فصل اول: روز عاشورا

(زمان خواندن: 11 - 22 دقیقه)

روز عاشورا امام حسين عليه السلام ميمنه لشكر خود را به زهير داد و ميسر را به حبيب بن مظاهر و پرچم سلطنتى را به برادر رشيدش حضرت عباس ‍ عليه السلام داد و فرمود: ما چون لشكرمان كم است نمى توانيم از دو طرف بجنگيم، لذا پشت خيمه را خندق بكنيم تا جنگ براى ما آسان باشد. خندق كندند و هيزم جمع نموده و آتش در خندق روشن كردند.
در كوفه و حوالى آن هيچ كس نمانده بود مگر آن كه همه را خواه ناخواه به كربلا آورده بودند تا با شمشير و نيزه و سنگ و عصا و غيره كار امام و اصحابش را تمام كنند و سه روز بود كه آب را بر امام حسين عليه السلام و اصحاب او بسته بودند.
عمر سعد لعين ميمنه لشكر خود را به عمرو بن الحجاج داد و ميسره را به شمر بن ذى الجوشن، و عروه بن قيس را بر سواران حاكم كرد و شبث بن ربعى را بر پيادگان. پس تمام اين لشكر كفار در مقابل هفتاد و دو تن بايستادند. امام حسين عليه السلام براى اتمام حجت در ميان دو صف ايستاد و فرمود: اى قوم، مرگ حق. دست ذلت و حقارت به شما نخواهم داد. تمام لشكر كوفه و شام و بصره خاموش شدند و طبل ها و كوس ها فرو گذاشتند. امام حسين عليه السلام نزديك آنان آمد و فرمود: در كشتن من تعجيل نكنيد.
سپس ندا در داد يا شبث بن ربعى، يا حجاج بن الخير، يا قيس بن اشعث تا پنجاه نفر را صدا كرد و فرمود: آيا شما به من ننوشتيد نامه زيادى كه باغات ما سر سبز است و ميوه ها فراوان؟ من بر حسب دعوت هاى شما به طرف شما آمده ام. آنچه را كه نوشتيد اگر پشيمان شده ايد بگذاريد تا باز گردم و به طرف روضه جد خود مراجعت نمايم. (1)
و اينك خطبه امام حسين عليه السلام كه خود را معرفى نموده است:
خطبه امام حسين عليه السلام در روز عاشورا
...متوكئا على سيفه فنادى باعلى صوته فقال: انشدكم الله تعالى، هل تعرفون ان جدى رسول الله صلى الله عليه و آله؟ قالوا: اللهم نعم. قال عليه السلام: انشدكم الله تعالى، هل تعلمون ان امى فاطمه بنت محمد صلى الله عليه و آله؟ قالوا: اللهم نعم. قال انشدكم الله، هل تعلمون ان ابى على بن ابى طالب عليه السلام؟ قالوا:
اللهم نعم. قال انشدكم الله، هل تعلمون ان جدتى خديجه بنت خويلد اول نساء هذه الامه اسلاما؟ قالوا: اللهم نعم. قال انشدكم الله، هل تعلمون ان سيد الشهدا حمزه عم ابى؟ قالوا: اللهم نعم. قال انشدكم الله، هل تعلمون ان هذا سيف رسول الله صلى الله عليه و آله و انا متقلده؟ قالوا: اللهم نعم. قال انشدكم الله، هل تعلمون ان هذه عمامه رسول الله صلى الله عليه و آله انا لا بسها؟ قالوا: اللهم نعم. قال انشدكم الله، هل تعلمون ان عليا كان اولهم اسلاما و اكثر هم علما و اعظمهم حلما و هو ولى كل مومن و مومنه؟ قالوا: اللهم نعم. قال: فبم تستحلون دمى و ابى الذائذ عن الحوض غدا يذود عنه رجالا لما يذاد البعير الصادر عن الماء و لوا الحمد فى يد جدى يوم القيامه؟ قالوا: قد علمنا ذلك كله و نحن غير تاركيك حتى تذوق الموت عطشا. فاخذ الحسين عليه السلام بطرف لحيته (2)
سالار شهيدان جگر گوشه ملكه اسلام فاطمه زهرا عليه السلام تكيه بر شمشير خد نموده است. پس با صداى بلند فرمودن شما را به خدا سوگند مى دهم كه راست بگوييد، آيا مى شناسيد مرا بر اين كه جد من رسول خدا صلى الله عليه و آله؟ عرض كردند: بلى. فرمود: قسم مى دهم شما را به خدا، آيا مى دانيد كه مادر من فاطمه دختر محمد صلى الله عليه و آله است؟ عرض كردند: بلى مى شناسيم. فرمود: شما را به خدا سوگند مى دهم آيا مى دانيد كه پدر من على بن ابيطالب عليه السلام است؟ عرض كردند: بلى مى شناسيم. فرمود: قسم مى دهم شما را به خدا، مى دانيد كه جده ام خديجه دختر خويلد است، اول اسلام آورنده به پيامبر از زنان و فداكارى او براى اسلام؟ عرض كردندن بلى. فرمود: به خدا سوگند مى دهم شما را، آيا مى دانيد حمزه سيد الشهدا عموى پدر من است؟ عرض كردند: بلى. فرمود قسم مى دهم شما را به خدا، آيا مى دانيد كه جعفر در بهشت پرواز مى كند كه خدا بدو دو بال داده است عموى من است؟ عرض كردند: بلى. فرمود سوگند مى دهم شما را آيا مى دانيد اين كه اين شمشير رسول الله است و من آن را در دست دارم؟ عرض كردند: بلى. فرمود: شما را به خدا سوگند مى دهم كه اين عمامه رسول خدا است و من آن را بر سرم بسته ام؟ عرض  كردند: بلى. فرمود: شما را به خدا سوگند مى دهم آيا مى دانيد اين كه على عليه السلام اول مردمان بود كه اسلام آورد و داماد پيامبر بود و از نظر علم سر آمد زمان بود؟ چنان كه پيامبرصلى الله عليه و آله درباره اش فرموده است: انا مدينه العلم و على بابها و ولى و مولاى هر زن و مرد مومن بود؟ گفتند: بلى. فرمود: پس چرا حلال شماريد خون مرا و حال آن كه پدرم دور كننده است از حوض كوقر گروه منافقان را در روز قيامت و دور مى سازد از آن گروهى از مردان را چنان كه رانده مى شود شتر سيراب شده و رجوع كننده از آب در روز قيامت پرچم حمد در دست جد من خواهد بود. عرض ‍ كردند: به حقيقت همه اينها را دانسته ايم و ما از تو دست بردار نيستيم تا اين كه بچشى مرگ را با لب تشنه.
