المیزان جلد هفدهم، طباطبائی ، سید محمد حسین؛
قلا انکم لتکفرون بالذی خلق الارض فی یومین و تجعلون له اندادا ذلک رب العالمین (9)و جعل فیها رواسی من فوقها و بارک فیها و قدر فیها اقواتها فی اربعة ایام سواء للسائلین (10)ثم استوی الی السماء و هی دخان فقال لها و للارض ائتیا طوعا او کرها قالتا اتینا طائعین (11) فقضاهن سبع سماوات فی یومین و اوحی فی کل سماء امرها و زینا السماء الدنیا بمصابیح و حفظا ذلک تقدیر العزیز العلیم (12)
بگو راستی شما به خدایی کفر میورزید که زمین را در دو روز خلق کرد و برای او شریکها قایلمیشوید با اینکه این خدا رب تمامی عوالم است؟(9).و در زمین کوههای ریشهدار قرار داد که قسمت بیرونیاش سر به آسمان کشیده و نیز در زمین آنچهقوت و رزق هست در چهار فصل پدید آورده قوت و رزقی که کفاف همه روزیخواران را بدهد(10).
سپس بر آسمان که در آن هنگام دودی بود بپرداخت و آنگاه به هر دو فرمود: چه بخواهید و چهنخواهید باید تحت فرمان درآیید گفتند به طوع و رغبت تحت فرمانیم(11).پس آسمانها را هفت عدد قرار داد آنهم در دو روز و امر هر آسمانی را در آن وحی کرد و ما آسماندنیا را به فانوسهایی زینت دادیم ستارگانی که هم زینت آسمانند و هم حافظ آن، این است تقدیر خداییکه عزیز و داناست(12).
"قل ء انکم لتکفرون بالذی خلق الارض فی یومین و تجعلون له اندادا..."در این آیه شریفه برای بار دوم به رسول خود دستور میدهد که از مشرکین نسبت بهکفر و شرکشان به خدا پرسش نماید که با اینکه آیات و دلایل وحدانیتخدا در خلقت آسمانهاو زمین و تدبیر امر آن دو روشن است، چرا شرک میورزند؟و این دستور را بعد از پاسخیفرموده که از گفتار مشرکین که گفتند: "قلوبنا فی آکنة"داده بود.
و استفهام در این آیه استفهام تعجبی است، و به همین مناسبت مطلب مورد استفهام رابا حرف"ان"و حرف"لام"تاکید کرد، گویا شخص استفهام کننده به هیچ وجه باورنمیکند که مردمی به خدا کفر بورزند و قائل به شرکایی برای خدا شوند، با اینکه برهان وحجت بر وحدانیت او این قدر روشن است.
"و تجعلون له اندادا" - این جمله تفسیر جمله"لتکفرون بالذی خلق الارض..."است.و کلمه"انداد"جمع"ند"است که معنای مثل را میدهد، و مراد از"جعل انداد"شریک گرفتن برای خداست، شرکایی که در ربوبیت و الوهیت مثل او باشند.
و اگر در جمله"ذلک رب العالمین"با کلمه"ذلک"که مخصوص برای اشاره بهدور است، به خدای تعالی اشاره کرد، برای دور بودن ساحت مقدس او و نزاهتش از داشتنمثل و از نظایر این اوهام است.پس او رب العالمین است، که تدبیر امر تمامی مخلوقات بهدست اوست و با این حال دیگر هیچ مجوزی برای این توهم نیست که غیر او ربی دیگر ومعبودی دیگر باشد.
و مراد از کلمه"یوم"در جمله"خلق الارض فی یومین"پارهای از زمان است، نه دوروز از روزهای معمولی و معهود ذهن ما، چون روز از نظر ما ساکنان زمین عبارت است ازمقدار حرکت کره زمین به دور خودش، که یک دور آن را یک روز(و یا به عبارتی: یکشبانه روز)مینامیم، و احتمال اینکه مراد از دو روز در آیه چنین روزی باشد احتمالی استوجوهی که در باره تقدیر روزیها در چهار روز(و قدر فیها اقواتها فی اربعة ایام)و جمع بین آن و اینکه خلقت زمین و آسمانها در شش روز بوده، گفته شده استفاسد و فسادش بر همه روشن.پس - همان طور که گفتیم - مراد از روز پارهای از زمان است واطلاق روز بر پارهای از زمان بسیار شایع است، از آن جمله کلام خدای تعالی است کهمیفرماید: "و تلک الایام نداولها بین الناس" (2) و نیز میفرماید: "فهل ینتظرون الا مثل ایامالذین خلوا من قبلهم" (3) ، و امثال این موارد که ایام در پارهای از زمان اطلاق شده است.
پس مراد از دو روزی که خدا در آن زمین را آفریده دو قطعه از زمان است که در آنتکون زمین و زمین شدن آن تمام شده.و اگر آن را دو قطعه از زمان خواند، نه یک قطعه، برایاین است که دلالت کند بر اینکه زمین در تکون نخستینش، دو مرحله متغایر را طی کرده: یکی مرحله خامی و کالی و دوم مرحله پختگی و رسیده شدن.و یا به عبارتی دیگر: یکیمرحله ذوب بودن، و دیگری مرحله منجمد شدن، و امثال این تعبیرها.
"و جعل فیها رواسی من فوقها..."این آیه شریفه عطف است بر جمله"خلق الارض فی یومین"و فاصله شدن دو جمله: "و تجعلون له اندادا"و"ذلک رب العالمین"، بین معطوف و معطوف علیه، ضرری ندارد، برای اینکه جمله اول میخواهد جمله"لتکفرون"را تفسیر کند و جمله دوم میخواهداستفهام شگفتانگیز را توجیه نماید.
و کلمه"رواسی"صفتی است برای موصوفی تقدیری، یعنی برای"جبال"که در کلامنیامده و تقدیر کلام"جبالا رواسی"است، یعنی: و قرار داد در زمین کوههایی ریشهدار وثابت.
