3- از هجرت تا وفات پيامبر (ص)

(زمان خواندن: 16 - 31 دقیقه)

على (ع) برادر پيامبر (ص)
اخوت اسلامى و پيوند برادرى از اصول اجتماعى آيين اسلامى است. پيامبر اسلام به صورتهاى مختلف و گوناگون در ايجاد و استوار ساختن اين پيوند، كوشش نموده است. از آن جمله پس از ورود به مدينه تصميم گرفت ميان مسلمانان مهاجر و انصار پيمان برادرى منعقد سازد، به اين منظور روزى در اجتما(ع) مسلمانان بپاخاست و فرمود: «تآخوا فى الله اخوين اخوين»: در راه خدا، دو تا دوتا برادر شويد. آنگاه مسلمانان دوبدو دست يكديگر را به عنوان برادرى فشردند و بدين ترتيب وحدت و همبستگى بين آنان استوارتر گرديد/
البته در اين پيمان نوعى هماهنگى و تناسب افراد با يكديگر از نظر ايمان و فضيلت و شخصيت اسلامى رعايت مى‏شد. اين معنا با دقت در وضع و حال افرادى كه با هم برادر شدند بخوبى روشن مى‏گردد/
پس از آنكه براى هر يك از حاضران برادرى تعيين گرديد، على (ع) كه تنها مانده بود، با چشمان اشكبار به حضور پيامبر عرض كرد: بين من و كسى پيوند برادرى برقرار نساختى. پيامبر فرمود: تو برادر من در دو جهان هستى.(1) آنگاه بين خود و على (ع) عقد برادرى خواند.(2) اين موضوع ميزان عظمت و فضيلت على (ع) را بخوبى نشان مى‏دهد و روشن مى‏سازد كه وى تا چه حد به رسول خدا نزديك بوده است.
در جبهه‏هاى جنگ‏
زندگى على (ع) از هجرت تا وفات پيامبر، شامل حوادث و رويدادهاى فراوان بويژه فداكاريهاى بزرگ آن حضرت در جبهه‏هاى جنگ است. پيامبر اسلام پس از هجرت به مدينه، بيست و هفت «غزوه» (3) با مشركان و يهود و شورشيان داشت كه على (ع) در بيست و شش غزوه از اين غزوات شركت داشت و فقط در غزوه «تبوك» به علت حساسيت شرائط كه بيم آن مى‏رفت منافقان در غياب پيامبر در مركز حكومت اسلامى دست به توطئه بزنند، به دستور پيامبر (ص) در مدينه ماند. از آنجا كه بررسى همه اين غزوات از حد گنجايش اين كتاب بيرون است، ما براى نمونه تنها نقش على (ع) را در چهار جهاد بزرگ در زمان پيامبر (ص) ذيلا منعكس مى‏كنيم:
الف - در جنگ بدر
مى‏دانيم كه جنگ بدر نخستين جنگ كامل العيار ميان مسلمانان و مشركان بود و به همين دليل نخستين آزمايش نظامى بين طرفين به شمار مى‏رفت و از اين پيروزى هر يك از طرفين در اين جنگ بسيار مهم بود/
اين جنگ در سال دوم هجرت رخ داد. پيامبر (ص) در اين سال آگاهى يافت كه كاروان بازرگانى قريش به سرپرستى ابوسفيان، دشمن ديرينه اسلام، از شام عازم بازگشت به مكه است، و چون مسير كاروان از نزديكيهاى مدينه رد مى‏شد، پيامبر اسلام با 313 نفر از مهاجران و انصار به منظور ضبط كاروان به سوى منطقه بدر كه مسير طبيعى كاروان بود، حركت كرد/
هدف پيامبر ازاين حركت آن بود كه قريش بدانند خط بازرگانى آنها در دسترس نيروهاى اسلام قرار دارد و اگر آنها از نشر و تبليغ اسلام و آزادى مسلمانان جلوگيرى كنند، شريان حيات اقتصادى آنان به وسيله نيروهاى اسلام قطع خواهد شد/
از طرف ديگر ابوسفيان چون از حركت مسلمانان آگاهى يافت، با انتخاب يك راه انحرافى از كناره‏هاى درياى سرخ، كاروان را بسرعت از منطقه خطر دور كرد و همزمان با اين عمل، از سران قريش در مكه استمداد كرد/
به دنبال استمداد ابوسفيان، تعداد 950 تا 1000 نفر از مردان جنگى قريش به سوى مدينه حركت كردند. در روز 17 رمضان اين گروه با مسلمانان رو در رو قرار گرفتند، در حالى كه نيروى شرك سه برابر نيروى اسلام بود/
در آغاز نبرد، سه تن از دلاوران قريش كه تا دندان مسلح بودند، به نامهاى: «عتبه» (پدر هند، همسر ابوسفيان) برادر بزرگ او «شيبه» و «وليد» (فرزند عتبه) فرياد كشان به وسط ميدان جنگ آمدند و هماورد خواستند. در اين هنگام سه نفر از دلاوران انصار براى نبرد با آنان وارد ميدان شدند و خود را معرفى كردند. قهرمانان قريش كه از جنگ با آنان خوددارى نموده فرياد زد: اى محمد! افرادى كه از اقوام ما، همشان ما هستند، براى جنگ با ما بفرست/
در اين هنگام رسول خدا (ص) به «عبيده بن حارث بن عبدالمطلب»، «حمزه بن عبدالمطلب» و «على بن ابيطالب (ع) »دستور داد به جنگ اين سه تن بروند، اين سه مجاهد شجا(ع)، روانه رزمگاه شدند و خود را معرفى كردند. آنان هر سه نفر را براى مبارزه پذيرفتند و گفتند: همگى همشان ما هستند. از اين سه تن «حمزه» با، «شيبه»، «عبيده» با «عتبه» و «على» كه جوانترين آنها بود، با «وليد»، دايى معاويه، روبرو شدند و جنگ تن به تن آغاز گرديد. «على» و «حمزه» هر دو، هماورد خود را بسرعت به قتل رساندند ولى ضربات متقابل ميان «عبيده» و «عتبه» هنوز ادامه داشت و هيچ كدام بر ديگرى غالب نمى‏شد، از اين رو «على» و «حمزه» پس از كشتن رقيبان خود، به كمك، «عبيده» شتافتند و عتبه را نيز به هلاكت رساندند.(4)
على (ع) بعدها در يكى از نامه‏هاى خود به معاويه با اشاره به اين حادثه نوشت: شمشيرى كه آن را در يك جنگ بر جد تو(عتبه) و دايى تو(وليد) و برادرت حنظله فرود آوردم، هم اكنون نزد من است.(5)
پس از پيروزى سه قهرمان بزرگ اسلام بر دلاوران قريش كه اثر خرد كننده‏اى در روحيه فرماندهان سپاه شرك داشت، جنگ همگانى آغاز شد و منجز به شكست فاحش ارتش شرك گرديد، به طورى كه هفتاد نفر اسير گشتند///
در اين جنگ بيش از نيمى از كشته شدگان با ضربت شمشير على (ع) از پاى درآمدند/
مرحوم شيخ مفيد، سى و شش تن از كشه شدگان مشركين در جنگ بدر را نام مى‏برد و مى‏نويسد:«راويان شيعه و سنى به اتفاق نوشته‏اند كه اين عده را على بن ابى طالب (ع) شخصا كشته است، بجز كسانى كه در مورد قاتل آنان اختلاف است و يا على در كشتن آنان با ديگران شركت داشته است.» (6)
شجاعت بى نظير در جبهه احد
روحيه قريش بر اثر شكست در جنگ بدر سخت افسرده شد، و براى گرفتن انتقام كشته شدگان خود و جبران اين شكست بزرگ تصميم گرفتند با نيروى فراوان و مجهز به مدينه حمله كنند/
عوامل اطلاعاتى پيامبر اسلام (ص) تصميم قريش را در اين زمينه به آن حضرت گزارش كردند. پيامبر براى مقابله با دشمن شوراى نظامى تشكيل داد. گروهى از مسلمانان نظر دادند كه بهتر است ارتش اسلام از مدينه بيرون رود و در بيرون شهر با دشمن بجنگد/