پس آن امام مظلوم صلوات الله عليه ريش مبارك خود را گرفت و فرمود: سخت و شديد غضب خدا بر طايفه يهود هنگامى كه گفتند عزير پسر خداست. و سخت و شديد شد غضب خدا بر طايفه نصارا هنگامى كه گفتند مسيح پسر خداست و سخت شد غضب خدا بر طايفه مجوس ‍ هنگامى كه آتش پرستيدند به غير از خدا. و شديد شد غضب خدا برگروهى كه پيغمبر خود را شهيد كردند. و سخت شد غضب خدا بر اين گروه كه اراده كشتن فرزند پيغمبر خود مى كنند. (3)
مولف گويد: اى انسان هاى غيور و متدين، ببينيد كه فرزند رسول خدا صلى الله عليه و آله با اين خطبه اتمام حجت كرد. اگر اين خطبه را بيان نمى فرمود شايد روز قيامت مردم مى گفتند حسين خودش را معرفى نكرد و الا او را نمى كشتيم.
حسين خود و ياران را براى رضاى خدا و براى حفظ كتاب آسمانى قربانى كرد. اگر چه در روز عاشورا آخرين لحظاتى كه او تنها مانده ولى براى حق و پايدار ماندن حق سر مى دهد، جوانان را مى دهد، طفل شير خوار مى دهد. اگر چه او افتاده در ميان گودى قتلگاه و يار و ياورى ندارد بدنش هم بعد از سه روز دفن مى شود. مخالفان امام حسين عليه السلام خيال نكنند كه او يك آرامگاه در كربلا دارد. بدانند كه امام در اين عصر ميليون ها آرامگاه دارد يعنى قلب تمام اراتمندان حضرتش آرامگاه حسين است.
در آتش رفتن هندوها در روز عاشورا
در بندى در اسرار الشهاده مى فرمايد: اكثر اهل چين بت پرستند و قريب به چهار صد خانه سنى هستند و قريب به سى يا چهل خانه شيعه امامى هستند و اين جمعيت شيعه از اول محرم تا روز هفتم در ميدان وسيعى هيزم جمع مى كنند و روز هفتم آنها را آتش مى زنند و تا روز دهم آن هيزم ها مانند كوره آهنگرى مى سوزد و روز عاشورا مانند درياى آتش موج مى زند و مومنان جمع مى شوند در مسجدى كه قريب به آن ميدان واقع است و پاى برهنه حلقه مى زنند و نوحه مى كنند و به سر و سينه مى زنند تا آن كه براى ايشان حالت عجيبى روى مى دهد و به آن حال ميان آتش مى روند. بعضى تا كمر ميان آتش فرو مى روند و بعضى تا زانو در ميان آتش راه مى روند. و نيز نقل نموده است كه در دكن كه از توابع حيدر آباد هند است، گودال مدور بزرگى حفر مى كنند. پس درختان بسيار بزرگ تمرهندى كه آتش آن به غايت سوزنده است از ريشه قطع مى كنند و ميان گودال مى اندازند و آنها را از شب هفتم تا شب عاشورا مى سوزانند تا آن كه آن گودال مانند درياى آتش شعله و موج مى زند.
چون نيمه شب عاشورا بشود اهل آن شهر از پير و جوان و طفل از منزل هاى خود بيرون مى شوند. از آب چاهى كه نزديك آن مكان است غسل مى كنند و برهنه مى شوند و لنگى به جهت ستر عورت به كمر مى بندند. پس عريان و پا برهنه و صيحه زنان و نوحه خوانان و شاه حسين گويان مى آيند و علم ها را جلو آنها مى كشند، و به جانب ميدان آتش روانه مى شوند در حالتى كه در اطراف گودى جمعى ايستاده اند و آتش را باد مى زنند و تا خاكستر آن برود. پس اول بزرگ ايشان با نيزه بلندى كه در دست دارد داخل آتش مى گردد و ديگران شاه حسين گويان و سينه زنان او را متابعت مى كنند و همه در ميان آتش روى زمين راه مى روند. (4)
خاک شفا
خانه پر نور از نور خدا دارد حسين
جلوه هر پنج تن آل عبا دارد حسين
آشناى عشق را بى آشنا گفتن خطاست
در غريبى هم هزاران آشنا دارد حسين
هر كسى را بنگرى مجذوب عشق روى اوست
دل اگر تابد به وى كهربا دارد حسين
تا شفا بخشد تمام روح هر بيمار را
در ديار كربلا خاك شفا دارد حسين
خيمه گاهش كعبه و آب فراتش زمزم است
قتگاهى برتر از كوه منا دارد حسين
بهر اسكات سكينه در وداع آخرين
بين قتلا و حرم سعى و صفا دارد حسين
حسان
زينبش مى گفت كه اى شمع سراپرده ناز
مى كشم من قدم ناز تو بر چشم نياز
بود اميدم كه تو ما را برسانى به حجاز
رشته عمر تو كوته شد و اميد دراز
عقل را گفتم چه مى گويى تو در حق حسين
گفت من خود مات و حيرانم خدا داناستى