"و بارک فیها" - یعنی و در زمین خیر بسیاری قرار داد که موجودات زنده روی زمیناز نبات و حیوان و انسان در زندگی خود انواع بهرهها را از آن خیرات میبرند.
گفتهاند: در ظرف"اربعةایام - چهار روز"چیزی حذف شده که (4) مربوط به کلمه"قدر"است و تقدیر کلام"و قدرالاقوات فی تتمة اربعة ایام من حین بدء الخلق"میباشد، یعنی خداوند ارزاق روزیخواران رادر تتمه چهار روز از حین آغاز خلقت مقدر فرمود.در نتیجه دو روز به خلقت زمین پرداخت و دو روز هم - که تتمه چهار روز است - به تقدیر ارزاق.
ولی بعضی (5) گفتهاند: ظرف"اربعة ایام"متعلق به حصول ارزاق است، البته تقدیرمضاف هم یعنی کلمه"تتمه"نیز به حال خود باقی است، در نتیجه تقدیر کلام چنینمیشود: "و قدر حصول اقواتها فی تتمة اربعة ایام"، یعنی خداوند پدید آوردن ارزاق را در تتمهچهار روز مقدر فرمود، که ظرف چهار روز ظرف برای خلقت زمین و پدید آوردن ارزاق هر دواست.
بعضی دیگر گفتهاند: ظرف مزبور متعلق است به حصول همه اموری که در آیه شریفهذکر شده، هم قرار دادن کوهها، و هم برکتدار کردن آنها و تقدیر کلام این است که حصولهمه اینها در تتمه چهار روز بوده.ولی این توجیه مستلزم حذف کردن و تقدیر گرفتن بیشتریاست.
و زمخشری در کشاف ظرف را متعلق به مبتدا و خبری گرفته که هر دو حذف شدهاندو دیگر مانند چند وجه قبلی مضافی در تقدیر نگرفته و به گفته وی تقدیر کلام چنین میشود"کل ذلک کائن فی اربعة ایام - همه اینها در چهار روز بوده"، و در نتیجه جمله"فی اربعةایام"از قبیل خلاصهگیری از کلام میشود، گویا فرموده: خدا زمین را در دو روز، و ارزاقروزیخواران و سایر حیوانات را هم در دو روز آفرید، در نتیجه همه اینها در چهار روز بوده (6).
مفسرین در پاسخ این سؤال که چرا آیه را حمل نکنیم بر این که قرار دادن کوهها و یاتقدیر ارزاق در چهار روز بوده؟ گفتهاند: برای این که لازمهاش این میشود که مجموع خلقتزمین و آنچه در آن است در شش روز انجام شده باشد، و چون بعد از این آیه میفرماید که: "آسمانها در دو روز خلق شده"، در نتیجه مجموع هشت روز میشود، در حالی که قرآنکریم مکرر فرموده که مجموع خلقت آسمانها و زمین در شش روز بوده، ناگزیر باید این وجهرا حمل بر یکی از وجوه سابق کرد، آن وقت اشکال حذف و تقدیری که بر آنها وارد بود بر ایننیز وارد میشود.
و انصاف قضیه این است که آیه شریفه یعنی جمله"و قدر فیها اقواتها فی اربعة ایام سواءللسائلین"ظهورش در غیر آن چیزی است که مفسرین گفتهاند: قرائنی که در پیرامون آن هستتایید میکند که مراد از تقدیر اقوات زمین در چهار روز، تقدیر آن در چهار فصل است که مقصود از سؤال در: "سواء للسائلین"استعداد ذاتی و احتیاج طبیعی نباتات و حیوانات و انسان استبر حسب ظاهر حس به دنبال میل شمالی و جنوبی خورشید پدید میآید.پس ایام چهارگانههمان فصول چهارگانه است.
و اما ایامی که در این آیات برای خلقت آسمانها و زمین آمده، چهار روز است دو روزبرای خلقت زمین، و دو روز برای به پا داشتن آسمانهای هفتگانه، بعد از آنکه دود بود، و اماایامی که در آن اقوات درستشده ایام تقدیر اقوات است، نه خلقت آنها، و آنچه که در کلامخدای تعالی مکرر آمده این است که خدای تعالی آسمانها و زمین را در شش روز آفریده، نهمجموع خلق و تقدیر را.پس حق این است که ظرف مزبور تنها قید برای جمله اخیر است ودیگر نه حذفی لازم میآید، و نه تقدیری، و مراد بیان تقدیر ارزاق زمین در چهار فصل سالاست.
"سواء للسائلین" - کلمه"سواء"مفعول مطلق است برای فعلی تقدیری، و معنایشاین است که: اقوات تقدیر شده فراهم شد، فراهم شدنی مخصوص، برای محتاجان.ممکن همهستحال باشد از اقوات و معنایش این باشد که: خدا اقوات را تقدیر کرد، در حالی که برایمحتاجان یکسان و برابر بود، به طوری که همه از آن استفاده کنند، نه زیاد بیاید و نه کم.
و منظور از"سائلین"انواع نباتات و حیوانات و انسان است که همه در بقای خودمحتاج به ارزاقند و به اعتبار این احتیاج ذاتی آنان را"سائل - درخواست کننده"خواند، چونبا زبان حال از پروردگار خود رزق میخواهند.
آری هر چند ظاهر این دو آیه شریفه این است که تنها در باره صاحبان عقل سخنمیگوید و لیکن از آن دو و مخصوصا از آیه دومی برمیآید که مراد از سؤال - همان طور کهگفتیم - احتیاج و استعداد است.و بنا بر این که چنین باشد، آیه عمومیتخواهد داشت و شاملنبات هم میشود و اگر ضمیر صاحبان عقل را آورده، از باب غلبه دادن جانب آنان است.
و آیه"و اتیکم من کل ماسالتموه" (7) نیز دلالت دارد بر اینکه منظور از این درخواست، درخواست زبانی نیست، بلکهدرخواست طبیعت و ذات آنهاست" (8).