پيامبر با هزار نفر مدينه را به سوى كوه احد در سمت شمال شهر ترك گفت/
در بين راه سيصد نفر از هوادان عبدالله بن ابى، منافق مشهور، به تحريك وى به مدينه بازگشتند و تعداد نيروهاى اسلام به هفتصد نفر كاهش يافت. بامداد روز هفتم شوال از سال سوم هجرت در دامنه كوه احد دو لشكر در برابر هم صف آرايى كردند/
پيامبر اسلام پيش از آغاز جنگ، با يك ديد نظامى، ميدان جنگ را مورد بررسى قرار داد و نظرش به نقطه‏اى جلب شد كه ممكن بود دشمن در گرماگرم جنگ از آن نقطه نفوذ كرده از پشت سر به مسلمانان حمله كند. از اين نظر افسرى بنام «عبدالله بن جبير» را با پنجاه نفر تيرانداز روى تپه‏اى مستقر ساخت تا از رخنه احتمالى دشمن از آن نقطه جلوگيرى كنند و دستور داد به هيچ وجه نبايد آن نقطه حساس را ترك كنند و چه مسلمانان پيروز شوند و چه شكست بخورند/
از طرف ديگر در جنگهاى آن زمان، پرچمدار، نقش بسيار بزرگى داشت و از اينرو پرچم را هميشه به دست افرادى دلير و توانا مى‏سپردند. استقامت و پايدارى پرچمدار و اهتزاز پرچم در رزمگاه، موجب دلگرمى جنگجويان بود، و برعكس، كشته شدن پرچمدار و سرنگونى پرچم مايه تزلزل روحى آنان مى‏گرديد، به همين جهت پيش از آغاز جنگ به منظور جلوگيرى از شكست وحى سربازان، چند نفر از شجاعترين رزمندگان به عنوان پرچمدار تعيين مى‏گرديد/
در اين جنگ نيز قريش به همين ترتيب عمل كردند، و پرچمدارانى از قبيله «بنى عبدالدار» كه به شجاعت معروف بودند، انتخاب كردند ولى پس از آغاز جنگ پرچمدار آنان يكى پس از ديگرى به دست تواناى على (ع) كشته شدند و سرنگونى پى در پى پرچم باعث ضعف و تزلزل روحى سپاه قريش گرديد و افرادشان پا به فرار گذاشتند/
از امام صادق (ع) نقل شده است كه فرمود: «پرچمداران سپاه شرك در جنگ احد نه نفر بودند كه همه آنها به دست على (ع) به هلاكت رسيدند».(7)
ابن اثير نيز مى‏گويد: «كسى كه پرچمداران قريش را شكست داد، على (ع) بود.» (8)
به روايت مرحوم شيخ صدوق، على (ع) در احتجاجهاى خود در شوراى شش نفرى كه پس از مرگ عمر، جهت تعيين خليفه تشكيل گرديد، روى اين موضو(ع) تكيه نمود و فرمود:
شما را به خدا سوگند مى‏دهم آيا در ميان شما كسى جز من هست كه نه نفر از پرچمداران بنى عبدالدار را (در جنگ احد) كشته باشد؟
سپس امام افزود: پس از كشته شدن اين نه نفر بود كه غلام آنان بنام «صواب» كه هيكلى بس درشت داشت، به ميدان آمد و در حالى كه دهانش كف كرده و چشمانش سرخ گشته بود، مى‏گفت: به انتقام اربابانم جز محمد را نمى‏كشم. شما با ديدن او جاخورده خود را كنار كشيديد ولى من به جنگ او رفتم و ضربت متقابل بين من و او رد و بدل شد و من آنچنان ضربتى بر او وارد كردم كه از كمر دو نيم شد/
اعضاى شورا، همگى سخنان على (ع) را تصديق كردند.(9)
بارى، سپاه قريش هزيمت يافت و افراد تحت فرماندهى عبدالله بن جبير با ديدن اين صحنه خواستند به منظور جمع آورى غنايم رفتند و عبدالله بن جبير با كمتر از ده نفر همانجا ماند/
در اين هنگام خالد بن وليد كه با گروهى سواره نظام در كمين آنان بود، چون اين وضع را ديد، به آنان حمله كرد و پس از كشتن آنان از پشت جبهه به مسلمانان يورش برد و اين همزمان شد با بلند شدن پرچم آنان توسط يكى از زنان قريش بنام «عمره بنت علقمه» كه جهت تشويق سربازان قريش به ميدان جنگ آمده بودند/
از اين لحظه، وضع جنگ بكلى عوض شد، آرايش جنگى مسلمانان بهم خورد، صفوف آنان از هم پاشيد، ارتباط فرماندهى با افراد قطع گرديد و مسلمانان شكست خوردند و حدود هفتاد نفر از مجاهدان اسلام، از جمله «حمزه بن عدالمطلب» و «مصعب بن عمير» يكى از پرچمداران ارتش اسلام، به شهادت رسيدند/
از طرف ديگر، چون شايعه كشته شدن پيامبر در ميدان جنگ توسط دشمن پخش گرديد، روحيه بسيارى از مسلمانان متزلزل شد و در اثر فشار نظامى جديد سپاه شرك، اكثريت قريب به اتفاق مسلمانان عقب نشينى كرده و پراكنده شدند، و در ميدان جنگ جز افرادى انگشت شمار در كنار پيامبر نماندند و لحظات بحرانى و سرنوشت ساز در تاريخ اسلام فرا رسيد/
در اينجا بود كه نقش على (ع) نمايان گرديد زيرا على (ع) با شجاعت و رشادتى بى نظير در كنار پيامبر شمشير مى‏زد و از وجود مقدس پيشواى عظيم الشان اسلام در برابر يورشهاى مكرر فوجهاى متعدد مشركان حراست مى‏كرد/
«ابن اثير» در تاريخ خود مى‏نويسد:
پيامبر اسلام (ص) گروهى از مشركين را مشاهده كرد كه عازم حمله بودند، به على دستور داد به آنان حمله كند، على (ع) به فرمان پيامبر به آنان حمله كرد و با كشتن چندين تن موجبات تفرق آنان را فراهم ساخت. پيامبر سپس گروه ديگرى را مشاهده كرد و به على (ع) دستور حمله داد و على آنان را كشت و متفرق ساخت. در اين هنگام فرشته وحى به پيامبر عرض كرد: اين، نهايت فداكارى است كه على (ع) از خود نشان مى‏دهد. رسول خدا فرمود: او از من است و من از او هستم. در اين هنگام صدايى از آسمان شنيد كه مى‏گفت: «لاسيف الا ذوالفقار، ولافتى الا على» (10)/
«ابن ابى الحديد» نيز مى‏نويسد:
هنگاميكه غالب ياران پيامبر پا به فرار نهادند، فشار دسته‏هاى مختلف دشمن به سوى پيامبر بالا گرفت. دسته‏اى از قبيله «بنى كنانه» و گروهى از قبيله «بى عبد مناه» كه در ميان آنان چهار جنگجوى نامور به چشم مى‏خورد، به سوى پيامبر يورش بردند. پيامبر به على (ع) فرمود: حمله اينها را دفع كن. على (ع) كه پياده مى‏جنگيد، به آن گروه كه پنجاه نفر بود حمله كرده و آنان را متفرق ساخت. آنان چند بار مجددا گرد هم جمع شده و حمله كردند، باز هم على (ع) حمله آنان را دفع كرد. در اين حملات، چهار نفر از قهرمانان مزبور و ده نفر ديگر كه نامشان در تاريخ مشخص نشده است، به دست على (ع) كشته شدند/
«جبرئيل» به رسول خدا گفت: راستى كه على (ع) مواسات مى‏كند، فرشتگان از مواسات اين جوان به شگفت در آمده‏اند/
پيامبر فرمود: چرا چنين نباشد، او از من است و من از او هستم. جبرئيل گفت: من هم از شما هستم. آن روز صدايى از آسمان شنيده شد كه مكرر مى‏گفت: «لاسيف الا ذوالفقار و لا فتى الا على».