عشق را گفتم تو بر گو گفت با بانگ بلند
من حسين اللهيم نى از كسم پرواستى
صغير اصفهانى
گويا داغى نديده
امام حسين عليه السلام پس از آن كه تمام يارانش كشته شدند، خويشاوندانش در برابر چشمش چون برگ درخت به زمين ريخته، برادران رشيد و فرزندان دليرش در حضورش جان دادند از خاندان عصمت تقويت روحى نموده و آنان را براى اسيرى آماده فرمود، آن گاه قدم به ميدان جنگ گذاشت و مانند شير غران بر سپاه دشمن مى تاخت، گويى ابدا مصيبتى نكشيده، داغى نديده، تشنگى در آن حضرت يافت نمى شود، با صداى بلند فرياد مى زند:
الموت اولى من ركوب العار
و العار اولى من دخول النار
مرگ از زندگى با ننگ بهتر است، و عار بهتر از داخل شدن در آتش است. آنگاه بر ميسره حمله ور مى شد و مى فرمود:
انا الحسين بن على
اليت ان لا انثنى
احمى عيالات ابى
امضى على دين النبى
آن گاه چنان به جنگ مى پردازد كه گويى آن حضرت يكه و تنها نيست، مصيبتى نكشيده، داغى نديده، تشنگى و سوزش جگر در آن حضرت راه ندارد. (5)
نوشته اند: امام عليه السلام هزار و نهصد و پنجاه نفر از سپاه دشمن را به استثناى مجروحان به قتل رسانيد تا اينكه عمر بن سد فرياد بر آورد: واى برشما! مى دانيد با چه كسى مبارزه مى كنيد؟ اين فرزند على بن ابيطالب كشنده عرب است! پس، از همه سوى بر او بتازيد، پس از صدور اين فرمان صدو و هشتاد نفر با نيزه و چهار هزار نفر با تير به آن حضرت حمله ور شدند. (6)
مناجات امام حسين عليه السلام
الهى اكبر از تو اصعر از تو
به خون آعشته گانم يكسر از تو
اگر صد بار ديگر بايدم كشت
حسين از تو سر از تو خنجر از تو
قضاى تو چو بر وفق تقاضاست
به زشت و خوب دادى آنچه خود خواست
الهى حنجر از من خنجر از شمر
نصيب خود برد از تو كج و راست
چسان سرگرم صهباى الستم
كه سر از پا ندانم بس كه مستم
همين دانم كه از بهر نثارت
به دست انگشترى مانده است و دستم
بلايى كز توام اى داور آيد
مرا از نكهت جان خوش تر آيد
به ميدان وفا من بى سر آيم
به سويت عاشقان گر با سر آيند
تماشا پاى شوقم برده از جا
سر اپا گشته ام غرق تجلى
در اثباتت ز نفى و لا گذشتم
شدم خود عين استثناى الا
براى قتل من خصم كج انديش
كشيده لشكر كين از پس و پيش
يكى سر مى برد از من يكى دست
من از ذوق تجلى رفته از خويش
به دل تا سر خط مهرت نوشتم
همه بود و نبود از دست هشتم
ز تو بود آنچه در راه تو دادم
كه من از خويشتن تخمى نكشتم
الهى با تو آن عهدى كه راندم
بحمدالله به سر منزل رساندم
هر آن درى كه در گنجينه ام بود
يكايك بر سر راهت فشاندم
صبا از من برو سوى مدينه
بگو با مادرم كى به قرينه
بيا يكدم به بالين حسينت
تسلى ده به كلثوم و سكينه (7)

روز عاشورا امام حسين عليه السلام ميمنه لشكر خود را به زهير داد و ميسر را به حبيب بن مظاهر و پرچم سلطنتى را به برادر رشيدش حضرت عباس ‍ عليه السلام داد و فرمود: ما چون لشكرمان كم است نمى توانيم از دو طرف بجنگيم، لذا پشت خيمه را خندق بكنيم تا جنگ براى ما آسان باشد. خندق كندند و هيزم جمع نموده و آتش در خندق روشن كردند.
در كوفه و حوالى آن هيچ كس نمانده بود مگر آن كه همه را خواه ناخواه به كربلا آورده بودند تا با شمشير و نيزه و سنگ و عصا و غيره كار امام و اصحابش را تمام كنند و سه روز بود كه آب را بر امام حسين عليه السلام و اصحاب او بسته بودند.
عمر سعد لعين ميمنه لشكر خود را به عمرو بن الحجاج داد و ميسره را به شمر بن ذى الجوشن، و عروه بن قيس را بر سواران حاكم كرد و شبث بن ربعى را بر پيادگان. پس تمام اين لشكر كفار در مقابل هفتاد و دو تن بايستادند. امام حسين عليه السلام براى اتمام حجت در ميان دو صف ايستاد و فرمود: اى قوم، مرگ حق. دست ذلت و حقارت به شما نخواهم داد. تمام لشكر كوفه و شام و بصره خاموش شدند و طبل ها و كوس ها فرو گذاشتند. امام حسين عليه السلام نزديك آنان آمد و فرمود: در كشتن من تعجيل نكنيد.
