از جمله طرقى كه به وسيله رسول اكرم صلى الله عليه و آله افاضه فيض بر على عليه السلام شد، كتاب مهر شده اى است كه جبرئيل براى آن حضرت آورده؛ چنان چه علامه محقق مورخ مقبول القول فريقين، ابوالحسن على بن الحسين مسعودى در كتاب اثبات الوصيه مفصلاً نقل مى نمايد كه خلاصه اش اين است: انزل اللّه جل و علا اليه صلى اللّه عليه و آله من السماء كتابا مسجلا نزل به جبرئيل مع امناء الملائكة؛ يعنى جبرئيل با امناى ملائكه كتاب مسجلى از جانب پروردگار ـ جل و علا ـ براى پيغمبر آورد [و] عرض كرد اشخاصى كه نزد شما حاضرند از مجلس خارج شوند الا وصى شما تا كتاب وصيت را تقديم نمايم. فامر رسول اللّه من كان عنده فى البيت بالخروج ماخلا اميرالمؤمنين وفاطمة والحسن والحسين عليهم السلام فقال جبرئيل يا رسول اللّه ان اللّه يقرء عليك السلام ويقول لك هذا كتاب بما كنت عهدت وشرطت عليك واشهدت عليك ملائكتى وكفى بى شهيدا فارتعدت مفاصل سيدنا محمد مصطفى صلى اللّه عليه و آله فقال هو السلام ومنه السلام واليه يعود السلام.(1)
آنگاه آن كتاب را از جبرئيل گرفت، داد به على. بعد از قرائت فرمود: «اين عهد پروردگار من است به سوى من و امانت اوست؛ به تحقيق كه رسانيدم و ادا نمودم پيام حق را.»
اميرالمؤمنين عرض كرد: «من هم شهادت مى دهم، پدر و مادرم فداى تو باد! تبليغ و نصيحت و راستى بر چيزى كه گفتى و شهادت مى دهد به اين معنا، گوش و چشم و گوشت و خون من.»
آنگاه حضرت به على عليه السلام فرمود: «بگير، اين وصيت من است از جانب پروردگار و قبول بنما او را از من و ضمانت بنما براى خداوند تبارك و تعالى و براى من است وفاى به آن.» على عرض كرد: «قبول نمودم بر ضمانت و بر خداوند است كه مرا يارى نمايد.»
و شرط شده است در آن كتاب بر اميرالمؤمنين عليه السلام كه: الموالاة لاولياء اللّه والمعاداة لاعداء اللّه والبرائة منهم والصبر على الظلم و كظم الغيظ واخذ حقك منك و ذهاب خمسك وانتهاك حرمتك وعلى ان تخضب لحيتك من راسك بدم عبيط فقال اميرالمؤمنين قبلت ورضيت وان انتهكت الحرمة وعطلت السنن ومزق الكتاب وهدمت الكعبة وخضبت لحيتى من راسى صابرا محتسبا.(2)
آنگاه جبرئيل و ميكائيل [و] ملائكه مقربين را بر اميرالمؤمنين شاهد و گواه گرفت و به حسن و حسين و فاطمه عليهم السلام رسانيد. آنچه را به على عليه السلام رسانيده بود و شرح داد تمام وقايع را براى آنها. پس مهر نمود آن وصيت نامه را به مهرهاى طلايى كه آتش نديده و آن را داد به على عليه السلام.
وفى الوصية سنن اللّه جل وعلا وسنن رسول اللّه وخلاف من يخالف ويغير ويبدل وشىء شىء من جميع الامور والحوادث بعده و هو قول اللّه عزوجل وكل شىء احصيناه فى امام مبين ـ (3) انتهى.
خلاصه اميرالمؤمنين عليه السلام و ائمه معصومين عليهم السلام از ذريه آن حضرت كه عترت طاهره عليهم السلام بودند، آنچه داشتند از رسول خدا صلى الله عليه و آله داشتند و تمام علوم آن حضرت در نزد آنها بوده و اگر غير از اين بود، على عليه السلام را باب علم خود معرفى نمى نمود و امر نمى فرمود، اگر مى خواهيد از علم من بهره برداريد، بايد برويد در خانه على بن ابى طالب عليه السلام.
و اگر آن حضرت داراى علوم عاليه رسول اللّه صلى الله عليه و آله نبود و احاطه بر جميع علوم نداشت، در حضور دوست و دشمن نداى سلونى قبل از تفقدونى نمى داد؛ چه آن كه اتفاقى فريقين است كه احدى جز اميرالمؤمنين نداى سلونى نداده و دعوى اين مقام اختصاص به شخص آن حضرت داشته كه در مقابل سؤالات اشخاص از علوم ظاهر و باطن، بازنمانده و غير از آن حضرت هر كس چنين ادعايى نموده، رسوا و مفتضح گرديده.
