
آنشب مدينه كشتى درياى غم بود
درياى غم از كثرت ظلم و ستم بود
آنشب شفق بهر شقايق حجله مى بست
از هاله خون، حجله روى دجله مى بست
آنشب قمر از زير ابر پاره پاره
ميريخت از پيمانه چشمش ستاره
آنشب سپيده، درد دل با باد ميگفت
از كينه و بى رحمى صياد ميگفت
آنشب سحر با مرغ شب همدرد ميشد
گلبرگ سبز ارزوها، زرد ميشد
آنشب منادى، بانگ بر افاق ميزد
بر پيكر زنگى شب، شلاق ميزد
آنشب تمام اهل يثرب خواب بودند
غافل از سوز سينه مهتاب بودند
آنشب درون خانه ساقى كوثر
غم بود و ماتم بود و اسما بود و حيدر
آنشب تمام فاطميون جمع بودند
گوئى همه پروانه يك شمع بودند
آنشب حسن در گوشه اى نظاره گر بود
چشمش به جسم مادر و دست پدر بود
آنشب حسينش جامه بر تن چاك ميكرد
گرد الم از روى زينب پاك ميكرد
آنشب برادر با برادر راز ميگفت
خواهر به خواهر درد دل را باز ميگفت
آنشب حسن اشك حسين را پاك ميكرد
چون غنچه اى زينب گريبان چاك ميكرد
آنشب قضا نقش قدر برباد ميداد
كلثوم را درس شهادت ياد ميداد
آنشب على عليه السلام از ديده در ناب ميريخت
اسما به روى جسم زهرا آب ميريخت
آنشب به داغستان صحرا لاله ميسوخت
در سينه سيناى مولا ناله ميسوخت
آنشب خزان گهواره غم تاب ميداد
زهر ستم بر ما به جاى اب ميداد
آنشب على عليه السلام در زير لب، رازى مگوداشت
با پيكر مجروح زهرا عليه السلام گفتگو داشت
ميگفت اى ائينه دار ملك هستى
محبوبه حق، اسوه يكتا پرستى
بى تو بهار عمر من، پائيز گرديد
پيمانه صبر على عليه السلام، لبريز گرديد
كار على بى تو به عالم زار گشته
بى ياور و بى مونس و غمخوار گشته
زهراى من، پيراهن تو غرقه خون است
رويت كبود و سينه تو لاله گون است
اى واى من بر بازويت باشد نشانه
از بس كه خوردى پيش چشمم تازيانه
رفتى چو در نزد پدر از دار دنيا
راز دلت را لااقل بر گوبه بابا
بر گوكه پهلوى تو را با در شكستند
بر گو درون كوچه بر من راه بستند
بر گو سيلى صورتم را سرخ كردند
انآنكه با سلام از كين در نبردند
بر گو پدر آورده ام بهرت نشانه
انآنكه با سلام از كين در نبردند
در ماتمت بايد مسير اه پويم
راز دلم را بعد از اين با چاه گويم