سپس ندا در داد يا شبث بن ربعى، يا حجاج بن الخير، يا قيس بن اشعث تا پنجاه نفر را صدا كرد و فرمود: آيا شما به من ننوشتيد نامه زيادى كه باغات ما سر سبز است و ميوه ها فراوان؟ من بر حسب دعوت هاى شما به طرف شما آمده ام. آنچه را كه نوشتيد اگر پشيمان شده ايد بگذاريد تا باز گردم و به طرف روضه جد خود مراجعت نمايم. (1)
و اينك خطبه امام حسين عليه السلام كه خود را معرفى نموده است:
خطبه امام حسين عليه السلام در روز عاشورا
...متوكئا على سيفه فنادى باعلى صوته فقال: انشدكم الله تعالى، هل تعرفون ان جدى رسول الله صلى الله عليه و آله؟ قالوا: اللهم نعم. قال عليه السلام: انشدكم الله تعالى، هل تعلمون ان امى فاطمه بنت محمد صلى الله عليه و آله؟ قالوا: اللهم نعم. قال انشدكم الله، هل تعلمون ان ابى على بن ابى طالب عليه السلام؟ قالوا:
اللهم نعم. قال انشدكم الله، هل تعلمون ان جدتى خديجه بنت خويلد اول نساء هذه الامه اسلاما؟ قالوا: اللهم نعم. قال انشدكم الله، هل تعلمون ان سيد الشهدا حمزه عم ابى؟ قالوا: اللهم نعم. قال انشدكم الله، هل تعلمون ان هذا سيف رسول الله صلى الله عليه و آله و انا متقلده؟ قالوا: اللهم نعم. قال انشدكم الله، هل تعلمون ان هذه عمامه رسول الله صلى الله عليه و آله انا لا بسها؟ قالوا: اللهم نعم. قال انشدكم الله، هل تعلمون ان عليا كان اولهم اسلاما و اكثر هم علما و اعظمهم حلما و هو ولى كل مومن و مومنه؟ قالوا: اللهم نعم. قال: فبم تستحلون دمى و ابى الذائذ عن الحوض غدا يذود عنه رجالا لما يذاد البعير الصادر عن الماء و لوا الحمد فى يد جدى يوم القيامه؟ قالوا: قد علمنا ذلك كله و نحن غير تاركيك حتى تذوق الموت عطشا. فاخذ الحسين عليه السلام بطرف لحيته (2)
سالار شهيدان جگر گوشه ملكه اسلام فاطمه زهرا عليه السلام تكيه بر شمشير خد نموده است. پس با صداى بلند فرمودن شما را به خدا سوگند مى دهم كه راست بگوييد، آيا مى شناسيد مرا بر اين كه جد من رسول خدا صلى الله عليه و آله؟ عرض كردند: بلى. فرمود: قسم مى دهم شما را به خدا، آيا مى دانيد كه مادر من فاطمه دختر محمد صلى الله عليه و آله است؟ عرض كردند: بلى مى شناسيم. فرمود: شما را به خدا سوگند مى دهم آيا مى دانيد كه پدر من على بن ابيطالب عليه السلام است؟ عرض كردند: بلى مى شناسيم. فرمود: قسم مى دهم شما را به خدا، مى دانيد كه جده ام خديجه دختر خويلد است، اول اسلام آورنده به پيامبر از زنان و فداكارى او براى اسلام؟ عرض كردندن بلى. فرمود: به خدا سوگند مى دهم شما را، آيا مى دانيد حمزه سيد الشهدا عموى پدر من است؟ عرض كردند: بلى. فرمود قسم مى دهم شما را به خدا، آيا مى دانيد كه جعفر در بهشت پرواز مى كند كه خدا بدو دو بال داده است عموى من است؟ عرض كردند: بلى. فرمود سوگند مى دهم شما را آيا مى دانيد اين كه اين شمشير رسول الله است و من آن را در دست دارم؟ عرض كردند: بلى. فرمود: شما را به خدا سوگند مى دهم كه اين عمامه رسول خدا است و من آن را بر سرم بسته ام؟ عرض  كردند: بلى. فرمود: شما را به خدا سوگند مى دهم آيا مى دانيد اين كه على عليه السلام اول مردمان بود كه اسلام آورد و داماد پيامبر بود و از نظر علم سر آمد زمان بود؟ چنان كه پيامبرصلى الله عليه و آله درباره اش فرموده است: انا مدينه العلم و على بابها و ولى و مولاى هر زن و مرد مومن بود؟ گفتند: بلى. فرمود: پس چرا حلال شماريد خون مرا و حال آن كه پدرم دور كننده است از حوض كوقر گروه منافقان را در روز قيامت و دور مى سازد از آن گروهى از مردان را چنان كه رانده مى شود شتر سيراب شده و رجوع كننده از آب در روز قيامت پرچم حمد در دست جد من خواهد بود. عرض ‍ كردند: به حقيقت همه اينها را دانسته ايم و ما از تو دست بردار نيستيم تا اين كه بچشى مرگ را با لب تشنه.
پس آن امام مظلوم صلوات الله عليه ريش مبارك خود را گرفت و فرمود: سخت و شديد غضب خدا بر طايفه يهود هنگامى كه گفتند عزير پسر خداست. و سخت و شديد شد غضب خدا بر طايفه نصارا هنگامى كه گفتند مسيح پسر خداست و سخت شد غضب خدا بر طايفه مجوس ‍ هنگامى كه آتش پرستيدند به غير از خدا. و شديد شد غضب خدا برگروهى كه پيغمبر خود را شهيد كردند. و سخت شد غضب خدا بر اين گروه كه اراده كشتن فرزند پيغمبر خود مى كنند. (3)
مولف گويد: اى انسان هاى غيور و متدين، ببينيد كه فرزند رسول خدا صلى الله عليه و آله با اين خطبه اتمام حجت كرد. اگر اين خطبه را بيان نمى فرمود شايد روز قيامت مردم مى گفتند حسين خودش را معرفى نكرد و الا او را نمى كشتيم.
حسين خود و ياران را براى رضاى خدا و براى حفظ كتاب آسمانى قربانى كرد. اگر چه در روز عاشورا آخرين لحظاتى كه او تنها مانده ولى براى حق و پايدار ماندن حق سر مى دهد، جوانان را مى دهد، طفل شير خوار مى دهد. اگر چه او افتاده در ميان گودى قتلگاه و يار و ياورى ندارد بدنش هم بعد از سه روز دفن مى شود. مخالفان امام حسين عليه السلام خيال نكنند كه او يك آرامگاه در كربلا دارد. بدانند كه امام در اين عصر ميليون ها آرامگاه دارد يعنى قلب تمام اراتمندان حضرتش آرامگاه حسين است.
