از جمله خبر دادن به اهل كوفه از غلبه معاويه ـ عليه الهاويه ـ بر آنها و امر كردن بر سب و لعن آن حضرت، چنان چه بعدها تمام گفته هاى آن حضرت واقع شد؛ از جمله فرمود: اما انه سيظهر عليكم بعدى رجل رحب البلعوم مندحق البطن ياكل ما يجد ويطلب ما لا يجد فاقتلوه ولن تقتلوه الا و انه سيامركم بسبى والبرائة منى فاما السب فسبونى فانه لى زكوة لكم نجوة واما البرائة فلا تتبرؤا منى فانى ولدت على الفطرة وسبقت الى الايمان والهجرة.(1)
ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغه (2) و ديگران از اكابر علماى خودتان تصديق دارند كه آن لعين، معاوية بن ابى سفيان بوده كه وقتى غالب و امر خلافتش محكم گرديد، امر كرد مردم را به سب و لعن و دشنام و تبرى جستن از آن حضرت كه مدت هشتاد سال اين عمل شنيع در ميان مسلمانان متداول بود كه آن حضرت را ظالمانه در منبر و محراب، حتى در خطبه نماز جمعه، سب و لعن مى نمودند تا زمان خلافت عمر بن عبدالعزيز اموى، خليفه عصر كه با تدبير صالحانه، سب و لعن را برطرف و مردم را از آن عمل قبيح بل اقبح، منع نمود.
وقوع اين عمل شنيع قبيح را آن حضرت قبلاً خبر داده بود؛ پس تصديق نماييد كه آن حضرت عالم به غيب بوده و از پس پرده و وقايع آينده به افاضه پروردگار خبر داشته.
از اين قبيل خبرها بسيار داد كه بعد از گذشتن سال ها و قرن ها مردم وقوع آنها را ديدند.
*************************
1-زود باشد كه غالب شود بر شما بعد از من مردى گشاده گلو و برآمده شكم كه هرچه يابد بخورد و طلب نمايد، هرچه را نيابد. پس بكشيد او را [با او خواهيد جنگيد] و هرگز نمى كشيد او را! بدانيد كه زود باشد آن مرد امر كند شما را به دشنام دادن به من و بيزارى جستن از من.
اما سب كردن و دشنام دادن را اجازه مى دهم؛ زيرا آن دشنام چون زبانى است براى من پاكيزگى و براى شما نجات است (از ضرر آن ملعون) و اما برائت و بيزارى (چون امر قلبى است) از من مجوييد؛ زيرا كه من متولد شده ام بر فطرت (توحيد و اسلام)، (اين جمله اشاره به آن است كه ابوين آن حضرت مؤمن بوده اند) و پيشى گرفته ام به ايمان و هجرت با آن حضرت.
مراد آن حضرت از مرد پرخوار معاويه ـ عليه الهاويه ـ بوده، چنان چه ابن ابى الحديد در صفحه 335 جلد اول شرح نهج (چاپ مصر) گويد: «مراد معاويه پرخوار است كه در تاريخ به پرخوارى معروف است و كان ياكل فى اليوم سبع اكلات». (چنانچه زمخشرى در ربيع الابرار گفته) روزى هفت مرتبه غذا مى خورد و هر مرتبه آن قدر مى خورد كه كنار سفره دراز مى شد، صدا مى زد: يا غلام، ارفع فواللّه ما شبعت ولكن مللت؛ غلام بيا سفره را بردار. به خدا قسم (از بس خوردم) خسته شدم ولى سير نشدم!
آن ملعون از جمله اشخاصى بود كه مرض جوع الكلاب داشت (در طب قديم بيانى دارد كه در معده چنين شخصى حرارتى پيدا مى شود كه هرچه غذا از مرى وارد معده گردد مبدل به بخار گرديده، نفع و ضرر او معلوم نگردد).
پرخوارى او ضرب المثل اعراب گرديد [و] هر آدم پرخوارى را به او مثل مى زدند. يكى از شعرا، رفيق پرخوار خود را هجو شيرينى نموده و گفته:
و صاحب لى بطنه كالهاويه
يعنى رفيق و يار مصاحبى دارم كه شكم او مثل هاويه است هاويه اسم يكى از طبقات جهنم است چون جنهم از قبول كفار سيرى ندارد؛ چنان چه در قرآن فرمايد به جهنم گفته شود: «هَلِ امْتَلَأْتِ وَ تَقُولُ هَلْ مِنْ مَزِيدٍ»؛ يعنى سير شدى؟ گويد: آيا باز زيادى هست. اشاره به آن كه هرگز از قبول كفار سير نخواهم شد مثل آن كه در امعا و روده هاى او معاويه قرار گرفته. (شرح نهج البلاغة، ج 2، ص 276).
2-شرح نهج البلاغة، ج 3، ص 5.