چنان چه حافظ ابن عبدالبر مغربى آندلسى در كتاب استيعاب فى معرفة الاصحاب گويد: ان كلمة سلونى قبل ان تفقدونى ما قالها احد غير على بن ابى طالب عليه السلام الا كان كاذبا.(4)
چنانچه ابوالعباس احمد بن خلكان شافعى در وفيات و خطيب بغدادى در تاريخ خود آورده اند كه روزى مقاتل بن سليمان كه از اعيان علماى شما و بسيار حاضر جواب در همه چيز بوده، بالاى منبر در حضور عامه مردم گفت سلونى عما دون العرش؟ (5)
شخصى سؤال كرد كه چون حضرت آدم عليه السلام عمل حج به جاى آورد، در موقع تقصير و حلق، رأس سرش را كه تراشيد؟ مقاتل متفكر و از جواب واماند و ساكت شد. ديگرى پرسيد مورچه در وقت جذب غذا به وسيله روده جذب مى كند يا به وسيله ديگر؟ اگر به وسيله روده است، روده هاى او در كجاى بدنش قرار گرفته. مقاتل متحير ماند چه جواب گويد. ناچار گفت: «خداوند اين سؤال را به دل شما انداخته تا من رسوا گردم به سبب عجبى كه در زيادتى علم پيدا كردم و از حد خود تجاوز نمودم.»
بديهى است اين ادعا را بايد كسى بنمايد كه از عهده هر جوابى برآيد و بالقطع و اليقين، واجد اين مقام احدى در امت نبوده جز اميرالمؤمنين على بن ابى طالب عليه السلام؛ چون باب علم رسول اللّه صلى الله عليه و آله بوده. فلذا مانند خود آن حضرت محيط بر ظواهر و بواطن امور و آگاه بر علوم اولين و آخرين بوده و به همين جهت با قدرت تمام نداى سلونى مى داد و در مقام جواب سؤال ها هم برمى آمد كه اينك وقت اجازه تمام آنها را نمى دهد.
و احدى از صحابه چنان ندايى ندادند الا اميرالمؤمنين على عليه السلام؛ چنان چه امام احمد بن حنبل در مسند (6) و موفق بن احمد خوارزمى در مناقب (7) و خواجه كلان حنفى در ينابيع المودة (8) و بغوى در معجم و محب الدين طبرى در رياض النضرة (9) و ابن حجر در صواعق (10) از سعيد بن مسيب نقل نموده اند كه گفت: لم يكن من الصحابه يقول سلونى الا على بن ابى طالب عليه السلام؛ يعنى احدى از صحابه نگفت سؤال كنيد از من (به طور كلى) مگر على بن ابى طالب عليه السلام.
*************************
1-پس امر فرمود رسول خدا صلى الله عليه و آله به حاضرين كه همگى از حجره بيرون برويد به استثناى على و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام آن گاه جبرئيل عرض كرد: خداوند به شما سلام مى رساند و مى فرمايد: اين عهدنامه اى است كه با تو پيمان بستم و ملائكه گواهى دادند.
كلام جبرئيل كه به اينجا رسيد بدن آن حضرت به لرزه درآمد و فرمود: اوست سلام و از او است سلام و به طرف اوست برگشت سلام.
2-دوستى با دوستان خدا و دشمنى با دشمنان خدا و برائت و بيزارى از آن ها [و] بردبارى بر جور و ستم و فرونشاندن آتش غيظ و غضب، وقتى كه حق مسلم تو را از تو سلب نمايند و خمس تو را تصرف كنند و حرمت تو را نگاه ندارند و محاسنت را با خون سرت رنگين كنند.
در پاسخ اميرالمؤمنين عليه السلام عرض كرد: «راضى شدم و قبول كردم كه اگر حرمت مرا نگاه ندارند و سنت را تعطيل و احكام كتاب را پاره و كعبه را خراب و محاسنم را از خون سرم خضاب كنند. صبر و بردبارى و تحمل نمايم. الجواهرالسنية، ص 359.
3-و از مندرجات آن وصيت نامه است، سنت هاى خدا و رسول خدا صلى الله عليه و آله و مخالفت كردن با مخالفين و آنان كه احكام را تغيير دهند و دستورات را تبديل نمايند و بدون استثنا از هر امرى از امور و تحولات روزگار در آن وصيت نامه مندرج بوده و از اسرار بين رسول اللّه صلى الله عليه و آله و آن حضرت است و همان است كه در قرآن مجيد به اين نكته مهم تصريح شده است كه هر امرى از امور و هر علمى از علوم در نزد امام مبين يعنى على بن ابي طالب عليه السلام افاضه شده و موجود است.
4-كلمه سلونى را احدى غير على بن ابى طالب عليه السلام نگفته مگر آن كه كاذب و دروغ گو بوده به همان جهت رسوا و مفتضح گرديده. (استيعاب، ج 3، ص 889).
5-سؤال كنيد از من از آنچه در زير عرش است. تاريخ بغداد، ج 13، ص 165.
6-مسند احمد، ج 3، ص 163.
7-مناقب خوارزمى، ص 90، ح 83.
8-ينابيع المودة، ج 1، ص 224، ح 50.
9-رياض النضرة، ج 2، ص 198.
10-صواعق المحرقة، ص 12.
آوردن جبرئيل كتاب مختومى براى اميرالمؤمنين عليه السلام وصى رسول اللّه صلى الله عليه و آله
- بازدید: 7413