ولى گوينده ديده نمى‏شد. از پيامبر سوال كردند كه گوينده كيست؟ فرمود جبرئيل است.(11)
ج- در جنگ احزاب (خندق)
جنگ احزاب، چنانكه از نامش پيداست، نبردى بود كه در آن تمام قبائل و گروههاى مختلف دشمنان اسلام براى كوبيدن «اسلام جوان» متحد شده بودند. بعضى از مورخان نفرات سپاه «كفر» را در اين جنگ بيش از ده هزار نفر نوشته‏اند، در حالى كه تعداد مسلمانان از سه هزار نفر تجاوز نمى‏كرد/
سران قريش كه فرماندهى اين سپاه را به عهده داشتند، با توجه به نفرات و تجهيزات جنگى فراوان خود، نقشه جنگ را چنان طراحى كرده بودن كه به خيال خود با اين يورش، مسلمانان را بكلى نابود سازند و براى هميشه از دست محمد (ص) و پيروان او آسوده شوند!. زمانى كه گزارش تحرك قريش به اطلاع پيامبر اسلام رسيد، حضرت شوراى نظامى تشكيل داد. در اين شورا، سلمان پيشنهاد كرد كه در قسمتهاى نفوذپذير اطراف مدينه خندقى كنده شود كه مانع عبور و تهاجم دشمن به شهر گردد. اين پيشنهاد تصويب شد و ظرف چند روز با همت و تلاش مسلمانان خندق آماده گرديد؛ خندقى كه پهناى آن به قدرى بود كه سواران دشمن نمى‏توانستند از آن با پرش بگذرند، و عمق آن نيز به اندازه‏اى بود كه اگر كسى وارد آن مى‏شد، به آسانى نمى‏توانست بيرون بيايد/
سپاه قدرتمند شرك با همكارى يهود از راه رسيد. آنان تصور مى‏كردند كه مانند گذشته در بيابانهاى اطراف مدينه با مسلمانان روبرو خواهند شد، ولى اين بار اثرى از آنان در بيرون شهر نديده و به پيشروى خود ادامه دادند و به دروازه شهر رسيدند و مشاهده خندقى ژرف و عريض در نقاط نفوذپذير مدينه، آنان را حيرت زده ساخت زيرا استفاده از خندق در جنگهاى عرب بى سابقه بود. ناگزير از آن سوى خندق شهر را محاصره كردند/
محاصره مدينه مطابق بعضى از روايات حدود يك ماه به طول انجاميد. سربازان قريش هر وقت به فكر عبور از خندق مى افتادند، با مقاومت مسلمانان و پاسداران خندق كه با فاصله هاى كوتاهى در سنگرهاى دفاع موضع گرفته بودند، روبرو مى شدند و سپاه اسلام هر نوع انديشه تجاوز را با تيراندازى و پرتاب سنگ پاسخ مى گفت. تيراندازى از هر دو طرف روز و شب ادامه داشت و هيچ يك از طرفين بر ديگرى پيروز نمى شد
از طرف ديگر، محاصره مدينه توسط چنين لشكرى انبوه، روحيه بسيارى از مسلمانان را بشدت تضعيف كرد بويژه آنكه خبر پيمان شكنى قبيله يهودى <بنى قريظه > نيز فاش شد و معلوم گرديد كه اين قبيله به بت پرستان قول داده اند كه به محض عبور آنان از خندق، اينان نيز از اين سوى خندق از پشت جبهه به مسلمانان حمله كنند
روزهاى حساس و بحرانى
قرآن مجيد وضع دشوار و بحرانى مسلمانان را در جريان اين محاصره در سوره احزاب بخوبى
ترسيم كرده است:
<اى كسانى كه ايمان آورده ايد نعمت خدا را بر خويش يادآور شويد، در آن هنگام كه لشكرهاى (عظيمى) به سراغ شما آمدند، ولى ما باد و طوفان سخت و لشكريانى كه آنان را نمى ديديد بر آنها فرستاديم (و به اين وسيله آنها را در هم شكستيم) و خداوند به آنچه انجام مى دهيد، بيناست
به خاطر بياوريد زمانى را كه آنها از طرف بالا و پايين شهر شما وارد شدند (و مدينه را محاصره كردند) و زمانى را به ياد آوريد كه چشمها از شدت وحشت خيره شده بود و جانها به لب رسيده بود و گمانهاى گوناگون (بدى) به خدا مى برديد! در آن هنگام مومنان آزمايش شدند و تكان سختى خوردند
به خاطر بياوريد زمانى را كه منافقان و كسانى كه در دلهايشان بيمارى بود، مى گفتند خدا و پيامبرش جز وعده هاى دروغين به ما نداده اند.
نيز به خاطر بياوريد زمانى را كه گروهى از آنها گفتند: اى اهل يثرب!(مردم مدينه) اينجا جاى توقف شما نيست، به خانه هاى خود باز گرديد. و گروهى از آنان از پيامبر اجازه بازگشت مى خواستند و مى گفتند خانه هاى ما بدون حفاظ است، در حالى كه بدون حفاظ نبود، آنها فقط مى خواستند (از جنگ) فرار كنند
آنها چنان ترسيده بودند كه اگر دشمنان از اطراف و جوانب مدينه بر آنان وارد مى شدند و پيشنهاد بازگشت به سوى شرك به آنها مى كردند، مى پذيرفتند، و جز مدت كمى براى انتخاب اين راه درنگ نمى كردند.(12)
اما با وجود وضع دشوارى مسلمانان، خندق مانع عبور سپاه احزاب شده و ادامه اين وضع براى آنان سخت و گران بود؛ زيرا هوا رو به سردى مى رفت و از طرف ديگر، چون آذوقه و علوفه اى كه تدارك ديده بودند تنها براى جنگ كوتاه مدتى مانند جنگ بدر و احد كافى بود، با طول كشيدن محاصره، كمبود علوفه و آذوقه به آنان فشار مى آورد و مى رفت كه حماسه و شور جنگ از سرشان بيرون برود و سستى و خستگى در روحيه آنان رخنه كند. از اين جهت سران سپاه چاره اى جز اين نديدند كه رزمندگان دلاور و تواناى خود را از خندق عبور دهند و به نحوى بن بست جنگ را بشكنند. از اين رو پنج نفر از قهرمانان لشكر احزاب، اسبهاى خود را در اطراف خندق به تاخت و تاز در آورده و از نقطه تنگ و باريكى به جانب ديگر خندق پريدند و براى جنگ تن به تن هماورد خواستند
يكى از اين جنگاوران، قهرمان نامدار عرب بنام <عمرو بن عبدود> بود كه نيرومندترين و دلاورترين مرد رزمنده عرب به شمار مى رفت، او را با هزار مرد جنگى برابر مى دانستند و چون در سرزمينى بنام <يليل > به تنهايى بر يك ]؛ّّ گروه دشمن پيروز شده بود، <فارس يليل > شهرت داشت. عمرو در جنگ بدر شركت جسته و در آن زخمى شده بود و به همين دليل از شركت در جنگ احد باز مانده بود و اينك در جنگ خندق براى آنكه حضور خود را نشان دهد، خود را نشاندار ساخته بود
عمرو پس از پرش از خندق، فرياد <هل من مبارز> سرداد و چون كسى از مسلمانان آماده مقابله با او نشد، جسورتر گشت و عقائد مسلمانان را به باد استهزاء گرفت و گفت: <شما كه مى گوييد كشتگانتان در بهشت هستند و مقتولين ما در دوزخ، آيا يكى از شما نيست كه من او را به بهشت بفرستم و يا او مرا به دوزخ روانه كند؟!>
سپس اشعارى حماسى خواند و در ضمن آن گفت: <بس كه فرياد كشيدم و در ميان جمعيت شما مبارز طلبيدم، صدايم گرفت!>(13)
نعره هاى پى در پى عمرو، چنان رعب و ترسى در دلهاى مسلمانان افكنده بود كه در جاى خود ميخكوب شده قدرت حركت و عكس العمل از آنان سلب شده بود.(14)
هر بار كه فرياد عمرو براى مبارزه بلند مى شد، فقط على -ع - بر مى خاست و از پيامبر اجازه مى خواست كه به ميدان برود، ولى پيامبر موافقت نمى كرد. اين كار سه بار تكرار شد. آخرين بار كه على -ع - باز اجازه مبارزه خواست، پيامبر به على -ع - فرمود: اين عمرو بن عبدود است! على -ع - فرمود: من هم على هستم! (15)
سرانجام پيامبر اسلام (ص) موافقت كرد و شمشير خود را به او داد، و عمامه بر سرش بست و براى او دعا كرد
على -ع - كه به ميدان جنگ رهسپار شد، پيامبر اسلام (ص) فرمود: <برز الاسلام كله الى الشرك كله >: تمام اسلام در برابر تمام كفر قرار گرفته است.(16)

على (ع) برادر پيامبر (ص)
اخوت اسلامى و پيوند برادرى از اصول اجتماعى آيين اسلامى است. پيامبر اسلام به صورتهاى مختلف و گوناگون در ايجاد و استوار ساختن اين پيوند، كوشش نموده است. از آن جمله پس از ورود به مدينه تصميم گرفت ميان مسلمانان مهاجر و انصار پيمان برادرى منعقد سازد، به اين منظور روزى در اجتما(ع) مسلمانان بپاخاست و فرمود: «تآخوا فى الله اخوين اخوين»: در راه خدا، دو تا دوتا برادر شويد. آنگاه مسلمانان دوبدو دست يكديگر را به عنوان برادرى فشردند و بدين ترتيب وحدت و همبستگى بين آنان استوارتر گرديد/
البته در اين پيمان نوعى هماهنگى و تناسب افراد با يكديگر از نظر ايمان و فضيلت و شخصيت اسلامى رعايت مى‏شد. اين معنا با دقت در وضع و حال افرادى كه با هم برادر شدند بخوبى روشن مى‏گردد/
پس از آنكه براى هر يك از حاضران برادرى تعيين گرديد، على (ع) كه تنها مانده بود، با چشمان اشكبار به حضور پيامبر عرض كرد: بين من و كسى پيوند برادرى برقرار نساختى. پيامبر فرمود: تو برادر من در دو جهان هستى.(1) آنگاه بين خود و على (ع) عقد برادرى خواند.(2) اين موضوع ميزان عظمت و فضيلت على (ع) را بخوبى نشان مى‏دهد و روشن مى‏سازد كه وى تا چه حد به رسول خدا نزديك بوده است.