معنای جمله: "ثم استوی الی السماء"و بیان اینکه مفاد کلمه"ثم"تاخر زمانی خلقت آسمان نیست"ثم استوی الی السماء و هی دخان فقال لها و للارض ائتیا طوعا او کرها قالتااتینا طائعین"کلمه"استوی" - به طوری که راغب (9) گفته - وقتی با کلمه"علی"متعدی شود معنایاستیلاء و تسلط را میدهد، مانند آیه"الرحمن علی العرش استوی - رحمان بر عرش مسلطاست"و چون با کلمه"الی"متعدی گردد، معنای رسیدن به چیزی را میدهد.
و نیز در مفردات گفته: (10) کلمه"کره" - به فتحه کاف - به معنای مشقتی است که ازخارج و به اکراه و اجبار دیگران بر آدمی تحمیل شود، ولی کلمه"کره" - به ضمه کاف - بهمعنای مشقتی است که از ناحیه خود انسان برسد.
پس معنای اینکه فرمود: "ثم استوی الی السماء"این است که خدا سپس متوجهآسمان شد، و به امر آن بپرداخت.و منظور از توجه به آسمان خلق کردن آن است، نه اینکهبدانجا رود، چون قصد مکانی جز با انتقال قاصد از مکانی به مکانی دیگر و از جهتی به جهتدیگر تصور ندارد، و خدای تعالی از چنین چیزی منزه است.
و ظاهر اینکه جمله را با کلمه"ثم"عطف کرد، این است که خلقت آسمانها بعد ازخلقت زمین بوده.و لیکن بعضی گفتهاند کلمه"ثم"که بعدیت را میرساند، صرفا بعدیت درخبر را میرساند، نه بعدیت به حسب وجود و تحقق را.مؤید این قول آیه" ام السماء بنیها...والارض بعد ذلک دحیها اخرج منها ماءها و مرعیها و الجبال ارسیها" (11) است که خلقت زمین رابعد از آسمان میداند.
بعضی (12) گفتهاند: این آیات سوره نازعات دلالت ندارد بر اینکه خلقت زمین بعد ازآسمان بوده، چون آیات مزبور گستردن زمین را بعد از آسمان میداند، نه خلقت آن را.ولیاین اعتراض وارد نیست، برای اینکه زمین کروی شکل است و گستردن آن به جز خلقتش بهاین شکل نمیتواند باشد.
علاوه بر این، آیات مزبور بعد از گستردن زمین، به اخراج آب و چراگاه زمین وریشهدار کردن کوههایش اشاره کرده و این عینا همان مطلبی است که جمله"و جعل فیها توضیح در مورد فرمان خداوند به آسمان و زمین(ائتیا طوعا او کرها)و تخییر آن دو بین آمدن به طوع یا کرهرواسی من فوقها و بارک فیها و قدر فیها اقواتها"، در آیات مورد بحث بیان میکند، چون دراین آیات قرار دادن کوهها در زمین و برکت دادن به زمین و تقدیر ارزاق را با خلقت زمین یکجابیان کرده و سپس خلقت آسمان را با کلمه"ثم"به آن عطف کرده.پس دیگر نمیتوانیم اینکلمه را به معنای بعدیت زمانی بگیریم.به عبارت سادهتر: در آیات مورد بحث کلمه"ثم"ظهور در این دارد که خلقت آسمانها بعد از زمین بوده و در آیات سوره"نازعات"کلمه"بعدذلک"نیز ظهور دارد در اینکه خلقت زمین(که گفتیم با دحو و گستردن آن یکی است)، بعد ازخلقت آسمانها بوده، ولی ظهور جمله"بعد ذلک"روشنتر، و قویتر از ظهور کلمه"ثم"دربعدیت است - و خدا داناتر است.
"و هی دخان" - این جمله حال است از کلمه"سماء"و جمله چنین معنا میدهد: خدای تعالی متوجه آسمان شد، تا آن را بیافریند، در حالی که چیزی بود که خدا نامش را دودگذاشت و آن مادهای بود که خدا به صورت آسمانش در آورد و آن را هفت آسمان کرد، بعد ازآن که از هم متمایز نبودند و همه یکی بودند.و به همین مناسبت در آیه مورد بحث آن را مفردآورد و فرمود: "ثم استوی الی السماء"و نفرمود: "الی السموات".
"فقال لها و للارض ائتیا طوعا او کرها" - حرف"فاء"که بر سر این جمله آمده، آنرا فرع ما قبل کرده - که همان توجه خدا به سوی آسمان باشد - و چون بدون شک مورد و مقام آیهمورد تکوین است، در نتیجه اینکه به آسمان و زمین فرمان میدهد که"ائتیا طوعا او کرها چه بخواهید و چه نخواهید باید بیایید"، کلمه و فرمان تکوینی است، نه اینکه خداوند چنینسخنی گفته باشد، بلکه همان امر تکوینی است که در هنگام ایجاد موجودی صادر میکند وآیه"انما امره اذا اراد شیئا ان یقول له کن فیکون" (12) از آن خبر میدهد.
و مجموع دو جمله"ائتیا..."و جمله"اتینا..."که اولی فرمان خدا و دومی پاسخزمین و آسمان است، صفت ایجاد و تکوین را ممثل میکند، تا فهم مردم ساده آن را درککند.و به طوری که از کلام خدای تعالی استفاده میشود، علم را برای تمامی موجودات قائلاست، چیزی که هستسخن گفتن خدا با هر چیزی به حسب حال آن چیز و مناسب با آناست، و بنا بر این جمله مورد بحث که یکی از مواردی را که خدا با موجودات سخن گفتهحکایت میکند حقیقتی تحلیلی خواهد بود.
و ما در مباحث قبلی مقداری در باره این مطلب بحث کردهایم، و - ان شاء الله تعالی -مقداری دیگر در تفسیر آیه"قالوا انطقنا الله الذی انطق کل شیء"آیه 21 از همین سوره بحثخواهیم کرد.
