روز عاشورا امام حسين عليه السلام ميمنه لشكر خود را به زهير داد و ميسر را به حبيب بن مظاهر و پرچم سلطنتى را به برادر رشيدش حضرت عباس عليه السلام داد و فرمود: ما چون لشكرمان كم است نمى توانيم از دو طرف بجنگيم، لذا پشت خيمه را خندق بكنيم تا جنگ براى ما آسان باشد. خندق كندند و هيزم جمع نموده و آتش در خندق روشن كردند.
در كوفه و حوالى آن هيچ كس نمانده بود مگر آن كه همه را خواه ناخواه به كربلا آورده بودند تا با شمشير و نيزه و سنگ و عصا و غيره كار امام و اصحابش را تمام كنند و سه روز بود كه آب را بر امام حسين عليه السلام و اصحاب او بسته بودند.
عمر سعد لعين ميمنه لشكر خود را به عمرو بن الحجاج داد و ميسره را به شمر بن ذى الجوشن، و عروه بن قيس را بر سواران حاكم كرد و شبث بن ربعى را بر پيادگان. پس تمام اين لشكر كفار در مقابل هفتاد و دو تن بايستادند. امام حسين عليه السلام براى اتمام حجت در ميان دو صف ايستاد و فرمود: اى قوم، مرگ حق. دست ذلت و حقارت به شما نخواهم داد. تمام لشكر كوفه و شام و بصره خاموش شدند و طبل ها و كوس ها فرو گذاشتند. امام حسين عليه السلام نزديك آنان آمد و فرمود: در كشتن من تعجيل نكنيد.
سپس ندا در داد يا شبث بن ربعى، يا حجاج بن الخير، يا قيس بن اشعث تا پنجاه نفر را صدا كرد و فرمود: آيا شما به من ننوشتيد نامه زيادى كه باغات ما سر سبز است و ميوه ها فراوان؟ من بر حسب دعوت هاى شما به طرف شما آمده ام. آنچه را كه نوشتيد اگر پشيمان شده ايد بگذاريد تا باز گردم و به طرف روضه جد خود مراجعت نمايم. (1)
و اينك خطبه امام حسين عليه السلام كه خود را معرفى نموده است:
خطبه امام حسين عليه السلام در روز عاشورا
...متوكئا على سيفه فنادى باعلى صوته فقال: انشدكم الله تعالى، هل تعرفون ان جدى رسول الله صلى الله عليه و آله؟ قالوا: اللهم نعم. قال عليه السلام: انشدكم الله تعالى، هل تعلمون ان امى فاطمه بنت محمد صلى الله عليه و آله؟ قالوا: اللهم نعم. قال انشدكم الله، هل تعلمون ان ابى على بن ابى طالب عليه السلام؟ قالوا:
اللهم نعم. قال انشدكم الله، هل تعلمون ان جدتى خديجه بنت خويلد اول نساء هذه الامه اسلاما؟ قالوا: اللهم نعم. قال انشدكم الله، هل تعلمون ان سيد الشهدا حمزه عم ابى؟ قالوا: اللهم نعم. قال انشدكم الله، هل تعلمون ان هذا سيف رسول الله صلى الله عليه و آله و انا متقلده؟ قالوا: اللهم نعم. قال انشدكم الله، هل تعلمون ان هذه عمامه رسول الله صلى الله عليه و آله انا لا بسها؟ قالوا: اللهم نعم. قال انشدكم الله، هل تعلمون ان عليا كان اولهم اسلاما و اكثر هم علما و اعظمهم حلما و هو ولى كل مومن و مومنه؟ قالوا: اللهم نعم. قال: فبم تستحلون دمى و ابى الذائذ عن الحوض غدا يذود عنه رجالا لما يذاد البعير الصادر عن الماء و لوا الحمد فى يد جدى يوم القيامه؟ قالوا: قد علمنا ذلك كله و نحن غير تاركيك حتى تذوق الموت عطشا. فاخذ الحسين عليه السلام بطرف لحيته (2)
سالار شهيدان جگر گوشه ملكه اسلام فاطمه زهرا عليه السلام تكيه بر شمشير خد نموده است. پس با صداى بلند فرمودن شما را به خدا سوگند مى دهم كه راست بگوييد، آيا مى شناسيد مرا بر اين كه جد من رسول خدا صلى الله عليه و آله؟ عرض كردند: بلى. فرمود: قسم مى دهم شما را به خدا، آيا مى دانيد كه مادر من فاطمه دختر محمد صلى الله عليه و آله است؟ عرض كردند: بلى مى شناسيم. فرمود: شما را به خدا سوگند مى دهم آيا مى دانيد كه پدر من على بن ابيطالب عليه السلام است؟ عرض كردند: بلى مى شناسيم. فرمود: قسم مى دهم شما را به خدا، مى دانيد كه جده ام خديجه دختر خويلد است، اول اسلام آورنده به پيامبر از زنان و فداكارى او براى اسلام؟ عرض كردندن بلى. فرمود: به خدا سوگند مى دهم شما را، آيا مى دانيد حمزه سيد الشهدا عموى پدر من است؟ عرض كردند: بلى. فرمود قسم مى دهم شما را به خدا، آيا مى دانيد كه جعفر در بهشت پرواز مى كند كه خدا بدو دو بال داده است عموى من است؟ عرض كردند: بلى. فرمود سوگند مى دهم شما را آيا مى دانيد اين كه اين شمشير رسول الله است و من آن را در دست دارم؟ عرض كردند: بلى. فرمود: شما را به خدا سوگند مى دهم كه اين عمامه رسول خدا است و من آن را بر سرم بسته ام؟ عرض كردند: بلى. فرمود: شما را به خدا سوگند مى دهم آيا مى دانيد اين كه على عليه السلام اول مردمان بود كه اسلام آورد و داماد پيامبر بود و از نظر علم سر آمد زمان بود؟ چنان كه پيامبرصلى الله عليه و آله درباره اش فرموده است: انا مدينه العلم و على بابها و ولى و مولاى هر زن و مرد مومن بود؟ گفتند: بلى. فرمود: پس چرا حلال شماريد خون مرا و حال آن كه پدرم دور كننده است از حوض كوقر گروه منافقان را در روز قيامت و دور مى سازد از آن گروهى از مردان را چنان كه رانده مى شود شتر سيراب شده و رجوع كننده از آب در روز قيامت پرچم حمد در دست جد من خواهد بود. عرض كردند: به حقيقت همه اينها را دانسته ايم و ما از تو دست بردار نيستيم تا اين كه بچشى مرگ را با لب تشنه.