در جبهه‏هاى جنگ‏
زندگى على (ع) از هجرت تا وفات پيامبر، شامل حوادث و رويدادهاى فراوان بويژه فداكاريهاى بزرگ آن حضرت در جبهه‏هاى جنگ است. پيامبر اسلام پس از هجرت به مدينه، بيست و هفت «غزوه» (3) با مشركان و يهود و شورشيان داشت كه على (ع) در بيست و شش غزوه از اين غزوات شركت داشت و فقط در غزوه «تبوك» به علت حساسيت شرائط كه بيم آن مى‏رفت منافقان در غياب پيامبر در مركز حكومت اسلامى دست به توطئه بزنند، به دستور پيامبر (ص) در مدينه ماند. از آنجا كه بررسى همه اين غزوات از حد گنجايش اين كتاب بيرون است، ما براى نمونه تنها نقش على (ع) را در چهار جهاد بزرگ در زمان پيامبر (ص) ذيلا منعكس مى‏كنيم:
الف - در جنگ بدر
مى‏دانيم كه جنگ بدر نخستين جنگ كامل العيار ميان مسلمانان و مشركان بود و به همين دليل نخستين آزمايش نظامى بين طرفين به شمار مى‏رفت و از اين پيروزى هر يك از طرفين در اين جنگ بسيار مهم بود/
اين جنگ در سال دوم هجرت رخ داد. پيامبر (ص) در اين سال آگاهى يافت كه كاروان بازرگانى قريش به سرپرستى ابوسفيان، دشمن ديرينه اسلام، از شام عازم بازگشت به مكه است، و چون مسير كاروان از نزديكيهاى مدينه رد مى‏شد، پيامبر اسلام با 313 نفر از مهاجران و انصار به منظور ضبط كاروان به سوى منطقه بدر كه مسير طبيعى كاروان بود، حركت كرد/
هدف پيامبر ازاين حركت آن بود كه قريش بدانند خط بازرگانى آنها در دسترس نيروهاى اسلام قرار دارد و اگر آنها از نشر و تبليغ اسلام و آزادى مسلمانان جلوگيرى كنند، شريان حيات اقتصادى آنان به وسيله نيروهاى اسلام قطع خواهد شد/
از طرف ديگر ابوسفيان چون از حركت مسلمانان آگاهى يافت، با انتخاب يك راه انحرافى از كناره‏هاى درياى سرخ، كاروان را بسرعت از منطقه خطر دور كرد و همزمان با اين عمل، از سران قريش در مكه استمداد كرد/
به دنبال استمداد ابوسفيان، تعداد 950 تا 1000 نفر از مردان جنگى قريش به سوى مدينه حركت كردند. در روز 17 رمضان اين گروه با مسلمانان رو در رو قرار گرفتند، در حالى كه نيروى شرك سه برابر نيروى اسلام بود/
در آغاز نبرد، سه تن از دلاوران قريش كه تا دندان مسلح بودند، به نامهاى: «عتبه» (پدر هند، همسر ابوسفيان) برادر بزرگ او «شيبه» و «وليد» (فرزند عتبه) فرياد كشان به وسط ميدان جنگ آمدند و هماورد خواستند. در اين هنگام سه نفر از دلاوران انصار براى نبرد با آنان وارد ميدان شدند و خود را معرفى كردند. قهرمانان قريش كه از جنگ با آنان خوددارى نموده فرياد زد: اى محمد! افرادى كه از اقوام ما، همشان ما هستند، براى جنگ با ما بفرست/
در اين هنگام رسول خدا (ص) به «عبيده بن حارث بن عبدالمطلب»، «حمزه بن عبدالمطلب» و «على بن ابيطالب (ع) »دستور داد به جنگ اين سه تن بروند، اين سه مجاهد شجا(ع)، روانه رزمگاه شدند و خود را معرفى كردند. آنان هر سه نفر را براى مبارزه پذيرفتند و گفتند: همگى همشان ما هستند. از اين سه تن «حمزه» با، «شيبه»، «عبيده» با «عتبه» و «على» كه جوانترين آنها بود، با «وليد»، دايى معاويه، روبرو شدند و جنگ تن به تن آغاز گرديد. «على» و «حمزه» هر دو، هماورد خود را بسرعت به قتل رساندند ولى ضربات متقابل ميان «عبيده» و «عتبه» هنوز ادامه داشت و هيچ كدام بر ديگرى غالب نمى‏شد، از اين رو «على» و «حمزه» پس از كشتن رقيبان خود، به كمك، «عبيده» شتافتند و عتبه را نيز به هلاكت رساندند.(4)
على (ع) بعدها در يكى از نامه‏هاى خود به معاويه با اشاره به اين حادثه نوشت: شمشيرى كه آن را در يك جنگ بر جد تو(عتبه) و دايى تو(وليد) و برادرت حنظله فرود آوردم، هم اكنون نزد من است.(5)
پس از پيروزى سه قهرمان بزرگ اسلام بر دلاوران قريش كه اثر خرد كننده‏اى در روحيه فرماندهان سپاه شرك داشت، جنگ همگانى آغاز شد و منجز به شكست فاحش ارتش شرك گرديد، به طورى كه هفتاد نفر اسير گشتند///
در اين جنگ بيش از نيمى از كشته شدگان با ضربت شمشير على (ع) از پاى درآمدند/
مرحوم شيخ مفيد، سى و شش تن از كشه شدگان مشركين در جنگ بدر را نام مى‏برد و مى‏نويسد:«راويان شيعه و سنى به اتفاق نوشته‏اند كه اين عده را على بن ابى طالب (ع) شخصا كشته است، بجز كسانى كه در مورد قاتل آنان اختلاف است و يا على در كشتن آنان با ديگران شركت داشته است.» (6)
شجاعت بى نظير در جبهه احد
روحيه قريش بر اثر شكست در جنگ بدر سخت افسرده شد، و براى گرفتن انتقام كشته شدگان خود و جبران اين شكست بزرگ تصميم گرفتند با نيروى فراوان و مجهز به مدينه حمله كنند/
عوامل اطلاعاتى پيامبر اسلام (ص) تصميم قريش را در اين زمينه به آن حضرت گزارش كردند. پيامبر براى مقابله با دشمن شوراى نظامى تشكيل داد. گروهى از مسلمانان نظر دادند كه بهتر است ارتش اسلام از مدينه بيرون رود و در بيرون شهر با دشمن بجنگد/
پيامبر با هزار نفر مدينه را به سوى كوه احد در سمت شمال شهر ترك گفت/
در بين راه سيصد نفر از هوادان عبدالله بن ابى، منافق مشهور، به تحريك وى به مدينه بازگشتند و تعداد نيروهاى اسلام به هفتصد نفر كاهش يافت. بامداد روز هفتم شوال از سال سوم هجرت در دامنه كوه احد دو لشكر در برابر هم صف آرايى كردند/
پيامبر اسلام پيش از آغاز جنگ، با يك ديد نظامى، ميدان جنگ را مورد بررسى قرار داد و نظرش به نقطه‏اى جلب شد كه ممكن بود دشمن در گرماگرم جنگ از آن نقطه نفوذ كرده از پشت سر به مسلمانان حمله كند. از اين نظر افسرى بنام «عبدالله بن جبير» را با پنجاه نفر تيرانداز روى تپه‏اى مستقر ساخت تا از رخنه احتمالى دشمن از آن نقطه جلوگيرى كنند و دستور داد به هيچ وجه نبايد آن نقطه حساس را ترك كنند و چه مسلمانان پيروز شوند و چه شكست بخورند/