و اینکه بعضی از مفسرین گفتهاند: "مراد از فرمان"ائتیا"این است که آثار و منافعخود را ظاهر سازند، نه امر به موجود شدن و تکوین یافتن باشد"، صحیح نیست، برای اینکهتکون آسمان را هنوز بیان نکرده و بعدا بیان میکند و معنا ندارد قبل از اینکه آن را بیان کند، امر کند که آثار و منافع خود را ظاهر سازد.
در جمله"ائتیا طوعا او کرها"آمدن را بر آن دو واجب کرده و مخیرشان کرده بهاینکه به طوع بیایند و یا به کراهت، و این را میتوان به وجهی توجیه کرد، به اینکه منظور از"طوع"و"کره" - که خود نوعی قبول کردن و نکردن و ملایمت و سازگاری و عدم آن است، این باشد که آسمان و زمین موجود شوند، چه اینکه قبلا استعداد آن را داشته باشند، و چهنداشته باشند. در نتیجه جمله"ائتیا طوعا او کرها"کنایه میشود از اینکه چارهای جز هستیپذیرفتن ندارند و هستشدن آن دو امری است که به هیچ وجه تخلف پذیر نیست، چه بخواهندو چه نخواهند چه درخواست داشته باشند و چه نداشته باشند، باید موجود شوند.آسمان و زمینهم این فرمان را پذیرفتند و پاسخ گفتند که ما امر تو را پذیرفتیم، اما نه به کراهت، یعنی نهبدون داشتن استعداد قبلی و قبول ذاتی، بلکه با داشتن آن و بدین جهت گفتند"اتینا طائعین"یعنی ما، استعداد پذیرفتن هستی را داریم.
و اینکه بعضی (13) از مفسرین گفتهاند: "جمله"طوعا او کرها"در مقام تمثیل اینحقیقت است که تاثیر قدرت خدای تعالی در آسمان و زمین حتمی است و محال است آن دواز پذیرفتن آن تاثیر امتناع ورزند، نه اینکه بخواهد برای آسمان و زمین طوع و کراهتی اثباتکند"تفسیر صحیحی نیست، برای اینکه در جمله بعدی که میگویند"اتینا طائعین"، با آنمنافات دارد، چون اگر جمله اولی در مقام اثبات کراهت و طوع برای آسمان و زمین نباشد، معنا ندارد که آسمان و زمین در پاسخ برای خود اثبات طوع کنند.
"قالتا اتینا طائعین" - این جمله پاسخی است از آسمان و زمین، به خطابی که خدایتعالی به ایشان فرمود و در آن اظهار میدارند: ما به اختیار و طوع پذیرفتیم.و اگر کلمه"طائعین"را که مخصوص صاحبان عقل است به کار برد، با اینکه آسمان و زمین دارای عقلنیستند، بدین جهت است که مقام، مقام مخاطبه و جواب است و این دو مقام مخصوصدارندگان عقل است.
معنای اینکه در باره خلقت آسمانها فرمود: "فقضیهن سبع سموات..."و اگر این کلمه را به صیغه جمع آورد، با اینکه جا داشت بگویند"اتینا طائعین - مادو تن به طوع و رغبت آمدیم"بعید نیست برای این بوده که خواستهاند اظهار تواضع کنند وخود را از سایر مخلوقات خدا که آنها نیز مطیع امر اویند متمایز و جدا حساب نکنند و بدینجهت به لسان جمع پاسخ دادهاند، نظیر اینکه نمازگزار با اینکه یک نفر است، میگوید: "ایاک نعبد و ایاک نستعین" (14).
در آیات مورد بحث بعد از آنکه خلقت و تدبیر امر آسمان را بیان کرده، مع ذلک درآیه مورد بحث آسمان را دو باره با زمین شرکت داده، با اینکه جا داشت تنها سخن از زمین بهمیان آورد، و این خالی از این اشعار نیست که بین آن دو نوعی ارتباط در وجود و اتصال درنظام هست، و همین طور هم هست چون فعل و انفعال و تاثیر و تاثر در بین تمامی اجزای عالممشهود است.
و در اینکه فرمود"فقال لها و للارض ائتیا"که احتمالات در آن گذشت به هر حالاین اشاره را دارد که کلمه"ثم"در جمله"ثم استوی"تاخر رتبی کلام را میرساند، نهبعدیت زمانی را.
"فقضیهن سبع سموات فی یومین و اوحی فی کل سماء امرها"معنای اصلی"قضاء"، جدا کردن چند چیز از یکدیگر است.و ضمیر"هن"بهآسمانها برمیگردد.و جمله"سبع سموات"حال از ضمیر است.و ظرف"فی یومین"متعلقاست به جمله" فقضاهن"، در نتیجه جمله مزبور میفهماند که آسمانی که خدا متوجه آن شد، به صورت دود بود و امر آن از نظر علیتیافتن وجود مبهم و غیر مشخص بود و خدای تعالی امرآن را متمایز کرد و آن را در دو روز هفت آسمان قرار داد.
بعضی (15) از مفسرین گفتهاند: کلمه"قضاء"در این آیه معنی گردانیدن را متضمناست و در نتیجه"سبع سموات"مفعول دوم آن است.وجوه دیگری هم در این آیه ذکرکردهاند که نقل آنها اهمیتی ندارد.
و این آیه شریفه با آیه قبلیش ناظر به تفصیل اجمالی است که در آیه"ا و لم یر الذینکفروا ان السموات و الارض کانتا رتقا ففتقناهما" (16) متعرض آن بود.
