فصل سوم: وقايع بعد از شهادت

(زمان خواندن: 9 - 17 دقیقه)

به ياد لب تشنه پدر آب نخورد!
عصر عاشورا كه دشمنان براى غارت به خيمه ها رفتند، در درون خيمه ها مجموعا 23 كودك از اهل بيت عليه السلام را يافتند.
به عمر سعد گزارش دادند كه اين 23 كودك بر اثر شدت تشنگى در خطر مرگ هستند
عمر سعد اجازه دد به آن ها آب بدهند. وقتى كه نوبت به حضرت رقيه عليه السلام رسيد آن حضرت ظرف آب را گرفت و دوان دوان به سوى قتلگاه حركت كرد. يكى از سپاهيان دشمن پرسيد: كجا مى روى؟ حضرت رقيه عليه السلام فرمود: بابايم تشنه بود. مى خواهم او را پيدا كنم و برايش آب ببرم. او گفت: آب را خودت بخور پدرت را با لب تشنه شهيد كردند!
حضرت رقيه عليه السلام در حاليكه گريه مى كرد، فرمود: پس من هم آب نمى آشامم. (1)
كنار سجاده، چشم به راه پدر بود!
از كتاب سرور المومنين نقل شده است: حضرت رقيه عليه السلام هر بار هنگام نماز، سجاده پدر را پهن مى كرد، و آن حضرت بر روى آن نماز مى خواند. ظهر عاشورا نيز، طبق عادت، سجاده پدر را پهن كرد و به انتظار نشست. ولى پس از مدتى، ناگهان شمر وارد خيمه شد.
رقيه عليه السلام به او گفت: آيا پدرم را نديدى؟ شمر بعد از آنكه آن كودك را در كنار سجاده، چشم به راه پدر ديد، به غلام خود گفت: اين دختر را بزن! غلام به اين دستور عمل نكرد. شمر خود پيش آمد و چنان سيلى به صورت آن نازدانه زد كه عرش خداوند به لرزه در آمد
سيلى مزن به صورتم
اى خصم بد منش، مزن تازيانه ام
من از كنار كشته بابا نمى روم
من با على اكبر و عباس آمده ام
از اين ديار، بيكس و تنها نمى روم
تنها فتاده چنين در بيابان و بى كفن
من سوى شام همره سرها نمى روم
سيلى مزن به صورتم اى شمر بى حيا
من بى على اكبر و ليلا نمى روم (2)
اسب امام حسين عليه السلام
اسب امام حسين عليه السلام در اطراف جسد نيمه جان آن حضرت گردش ‍ مى كرد و پيشانى خود را به خون آن جناب آلوده مى ساخت. ابن سعد فرياد زد: اين اسب را بگيريد، اين از اسبان پيغمبر صلى الله عليه و آله است.
سواران پيرامون او را گرفتند. اسب بر آنها تاخت و گروهى از مردم و چند اسب را هلاك كرد. ابن سعد گفت: صبر كنيد ببينيم چه مى كند. هنگامى كه از او دست برداشتند بار ديگر به طرف سيدالشهدا عليه السلام رفت و صورت خود را به خون هاى آن حضرت آغشته كرد و فرياد زد.
اسب امام حسين عليه السلام بعد از اين به طرف خيام طاهرات آمد و با فرياد خود زنان را از خيمه ها بيرون كرد. هنگامى كه زنان اسب را به حال غير عادى و زين واژگون ديدند از خيمه ها بيرون ريختند و به سر و صورت خود مى زدند و فرياد برآوردند و با حال پريشان به طرف ميدان دويدند و فرياد وامحمدا و يا عليا! از هر طرف بلند بود.