از طرف ديگر در جنگهاى آن زمان، پرچمدار، نقش بسيار بزرگى داشت و از اينرو پرچم را هميشه به دست افرادى دلير و توانا مى‏سپردند. استقامت و پايدارى پرچمدار و اهتزاز پرچم در رزمگاه، موجب دلگرمى جنگجويان بود، و برعكس، كشته شدن پرچمدار و سرنگونى پرچم مايه تزلزل روحى آنان مى‏گرديد، به همين جهت پيش از آغاز جنگ به منظور جلوگيرى از شكست وحى سربازان، چند نفر از شجاعترين رزمندگان به عنوان پرچمدار تعيين مى‏گرديد/
در اين جنگ نيز قريش به همين ترتيب عمل كردند، و پرچمدارانى از قبيله «بنى عبدالدار» كه به شجاعت معروف بودند، انتخاب كردند ولى پس از آغاز جنگ پرچمدار آنان يكى پس از ديگرى به دست تواناى على (ع) كشته شدند و سرنگونى پى در پى پرچم باعث ضعف و تزلزل روحى سپاه قريش گرديد و افرادشان پا به فرار گذاشتند/
از امام صادق (ع) نقل شده است كه فرمود: «پرچمداران سپاه شرك در جنگ احد نه نفر بودند كه همه آنها به دست على (ع) به هلاكت رسيدند».(7)
ابن اثير نيز مى‏گويد: «كسى كه پرچمداران قريش را شكست داد، على (ع) بود.» (8)
به روايت مرحوم شيخ صدوق، على (ع) در احتجاجهاى خود در شوراى شش نفرى كه پس از مرگ عمر، جهت تعيين خليفه تشكيل گرديد، روى اين موضو(ع) تكيه نمود و فرمود:
شما را به خدا سوگند مى‏دهم آيا در ميان شما كسى جز من هست كه نه نفر از پرچمداران بنى عبدالدار را (در جنگ احد) كشته باشد؟
سپس امام افزود: پس از كشته شدن اين نه نفر بود كه غلام آنان بنام «صواب» كه هيكلى بس درشت داشت، به ميدان آمد و در حالى كه دهانش كف كرده و چشمانش سرخ گشته بود، مى‏گفت: به انتقام اربابانم جز محمد را نمى‏كشم. شما با ديدن او جاخورده خود را كنار كشيديد ولى من به جنگ او رفتم و ضربت متقابل بين من و او رد و بدل شد و من آنچنان ضربتى بر او وارد كردم كه از كمر دو نيم شد/
اعضاى شورا، همگى سخنان على (ع) را تصديق كردند.(9)
بارى، سپاه قريش هزيمت يافت و افراد تحت فرماندهى عبدالله بن جبير با ديدن اين صحنه خواستند به منظور جمع آورى غنايم رفتند و عبدالله بن جبير با كمتر از ده نفر همانجا ماند/
در اين هنگام خالد بن وليد كه با گروهى سواره نظام در كمين آنان بود، چون اين وضع را ديد، به آنان حمله كرد و پس از كشتن آنان از پشت جبهه به مسلمانان يورش برد و اين همزمان شد با بلند شدن پرچم آنان توسط يكى از زنان قريش بنام «عمره بنت علقمه» كه جهت تشويق سربازان قريش به ميدان جنگ آمده بودند/
از اين لحظه، وضع جنگ بكلى عوض شد، آرايش جنگى مسلمانان بهم خورد، صفوف آنان از هم پاشيد، ارتباط فرماندهى با افراد قطع گرديد و مسلمانان شكست خوردند و حدود هفتاد نفر از مجاهدان اسلام، از جمله «حمزه بن عدالمطلب» و «مصعب بن عمير» يكى از پرچمداران ارتش اسلام، به شهادت رسيدند/
از طرف ديگر، چون شايعه كشته شدن پيامبر در ميدان جنگ توسط دشمن پخش گرديد، روحيه بسيارى از مسلمانان متزلزل شد و در اثر فشار نظامى جديد سپاه شرك، اكثريت قريب به اتفاق مسلمانان عقب نشينى كرده و پراكنده شدند، و در ميدان جنگ جز افرادى انگشت شمار در كنار پيامبر نماندند و لحظات بحرانى و سرنوشت ساز در تاريخ اسلام فرا رسيد/
در اينجا بود كه نقش على (ع) نمايان گرديد زيرا على (ع) با شجاعت و رشادتى بى نظير در كنار پيامبر شمشير مى‏زد و از وجود مقدس پيشواى عظيم الشان اسلام در برابر يورشهاى مكرر فوجهاى متعدد مشركان حراست مى‏كرد/
«ابن اثير» در تاريخ خود مى‏نويسد:
پيامبر اسلام (ص) گروهى از مشركين را مشاهده كرد كه عازم حمله بودند، به على دستور داد به آنان حمله كند، على (ع) به فرمان پيامبر به آنان حمله كرد و با كشتن چندين تن موجبات تفرق آنان را فراهم ساخت. پيامبر سپس گروه ديگرى را مشاهده كرد و به على (ع) دستور حمله داد و على آنان را كشت و متفرق ساخت. در اين هنگام فرشته وحى به پيامبر عرض كرد: اين، نهايت فداكارى است كه على (ع) از خود نشان مى‏دهد. رسول خدا فرمود: او از من است و من از او هستم. در اين هنگام صدايى از آسمان شنيد كه مى‏گفت: «لاسيف الا ذوالفقار، ولافتى الا على» (10)/
«ابن ابى الحديد» نيز مى‏نويسد:
هنگاميكه غالب ياران پيامبر پا به فرار نهادند، فشار دسته‏هاى مختلف دشمن به سوى پيامبر بالا گرفت. دسته‏اى از قبيله «بنى كنانه» و گروهى از قبيله «بى عبد مناه» كه در ميان آنان چهار جنگجوى نامور به چشم مى‏خورد، به سوى پيامبر يورش بردند. پيامبر به على (ع) فرمود: حمله اينها را دفع كن. على (ع) كه پياده مى‏جنگيد، به آن گروه كه پنجاه نفر بود حمله كرده و آنان را متفرق ساخت. آنان چند بار مجددا گرد هم جمع شده و حمله كردند، باز هم على (ع) حمله آنان را دفع كرد. در اين حملات، چهار نفر از قهرمانان مزبور و ده نفر ديگر كه نامشان در تاريخ مشخص نشده است، به دست على (ع) كشته شدند/
«جبرئيل» به رسول خدا گفت: راستى كه على (ع) مواسات مى‏كند، فرشتگان از مواسات اين جوان به شگفت در آمده‏اند/
پيامبر فرمود: چرا چنين نباشد، او از من است و من از او هستم. جبرئيل گفت: من هم از شما هستم. آن روز صدايى از آسمان شنيده شد كه مكرر مى‏گفت: «لاسيف الا ذوالفقار و لا فتى الا على».