مراد از"وحی"و مقصود از امر آسمانها در جمله: "و اوحی فی کل سماء امرها""و اوحی فی کل سماء امرها" - بعضی (17) از مفسرین گفتهاند: منظور از امر آسمان کهمیفرماید: خدا به هر آسمانی امر آن را وحی کرد، آثاری است که استعداد داشتن آن راداشته و یا حکمت اقتضاء میکرده آن آثار را داشته باشد، مثل اینکه فرشتگانی در آنجاباشند، یا ستارهای در آن خلق شود، و یا امثال این.و کلمه"وحی"به معنای خلقت و ایجاداست و جمله مورد بحث عطف است بر جمله"قضاهن"و میخواهد این را هم مقید به زمان آنکند و بفرماید: وحی در هر آسمان نیز در همان دو روز صورت گرفت.و معنای جمله موردبحث این است که: خداوند در همان دو روز موجودات در هر آسمانی را، که یا ملائکه بودند، یا ستاره، و یا غیر آن، بیافرید.
ولی خواننده عزیز خود متوجه است که معنا کردن"وحی"به خلقت و معنا کردن"امر"به موجودات داخل آسمانها از قبیل فرشته و یا ستاره، عنایت بسیاری لازم دارد که بدوندلیل روشن نمیتوان از آن کلمات این معانی را اراده کرد و همچنین مقید کردن جمله عطفشده به دو روز که در جمله معطوف علیه مذکور بود، نیز دلیل میخواهد.
بعضی (18) دیگر گفتهاند: مراد از امر آسمانها، تکلیف الهی متوجه به اهل هر آسماناست که همان ملائکه ساکن در آن باشد و معنای"وحی"همان معنای معروفش است.ومعنای جمله این است که: خدای تعالی به اهل هر آسمانی و ملائکهای که در آنند اوامری درباره عبادت وحی فرمود.
اشکال این وجه هم این است که اگر عبارت آیه شریفه"اوحی الی کل سماء"بود، باز ممکن بود بگوییم مراد از"وحی"همان وحی معمول است، ولی فرموده: "اوحی فی کلسماء"و این عبارت با آن معنا آن طور که باید نمیسازد.
بعضی (19) دیگر گفتهاند: مراد از امر آسمان، آن چیزی است که خدا از آسمان خواسته.
و این وجه در حقیقت به یکی از دو وجه قبلی رجوع میکند، چون اگر منظور از"وحی"خلقو ایجاد باشد، این وجه به وجه اول برمیگردد و اگر معنای معروفش باشد به وجه دومیبرگشت میکند.
پس باید فکر دیگری کرد، و از آیات دیگر کمک گرفت، از آیاتی که در آن به امرآسمانها اشارهای رفته، معنایی دقیقتر فهمیده میشود.اینک آن آیات: "یدبر الامر من السماء الی الارض ثم یعرج الیه" (20) ، "الله الذی خلق سبع سموات و من الارض مثلهن یتنزل الامربینهن" (21) ، "و لقد خلقنا فوقکم سبع طرائق و ما کنا عن الخلق غافلین" (22).
از آیه اولی استفاده میشود که آسمان مبدا امری است که به وجهی از ناحیه خدایتعالی به زمین نازل میشود و آیه دوم دلالت دارد بر اینکه امر از آسمانی به آسمانی دیگر نازلمیشود تا به زمین برسد و آیه سوم میفهماند که آسمانها راههایی هستند برای سلوک امر ازناحیه خدای صاحب عرش و یا آمد و شد ملائکهای که حامل امر اویند، همچنان که آیه"تنزل الملائکة و الروح فیها باذن ربهم من کل امر" (23) و آیه"فیها یفرق کل امر حکیم" (24) ، نیزتصریح دارند به اینکه امر خدا را ملائکه از آسمان به زمین میآورند.
و اگر مراد از"امر"، امر تکوینی خدای تعالی باشد که عبارت است از کلمه ایجاد، همان طور که از آیه"انما امره اذا اراد شیئا ان یقول له کن"(25) نیز استفاده میشود، در اینصورت اگر آیات را به یکدیگر ضمیمه کنیم، و این معنا را افاده میکند که: منظور از امر الهیکه در زمین اجرا میشود، عبارت است از خلقت و پدید آوردن حوادث که آن حوادث راملائکه از ناحیه خدای صاحب عرش حمل نموده و در نازل کردنش طرق آسمان را طیمیکنند، تا از یک یک آسمانها عبور داده و به زمین برسانند.
و به طوری که از آیه شریفه"حتی اذا فزع عن قلوبهم قالوا ما ذا قال ربکم قالوا الحق وهو العلی الکبیر" (26) استفاده میشود: امر خدای تعالی را ملائکه هر آسمان حمل میکند و بهملائکه آسمان پایینتر تحویل میدهد، که در تفسیر سوره"سبا" پیرامون این معنا بحثشد.ونیز به طوری که از آیه شریفه"و کم من ملک فی السموات" (27) ، و آیه شریفه"لا یسمعون الی وجه اینکه فرمود"سماء دنیا"را با"مصابیح"آراستیم.
الملاء الاعلی و یقذفون من کل جانب" (28) ، استفاده میشود آسمانها مسکن ملائکه است.
در نتیجه امر خدا یک نسبت به تک تک آسمانها دارد، به اعتبار ملائکهای که در آنساکنند و نسبتی هم به هر فرقه از فرقههای ملائکه دارد، به اعتبار اینکه حامل آن امرند.وخداوند امر را به آنان تحمیل کرده، یعنی به ایشان وحی فرموده، چون در آیه"انما قولنا لشیءاذا اردناه ان نقول له کن" (29) امر خدای را قول خدا خوانده.
در نتیجه از آنچه گفته شد معلوم گردید که معنای آیه"و اوحی فی کل سماء امرها"این شد که خدای سبحان در هر آسمانی امر الهی را که منسوب و متعلق به آن آسمان است بهاهلش، یعنی ملائکه ساکن در آن، وحی میکند.و اما اینکه کلمه"یومین"در آیه ظرفباشد، هم برای خلقت آسمانهای هفتگانه، و هم برای این وحی، هیچ دلیلی از الفاظ آیه بر آندلالت نمیکند.
