شيخ سليمان بلخى حنفى در اول ينابيع المودة (1) از درالمنظم ابن طلحه شافعى نقل نموده كه اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود:
لقد حزت علم الاولين واننى
و كاشف اسرار الغيوب باسرها
و انى لقيوم على كل قيم
و بعد از آن فرمود آن حضرت: لو شئت لاوقرت من تفسير الفاتحة سبعين بعيرا قال النبى صلى اللّه عليه وآله وسلم انا مدينة العلم وعلى بابها قال اللّه تعالى «وَ أْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوابِها» فمن اراد العلم فعليه بالباب.(3)
اگر هيچ دليلى بر اثبات خلافت بلافصل و تقدم آن حضرت بر ديگران نبود (و حال آن كه دلايل از حد احصا خارج است، از عقل و نقل و كتاب و سنت و اجماع؛ چنان چه در شب هاى گذشته به مختصرى از آنها اشاره نموديم) مگر همين دو دليل، يكى مقام اعلميت و افضليت آن حضرت كه روى قاعده عقل و منطق هيچ جاهلى حق تقدم بر عالم ندارد و اعلميت و افضليت آن حضرت در نزد دوست و دشمن بارز و آشكار است، حتى ابن ابى الحديد ضمن خطبه اول كتابش گويد: قدم المفضول على الافضل. اين عبارت اقرار و اعتراف به افضليت آن حضرت است، منتها روى عادت و تعصب گويد خدا خواست مفضول (يعنى صفرالكف) تمام را بر افضل و اكمل مقدم دارد.
و حال آن كه چنين بيانى از شخص عالمى مانند ابن ابى الحديد شايسته نبوده كه مورد اعتراض فضلا و دانشمندان و ارباب منطق قرار گيرد و بر او خرده گيرند كه برخلاف قواعد علم و منطق و عقل، اظهار عقيده نموده و اين نسبت بى جايى است به ذات اقدس پروردگار اعظم؛ چه آن كه خداى حكيم، عليم هرگز عملى برخلاف عقل و منطق نمى نمايد و مفضولى را بر فاضل مقدم نمى دارد تا چه رسد بر اعلم و افضل.
بشرى كه مختصر فهم و شعور دارد و بهره اى از علم و منطق برده، حاضر نمى شود به تقديم فاضل بر افضل تا چه رسد به مفضول بر افضل. چگونه ممكن است خداى حكيم عليم مفضولى را بر افضل مقدم دارد و حال آن كه خود در آيه 9 سوره 39 (زمر) به طريق استفهام انكارى مى فرمايد: «هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ».(4) و نيز در آيه 35 سوره 10 (يونس) فرمايد: «أَفَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لا يَهِدِّي إِلاّ أَنْ يُهْدى».(5)
پس از جهت اعلميت و افضليت، حق تقدم در امت بعد از رسول اكرم صلى الله عليه و آله با اميرالمؤمنين على عليه السلام بوده است و ابن ابى الحديد در شرح نهج صريحا اقرار به اين معنا نموده، آنجا كه گويد: انه عليه السلام افضل البشر بعد رسول اللّه صلى الله عليه و آله واحقّ بالخلافة من جميع المسلمين.(6)
و دليل دوم كه مرتبط با دليل اول است، فرموده هاى رسول اكرم صلى الله عليه و آله خاتم الانبياء صلى الله عليه و آله است، مخصوصا كه در آخر همين حديث مى فرمايد: من اراد العلم فليأت الباب.(7)
شما را به خدا انصاف دهيد! آيا آن كسانى كه پيغمبر امر مى كند درب خانه او برويد، اولا به اطاعت است يا آن كسى كه مردم براى خود به عنوان خلافت معين نمايند؟
علاوه بر آن كه امر پيغمبر مطاع است [و] بايد اطاعت كرده شود، علت و جهت حق تقدم را معين مى نمايد كه همان جهت عقلانى است كه اعلميت باشد.
شيخ : اگر از جهت اعلميت و افضليت حق تقدم براى سيدنا على ـ كرم اللّه وجهه ـ بود، مى بايستى رسول خدا صلى الله عليه و آله نصى بر آن جناب بنمايد كه امت بدانند بايد پيروى از او بنمايند و حال آن كه به چنين نصى ما برنخورده ايم.
داعى : اين قبيل بيانات از امثال شما آقايان با علم و فضل فوق العاده اسباب تأثر داعى مى شود كه چرا بايد عادت آن اندازه در شما تأثير كرده باشد كه علم و دانش و حقيقت شما را مقهور خود قرار دهد. آقاى عزيز، ده شب است كه داعى از كتب معتبره خودتان اقامه برهان نموده و نصوص وارده را به عرض رسانيده، به شهادت اهل مجلس و جرايد و مجلات، تازه امشب آقا بحث را از سرگرفته مى فرماييد نصى نديده ايد؛ در حالتى كه كتب معتبره خودتان سراسر پر است از نصوص جليه و خفيه، مع ذلك از همه چشم پوشيده[ايد]. يك سؤال از شما مى نمايم كه آيا امت احتياج به علم و سيره رسول اكرم صلى الله عليه و آله دارند يا نه؟
شيخ : بديهى است كه احتياجات همگى صحابه و امت تا روز قيامت به علوم عاليه و سيره متعاليه رسول خدا صلى الله عليه و آله مى باشد.
داعى : احسن اللّه لكم الاجر! (8) اگر هيچ نص صريحى از آن حضرت در باب خلافت و امامت نبود مگر همين حديث مدينه كه صريحا فرموده: انا مدينة العلم وعلى بابها ومن اراد العلم فليأت الباب،(9) كافى براى اثبات مرام بود.
*************************
1-ينابيع المودة، ج 1، ص 205.
2-هر آينه به تحقيق، دانا و ماهرم به علوم اولين و دانا و عالمم به علوم آخرين كه در سينه من تمام مكتوم است و كاشف جميع اسرار غيبم و هر داستانى از سابق و لاحق در سينه من است و من بر هر صغير و كبير فرمانروايم [و] علم من احاطه به جميع موجودات دارد.
3-اگر بخواهم از تفسير سوره فاتحه تنها هفتاد شتر را بار خواهم نمود و مؤيد بيان من فرموده پيغمبر است كه فرمود: «من شهر علمم و على عليه السلام در آن مى باشد» و تأييد فرموده پيغمبر، آيه شريفه است كه مى فرمايد: وارد خانه ها شويد از در آنها. پس كسى كه اراده دارد تحصيل علم نمايد بايد از بابى كه پيغمبر معرفى فرمود وارد گردد سوره بقره، آيه 189.
4-آيا آنان كه (مانند على عليه السلام) اهل علم و دانشند با مردم جاهل نادان يكسانند؟ (يعنى هرگز يكسان نيستند). (شرح نهج البلاغة، ج 11، ص 111).
5-آيا آن كه خلق را به راه حق رهبرى مى كند سزاوارتر به پيروى است يا آن كه رهبرى نمى كند مگر آن كه خود هدايت شود؟
6-به درستى كه على عليه السلام بعد از رسول خدا صلى الله عليه و آله افضل بشر و احق و اولا به امر خلافت از جميع مسلمانان بوده است.
7-هركس اراده دارد علم را پس بايد برود به [سوى] در و باب علم (يعنى على بن ابى طالب عليه السلام).
8-[خداوند پاداش شما را نيكو گرداند].
9-من (رسول خدا صلى الله عليه و آله) شهر علم مى باشم و على عليه السلام باب آن مى باشد؛ هركس اراده دارد علم مرا پس بايد برود به در و باب علم (على عليه السلام).