در آتش رفتن هندوها در روز عاشورا
در بندى در اسرار الشهاده مى فرمايد: اكثر اهل چين بت پرستند و قريب به چهار صد خانه سنى هستند و قريب به سى يا چهل خانه شيعه امامى هستند و اين جمعيت شيعه از اول محرم تا روز هفتم در ميدان وسيعى هيزم جمع مى كنند و روز هفتم آنها را آتش مى زنند و تا روز دهم آن هيزم ها مانند كوره آهنگرى مى سوزد و روز عاشورا مانند درياى آتش موج مى زند و مومنان جمع مى شوند در مسجدى كه قريب به آن ميدان واقع است و پاى برهنه حلقه مى زنند و نوحه مى كنند و به سر و سينه مى زنند تا آن كه براى ايشان حالت عجيبى روى مى دهد و به آن حال ميان آتش مى روند. بعضى تا كمر ميان آتش فرو مى روند و بعضى تا زانو در ميان آتش راه مى روند. و نيز نقل نموده است كه در دكن كه از توابع حيدر آباد هند است، گودال مدور بزرگى حفر مى كنند. پس درختان بسيار بزرگ تمرهندى كه آتش آن به غايت سوزنده است از ريشه قطع مى كنند و ميان گودال مى اندازند و آنها را از شب هفتم تا شب عاشورا مى سوزانند تا آن كه آن گودال مانند درياى آتش شعله و موج مى زند.
چون نيمه شب عاشورا بشود اهل آن شهر از پير و جوان و طفل از منزل هاى خود بيرون مى شوند. از آب چاهى كه نزديك آن مكان است غسل مى كنند و برهنه مى شوند و لنگى به جهت ستر عورت به كمر مى بندند. پس عريان و پا برهنه و صيحه زنان و نوحه خوانان و شاه حسين گويان مى آيند و علم ها را جلو آنها مى كشند، و به جانب ميدان آتش روانه مى شوند در حالتى كه در اطراف گودى جمعى ايستاده اند و آتش را باد مى زنند و تا خاكستر آن برود. پس اول بزرگ ايشان با نيزه بلندى كه در دست دارد داخل آتش مى گردد و ديگران شاه حسين گويان و سينه زنان او را متابعت مى كنند و همه در ميان آتش روى زمين راه مى روند. (4)
خاک شفا
خانه پر نور از نور خدا دارد حسين
جلوه هر پنج تن آل عبا دارد حسين
آشناى عشق را بى آشنا گفتن خطاست
در غريبى هم هزاران آشنا دارد حسين
هر كسى را بنگرى مجذوب عشق روى اوست
دل اگر تابد به وى كهربا دارد حسين
تا شفا بخشد تمام روح هر بيمار را
در ديار كربلا خاك شفا دارد حسين
خيمه گاهش كعبه و آب فراتش زمزم است
قتگاهى برتر از كوه منا دارد حسين
بهر اسكات سكينه در وداع آخرين
بين قتلا و حرم سعى و صفا دارد حسين
حسان
زينبش مى گفت كه اى شمع سراپرده ناز
مى كشم من قدم ناز تو بر چشم نياز
بود اميدم كه تو ما را برسانى به حجاز
رشته عمر تو كوته شد و اميد دراز
عقل را گفتم چه مى گويى تو در حق حسين
گفت من خود مات و حيرانم خدا داناستى
عشق را گفتم تو بر گو گفت با بانگ بلند
من حسين اللهيم نى از كسم پرواستى
صغير اصفهانى
گويا داغى نديده
امام حسين عليه السلام پس از آن كه تمام يارانش كشته شدند، خويشاوندانش در برابر چشمش چون برگ درخت به زمين ريخته، برادران رشيد و فرزندان دليرش در حضورش جان دادند از خاندان عصمت تقويت روحى نموده و آنان را براى اسيرى آماده فرمود، آن گاه قدم به ميدان جنگ گذاشت و مانند شير غران بر سپاه دشمن مى تاخت، گويى ابدا مصيبتى نكشيده، داغى نديده، تشنگى در آن حضرت يافت نمى شود، با صداى بلند فرياد مى زند:
الموت اولى من ركوب العار
و العار اولى من دخول النار
مرگ از زندگى با ننگ بهتر است، و عار بهتر از داخل شدن در آتش است. آنگاه بر ميسره حمله ور مى شد و مى فرمود:
انا الحسين بن على
اليت ان لا انثنى
احمى عيالات ابى
امضى على دين النبى
آن گاه چنان به جنگ مى پردازد كه گويى آن حضرت يكه و تنها نيست، مصيبتى نكشيده، داغى نديده، تشنگى و سوزش جگر در آن حضرت راه ندارد. (5)
نوشته اند: امام عليه السلام هزار و نهصد و پنجاه نفر از سپاه دشمن را به استثناى مجروحان به قتل رسانيد تا اينكه عمر بن سد فرياد بر آورد: واى برشما! مى دانيد با چه كسى مبارزه مى كنيد؟ اين فرزند على بن ابيطالب كشنده عرب است! پس، از همه سوى بر او بتازيد، پس از صدور اين فرمان صدو و هشتاد نفر با نيزه و چهار هزار نفر با تير به آن حضرت حمله ور شدند. (6)
مناجات امام حسين عليه السلام
الهى اكبر از تو اصعر از تو
به خون آعشته گانم يكسر از تو
اگر صد بار ديگر بايدم كشت
حسين از تو سر از تو خنجر از تو
قضاى تو چو بر وفق تقاضاست
به زشت و خوب دادى آنچه خود خواست
الهى حنجر از من خنجر از شمر
نصيب خود برد از تو كج و راست
چسان سرگرم صهباى الستم
كه سر از پا ندانم بس كه مستم
همين دانم كه از بهر نثارت
به دست انگشترى مانده است و دستم
بلايى كز توام اى داور آيد
مرا از نكهت جان خوش تر آيد
به ميدان وفا من بى سر آيم
به سويت عاشقان گر با سر آيند
تماشا پاى شوقم برده از جا
سر اپا گشته ام غرق تجلى
در اثباتت ز نفى و لا گذشتم
شدم خود عين استثناى الا
براى قتل من خصم كج انديش
كشيده لشكر كين از پس و پيش
يكى سر مى برد از من يكى دست
من از ذوق تجلى رفته از خويش
به دل تا سر خط مهرت نوشتم
همه بود و نبود از دست هشتم
ز تو بود آنچه در راه تو دادم
كه من از خويشتن تخمى نكشتم
الهى با تو آن عهدى كه راندم
بحمدالله به سر منزل رساندم
هر آن درى كه در گنجينه ام بود
يكايك بر سر راهت فشاندم
صبا از من برو سوى مدينه
بگو با مادرم كى به قرينه
بيا يكدم به بالين حسينت
تسلى ده به كلثوم و سكينه (7)

مبارزه سالار شهيدان

مبارزه سالار شهيدان
شيخ مفيد رحمه الله فرموده: كه رجاله حمله كردند از يمين و شمال بر كسانى كه باقيمانده بودند با امام حسين عليه السلام، پس ايشان را به قتل رسانيدند و باقى نماند با آن حضرت جز سه نفر يا چهار نفر.