"و زینا السماء الدنیا بمصابیح و حفظا ذلک تقدیر العزیز العلیم"در این آیه شریفه کلمه"سماء"را مقید به دنیا کرد و فرمود: آسمان دنیا را باچراغهایی زینت دادیم تا دلالت کند بر اینکه آن آسمانی که قرارگاه ستارگان است، نزدیکترین آسمان به کره زمین است، چون به حکم آیه"خلق سبع سموات طباقا" (30) آسمانهاطبقه طبقه و بعضی فوق بعض دیگر قرار دارند.
و از ظاهر اینکه فرموده: آن را با چراغهایی زینت دادیم، و اینکه در آیه"انا زیناالسماء الدنیا بزینة الکواکب" (31) صریحا فرموده که آن چراغها عبارتند از ستارگان، برمیآید کهستارگان، همه در آسمان دنیا و پایینتر از آن قرار دارند، و برای زمین مانند قندیلهایی هستندکه آویزان شده باشند.
بعضی (32) از مفسرین گفتهاند: کواکب در همه آسمانها هست، ولی از آنجایی که برایمردم روی زمین چنین به نظر میرسد که در آسمان دنیا میدرخشند، از این جهت آنها رازینت آسمان دنیا خواند.و این حرف صحیح نیست، برای اینکه اگر ستارگان در همه آسمانها پراکنده بودند، با در نظر گرفتن اینکه آسمانها صاف و شفافند، باید ستارگان برای تمامیآسمانها زینت باشند، نه تنها آسمان دنیا.
و اما اینکه آیه"ا لم تروا کیف خلق الله سبع سموات طباقا و جعل القمر فیهن نورا وجعل الشمس سراجا" (33) ماه و خورشید را نور و چراغ هفت آسمان خوانده، دلیل نمیشود براینکه ماه و خورشید در هفت آسمان نور و چراغند، بلکه از آنجا که روی سخن با ما بوده کهشب و روز از نور این دو کره استفاده میکنیم، آن دو را نور و چراغ نامیده.و در جای دیگر نیزفرموده: "و جعلنا سراجا وهاجا" (34).
"و حفظا" - یعنی و ما آسمانها را از شیطانها حفظ کردیم، همچنان که در جای دیگرفرموده: "و حفظناها من کل شیطان رجیم الا من استرق السمع فاتبعه شهاب مبین" (35).
"ذلک تقدیر العزیز العلیم" - این جمله اشاره به نظم و ترتیبی است که در سابق(آیات اواسط سوره که در باره آسمان و زمین و ستارگان بود)بحثشد.
گفتاری در تکمیل مطالب (راجع به آسمانها و اینکه آسمانها منزلگاه ملائکه است)
از آنچه گذشت چند نکته به دست آمد: اول اینکه: آنچه از ظاهر آیات - البته فراموش نشود که میگوییم ظاهر نه صریح استفاده میشود این است که آسمان دنیا از بین آسمانهای هفتگانه عبارت است از آن فضاییکه این ستارگان بالای سر ما در آن قرار دارند.
دوم اینکه: این آسمانهای هفتگانه نامبرده، همه جزو خلقت جسمانیاند و خلاصههمه در داخل طبیعت و ماده هستند، نه ماورای طبیعت چیزی که هست این عالم طبیعتهفت طبقه است که هر یک روی دیگری قرار گرفته و از همه آنها نزدیکتر به ما، آسمانیاست که ستارگان و کواکب در آنجا قرار دارند و اما آن شش آسمان دیگر، قرآن کریم هیچحرفی در بارهشان نزده، جز اینکه فرموده روی هم قرار دارند.
سوم اینکه: منظور از آسمانهای هفتگانه، سیارات آسمان و یا خصوص بعضی از آنهااز قبیل خورشید و ماه و غیر آن دو نیست.
چهارم اینکه: اگر در آیات و روایات آمده که آسمانها منزلگاه ملائکه است، و یاملائکه از آسمان نازل میشوند، و امر خدای تعالی را با خود به زمین میآورند، و یا ملائکه بانامه اعمال بندگان به آسمان بالا میروند، و یا اینکه آسمان درهایی دارد، که برای کفار بازنمیشود و یا اینکه ارزاق از آسمان نازل میشود، و یا مطالبی دیگر غیر اینها، که آیات وروایات متفرق بدانها اشاره دارد، بیش از این دلالت ندارد که امور مزبور نوعی تعلق و ارتباط باآسمانها دارند.اما اینکه این تعلق و ارتباط نظیر ارتباطی که مابین هر جسمی با مکانآن جسم میبینیم، بوده باشد، آیات و روایات هیچ دلالتی بر آن ندارد، و نمیتواند هم داشتهباشد، چون جسمانیت مستلزم آن است که محکوم به نظام مادی جاری در آنها باشد، همانطور که عالم جسمانی محکوم به دگرگونی، تبدل و فنا و سستی است، آن امور هم محکوم بهاین احکام بشود.
آری امروز این مساله واضح و ضروری شده که کرات و اجرام آسمانی هر چه و هرجا که باشند، موجودی مادی و عنصری جسمانی هستند که آنچه از احکام و آثار که در عالمزمینی ما جریان دارد، نظیرش در آنها جریان دارد.و آن نظامی که در آیات شریفه قرآن برایآسمان و اهل آسمان ثابتشده و آن اموری که در آنها جریان مییابد، و در تفسیر آیات موردبحث بدانها اشاره شد، هیچ شباهتی به این نظام عنصری و محسوس در عالم زمینی ما ندارد، بلکه به کلی منافی با آن است.
علاوه بر این، اصلا در روایات آمده: ملائکه از نور خلق شدهاند و غذایشان تسبیح خدااست.
و اینکه خلقتشان چگونه است، و اینکه خلقت آسمانها و آسمانیان چطور است هیچشباهت و ربطی با نظام جاری در زمین ندارد.