به ناگه رفرف معراج آن شاه
كه با زين نگون شد سوى خرگاه
بر و بالش پر از خون ديده گريان
تن عاشق كشش آماج پيكان
به رويش صيحه زد دخت پيمبر
كه چون شد شهسوار روز محشر
كجا افكنديش چون است حالش
چه با او كرد خصم بد سگالش
مر آن آدم وش پيكر بهيمه
همى گفت الظليمه الظليمه
سوى ميدان شد آن خاتون محشر
كه جويا گردد از حال برادر
ندانم چون بدى حالش در آن حال
نداند كس بجز داناى احوال
راوى گفت: پس ام كلثوم عليه السلام دست بر سر گذاشت و بانگ ندبه و عويل برداشت و مى گفت:
وا محمداه و اجداه و انبياه وا ابا القاسماه واعلياه واجعفرا واحمزتاه واحسناه هذا حسين بالعراء صريع بكربلا محزوز الراس من القفا مسلوب العمامه و الراد و آنقدر ندبه و گريه كرد تا غش كرد. و حال ديگر اهل بيت نيز چنين بوده و خدا داند حال اهل بيت آن حضرت را كه در آن هنگام چه بر آنها گذشت كه احدى را ياراى تصور و بيان تقرير و تحرير آن نيست.
و فى الزياره المرويه عن الناحيه المقدسه:
و اسرع فرسك شاردا الى خيامك قاصدا مهمهما باكيا فلما راين النسا جوادك مخزيا و نظرن سرجك عليه ملويا برزن من الخدور ناشرات الشعور على الخدود لاطمات و عن الوجوه سافرات و بالعويل داعيات و بعد العز مذللات و الى مصرعك مبادرات و الشمر جالس على صدرك مولع سيفه على نحرك قابض على شيبتك بيده ذابح لك بمهنده قد سكنت حواسك و خفيت انفاسك و رفع على القناه راسك
راوى گفت چون لشكر آن حضرت را شهيد كردند به جهت طمع ربودن لباس او بر جسد مقدس آن شهيد مظلوم روى آوردند، پيراهن شريفش را اسحاق (لعين) ابن حيوه حضرمى برداشت و بر تن پوشيد و مبروص شد و موى سر و رويش ريخت، و در آن پيراهن زياده از صد و ده سوراخ تير و نيزه و شمشير بود. عمامه آن حضرت را اخنس بن مرثد (لعين) و به روايت ديگر جابر بن يزيد از دى برداشت و بر سر بست ديوانه يا مجذوم شد. و نعلين مباركش را اسود بن خالد (لعين) ربود. و انگشتر آن حضرت را بجدل بن سليم لعين با انگشت مباركش قطع كرد و ربود.
مختار بسزاى اين كار دستها و پاهاى او را قطع نمود و گذاشت او را در خون خود بغلطد تا به جهنم واصل گرديد. و قطيفه خز آن حضرت را قيس بن اشعث لعين برد و از اين جهت او را قيس القطيفه ناميدند.
روايت شده كه آن ملعون مجذوم شد و اهل بيت او از كناره كردند و او را در مزابل افكندند و هنوز زنده بود كه سگها گوشتش را مى دريدند.
زره آن حضرت را عمر سعد ملعون بر گرفت و وقتى كه مختار او را بكشت آن زره را به قاتل او ابو عمره بخشيد، و چنين مى نمايد كه آن حضرت را دو زره بوده زيرا گفته اند كه زره ديگرش را مالك بن بسر ربود و ديوانه شد. و شمشير آن حضرت را جميع بن الخلق اودى، و به قولى اسود بن حنظله تميمى، و به روايتى فلافس نهشلى برداشت، و اين شمشير غير از ذوالفقار است زيرا كه ذوالفقار يا امثال خود از ذخاير نبوت و امامت مصون و محفوظ است.
محدث قمى رحمه الله گويد كه در كتب مقاتل ذكرى از ربودن جامه و اسلحه ساير شهدا رضوان الله عليهم نشده، لكن آنچه به نظر مى رسد آن است كه اجلاف كوفه ابقا بر احدى نكردند و آن چه بر بدن آنها بود ربودند.
ابن نما گفته كه حكيم بن طفيل لعين جامه و اسلحه حضرت عباس عليه السلام را ربود.