فصل ششم در مناسبتهاى ماه جمادى الثانى سوم جمادى الثانى شهادت حضرت فاطمه زهرا عليها اسلام
افسوس كه ناموس خدا را كشتند
محبوبه ذات كبريا زا كشتند
سادات نوشتند بخونان جگر
بى جرم و گنه، مادر ما را كشتند
والاترين محبوبه خداوند
... ولها جلال ليس فوق جلالها الا جلال الله جل جلاله و لها نوال ليس فوق نوالها الا نوال الله عم نواله
و فاطمه عليه السلام را جلال و جبروتى و عظمتى است كه در وراى او هيچ جلالى نيست مگر جلال خداوند جل جلاله و هم او را بخشش و عطا و كرمى است كه در وراى او هيچ نوال و كرامتى نيست مگر نوال خداوند عم نواله
آسمان، اين شبها كه ميرسد عجيب بى قرار ميكند و زمين داغ دلش تازه ميشود و زخم شرمش سرباز ميكند.
ملكوتيان حق دارند سر بر ديوار عرش بگذارند و هاى هاى گريه كنند.
و تنها خداست كه مى تواند تسلاى دل على باشد.
ماه حق دارد كه گوشه اختفا را براى گريه اختيار كند و ستارگان چه كنند اگر سر بر شانه يكديگر نگذارند و مصيبت را زبان نگيرند.
ان خانه نمى دانم ان شب به چه قدرتى بر پاى ايستاده بود، ان مدينه چه مدينه اى بود كه چنين مصيبتى را تاب آورد و درهم شكست. ان چه قبرستانى بود كه سرچشمه عصمت را در خويش فرو برد و دم بر نياورد. ان چه خاكى بود كه به خود جرات داد فاطمه را از على جدا كند؟
چرا آن خانه بر جاى ماند؟ چرا مدينه ويران نشد؟ چرا آسمانن در خود نپيچيد؟ چرا بغض نتركيد؟ چرا عالم فرو نريخت؟
گفته اند در عاشورا وقتى زخم در جان خورشيد نشست و زمين، پيكر مبارك حسين - قلب عالم امكان - را بر خويش قطعه قطعه ديد، به لرزه در آمد و آسمان تيره و تار شد و غبار خشم خداوند از جاى جنبيد.
در آنجا امام سجاد عليه السلام دست بر زمين كوفت و او را به ارامش خواند، سر به آسمان برداشت و آسمان را دعوت به سكوت كرد. آسمان و زمين هر دو، تنها در اجابت فرمان امام خويش ارام گرفتند، دندان بر جگر نهادند، خون به لب آوردند، ولى دم نزدند. مويه كردند، ولى فغان نكردند. در خويش شكستند و گريستند، اما ضبحه نزدند.
چه رازى بود در شهادت زهرا كه خانه فرو نريخت، مدينه زير و زبر نشد، عمود خيمه آسمان نشكست و زمين متلاشى نگشت؟ آفرينش اين تحمل را از كجا آورده بود؟
مگر نه زهرا والاترين محبوبه خداوند بود و خدا به بهانه وصلتش فرموده بود احب النساء الى.
مگر نه فاطمه محور كسا بود و بقيه وابستگان او؟ پيامبر پدر او بود و على همسر او و حسن فرزندان او؟ - سلام الله عليهم اجمعين - هم فاطمه و ابوها و بعلها و بنوها مگر نه پس از خداوند والاترين مقام و عظمت از ان زهرا بود و برترين نوال و بخشش نيز از ان او؟ مگر نه بر سر در بهشت به روايت پيامبر امين نگاشته بود:
فاطمه امه الله، فاطمه خيره الله. مگر نه خداوند به فرشتگان فرموده بود: هذا نور من نورى، اسكنته فى سمائى و خلقته من عظمتى... اين نورى از نور من است كه در آسمانم منزلش بخشيده ام و از عظمتم او را افريده ام؟ مگر نه فاطمه شبيه ترين بود به رسول خدا؟
ما رايت احداكان اشبه كلاما و حديثا من فاطمه برسول الله صلى الله عليه و اله وسلم... مگر نه فاطمه آخرين مشابع و اولين مستقبل پيامبر بود؟
كان اذا خرج غزاه كان آخر عهده بفاطمه عليها سلام و اذارجع كان اول عهده بها. مگر نه فاطمه راستگوترين موجودات بود پس از رسول خدا؟