پس ملائکه برای خود عالمی دیگر دارند، عالمی است ملکوتی که(نظیر عالم مادیما)هفت مرتبه دارد، که هر مرتبهاش را آسمانی خواندهاند و آثار و خواص آن مراتب را آثار وخواص آن آسمانها خواندهاند، چون از نظر علو مرتبه و احاطهای که به زمین دارند، شبیه بهآسمانند که آن نیز نسبت به زمین بلند است و از هر سو زمین را احاطه کرده و این تشبیه را بدانجهت کردهاند که درکش تا حدی برای سادهدلان آسان شود.
بحث روایتی
درالدر المنثور آمده که: ابن جریر، از ابو بکر روایت کرده که گفت: یهود نزدرسول خدا(ص)شدند و گفتند: ای محمد! به ما خبر ده ببینیم خداونددر این ایام ششگانه چه خلق کرده؟فرمود: در روز یک شنبه و دو شنبه زمین را و در سهشنبهکوهها را و در چهار شنبه شهرها و ارزاق و نهرها و آبادیها و خرابیها را.و در پنجشنبه تا سهساعت از روز جمعه در ساعت اول اجلها و در ساعت دوم آفتها و در ساعتسوم آدم راآفرید.گفتند: اگر تکمیلش کنی درست گفتی.رسول خدا(ص)فهمیدمنظورشان چیست، خشمگین شد و در نتیجه آیه"و ما مسنا من لغوب فاصبر علی ما یقولون"نازل گشت (36).
.و در بعضی از اخبار شیعه نیز (37) آمده.و اینکه در این روایتیهودیان گفتند: درست گفتیاگر تکمیلش کنی، منظور یهود این بوده که آن جناب بر طبق عقاید یهودیان بفرماید: و روز روایاتی در باره آغاز خلقت عالمشنبه که خدای تعالی از کار خلقت فارغ شد استراحت کرد و به این جهت رسول خدا(ص) ناراحتشد.
و از نظر ما این روایات بوی جعل میدهد، به چند دلیل: اول اینکه: در این روایات آمده که یهود پاسخ رسول خدا(ص)را پسندید و آن را موافق عقاید خود یافت، در حالی که موافق نیست زیرا در تورات در سفرتکوین آمده که: خدای تعالی نور و ظلمت و شب و روز را در یکشنبه آفرید و آسمان را دردوشنبه، و زمین و دریاها و گیاهان را در سهشنبه، و خورشید و ماه و ستارگان را در چهار شنبه وجنبندگان دریا و مرغان را در پنجشنبه و حیوانات صحرا و انسان را در جمعه، و در نتیجه در روزشنبه به فراغت و استراحت پرداخت.
در اینجا ممکن است کسی بگوید: از کجا که تورات امروز و تورات زمان رسول خدا(ص)یکی بوده، ممکن است با آن فرق داشته باشد، لیکن این اشکالوارد نیست.
دوم اینکه: پدید آمدن روزهای هفته که عبارت است از یک روز با شب همان روز، مولود حرکت وضعی زمین به دور محور خودش است که از هر یک بار که به دور خود دور میزند، یک شب و یک روز پدید میآید، چون همیشه یک طرفش رو به خورشید است و یک طرفشپشت به خورشید.بنا بر این دیگر چه معنا دارد که قبل از آنکه خدای تعالی آسمانها و آسمانیانو زمین را خلق کرده و آن را کرهای دوار و متحرک ساخته باشد، شنبه و یکشنبهای وجودداشته باشد؟نظیر این اشکال در خلقت آسمانها نیز میآید، که قبل از خلقت آن و خلقتآسمانها که یکی از آنها خورشید است، دوشنبهای وجود داشته باشد.
سوم اینکه: در این روایات یک روز را برای خلقت کوهها قرار داده و حال آنکهخلقت کوهها تدریجی بوده.و همچنین نظیر این اشکال در خلقتشهرها و نهرها و رزقها وارداست، چون آنها نیز به تدریج درستشده، نه در یک روز.
و در روضه کافی به سند خود از محمد بن عطیه از امام ابی جعفر(ع)روایت کرده که فرمود: خدای تعالی نخست آن مادهای را که تمامی اشیاء را از آن درستکرده، بیافرید و آن عبارت بود از آب که تمامی اشیاء را مولود آن دانسته، ولی دیگر برای آبنسبتی و مادهای که خلقتش را به آن نسبت دهد قرار نداده.و از جمله چیزهایی که از آبخلق کرده باد است.
خدای تعالی باد را که از آب پدید آورد، بر آب مسلط کرد، تا شکم آب را پاره کند و آب را بر هم زند تا کف کند، آن قدر که خود خدا میخواست کف کند، سپس از آن کفزمینی سفید و پاکیزه که در آن هیچ بلندی و پستی و هیچ سوراخ و برآمدگی و هیچ درختنبود، درست کرد و آنگاه آن را در هم پیچیده روی آب قرار داد.
و سپس از آب آتش را بیافرید، آتش نیز شکم آب را باز کرده و آن را بر هم زد، تابخار و دودی از آن برخاست، آن قدر که خود خدا میخواست برخیزد و سپس از آن دودآسمانی صاف و شفاف بیافرید، که در آن هیچ برآمدگی و سوراخی نبود، این است کهمیفرماید: "و السماء و ما بناها" (38).
مؤلف: در این معنا روایاتی دیگر نیز هست.و ممکن است مضمون آنها را و نیزمضامین آیات را به فرضیات مسلمه علوم امروزی تطبیق کرد، فرضیاتی که در باره آغاز خلقتعالم و هیات آن دارند، چیزی که هست از آنجایی که حقایق قرآنی را نمیتوان با حدس وفرضیات علمی محدود کرد، لذا متعرض این تطبیق نشدیم، بله اگر روزی این فرضیات آن قدرقطعی و مسلم شد که به صورت برهان علمی درآمد، آن وقت ممکن است در مقام تطبیق آن باآیات قرآنی برآمد.