سيد بن طاووس رحمه الله وديگران فرموده اند كه حضرت سيدالشهدا عليه السلام فرمود بياوريد براى من جامه اى كه كسى در آن رغبت نكند كه آن را در زير جامه هايم بپوشم تا چون كشته شوم و جامه هايم را بيرون كنند آن جامه را كسى از تن من بيرون نكند. پس جامه اى برايش حاضر كردند، چون كوچك بود و بر بدن مباركش تنگ مى افتاد آن را نپوشيد، فرمود اين جامه اهل ذلت است جامه از اين گشادتر بياوريد، پس جامه وسيعتر آوردند آنگاه در پوشيد. و به روايت سيد رحمه الله جامه كهنه آوردند حضرت چند موضع آن را پاره كرد تا از قيمت بيفتد و آن را در زير جامه هاى خود پوشيد فلما جردوه منه چون شهيد شد آن كهنه جامه را نيز از تن شريفش بيرون آوردند.
لباس كهنه بپوشيد زير پيرهنش
كه تا برون نكند خص بد منش ز تنش
لباس كهنه چه حاجت كه زير سم ستور
تنى نماند كه پوشند جامه يا كفنش
شيخ مفيد رحمه الله فرموده كه چون باقى نماند با آن حضرت احدى مگر سه نفر از اهلش يعنى از غلامانش، رو كرد بر آن قوم و مشغول مدافعه گرديد، و آن سه نفر حمايت او مى كردند تا آن سه نفر شهيد شدند و آن حضرت تنها ماند و از كثرت جراحت كه بر سر و بدنش رسيده بود سنگين شده بود و با اين حال شمشير بر آن قوم كشيده و ايشان را به يمين و شمال متفرق مى نمود شمر (ملعون) كه خمير مايه هر شر و بدى بود چون اين بديد سواران را طلبيد و امر كرد كه در پشت پيادگان صف كشند و كمانداران را امر كرد كه آن حضرت را تيرباران كنند، پس تيرها مانند خار خارپشت بر بدن مباركش نمايان گرديد. اين هنگام آن حضرت از جنگ باز ايستاد و لشكر نيز در مقابلش توقف نمودند، خواهرش زينب سلام الله عليها كه چنين ديد بر در خيمه آمد و عمر سعد را ندا كرد و فرمود:
و يحك! يا عمر ايقتل ابو عبدالله و انت تنظر اليه؟
عمر سعد جوابش نداد. و به روايت طبرى اشكش به صورت و ريش ‍ نحسش جارى گرديد و صورت خود را از آن مخدره برگردانيد، پس جناب زينب عليه السلام رو به لشكر كرد و فرمود واى بر شما آيا در ميان شما مسلمانى نيست؟
احدى او را جواب نداد
سيد بن طاووس (ره) روايت كرده كه چون از كثرت زخم و جراحت اندامش ‍ سست شد و قوت كارزار از او برفت و مثل خار پشت بدنش پر از تير شده بود، اين وقت صالح بن وهب المزنى (لعين) وقت را غنيمت شمرده از كنار حضرت در آمد و با قوت تمام نيزه بر پهلوى مباركش زد چنانكه از اسب در افتاد و روى مباركش از طرف راست بر زمين آمد و در اين حال فرمود:
بسم الله و بالله و على مله رسول الله
پس برخاست و ايستاد
حضرت زينب سلام الله عليها كه تمام توجهش به سمت برادر بود چون اين بديد از در خيمه بيرون دويد و فرياد برداشت كه وا اخاه و اسيداه وا اهل بيتاه اى كاش آسمان خراب مى شد و بر زمين مى افتاد و كاش كوهها از هم مى پاشيد و بر روى بيابانها پراكنده مى شد.
راوى گفت كه شم بن ذى الجوشن (ملعون) لشكر خود را ندا در داد براى چه ايستاده ايد و انتظار چه مى برديد؟ چرا كار حسين را تمام نمى كنيد؟ پس  همگى بر آن حضرت از هر سو حمله كردند، حصين بن تميم (لعين) تيرى بر دهان مباركش زد ابو ايوب غنوى (ملعون) تيرى بر حلقوم شريفش زد و زرعه بن شريك (لعين) بر كف چپش زد و قطعش كرد و ظالمى ديگر بر دوش مباركش زخمى زد كه آن حضرت بروى در افتاد و چنان ضعف بر آن حضرت غالب شده بود كه گاهى به مشقت زياد بر مى خاست، طاقت نمى آورد و بر روى مى افتاد تا اينكه سنان ملعون نيزه بر گلوى مباركش فرو برد، پس بيرون آورده و فرو برد در استخوانهاى سينه اش و بر اين هم اكتفا نكرد، آگاه كمان بگرفت و تيرى بر نحر شريف آن حضرت افكند كه آن مظلوم در افتاد.
در روايت ابن شهر آشوب است كه آن تير بر سينه مباكش رسيد پس آن حضرت بر زمين واقع شد (8)، و خون مقدسش را با كفهاى خود مى گرفت و مى ريخت بر سر خود چند مرتبه پس عمر سعد (ملعون) گفت به مردى كه در طرف راست او بود از اسب پياده شو و به سوى حسين رو واو را راحت كن خولى بن يزيد لعين چون اين بشنيد به سوى قتل آن حضرت سبقت كرد و دويد چون پياده شد و خواست كهسر مبارك آن حضرت را جدا كند رعده و لرزشى او را گرفت و نتوانست شمر ملعون با وى گفت خدا بازويت را پاره پاره گرداند چرا مى لرزى؟ پس خود آن ملعون كافر سر مقدس آن مظلوم را جدا كرد.
سيد بن طاوس رحمه الله فرموده كه سنان بن انس لعنه الله پياده شد و نزد آن حضرت آمد و شمشيرش را بر حلقوم شريفش زد و مى گفت و الله كه من سر تو را جدا مى كنم و مى دانم كه تو پسر پيغمبرى و از همه مردم از جهت پدر و مادر بهترى پس سر مقدسش را بريد.
در روايت طبرى است كه هنگام شهادت جناب امام حسين عليه السلام هر كه نزديك او مى آمد سنان بر او حمله مى كرد و او را دور مى نمود براى آنكه مبادا كس ديگر سر آن جناب را ببرد تا آن كه خود او سر را از تن جدا كرد و به خولى سپرد. پس در اين هنگام غبار سختى كه سياه و تاريك بود در هوا پيدا شد و بادى سرخ وزيدن گرفت و چنان هوا تيره و تار شد كه هيچكس عين و اثرى از ديگرى نمى ديد، مردمان منتظر عذاب و متر صد عقاب بودند تا اينكه پس از ساعتى هوا روشن شد و ظلمت مرتفع گرديد.
ابن قولويه قمى (ره) روايت كرده است كه حضرت صادق عليه السلام فرمود در آن هنگامى كه حضرت امام حسين عليه السلام شهيد گشت لشكريان شخصى را نگريستند كه صيحه و نعره مى زند گفتندبس كن اى مرد اين همه ناله و فرياد براى چيست؟ گفت چگونه صيحه نزنم و فرياد نكنم و حال آنكه رسول خدا صلى الله عليه و آله را مى بينم ايستاده گاهى نظر به سوى آسمان مى كند و زمانى حربگاه شما را نظاره مى فرمايد از آن مى ترسم كه خدا را بخواند و نفرين كند و تمام اهل زمين را هلاك نمايد و من هم در ميان ايشان هلاك شوم. بعضى از لشكر با هم گفتند كه اين مردى است ديوانه و سخن سفيهانه مى گويد، و گروهى ديگر كه توابون آنها را گويند از اين كلام منتبه شدند و گفتند به خدا قسم كه ستمى بزرگ بر خويشتن كرديم و به جهت خشنودى پسر سميه سيد جوانان اهل بهشت را كشتيم و همانجاتوبه كردند و بر ابن زياد خروج كردندو واقع شد از امر ايشان آنچه واقع شد. راوى گفت: فدايت شوم آن صيحه زننده چه كس بود؟ فرمود ما او را جز جبرئيل ندانيم
شيخ مفيد رحمه الله در ارشاد فرموده كه حضرت سيدالشهدا عليه السلام از دنيا رفت در روز شنبه دهم محرم سال شصت و يكم هجرى بعد از نماز ظهر آن روز در حاليكه شهيد گشت و مظلوم و عطشان و صابر بر بلايا بود بهنحوى كه به شرح رفت و سن شريف آن جناب در آن وقت پنجاه و هشت سال بود كه هفت سال از آن را با جد بزرگوارش رسول خدا صلى الله عليه و آله بود و سى و هفت سال با پدرش اميرالمومنين عليه السلام و با برادرش ‍ امام حسن عليه السلام چهل و هفت سال و مدت امامتش بعد از امام حسن عليه السلام يازده سال بود، و خضاب مى فرمود با حنا و رنگ و در وقتى كه كشته شد خضاب از عارضش بيرون شده بود.
روايات بسيار در فضيلت زيارت آن حضرت بلكه در وجوب آن وارد شده چنانكه از حضرت صداق عليه السلام مرويست كه فرمودند زيارت حسين بن على عليه السلام واجب است بر هر كه اعتقاد و اقرار به امامت حسين عليه السلام دارد و نيز فرموده زيارت حسين عليه السلام معادل است با صد حج مبرور و صد عمره مقبوله. و حضرت رسول صلى الله عليه و آله فرموده كه هر كه زيارت كند حسين عليه السلام را بعد از شهادت او بهشت براى او لازم است و اخبار در باب فضيلت زيارت آن حضرت بسيار است. (9)
مرحوم كفعمى در مصباح (10) از حضرت سكينه عليه السلام روايت مى كند كه چون پدرم كشته شد آن بدن نازنين را در آغوش گرفتم و حالت اغما و بيهوشى برايم روى داد، در آن حال شنيدم پدرم مى فرمود:
شيعتى ما ان شربتم ما عذب فاذكرونى
او سمعتم بغريب او شهيد فاندبونى
و انا السبط الذى من غير جرم قتلونى
و بجرد الخيل بعد القتل عمدا سحقونى
ليتكم فى يوم عاشورا جميعا تنظرونى
كيف استسقى لطفلى فابوا ان يرحمونى
و سقوه بغى عوض الماء المعين
يا لرزه و مصاب هد اركان الحجون
و يلهم قد جرحوا قلب رسول الثقلين
فالعنوهم ما استطعتم شيعتى فى كل حين (11)
اى پيروان من! هرگاه آب گوارا نوشيديد، مرا ياد كنيد و هرگاه داستان غربت غريبى يا شهادت شهيدى را شنيديد، بر من بگرييد.
من نبيره رسول خدا هستم، مرا بى گناه كشتند و سپس با تاختن اسب عمدا بدنم را خرد كردند.
اى كاش همه شما در روز عاشورا بوديد و مى ديديد كه چگونه براى طفل صغيرم آب طلبيدم و آنان از ترحم به من خوددارى كردند.
به جاى آب گوارا تير ستم را به كودك كوچكم چشانيدند.
واى از اين مصيبت بزرگ و دردناكى كه پايه هاى كوه بلند حجون (در مكه) را به لرزه در آورد
واى بر آن ان كه قلب رسول جن و انس را جريحه دار كردند! پس اى شيعيان من! هميشه و هر چه در توان داريد آنان را لعنت كنيد
آفتاب آسمان
اى دريغ از پيكر عريان او
پيكر در خاك و خون غلطان او
سر به روى نيزه همچون آفتاب
آفتاب از روى او شد در حجاب
آفتابى كرد او تير و سنان
چون شعاع آفتاب آسمان
محشرى اندر قتلش جلوه گر
آفتابش نيزه بالاى سر
گر بگويم آفتاب است آن جناب
كى بود صد پاره جسم آفتاب
يا بگويم ماه تابان، كى قمر
زخم ها دارد انجم بيشتر
نيست مهر و مه، ولى از يك نگاه
نوربخشد هر زمان بر مهر و ماه
نور عينين و ضياء نيرين
شهيد مظلوم، ابى عبدالله الحسين (12)
سفارش امام حسين به امام سجاد عليه السلام
از امام سجاد عليه السلام نقل شده است كه فرمود: پدرم در روز شهادتش ‍ مرا به سينه چسبانيد در حالى كه خون از سراپايش مى جوشيد و به من فرمود: اى فرزندم! اين دعا را كه تعليم مى كنم حفظ كن كه آن را مادرم فاطمه زهرا عليه السلام به من تعليم كرد و او از رسول خدا و رسول خدا از جبرئيل نقل كرده اند. هنگامى كه حاجت بسيار مهم و غمى بزرگ و امرى عظيم و دشوار به تو رو كند بگو: بحق يس و القرآن الحكيم و بحق طه و القرآن العظيم، يامن يقدر على حوائج السائلين، يا من يعلم ما فى الضمير، يا منقسا عن المكروبين، يا مفرجا عن المغمومين، يا راحم الشيخ الكبير، يا رازق الطفل الصغير، يامن لايحتاج الى التفسير صل على محمد و ال محمد وافعل بى كذا و كذا (13)
نامه امام حسين عليه السلام به امام سجاد عليه السلام
روايت شده كه امام حسين عليه السلام در روز عاشورا دختر بزرگ تر خود فاطمه عليه السلام را خواست. نامه اى به او داد و او را مامور كرد كه آن را به برادرش على بن الحسين عليه السلام تسليم نمايد. از صادق آل محمد صلى الله عليه و آله پرسيدند كه در آن نامه چه چيز نوشته بود؟ فرمود: به خدا قسم آنچه را كه مردم تا فناى دنيا و روز قيامت احتياج داشته اند در آن نامه نوشته بود. (14)
---------------------------
1-كامل بهائى، ج 2، ص 283
2-ذريعه النجاه، گرما وردى، ص 94، قمقام زخار، ص 235، امالى صدوق، ص 96 لواعج الاشجان، لهوف، ص 75، بحار، ج 9ص 339 منطق الحسين، ص 66 احقاق الحق، با عبارات مختلف
3-منطق الحسين عليه السلام، ص 179
4-منتخب التواريخ، ص 237
5-استقامت، ص 127
6-اقتباس از قصه كربلا، ص 326
7-از آتشكده نير تبريزى
8-مقتل ابى مخنف، ص 90، اسرار الشهاده، ص 424، معالى السبطين، ج 2، ص 21 آمده است: امام حسين عليه السلام در حالى كه روى زمين افتاده بود و حدود سه ساعت از نيمروز در خون خود غوطه ور بود، رو به آسمان نموده مى گفت: پروردگارا صبر كردم بر قضاى تو، هيچ معبودى جز تو نيست، اى فريادرس بيچارگان. (اسرار حسينيه، آيه ملا حبيب شريف كاشانى، ص 74)
9-منتهى الامال، ج 1 ص 724 - 728
10-شهيد كربلا، آيه الله العظمى حاج سيدتقى طباطبائى قمى، ج 1، ص 197
11-ياران كوچك امام حسين عليه السلام، سيد احمد موسوى وادقانى، ص 132، به نقل از اسرار الشهاده فاضل دربندى ص 462 و دمعه الساكبه حاج ملا باقر بهبهانى ص 350 و معالى السبطين محمد مهدى مازندرانى ج 2 ص 31
12-اشك روان، بر امير كاروان، ترجمه الخصائص الحسينيه، چاپ ششم، ص 70
13-قصه كربلا، خطيب توانا حجه الاسلام و المسلمين حاج شيخ على نظرى منفرده ص 359، به نقل از نفس المهموم، ص 347
14-اثبات الوصيه، ص 210
------------------------
على ربانى خلخالى

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page