ما رايت احدا قط اصدق من فاطمه سلام الله عليها غير ابيها. مگر نه فاطمه پاره جگر پيامبر بود و عزيز مسلم خداوند جل و علا؟ مگر نه...
چه رازى بود در شهادت زهرا كه خانه فرو نريخت، مدينه زير و زبر نشد، عمود خيمه آسمان نشكست و زمين متلاشى نگشت؟
آفرينش اين تحمل را از كجا آورده بود؟
آيا كسى در خانه فاطمه عليه السلام كه اين راز سر به مهر، به دستهاى او گشوده شود؟ ارى اسماء محرم اسرار فاطمه عليه السلام كه اين راز سربه مهر، به دستهاى او گشوده شود؟ ارى اسماء محرم اسرار فاطمه عليه السلام از او بپرسيد شايد پاسخ بگويد.
بگويد كه كه: ارى حسنين سر به پاى مادر نهاده بودند و پايه هاى عرش را به قحبه هاى خويش مى لرزاندند. زينب و ام كلثوم، كائنات را با موهاى خويش  پريشان مى كردند. چروك بر پيشانى آسمان افتاده بود، زمين از درد به خود مى پيچيد، ناله هاى فرشتگان داغ پيامبر را دو چندان مى كرد. ولى چه بود انچه آفرينش را بر پاى نگاه مى داشت؟
در ان شب تغسيل ماه، من ديدم كه على در مامن تاريكى، سر بر ديوار خانه فاطمه، سر بر عمود آسمان نهاده بود و زار زار مى گريست.
شب اندوه و ماتم
آنشب مدينه كشتى درياى غم بود
درياى غم از كثرت ظلم و ستم بود
آنشب شفق بهر شقايق حجله مى بست
از هاله خون، حجله روى دجله مى بست
آنشب قمر از زير ابر پاره پاره
ميريخت از پيمانه چشمش ستاره
آنشب سپيده، درد دل با باد ميگفت
از كينه و بى رحمى صياد ميگفت
آنشب سحر با مرغ شب همدرد ميشد
گلبرگ سبز ارزوها، زرد ميشد
آنشب منادى، بانگ بر افاق ميزد
بر پيكر زنگى شب، شلاق ميزد
آنشب تمام اهل يثرب خواب بودند
غافل از سوز سينه مهتاب بودند
آنشب درون خانه ساقى كوثر
غم بود و ماتم بود و اسما بود و حيدر
آنشب تمام فاطميون جمع بودند
گوئى همه پروانه يك شمع بودند
آنشب حسن در گوشه اى نظاره گر بود
چشمش به جسم مادر و دست پدر بود
آنشب حسينش جامه بر تن چاك ميكرد
گرد الم از روى زينب پاك ميكرد
آنشب برادر با برادر راز ميگفت
خواهر به خواهر درد دل را باز ميگفت
آنشب حسن اشك حسين را پاك ميكرد
چون غنچه اى زينب گريبان چاك ميكرد
آنشب قضا نقش قدر برباد ميداد
كلثوم را درس شهادت ياد ميداد
آنشب على عليه السلام از ديده در ناب ميريخت
اسما به روى جسم زهرا آب ميريخت
آنشب به داغستان صحرا لاله ميسوخت
در سينه سيناى مولا ناله ميسوخت
آنشب خزان گهواره غم تاب ميداد
زهر ستم بر ما به جاى اب ميداد
آنشب على عليه السلام در زير لب، رازى مگوداشت
با پيكر مجروح زهرا عليه السلام گفتگو داشت
ميگفت اى ائينه دار ملك هستى
محبوبه حق، اسوه يكتا پرستى
بى تو بهار عمر من، پائيز گرديد
پيمانه صبر على عليه السلام، لبريز گرديد
كار على بى تو به عالم زار گشته
بى ياور و بى مونس و غمخوار گشته
زهراى من، پيراهن تو غرقه خون است
رويت كبود و سينه تو لاله گون است
اى واى من بر بازويت باشد نشانه
از بس كه خوردى پيش چشمم تازيانه
رفتى چو در نزد پدر از دار دنيا
راز دلت را لااقل بر گوبه بابا
بر گوكه پهلوى تو را با در شكستند
بر گو درون كوچه بر من راه بستند
بر گو سيلى صورتم را سرخ كردند
انآنكه با سلام از كين در نبردند
بر گو پدر آورده ام بهرت نشانه
انآنكه با سلام از كين در نبردند
در ماتمت بايد مسير اه پويم
راز دلم را بعد از اين با چاه گويم

ادامه مطلب

فصل ششم در مناسبتهاى ماه جمادى الثانى سوم جمادى الثانى شهادت حضرت فاطمه زهرا عليها اسلام به روايتى ديگر
اى نام خوشت ورد زبانم زهرا
از داغ تو سوخت جسم و جانم زهرا
برخيز على به ديدنت آمده است
اى درد و بلاى تو به جانم زهرا
سوگنامه كوثر
گفتى: صبت على مصائب لوانها صبت
على الايام صرن لياليا
در اين بلا بجاى من ار روزگار بود
روز سپيده او. شب تاريك مى نمود
شب، هم بر گريه هاى شبانه تو گريه مى كند. ماه هم اينك در فراق تو اه مى كشد. بيت الاحزان تو اكنون سر بگريبان، لب فرو بسته است. اشك هم شرم مى كند كه در سوگ تو از ديده جارى نشود. گونه حيا مى كند كه در سرخى گونه سيلى خورده ات خونرنگ نشود. كدامين چشم است كه بر بازوى تازيانه ديده ات خون نگريد.
اشكى كه در سوز درد پهلويت بر گونه نغلطد، اب هم نيست گند اب است.
يا فاطمه:
رنج گران خويش، تو با ديگران بگوى
و ز لطمه هاى ان بدن ناتوان ديگر
چون داغ سينه، صورت نيلى نهان مكن
در احتضار، درد خود اى نوجوان بگوى
زهرا جان
چه قلبى است كه در سوز كودكان يتيمت خون نشود. اه، نميدانم لحظه اى كه حسنين، زينب و ام كلثوم پيكر بر خاك افتاده ات را در كوچه و در حياط خانه نظاره ميكردند چه كشيدند؟ فقط ميدانم: خورشيد هم بر اين صحنه، غمگنانه گريست، آسمان هم ناليد، ملكوتيان نيز جامه دريدند و كروبيان گريبان چاك زدند!
زهرا جان:
اميد ما تمام به ان درب نيم سوخته خانه تو است. در آتشى كه ان نامردمان در بيت وحى افروختند، دلها عاشقان و شيعيان تو براى هميشه تاريخ بسوخت. آنشب تا به سحر، ستارگان، خشكيده بر جاى خويش، ماتمزده بر مظلوميت على عليه السلام گريستند. وقتى كودكان يتيمت گرداگرد على عليه السلام نشستند و ناله مادر مادر سر دادند، عرش خداى هم عقيده اش تركيد و زار زار گريست.
آخر مگر مى توان در مصيبت تو گريه را فرو خورد. على نيز در فقدان تو تاب نياورد و سر بديوار نهاد و هاى هاى ناله سر داد.
ارى اى زهراى عزيز، نبودى تا بينى چگونه على عليه السلام به كودكانت توصيه مينمود كه فرزندانم؛ با اواى بلند نگرييد، در حاليكه خود اشك در ديده داشت و صورت از كودكان بر مى تافت.
فاطمه جان، ميدانم؛
انك زمزمه على را بر خاك مزارت شنيدى و تر غم الودش را نيز شنيدى كه:
لكل اجتماع من خليل فرقه
وكل الذى دون الفراق قليل
و ان افتقادى فاطما بعد احمد
دليل على ان لا يدوم خليل
وداع با مادر...
آنشب كه شب، از صبح محشر تيره تر بود
آنشب كه از ان، مرغ شب هم بى خبر بود
آنشب كه رخت غم به مه، پوشيده بودند
آنشب كه انجم هم سيه پوشيده بودند
آنشب كه خون از دامن مهتاب مى ريخت
اسما براى غسل زهرا عليه السلام اب مى ريخت
آنشب خد داند خداداند كه چون بود
قلب على زندانى فرياد و خون بود
طفلى گرفته استين دانم به دندان
تا ناله خود را كند در سينه پنهان
آنشب امير المومنين با اشك ديده
مى شست تنها پيكر يار شهيده
مى شست در تاريكى شب مخفيانه
گه جاى سيلى گاه جاى تازيانه
صد بار از رفت و دست از خويشتن شست
تا جان خود را در درون پيرهن شست
مى شست جسم يار خود ارام و خاموش
مى كرد بر دستش نگه طفلى سيه پوش
خود در كفن پيچيد ان خونين بدن را
خونين بدن نه! بلكه جان خويشتن را
چشم از نگه، لب از نوا، ناى از سخن بست
بگشود دست حسرت و بند كفن بست
ناگه فتاد ان تيره كوكب را نظاره
برگرد ماه خويش، لرزان دو ستاره
دو گوشوار غم ز هوش افتاده بودند
بر خاك تنهايى خموش افتاده بودند
دو جوجه در اشيان بى اشيانه
دو بلبل خاموش مانده از ترانه
از بى كسى دو بال درهم برده بودند
گويى كنار جسم مادر مرده بودند
داغ دل مولا دوباره گشت تازه
ريحانه ها را خواند پاى ان جنازه
كاى گوشه گيران شب غربت بياييد
آخر وداع خويش، با مادر نماييد
ان پر شكسته طايران از جا پريدند
افتادن و خيزان جانب مادر دويدند
چون جان شيرين جسم او در بر گرفتند
يك بوسه از ان لاله پرپر گرفتند
يكباره از عمق كفن اهى بر آمد
با ناله بيرون دستهاى مادر آمد
در قلب شب، خورشيد خاموش مدينه
بگذاشت روى هر دو ماهش را به سينه
ناگه ندا آمد على بشتاب بشتاب
دو گوشوار عرش را درياب درياب
مگذار زهرا را چنين در بر بگيرند
مگذار روى سينه مادر بميرند
خيل ملك را رحمى از بهر خدا كن
از پيكر مادر يتيمان را جدا كن
مرثيه گروهى در شهادت حضرت زهرا عليه السلام زبانحال مولا على عليه السلام در فراق زهرا عليه السلام
غريب و خسته و تنها
كنار خانه بنشستم
مدينه گريه كن با من
كه زهرا رفته از دستم
واويلا اه واويلا، شدم من يكه و تنها
بنال از داغ ان بلبل
كه پرپر در قفس ميزد
بجرم يا على گفتن
به پشت در نفس ميزد
واويلا اه واويلا، شدم من يكه و تنها
غريبى مرا مردم
همه با چشم خود ديدند
ميان شعله آتش
گلم را با لگد چيدند
واويلا اه واويلا، شدم من يكه و تنها
بود هر شب همى نفرين
به لب در دشت و صحرايم
الهى بشكند دستى
كه سيلى زد به زهرايم
واويلا اه واويلا، شدم من يكه و تنها
گلاب از ديده جارى بر
سر سجاده كن زينب
براى مادرت زهرا
كفن آماده كن زينب
واويلا اه واويلا، شدم من يكه و تنها
-------------------
محمد عسكرى