و در نهج البلاغه است که: یکی از شواهد خلقت او، آفرینش آسمانها است که بدونپایه و ستونی استوار و پا بر جا است. خدای سبحان آنها را دعوت کرد، بدون درنگ و به فوریتاجابت کردند، در حالی که مطیع و معترف به ربوبیتش بودند و اگر اقرار آنها به ربوبیتخدای تعالی نبود و به اطاعتش گردن ننهاده بودند، خدای تعالی آنها را محل عرش خودنمیکرد، و مسکن فرشتگان خویش و محل صعود کلمه طیب و عمل صالح بندگانشنمیساخت (39).
و در کتاب کمال الدین به سندی که به فضیل رسان دارد، از او روایت کرده کهگفت: محمد بن ابراهیم نامهای به امام صادق(ع)نوشت و در آن عرضه داشت: مارا از فضل و برتری که شما اهل بیت دارید خبر بده.امام صادق(ع)در پاسخشنوشت: ستارگان امان اهل آسمان هستند، به طوری که اگر از بین بروند، وعدهای که به اهلآسمان داده شده فرا میرسد و همه نابود میگردند و رسول خدا(ص)فرمود: اهل بیت من هم امان اهل زمینند، اگر اهل بیت من از زمین رخت بربندد، آن وعدهای که خدا داده، به امت من خواهد رسید (40).
مؤلف: این معنا در روایات بسیاری وارد شده.
و در بحار از کتاب الغارات و او به سند خود از ابن نباته، روایت کرده که گفت: ازامیر المؤمنین(ص)پرسیدند: فاصله بین زمین و آسمان چقدر است؟فرمود بهقدری که چشم کار کند و به مقداری که نفرین مظلوم بالا رود (41).
مؤلف: و این پاسخ امام(ع)از لطائف کلمات آن جناب است که هم بهظاهر آسمان اشاره کرده و هم به باطن آن که بیانش گذشت.
_____________________________________________
(1)این پاداش که میبینید از پیش جزای شما بود و کوشش شما قابل تقدیر بود.سوره دهر، آیه 22.
(2)ما این ایام را در بین مردم جابجا میکنیم.سوره آل عمران، آیه 140.
(3)پس آیا در انتظار آنند که همان ایامی که امتهای گذشته داشتند داشته باشند.سوره یونس، آیه 102.
(4)مجمع البیان، ج 9، ص 5.
(5)تفسیر ابی السعود، ج 8، ص 5.
(6)تفسیر کشاف، ج 4، ص 188.
(7)هر چه را که درخواست کنید به شما داده.سوره ابراهیم، آیه 34.
(8)چون میبینیم که کفار مانند سایرین مصداق جمله"من فی السموات و الارض"هستند، بااینکه به زبان از خدا سؤال و درخواست نمیکنند.پس معلوم میشود منظور از این سؤال، درخواست ذاتیمحتاجان است.(مترجم).
(9)مفردات راغب، ماده"سوا".
(10)مفردات راغب، ماده"کره".
(11)آیا خلقتشما سختتر استیا آسمان که خدا بنایش کرد...و بعد از آن زمین را بگسترد، آب و چراگاه آن را بیرون نمود و کوههای ریشهدار در آن پدید آورد.سوره نازعات، آیه 27 - 30.
(12)تفسیر منهج الصادقین، ج 8، ص 176.
(12)سوره یس، آیه 82.
(13)تفسیر کشاف، ج 4، ص 189.
(14)ما تو را میپرستیم و از تو یاری میخواهیم.سوره حمد، آیه 5.
(15)روح المعانی، ج 24، ص 103.
(16)آیا کسانی که کافر شدند ندیدند که آسمانها و زمین یکپارچه بود، ما آنها را از هم جداکردیم.سوره انبیاء، آیه 30.
(17 و 18)روح المعانی، ج 24، ص 103.
(19)تفسیر تبیان، ج 9، ص 110.
(20)خدای تعالی امر را از آسمان تا زمین تدبیر میکند، و سپس به سوی آن صعود مینماید.سورهالم سجده، آیه 5.
(21)الله آن کسی است که هفت آسمان و از زمین نیز مثل آن بیافرید که امر از بین آنها نازلمیشود.سوره طلاق، آیه 12. (22)با اینکه ما بر بالای سر شما هفت طریقه خلق کردیم، آن وقت چگونه ما از خلق غافلمیشویم.سوره مؤمنون، آیه 17. (23)ملائکه و روح در آسمانها به اذن
پروردگارشان هر امری را نازل میکنند.سوره قدر، آیه 4.
(24)در آن هر امر مقتضی تفصیل داده میشود.سوره دخان، آیه 4.
(25)سوره یس، آیه 83.
(26)سوره سبا، آیه 23.
(27)چه بسیار فرشتگان که در آسمانهایند.سوره نجم، آیه 26.
(28)سخن ملائکه آسمانها به گوش آنان نمیرسد و اگر بخواهند گوش دهند از هر طرف به قهررانده شوند.سوره صافات، آیه 8. (29)قول ما در باره هر چیزی که ارادهاش کنیم این است که بگوییم باش.سوره نحل، آیه 40.
(30)هفت آسمان را طبقه به طبقه آفرید.سوره ملک، آیه 3.
(31)سوره صافات، آیه 6.
(32)روح البیان، ج 8، ص 238.
(33)آیا نمیبینند چگونه خدا هفت آسمان را روی هم آفرید و ماه را در آنها نور و خورشید را چراغکرد.سوره نوح، آیه 15 و 16.
(34)ما چراغی روشن درست کردیم.سوره نباء، آیه 13.
(35)ما آنها را از هر شیطانی رانده شده حفظ کردیم، مگر شیطانی که استراق سمع کند کهبلافاصله شهابی روشن دنبالش میکند.سوره حجر، آیه 17 و 18.
(36 و 37)الدر المنثور، ج 5، ص 360.
(38)روضه کافی، ج 8، ص 94، ح 67.
(39)نهج البلاغه(صبحی الصالح)، خطبه 182.
(40)کمال الدین، ج 1، ص 205، ح 17.
(41)بحار الانوار، ج 55، ص 93، ح 14.
دیدگاهها
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا