محمد بن يوسف گنجى شافعى در آخر باب 58 كفايه الطالب فى مناقب اميرالمؤمنين على بن ابى طالب عليه السلام (1) و امام احمد بن حنبل در مسند (2) و بخارى در صحيح (3) و حميدى در جمع بين الصحيحين و شيخ سليمان بلخى حنفى در ينابيع المودة (4) از مناقب خوارزمى و امام فخر رازى در اربعين (5) و محب الدين طبرى در رياض النضرة (6) و خطيب خوارزمى در مناقب (7) و محمد بن طلحه شافعى در مطالب السؤول (8) و امام الحرم در ذخائر العقبى (9) نقل مى نمايد: اتى عند عمر بن الخطاب ـ رضى اللّه عنه ـ امرأة حاملة فسئلها فاعترف بالفجور فامر بها بالرجم. فقال على لعمر سلطانك عليها فما سلطانك على الذى فى بطنها فخلا سبيلها وقال عجزت النساء ان يلدن عليا ولولا علىّ لهلك عمر وقال اللهم لاتبقنى لمعضلة ليس لها علىّ حيا.(10)
*************************
1-كفايه الطالب، ص 105، باب 58.
2-مسند احمد، ج 1، ص 143.
3-صحيح بخارى، ج 2، ص 251.
4-ينابيع المودة، ج 1، ص 227، باب 14.
5-الاربعين فخر رازى، ص 466.
6-رياض النضرة، ج 2، ص 196.
7-مناقب خوارزمى، ص 81، ح 65.
8-مطالب السؤول، ص 13.
9-ذخائر العقبى، ص 80.
10-زن حامله اى را نزد خليفه عمر بن الخطاب آوردند. پس از او سؤال نموده، اعتراف كرد به زنا. امر داد كه رجم و سنگسارش نمايند. پس على عليه السلام به خليفه فرمود: «حكم تو درباره او مجرى [لازم الاجرا] است، ولى بر طفلى كه در رحم دارد تو را تسلطى نمى باشد؛ زيرا آن بچه بى گناه است، قتلش جايز نيست زن را رها كردند به راه خود رفت. آنگاه عمر گفت: «عاجزند زنان عالم كه بزايند مثل و مانند على عليه السلام. اگر على عليه السلام نبود عمر هلاك شده بود» و نيز گفت: «خدايا مرا مگذار در امر پيچيده و مشكلى كه على عليه السلام زنده نباشد در آن امر!»
امر نمودن عمر به رجم زن حامله و منع نمودن على او را
- بازدید: 5321