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مولودی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 ذی قعده

١ـ ولادت با سعادت حضرت فاطمه معصومه(سلام الله علیها)٢ـ مرگ اشعث بن قیس٣ـ وقوع جنگ بدر صغری ١ـ...


ادامه ...

11 ذی قعده

میلاد با سعادت حضرت ثامن الحجج، امام علی بن موسی الرضا (علیهما السلام) روز یازدهم ذیقعده سال ١٤٨...


ادامه ...

15 ذی قعده

كشتار وسیع بازماندگان بنی امیه توسط بنی عباس در پانزدهم ذیقعده سال ١٣٢ هـ.ق ، بعد از قیام...


ادامه ...

17 ذی قعده

تبعید حضرت موسی بن جعفر (علیهما السلام) از مدینه به عراق در هفدهم ذیقعده سال ١٧٩ هـ .ق....


ادامه ...

23 ذی قعده

وقوع غزوه بنی قریظه در بیست و سوم ذیقعده سال پنجم هـ .ق. غزوه بنی قریظه به فرماندهی...


ادامه ...

25 ذی قعده

١ـ روز دَحوالارض٢ـ حركت رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) از مدینه به قصد حجه...


ادامه ...

30 ذی قعده

شهادت امام جواد (علیه السلام) در روز سی ام ذی‌قعده سال ٢٢٠ هـ .ق. شهادت نهمین پیشوای شیعیان...


ادامه ...
0123456

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page