پس آن امام مظلوم صلوات الله عليه ريش مبارك خود را گرفت و فرمود: سخت و شديد غضب خدا بر طايفه يهود هنگامى كه گفتند عزير پسر خداست. و سخت و شديد شد غضب خدا بر طايفه نصارا هنگامى كه گفتند مسيح پسر خداست و سخت شد غضب خدا بر طايفه مجوس هنگامى كه آتش پرستيدند به غير از خدا. و شديد شد غضب خدا برگروهى كه پيغمبر خود را شهيد كردند. و سخت شد غضب خدا بر اين گروه كه اراده كشتن فرزند پيغمبر خود مى كنند. (3)
مولف گويد: اى انسان هاى غيور و متدين، ببينيد كه فرزند رسول خدا صلى الله عليه و آله با اين خطبه اتمام حجت كرد. اگر اين خطبه را بيان نمى فرمود شايد روز قيامت مردم مى گفتند حسين خودش را معرفى نكرد و الا او را نمى كشتيم.
حسين خود و ياران را براى رضاى خدا و براى حفظ كتاب آسمانى قربانى كرد. اگر چه در روز عاشورا آخرين لحظاتى كه او تنها مانده ولى براى حق و پايدار ماندن حق سر مى دهد، جوانان را مى دهد، طفل شير خوار مى دهد. اگر چه او افتاده در ميان گودى قتلگاه و يار و ياورى ندارد بدنش هم بعد از سه روز دفن مى شود. مخالفان امام حسين عليه السلام خيال نكنند كه او يك آرامگاه در كربلا دارد. بدانند كه امام در اين عصر ميليون ها آرامگاه دارد يعنى قلب تمام اراتمندان حضرتش آرامگاه حسين است.
در آتش رفتن هندوها در روز عاشورا
در بندى در اسرار الشهاده مى فرمايد: اكثر اهل چين بت پرستند و قريب به چهار صد خانه سنى هستند و قريب به سى يا چهل خانه شيعه امامى هستند و اين جمعيت شيعه از اول محرم تا روز هفتم در ميدان وسيعى هيزم جمع مى كنند و روز هفتم آنها را آتش مى زنند و تا روز دهم آن هيزم ها مانند كوره آهنگرى مى سوزد و روز عاشورا مانند درياى آتش موج مى زند و مومنان جمع مى شوند در مسجدى كه قريب به آن ميدان واقع است و پاى برهنه حلقه مى زنند و نوحه مى كنند و به سر و سينه مى زنند تا آن كه براى ايشان حالت عجيبى روى مى دهد و به آن حال ميان آتش مى روند. بعضى تا كمر ميان آتش فرو مى روند و بعضى تا زانو در ميان آتش راه مى روند. و نيز نقل نموده است كه در دكن كه از توابع حيدر آباد هند است، گودال مدور بزرگى حفر مى كنند. پس درختان بسيار بزرگ تمرهندى كه آتش آن به غايت سوزنده است از ريشه قطع مى كنند و ميان گودال مى اندازند و آنها را از شب هفتم تا شب عاشورا مى سوزانند تا آن كه آن گودال مانند درياى آتش شعله و موج مى زند.
چون نيمه شب عاشورا بشود اهل آن شهر از پير و جوان و طفل از منزل هاى خود بيرون مى شوند. از آب چاهى كه نزديك آن مكان است غسل مى كنند و برهنه مى شوند و لنگى به جهت ستر عورت به كمر مى بندند. پس عريان و پا برهنه و صيحه زنان و نوحه خوانان و شاه حسين گويان مى آيند و علم ها را جلو آنها مى كشند، و به جانب ميدان آتش روانه مى شوند در حالتى كه در اطراف گودى جمعى ايستاده اند و آتش را باد مى زنند و تا خاكستر آن برود. پس اول بزرگ ايشان با نيزه بلندى كه در دست دارد داخل آتش مى گردد و ديگران شاه حسين گويان و سينه زنان او را متابعت مى كنند و همه در ميان آتش روى زمين راه مى روند. (4)
خاک شفا
خانه پر نور از نور خدا دارد حسين
جلوه هر پنج تن آل عبا دارد حسين
آشناى عشق را بى آشنا گفتن خطاست
در غريبى هم هزاران آشنا دارد حسين
هر كسى را بنگرى مجذوب عشق روى اوست
دل اگر تابد به وى كهربا دارد حسين
تا شفا بخشد تمام روح هر بيمار را
در ديار كربلا خاك شفا دارد حسين
خيمه گاهش كعبه و آب فراتش زمزم است
قتگاهى برتر از كوه منا دارد حسين
بهر اسكات سكينه در وداع آخرين
بين قتلا و حرم سعى و صفا دارد حسين
حسان
زينبش مى گفت كه اى شمع سراپرده ناز
مى كشم من قدم ناز تو بر چشم نياز
بود اميدم كه تو ما را برسانى به حجاز
رشته عمر تو كوته شد و اميد دراز
عقل را گفتم چه مى گويى تو در حق حسين
گفت من خود مات و حيرانم خدا داناستى
عشق را گفتم تو بر گو گفت با بانگ بلند
من حسين اللهيم نى از كسم پرواستى
صغير اصفهانى
گويا داغى نديده
امام حسين عليه السلام پس از آن كه تمام يارانش كشته شدند، خويشاوندانش در برابر چشمش چون برگ درخت به زمين ريخته، برادران رشيد و فرزندان دليرش در حضورش جان دادند از خاندان عصمت تقويت روحى نموده و آنان را براى اسيرى آماده فرمود، آن گاه قدم به ميدان جنگ گذاشت و مانند شير غران بر سپاه دشمن مى تاخت، گويى ابدا مصيبتى نكشيده، داغى نديده، تشنگى در آن حضرت يافت نمى شود، با صداى بلند فرياد مى زند:
الموت اولى من ركوب العار
و العار اولى من دخول النار
مرگ از زندگى با ننگ بهتر است، و عار بهتر از داخل شدن در آتش است. آنگاه بر ميسره حمله ور مى شد و مى فرمود:
انا الحسين بن على
اليت ان لا انثنى
احمى عيالات ابى
امضى على دين النبى
آن گاه چنان به جنگ مى پردازد كه گويى آن حضرت يكه و تنها نيست، مصيبتى نكشيده، داغى نديده، تشنگى و سوزش جگر در آن حضرت راه ندارد. (5)
نوشته اند: امام عليه السلام هزار و نهصد و پنجاه نفر از سپاه دشمن را به استثناى مجروحان به قتل رسانيد تا اينكه عمر بن سد فرياد بر آورد: واى برشما! مى دانيد با چه كسى مبارزه مى كنيد؟ اين فرزند على بن ابيطالب كشنده عرب است! پس، از همه سوى بر او بتازيد، پس از صدور اين فرمان صدو و هشتاد نفر با نيزه و چهار هزار نفر با تير به آن حضرت حمله ور شدند. (6)
مناجات امام حسين عليه السلام
الهى اكبر از تو اصعر از تو
به خون آعشته گانم يكسر از تو
اگر صد بار ديگر بايدم كشت
حسين از تو سر از تو خنجر از تو
قضاى تو چو بر وفق تقاضاست
به زشت و خوب دادى آنچه خود خواست
الهى حنجر از من خنجر از شمر
نصيب خود برد از تو كج و راست
چسان سرگرم صهباى الستم
كه سر از پا ندانم بس كه مستم
همين دانم كه از بهر نثارت
به دست انگشترى مانده است و دستم
بلايى كز توام اى داور آيد
مرا از نكهت جان خوش تر آيد
به ميدان وفا من بى سر آيم
به سويت عاشقان گر با سر آيند
تماشا پاى شوقم برده از جا
سر اپا گشته ام غرق تجلى
در اثباتت ز نفى و لا گذشتم
شدم خود عين استثناى الا
براى قتل من خصم كج انديش
كشيده لشكر كين از پس و پيش
يكى سر مى برد از من يكى دست
من از ذوق تجلى رفته از خويش
به دل تا سر خط مهرت نوشتم
همه بود و نبود از دست هشتم
ز تو بود آنچه در راه تو دادم
كه من از خويشتن تخمى نكشتم
الهى با تو آن عهدى كه راندم
بحمدالله به سر منزل رساندم
هر آن درى كه در گنجينه ام بود
يكايك بر سر راهت فشاندم
صبا از من برو سوى مدينه
بگو با مادرم كى به قرينه
بيا يكدم به بالين حسينت
تسلى ده به كلثوم و سكينه (7)
فصل اول: روز عاشورا
- بازدید: 2878