در زيارت مرويه صادقيه شهدا است و سلبو كم لابن سميه و ابن آكله الاكباد. در بيان شهادت عبدالله بن مسلم دانستى كه قاتل او از تيرى كه به پيشانى آن مظلوم رسيده بود نتوانست بگذرد و به آن زحمت آن تير را بيرون آورد چگونه تصور مى شود كسيكه از يك تير نگذرد از لباس و سلاح مقتول خود بگذرد (3)
زينب عليه السلام در حالى كه فرياد و شيون مى كرد گفت: كاش آسمان بر زمين فرود مى آمد و كاش كوه ها از هم پراكنده مى شد و سپس خود را به طرف امام حسين عليه السلام كشانيد. در اين هنگام عمر بن سعد با گروهى از يارانش به او نزديك شدند. زينب عليه السلام فرياد زد: اى فرزند سعد، حسين كشته مى شود و تو به آن منظره نگاه مى كنى. ابن سعد روى خود را برگردانيد و اشك از چشمش جارى شد.
زينب فرياد بر آورد: آيا در ميان شما يك نفر مسلمان نيست؟ كسى جواب او را نداد در اين هنگام ابن سعد فرياد زد: برويد حسين با راحت كنيد. شمر جلو دويد و بر سينه آن حضرت نشست و با شمشير خود چند ضربه بر بدن آن جناب زد و سپس سر مباركش را بريد. (4)
ديدن عجايب مرد اسدى
مردى از بنى اسد كه پس از حركت لشكر كوفه از ميدان جنگ كربلا ديدن كرده بود مى گفت: من در پيرامون آن بدن هاى به خون آغشته انوار فروزانى ديدم كه از هر طرف روشنى داشت و ارواح پاكى كه پيرامون آن ابدان پاك را گرفته بودند.
در آن ميان شيرى مهيب را ديدم كه در ميان بدن هاى متلاشى شده حركت مى كند. خود را به بدن مقدس امام عليه السلام رسانيد و خود را به خون او آغشته كرد و بدنش چسبيد.
اين حيوان فرياد مى زد و ناله ها داشت. من از اين وضع ترسيدم، زيرا هرگز چنين منظره اى را نديده بودم كه حيوان درنده اى بابدن هاى پاره پاره شده اين گونه رفتار كند. و مى گويد: در گوشه اى خود را مخفى كردم تا بنگرم عاقبت چه كارى انجام خواهد داد. هر چه نگريستم از شير درنده جز فرياد و ناله چيزى نديدم. اين مرد گويد: چيزى كه موجب تعجب من شد اين بود كه در هنگام نيمه شب شمع هاى فروزانى ديدم كه زمين را فراگرفته و فرياد و ناله از هر سو به گوش مى رسيد. (5)
زينب عليه السلام كنار پيكر بى سر امام حسين عليه السلام
خورشيد روز دهم محرم سال 61 هجرى غروب كرد و زمين كربلا در خون غرق و شريف ترين و پاكيزه ترين پيكرها پاره پاره پراكنده روى زمين افتاده بود. ماه بى نور پريده رنگ از زير ابرها بيرون آمد.
در روشنايى بى رنگ ماه، زينب با دسته اى از كودكان و گروهى از زنان بيوه شده و داغديده در ميان قطعات پراكنده پيكرهاى پاره پاره مى گشتند. يكى در پى دست عزيزش مى گشت، ديگرى بازوى شوهر بزرگوارش را مى جست، سومى پاى برادر والامقامش را پيدا مى كرد.
و زينب با دلى سوزان و جگرى گدازان مى ناليد و جدش رسول خدا صلى الله عليه و آله را به كمك مى طلبيد و مى گفت: اين امام حسين است كه آغشته به خون بر زمين كربلا افتاده، اعضايش قطعه قطعه، سرش از تن جدا، عمامه و ردايش به تاراج رفته. پدرم به فداى سردارى كه لشكرگاهش غارت شده، و خيمه هايش در بيابان تكه تكه و پاره پاره افتاده. پدرم به فداى غريبى كه غايب نيست تا اميد بازگشتش را داشته باشم و بيمار نيست تا اميد بهبودى اش را بدارم. بلكه پيكر پاره پاره اش در برابر چشمم روى زمين افتاده. جانم به فداى غمديده اى كه با غم جان داد و تشنه كامى كه با لب تشنه سرش را بريدند، جانم به فداى كسى كه محاسنش خون چكان بود:
پرچم حق روز عاشوراى حق
نصب شد بر مركز شوراى حق
صف كشيده عده اى پروانه وار
دور آن خورشيد نور افزاى حق
مى دهد استاد دانشگاه دين
درس قرآن، درس استيفاى حق
هر فداكارى براى ثبت نام
مى كند با خون خود امضاى حق
پيرو قرآن گروهى حق پرست
جان به كف سوداگر سوداى حق
(كهنموئى) هر مسلمان غيور
مرد حق باشد كند اجراى حق
لشكر ابن زياد در جايى كه چندان دور نبود شب نشينى داشتند و باده گسارى مى كردند و در پرتو روشنايى مشعل ها سرهاى جدا شده و اموال به يغما گرفته را مى شمردند.
صدايى شنيده مى شد كه به كسى كه سر امام را جدا كرده بود مى گفت: حسين بن على پسر فاطمه دخت رسول خدا را كشتى، كسى را كشتى كه بزرگوارترين مرد عرب بود. او خواست سلطنت اينان را براندازد. اكنون نزد اميران خود شو و پاداش بگير كه اگر همه خزينه هاى خود را به پاداش كشتن او به تو بدهند كم داده اند. جواب او اين كه برفت و بر در خيمه عمر سعد بايستاد و فرياد برآورد:
اوقر ركابى فضه و ذهبا
انى قتلت السيد المحجبا
قتلت خير الناس اما و ابا
و خيرهم اذ ينسبون نسبا (6)
بايد كه خورجين اسبم را از زر و سيم پر كنى، زيرا كه من آن سرور عالى مقام را كشتم. كشتم كسى را كه پدر و مادرش بهترين مردم بودند، و بهترين و پاكيزه ترين نسب ها را داشت.
مى گويند در اين جا داستان به پايان مى رسد. داستان هفتاد و سه تن شهيدى كه ساعت هاى بسيارى در برابر چهار هزار تن پايدارى كردند و تا آخرين فردشان كشته شد. زمانى گذشت و پيش از آن كه براى آنها قبرى بسازند كه اعضاى پراكنده آنها را جمع كنند، دلسوخته اى برايشان گذر كرد و گفت:
وقف على اجدائمهم و مجالهم
فكان الحشى ينفض و العين سماجه
لعمرى لقد كانوا مصاليت فى الوغى
سراعا الى الهيجا حماه خصارمه
تاسوا على نصر ابن بنت نبيهم
باسيافهم اساد غيل ضراغمه
و ما ان راى الراوون افضل منهم
لدى الموت سادات و زهرا قمامه
بر سر مزار شهدا و ميدان جنگ بايستادم. دل از غم پاره پاره مى شد و ديده اشك مى ريخت. به جان خودم كه آنها در ميدان جنگ دلاورانى بودند كه با جوان مردى براى جانبازى مى دويدند و با شرافت، در يارى پسر پيغمبر استقامت كردند، و شيران بيشه اى بودند كه شمشير به دست گرفته بودند. هنوز ديده بينندگان برتر از آنها نديده، چرا كه با سرورى و بزرگوارى و جوانمردى به سوى مرگ رفتند.
از كسانى كه در اين صحنه نمايان شدند به جز زينب عليه السلام كسى نماند. زينبى كه در سراسر اين مصيبت دردناك آنى از ديده ما پنهان نبود، او به تنهايى با رفتار جاويدانش در تاريخ باقى است، زينب بانوى كربلا. زينب در كنار برادر بود كه نخستين غريو دشمن را شنيد، آن دم كه برادرش به خواب رفته بود. ولى زينب بيدار بود و خواب نداشت. زينب از بيمار پرستارى مى كرد و محتضر را دلدارى مى داد و براى مى گريست.
زينب كسى است كه از آغاز كشتار تا اننجام آن در كنار برادرش حسين عليه السلام ديده شد. (7) زينب ناله از دل كشيد و گفت: حسين جان ما را به چه كسى سپردى
اى خفته خوش به بستر خون ديده باز كن
احوال ما ببين و سپس خواب ناز كن
اى وارث سرير امامت به پاى خيز
بر كشتگان بى كفن خود نماز كن
طفلان خود به لجه بحر بلا نگر
دستى به دستگيرى آنان دراز كن
برخيز صبح شام شد اى مير كاروان
ما را سوار بر شتر بى جهاز كن
يا دست ما بگير از اين دشت پر هراس
بار ديگر روانه به سوى حجاز كن
يكدسته دل شكسته بندش به دست بسته
اى يك جهان برادر وى نور هر دو ديده
چون حال زار خواهر چشم فلك نديده
خورشيد برج عصمت شد در حجاب ظلمت
پشت سپهر حشمت از بار غم خميده
در دانه بانوى دهر بى پرده شهره شهر
دوران چه كرده از قهر با ناز پروريده
اى لاله دل ما اى شمع محفل ما
برنى مقابل ما سر بر فلك كشيده
بنگر به حال اطفال در دست خصم پامال
چون مرغ بى پر و بال كز آشيان پريده
يكدسته دل شكسته بندش به دست بسته
يك حلقه زار و خسته خارش به پا خليده
گردون شو نگر نسر ديوانه عقل رهبر
ليلى اسير و اكبر در خاك و خون تپيده
دست سكينه بر دل پاى رباب در گل
كافتاده در مقابل اصغر گلو دريده
بر بسته دست تقدير بيمار را به زنجير
عنقاى قاف و نخجير هرگز كسى شنيده
آهش زند زبانه روزانه و شبانه
از ساغر زمانه زهر الم چشيده
رفتم به كام دشمن در بزم عام دشمن
داد از كلام دشمن خون از دلم چكيده
كردند مجلس آرا ناموس كبريا را
صاحبدلان خدا را دل از كفم رميده
گر مو به مو ببويم آرام دل نجويم
از آنچه شد نگويم با آن سر بريده
زان لعل عيسوى دم حاشا اگر زنم دم
كز جان و دل دمادم ختم رسل مكيده
علامه غروى كمپانى
شهادت پيشواى شهيدان درسى براى پيروان آن حضرت
امام حسين و عاشورا، دو كلمه پرمعنا و تكان دهنده با يك دنيا خاطرات غم انگيز آموزنده، فراموش نشدنى، چرا فراموش نمى شود؟ براى اين كه پيشواى جانبازان راه خدا حسين عليه السلام در اين روز تاريخى بزرگ ترين درس ها را به ما داد. درود فراوان به روان پاك و مقدس حسين و ياران فداكار او. چون روز عاشوراعمر سعد از كار قتل امام حسين عليه السلام بپرداخت. سر مبارك آن حضرت را به خولى و حميد بن مسلم سپرد و در همان روز عاشورا ايشان را به نزد ابن زياد روانه كرد و بقيه سرها را نيز در ميان قبايل پخش كرد تا به نزد ابن زياد برند و در نزد او به سوى او تقرب بجويند. خولى به تعجيل تمام حركت كرد. شب يازدهم به كوفه وارد شد، چون در آن وقت شب ملاقات پسر زياد ممكن نبود لاجرم به خانه خود رفت و سر پسر پيغمبر را در مطبخ گذاشت.
از آن طرف عمر سعد شب يازدهم را در كربلا بماند و روز يازدهم تا وقت زوال نيز در كربلا اقامت كرد و بركشتگان سپاه خويش نماز گزارد و همگى را به خاك سپرد و چون روز از نيمه بگذشت، امر كرد كه دختران پيغمبر را بر شتران بى جهاز سوار كردند و ايشان را جون اسيران ترك و روم روان داشتند. چون ايشان را به قتلگاه عبور دادند و نظرشان بر جسد امام حسين عليه السلام و كشتگان افتاد لطمه بر صورت زدند و صدا به صيحه و ندبه برداشتند.
چون بر مقتل رسيدند آن اسيران
به هم پيوست نيسان و حزيران
يكى مويه كنان گشتى به فرزند
يكى شد مو كنان بر سوگى فرزند
يكى از خون به صورت غازه مى كرد
يكى داغ على را تازه مى كرد
به سوگ گلرخان سر و قامت
به پا كردند غوغاى قيامت
نظر افكند چون دخت پيمبر
به پا كردند ساقى كوثر
در حديث معتبر كامل الزياره است كه حضرت سيد سجاد عليه السلام به زائده فرمود: در روز عاشورا كسانى كه با او بودند از اولاد و برادران و ديگر اهل بيت او كشته شدند. پس حرم محترم و زنان مكرم آن حضرت را براى رفتن به جانب كوفه بر شتران سوار كردند. پس من نظر كردم به سوى پدر و اهل بيت او كه در خاك و خون آغشته گشته و بدن هاى طاهر ايشان بر روى زمين است و كسى متوجه دفن ايشان نشده، سخت بر من گران آمد و سينه من تنگى گرفت و حالتى مرا عارض شد كه همى خواست جان از تن من پرواز كند.
عمه ام زينب كبرى عليه السلام چون مرا بدين حال ديد پرسيد: اين چه حالت است كه در تو مى بينم اى يادگار جد و پدر و برادر من؟ مى نگرم تو را كه مى خواهى جان تسليم كنى. گفتم: اى عمه، چگونه جزع نكنم و اضطراب نداشته باشم و حال آنكه مى بينم سيد و آقاى خود و برادران و عموها و عموزادگان و اهل عشيرت خود را كه آغشته به خون در اين بيابان افتاده اند و تن ايشان عريان و بى كفن است و هيچ كس به دفن ايشان نمى پردازد و بشرى متوجه ايشان نمى گردد، گويا ايشان را مسلمان نمى دانند.
عمه ام گفت: از آنچه مى بينى نگران مباش و جزع مكن. به خدا قسم كه اين عهدى بود از رسول خدا به سوى جد و پدر و عم تو صلوات الله عليهم اجمعين و رسول خدا مصائب هر يك را به ايشان خبر داد. به تحقيق كه حق تعالى در اين امت پيمان گرفته و از جماعتى كه فراعنه ارض ايشان را نمى شناسند، اما در نزد اهل آسمانها معروفند كه ايشان اين اعضاى متفرقه و جسدهاى در خون تپيده را جمع كنند و دفن نمايند و در ارض طف بر قبر پدرت سيدالشهدا عليه السلام علامتى نصب كنند كه اثر آن هرگز برطرف نشود و به مرور ايام و ليالى محو نگردد.
هر چند كه سلاطين كفر و اعوان ظلمه در محو آثار آن سعى و كوشش نمايند ظهورش زياده گردد و رفعت و علوش بالاتر خواهد گرفت. (8)
---------------------------
1-ستاره درخشان شام حضرت رقيه دختر امام حسين عليه السلام، ص 201 - 202 براى آگاهى بيشتر از زندگانى كامل حضرت رقيه عليه السلام به كتاب مذكور مراجعه شود.
2-ستاره درخشان شام حضرت عليه السلام دختر امام حسين عليه السلام، ص 203
3-منتهى الامال، ج 1 ص 731، چاپ هجرت
4-چهره خونين، ص 345
5-چهره خونين، ص 387، مدينه المعاجز، ص 263
6-مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 13
7-بانوى كربلا، ص 140
8-وقايع الايام قمى، ص 157
------------------------
على ربانى خلخالى

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page