ولى گوينده ديده نمى‏شد. از پيامبر سوال كردند كه گوينده كيست؟ فرمود جبرئيل است.(11)
ج- در جنگ احزاب (خندق)
جنگ احزاب، چنانكه از نامش پيداست، نبردى بود كه در آن تمام قبائل و گروههاى مختلف دشمنان اسلام براى كوبيدن «اسلام جوان» متحد شده بودند. بعضى از مورخان نفرات سپاه «كفر» را در اين جنگ بيش از ده هزار نفر نوشته‏اند، در حالى كه تعداد مسلمانان از سه هزار نفر تجاوز نمى‏كرد/
سران قريش كه فرماندهى اين سپاه را به عهده داشتند، با توجه به نفرات و تجهيزات جنگى فراوان خود، نقشه جنگ را چنان طراحى كرده بودن كه به خيال خود با اين يورش، مسلمانان را بكلى نابود سازند و براى هميشه از دست محمد (ص) و پيروان او آسوده شوند!. زمانى كه گزارش تحرك قريش به اطلاع پيامبر اسلام رسيد، حضرت شوراى نظامى تشكيل داد. در اين شورا، سلمان پيشنهاد كرد كه در قسمتهاى نفوذپذير اطراف مدينه خندقى كنده شود كه مانع عبور و تهاجم دشمن به شهر گردد. اين پيشنهاد تصويب شد و ظرف چند روز با همت و تلاش مسلمانان خندق آماده گرديد؛ خندقى كه پهناى آن به قدرى بود كه سواران دشمن نمى‏توانستند از آن با پرش بگذرند، و عمق آن نيز به اندازه‏اى بود كه اگر كسى وارد آن مى‏شد، به آسانى نمى‏توانست بيرون بيايد/
سپاه قدرتمند شرك با همكارى يهود از راه رسيد. آنان تصور مى‏كردند كه مانند گذشته در بيابانهاى اطراف مدينه با مسلمانان روبرو خواهند شد، ولى اين بار اثرى از آنان در بيرون شهر نديده و به پيشروى خود ادامه دادند و به دروازه شهر رسيدند و مشاهده خندقى ژرف و عريض در نقاط نفوذپذير مدينه، آنان را حيرت زده ساخت زيرا استفاده از خندق در جنگهاى عرب بى سابقه بود. ناگزير از آن سوى خندق شهر را محاصره كردند/
محاصره مدينه مطابق بعضى از روايات حدود يك ماه به طول انجاميد. سربازان قريش هر وقت به فكر عبور از خندق مى افتادند، با مقاومت مسلمانان و پاسداران خندق كه با فاصله هاى كوتاهى در سنگرهاى دفاع موضع گرفته بودند، روبرو مى شدند و سپاه اسلام هر نوع انديشه تجاوز را با تيراندازى و پرتاب سنگ پاسخ مى گفت. تيراندازى از هر دو طرف روز و شب ادامه داشت و هيچ يك از طرفين بر ديگرى پيروز نمى شد
از طرف ديگر، محاصره مدينه توسط چنين لشكرى انبوه، روحيه بسيارى از مسلمانان را بشدت تضعيف كرد بويژه آنكه خبر پيمان شكنى قبيله يهودى <بنى قريظه > نيز فاش شد و معلوم گرديد كه اين قبيله به بت پرستان قول داده اند كه به محض عبور آنان از خندق، اينان نيز از اين سوى خندق از پشت جبهه به مسلمانان حمله كنند
روزهاى حساس و بحرانى
قرآن مجيد وضع دشوار و بحرانى مسلمانان را در جريان اين محاصره در سوره احزاب بخوبى
ترسيم كرده است:
<اى كسانى كه ايمان آورده ايد نعمت خدا را بر خويش يادآور شويد، در آن هنگام كه لشكرهاى (عظيمى) به سراغ شما آمدند، ولى ما باد و طوفان سخت و لشكريانى كه آنان را نمى ديديد بر آنها فرستاديم (و به اين وسيله آنها را در هم شكستيم) و خداوند به آنچه انجام مى دهيد، بيناست
به خاطر بياوريد زمانى را كه آنها از طرف بالا و پايين شهر شما وارد شدند (و مدينه را محاصره كردند) و زمانى را به ياد آوريد كه چشمها از شدت وحشت خيره شده بود و جانها به لب رسيده بود و گمانهاى گوناگون (بدى) به خدا مى برديد! در آن هنگام مومنان آزمايش شدند و تكان سختى خوردند
به خاطر بياوريد زمانى را كه منافقان و كسانى كه در دلهايشان بيمارى بود، مى گفتند خدا و پيامبرش جز وعده هاى دروغين به ما نداده اند.
نيز به خاطر بياوريد زمانى را كه گروهى از آنها گفتند: اى اهل يثرب!(مردم مدينه) اينجا جاى توقف شما نيست، به خانه هاى خود باز گرديد. و گروهى از آنان از پيامبر اجازه بازگشت مى خواستند و مى گفتند خانه هاى ما بدون حفاظ است، در حالى كه بدون حفاظ نبود، آنها فقط مى خواستند (از جنگ) فرار كنند
آنها چنان ترسيده بودند كه اگر دشمنان از اطراف و جوانب مدينه بر آنان وارد مى شدند و پيشنهاد بازگشت به سوى شرك به آنها مى كردند، مى پذيرفتند، و جز مدت كمى براى انتخاب اين راه درنگ نمى كردند.(12)
اما با وجود وضع دشوارى مسلمانان، خندق مانع عبور سپاه احزاب شده و ادامه اين وضع براى آنان سخت و گران بود؛ زيرا هوا رو به سردى مى رفت و از طرف ديگر، چون آذوقه و علوفه اى كه تدارك ديده بودند تنها براى جنگ كوتاه مدتى مانند جنگ بدر و احد كافى بود، با طول كشيدن محاصره، كمبود علوفه و آذوقه به آنان فشار مى آورد و مى رفت كه حماسه و شور جنگ از سرشان بيرون برود و سستى و خستگى در روحيه آنان رخنه كند. از اين جهت سران سپاه چاره اى جز اين نديدند كه رزمندگان دلاور و تواناى خود را از خندق عبور دهند و به نحوى بن بست جنگ را بشكنند. از اين رو پنج نفر از قهرمانان لشكر احزاب، اسبهاى خود را در اطراف خندق به تاخت و تاز در آورده و از نقطه تنگ و باريكى به جانب ديگر خندق پريدند و براى جنگ تن به تن هماورد خواستند
يكى از اين جنگاوران، قهرمان نامدار عرب بنام <عمرو بن عبدود> بود كه نيرومندترين و دلاورترين مرد رزمنده عرب به شمار مى رفت، او را با هزار مرد جنگى برابر مى دانستند و چون در سرزمينى بنام <يليل > به تنهايى بر يك ]؛ّّ گروه دشمن پيروز شده بود، <فارس يليل > شهرت داشت. عمرو در جنگ بدر شركت جسته و در آن زخمى شده بود و به همين دليل از شركت در جنگ احد باز مانده بود و اينك در جنگ خندق براى آنكه حضور خود را نشان دهد، خود را نشاندار ساخته بود
عمرو پس از پرش از خندق، فرياد <هل من مبارز> سرداد و چون كسى از مسلمانان آماده مقابله با او نشد، جسورتر گشت و عقائد مسلمانان را به باد استهزاء گرفت و گفت: <شما كه مى گوييد كشتگانتان در بهشت هستند و مقتولين ما در دوزخ، آيا يكى از شما نيست كه من او را به بهشت بفرستم و يا او مرا به دوزخ روانه كند؟!>
سپس اشعارى حماسى خواند و در ضمن آن گفت: <بس كه فرياد كشيدم و در ميان جمعيت شما مبارز طلبيدم، صدايم گرفت!>(13)
نعره هاى پى در پى عمرو، چنان رعب و ترسى در دلهاى مسلمانان افكنده بود كه در جاى خود ميخكوب شده قدرت حركت و عكس العمل از آنان سلب شده بود.(14)
هر بار كه فرياد عمرو براى مبارزه بلند مى شد، فقط على -ع - بر مى خاست و از پيامبر اجازه مى خواست كه به ميدان برود، ولى پيامبر موافقت نمى كرد. اين كار سه بار تكرار شد. آخرين بار كه على -ع - باز اجازه مبارزه خواست، پيامبر به على -ع - فرمود: اين عمرو بن عبدود است! على -ع - فرمود: من هم على هستم! (15)
سرانجام پيامبر اسلام (ص) موافقت كرد و شمشير خود را به او داد، و عمامه بر سرش بست و براى او دعا كرد
على -ع - كه به ميدان جنگ رهسپار شد، پيامبر اسلام (ص) فرمود: <برز الاسلام كله الى الشرك كله >: تمام اسلام در برابر تمام كفر قرار گرفته است.(16)

ادامه مطلب

اين بيان بخوبى نشان مى دهد كه پيروزى يكى از آنى دو نفر بر ديگرى پيروزى كفر بر ايمان و ايمان بر كفر بود و به تعبير ديگر، كارزارى بود سرنوشت ساز كه آينده اسلام و شرك را مشخص مى كرد
على -ع - پياده به طرف عمرو شتافت و چون با او رو در رو قرار گرفت، گفت: تو با خود عهد كرده بودى كه اگر مردى از قريش يكى از سه چيز را از تو بخواهد آن را بپذيرى
او گفت
- چنين است
- نخستين درخواست من اين است كه آيين اسلام را بپذيرى
- از اين در خواست بگذر
- بيا از جنگ صرف نظر كن و از اينجا برگرد و كار محمد (ص) را به ديگران واگذار. اگر او راستگو باشد، تو سعادتمندترين فرد به وسيله او خواهى بود و اگر غير از اين باشد مقصود تو بدون جنگ حاصل مى شود
- زنان قريش هرگز از چنين كارى سخن نخواهند گفت. من نذر كرده ام كه تا انتقام خود را از محمد نگيرم بر سرم روغن نمالم
- پس براى جنگ از اسب پياده شو
- گمان نمى كردم هيچ عربى چنين تقاضايى از من بكند. من دوست ندارم تو به دست من كشته شوى، زيرا پدرت دوست من بود. برگرد، تو جوانى
- ولى من دوست دارم تو را بكشم
عمرو از گفتار على -ع - خشمگين شد و با غرور از اسب پياده شد و اسب خود را پى كر و به طرف حضرت حمله برد. جنگ سختى درگرفت و دو جنگاور باهم درگير شدند. عمرو در يك فرصت مناسب ضربت سختى بر سر على -ع - فرود آورد. على -ع - ضربت او را با سپر دفع كرد ولى سپر دو نيم گشت و سر آن حضرت زخمى شد، در همين لحظه على -ع - فرصت را غنيمت شمرده ضربتى محكم بر او فرود آورد و او را نقش زمين ساخت. گرد و غبار ميدان جنگ مانع از آن بود كه دو سپاه نتيجه مبارزه را از نزديك ببينند. ناگهان صداى تكبير على -ع - بلند شد
غريو شادى از سپاه اسلام برخاست و همگان فهميدند كه على -ع - قهرمان بزرگ عرب را كشته است.(17)
كشته شدن عمرو سبب شد كه آن چهار نفر جنگاور ديگر كه همراه عمرو از خندق عبور كرده و منتظر نتيجه مبارزه على و عمرو بودند، پا به فرار بگذارند! سه نفر از آنان توانستند از خندق به سوى لشكرگاه خود بگذرند، ولى يكى از آنان بنام <نوافل > هنگام فرار، با اسب خود در خندق افتاد و على -ع - وارد خندق شد واو را نيز به قتل رساند! با كشته شدن اين قهرمان، سپاه احزاب روحيه خود را باختند، و از امكان هر گونه تجاوز به شهر، بكلى نااميد شدند و قبائل مختلف هر كدام به فكر بازگشت به زادگاه خود افتادند
آخرين ضربت را خداوند عالم به صورت باد و طوفان شديد بر آنان وارد ساخت و سرانجام با ناكامى كامل راه خانه هاى خود را در پيش گرفتند.(18)
پيامبر اسلام (ص) به مناسبت اين اقدام بزرگ على -ع - در آن روز به وى فرمود
<اگر اين كار تو را امروز با اعمال جميع امت من مقايسه كنند، بر آنها برترى خواهد داشت؛ چرا كه با كشته شدن عمرو، خانه اى از خانه هاى مشركان نماند مگر آنكه ذلتى در آن داخل شد، و خانه اى از خانه هاى مسلمانان نماند مگر اينكه عزتى در آن وارد گشت >.(19)
محدث معروف اهل تسنن، <حاكم نيشابورى >، گفتار پيامبر را با اين تعبير نقل كرده است
لَمبارزْ على بن ابى طالب لعمرو بن عبدود يوم الخندق افضل من اعمال امتى الى يوم القيامه.(20)
(پيكار على بن ابيطالب در جريان جنگ خندق با عمرو بن عبدود از اعمال امت من تا روز قيامت حتماً افضل است
البته فلسفه اين سخن روشن است: در آن روز اسلام و قرآن در صحنه نظامى بر لب پرتگاه قرار گرفته بود و بحرانى ترين لحظات خود را مى پيمود وكسى كه با فداكارى بى نظير خود اسلام را از خطر نجات داد و تداوم آن را تا روز قيامت تضمين نمود و اسلام از بركت فداكارى او ريشه گرفت، على -ع - بود، بنابراين عبادت همگان مرهون فداكارى اوست
د- فاتح دژ خيبر
پيامبر اسلام در سال هفتم هجرت تصميم به خلع سلاح يهوديان خيبر گرفت انگيزه پيامبر در اين اقدام دو امر بود 1 خيبر به صورت كانون توطئه و فتنه بر ضد حكومت نو بنياد اسلامى در آمده
بود و يهوديان اين قلعه بارها با دشمنان اسلام در حمله به مدينه همكارى داشتند، بويژه در جنگ احزاب نقش مهمى در تقويت سپاه احزاب داشتند
2 گرچه در آن زمان ايران و روم به صورت دو امپراتورى بزرگ، با يكديگر جنگهاى طولانى داشتند، ولى ظهور]؛ّّ اسلام به صورت يك قدرت سوم براى آنان قابل تحمل نبود، از اينرو هيچ بعيد نبود كه يهوديان خيبر آلت دست كسرى يا قيصر گردند و با آنها براى كوبيدن اسلام همدست شوند و يا همانطور كه مشركان را بر ضد اسلام جوان تشويق كردند، اين دو امپراتورى را نيز براى درهم شكستن قدرت اين آيين نوخاسته تشويق كنند
اين مسائل پيامبر را بر آن داشت كه با هزار و ششصد نفر سرباز رهسپار خيبر شود
قلعه هاى خيبر دارى استحكامات بسيار و تجهيزات دفاعى فراوان بود و مردان جنگى يهود بشدت از آنها دفاع مى كردند
با مجاهدتها و دلاوريهاى سربازان اسلام قلعه ها يكى پس از ديگرى اما به سختى و كندى سقوط كرد ولى دژ <قموص > كه بزرگترين دژ و مركز دلاوران آنها بود، همچنان مقاومت مى كرد و مجاهدان اسلام قدرت فتح و گشودن آن را نداشتند و سر درد شديد رسول خدا (ص) مانع از آن شده بود كه خود پيامبر (ص) در صحنه نبرد شخصاً حاضر شود و فرماندهى سپاه را برعهده بگيرد، از اينرو هر روز پرجم را به دست يكى از مسلمانان مى داد و ماءموريت فتح آن قلعه را به وى محول مى كرد ولى آنها يكى پس از ديگرى بدون اخذ نتيجه باز مى گشتند. روزى پرچم را به دست ابوبكر و روز بعد به عمر داد و هر دو نفر بدون اينكه پيروزى به دست آورند به اردوگاه ارتش اسلام باز گشتند
تحمل اين وضع براى رسول خدا (ص) بسيار سنگين بود. حضرت با مشاهده اين وضع فرمود: <فردا اين پرچم را به دست كسى خواهم داد كه خداوند اين دژ را به دست او مى گشايد؛ كسى كه خدا و رسول خدا را دوست مى دارد و خدا و رسولش نيز او را دوست مى دارند.> (21)
آن شب ياران پيامبر اسلام در اين فكر بودند كه فردا پيامبر پرچم را به دست چه كسى خواهد داد؟ هنگامى كه آفتاب طلوع كرد سربازان ارتش اسلام دور خيمه پيامبر را گرفتند و هر كدام اميدوار بود كه حضرت پرچم را به دست او دهد. در اين هنگام پيامبر فرمود
على كجاست ؟عرض كردند: به درد چشم دچار شده و به استراحت پرداخته است. پيامبر فرمود: على را بياوريد.وقتى على (ع) آمد، حضرت براى شفاى چشم او دعا كرد و به بركت دعاى پيامبر ناراحتى على (ع) بهبود يافت. آنگاه پرچم را به دست او داد. على (ع) گفت
يا رسول الله آنقدر با آنان مى جنگم تا اسلام بياورند. پيامبر فرمود: به سوى آنان حركت كن و چون به قلعه آنان رسيدى، ابتداءًا آنان را به اسلام دعوت كن و آنچه در برابر خدا وظيفه دارند (كه از آيين حق الهى پيروى كنند) به آنان يادآورى كن. به خدا سوگند اگر خدا يك نفر را به دست تو هدايت كند، بهتر از اين است كه دارى شتران سرخ موى باشى. (22)(23)
على ع رهسپار اين ماموريت شد و آن قلعه محكم و مقاوم را با شجاعتى بى نظير فتح نمود پيك و نماينده مخصوص پيامبر (ص)
پيك و نماينده مخصوص پيامبر (ص)
متجاوز از بيست سال بود كه منطق اسلام بر ضد شرك و بت پرستى در سرزمين حجاز ميان قبائل مشرك عرب انتشار يافته بود و در اين فاصله اكثريت قريب به اتفاق آنان از منطق اسلام درباره بتان و بت پرستان، آگاهى پيدا كرده بودند و مى دانستند كه بت پرستى چيزى جز تقليد كوركورانه از نياكان نيست و معبودهاى باطل آنان، آنچنان ذليل و خوارند كه نه تنها نمى توانند درباره ديگران كارى انجام دهند، بلكه نمى توانند حتى ضررى را از خود دفع كنند و يا نفعى كنند و يا نفعى به خود برسانند و چنين معبودهاى زبون و بيچاره اى، هرگز در خور ستايش و خضوع نيستند
گروهى كه با وجدان بيدار و دلى روشن به سخنان رسول گرامى گوش فرا داده بودند، در زندگى خود دگرگونى عميقى پديد آورده و از بت پرستى به آيين توحيد و يكتا پرستى گرويده بودند. خصوصاً، هنگامى كه پيامبر مكه را فتح نمود، گويندگان مذهبى توانستند در محيط آزاد به بيان و تبليغ اين دين بپردازند و در نتيجه اكثريت قابل ملاحظه اى در شهرها و بخشها و دهكده ها به بت شكنى پرداختند و نداى جانفزاى توحيد در بيشتر نقاط حجاز طنين انداز گرديد. ولى گروهى متعصب و نادان كه رها كردن عادات ديرينه براى آنان، بسيار سخت بود و پيوسته با وجدان و سرشت انسانى خود در كشمكش بودند، از عادات زشت خود دست برنداشته و از خرافات و اوهام كه دهها مفاسد اخلاقى و اجتماعى را در برداشت، پيروى مى كردند. بنابراين، وقت آن رسيده بود كه پيامبر گرامى هر نوع مظاهر بت پرستى و حركت غيرانسانى را با نيروى نظامى در هم بكوبد و با توسل به قدرت، بت پرستى را كه سرچشمه مفاسد اخلاقى و اجتماعى و اصولاً يك نوع تجاوز به حريم انسانيت است، ريشه كن سازد
در اين هنگام آيات سوره <برائت > نازل شد و پيامبر اسلام ماموريت يافت كه بيزارى خدا و پيامبر او را از مشركان در مراسم حج، در آن اجتماع بزرگ كه حجاج از همه نقاط در مكه گرد مى آيند، اعلام بدارد و با صداى رسا، به اطلاع بت پرستان حجاز برساند كه بايد وضع خود راتا چهار ماه آينده روشن كنند: هرگاه به آيين توحيد بگروند در رديف ديگر مسلمانان قرار خواهند گرفت وبه سان ديگران از مزاياى مادى و معنوى اسلام بهره مند خواهند بود و اگر بر لجاجت و عناد خود باقى بمانند پس از چهار ماه بايد آماده نبرد شوند و بدانند در هر لحظه اى كه دستگير شوند كشته خواهند شد
آيات سوره برائت، موقعى نازل شد كه پيامبر تصميم بر شركت در مراسم حج نداشت زيرا در سال پيش كه سال فتح مكه بود، خانه خدا را زيارت كرده بود و تصميم داشت در سال آينده كه آن را بعدها<حجه الوداع > ناميدند، شركت كند، از اين جهت ناگزير بود كسى رابراى ابلاغ الهى انتخاب كند. بدين منظور نخست ابوبكر را به حضور طلبيد و قسمتى از آيات آغاز سوره برائت را به او آموخت و او را با چهل تن روانه مكه ساخت، تا در روز عيد قربان، اين آيات را بر آنان فروخواند
ابوبكر راه مكه را در پيش گرفت كه ناگهان وحى الهى نازل گرديد و به پيامبر دستور داد كه اين پيامها را، بايد خود پيامبر و يا كسى كه از او است به مردم برساند و غير از اين دو نفر، كسى براى اين كار صلاحيت ندارد.(24)
آيا اين فردى كه از ديدگاه وحى از پيامبر بود و اين جامه بر اندام او دوخته شده بود چه كسى بود؟
چيزى نگذشت كه پيامبر على (ع) را احضار نمود و به او فرمان داد كه راه مكه را در پيش گيرد، و ابوبكر را در راه دريابد و آيات را از او بگيرد و به او بگويد كه وحى الهى، پيامبر را مامور ساخته است كه اين آيات را يا خود پيامبر و يا فردى كه از او است بايد براى مردم بخواند، از اين جهت انجام اين كار به من محول شده است.
على (ع) با <جابر> و گروهى از ياران رسول خدا، در حالى كه بر شتر مخصوص پيامبر (ص) سوار شده بود، راه مكه را در پيش گرفت و سخن پيامبر را به ابوبكر رسانيد. او نيز آيات را به على (ع) تسليم نمود
امير مومنان وارد مكه شد و روز دهم ذى الحجه بالاى جمزه عقبه، با ندايى رسا، آيات نخستين سوره برائت را قرائت نمود و اخطاريه چهار ماده اى پيامبر را با صداى بلند به گوش تمام شركت كنندگان رسانيد (25) اين پيام، همه مشركان فهميدند كه تنها چهار ماه مهلت دارند كه تكليف خود را با حكومت اسلامى روشن سازند. آيات قرآن و اخطاريه پيامبر تاثير عجيبى در افكار مشركين بخشيد و هنوز چهار ماه سپرى نشده بود كه آنان دسته دسته رو به آيين توحيد آوردند، در سال دهم هجرت به آخر نرسيده بود كه شرك در حجاز ريشه كن ]؛ّّ گرديد
هنگامى كه ابوبكر از عزل خود آگاه شد با ناراحتى خاصى به مدينه بازگشت و به حضور پيامبر (ص) رسيد و زبان به گله گشود و گفت
مرا براى اين كار (ابلاغ آيات الهى و خواندن اخطاريه) لايق و شايسته ديدى، ولى چيزى نگذشت مرا از اين مقام عزل و بركنار نمودى، آيا در اين مورد فرمانى از خدا رسيد؟
پيامبر در پاسخ فرمود: پيك الهى در رسيد و گفت جز من و يا كسى كه از خود من است، شخص ديگرى براى اين كار صلاحيت ندارد.(26)
----------------------------------
1-الحاكم النيشابورى، المستدرك على الصحيحين، اعداد: عبدالرحمن المرعشى، چاپ اول، بيروت، دارالمعرفه، 1406 ه'.ق، ج 3، ص 14/
2-ابن عبدالبر، الاستيعاب فى المعرفه الاصحاب، چاپ اول، بيروت، داراحيا التراث العربى، 1328 ه'.ق، ج 3، ص 35/
3- در اصطلاح سيره نويسان غزوه به آن نبردها مى‏گويند كه فرماندهى سپاه اسلام را در آنها خود پيامبر (ص) به عهده داشت/
4- به مآخذ زير مراجعه كنيد:
- ابن هشام، السيره النبويه، تحقيق: مصطفى السقا، ابراهيم الابيارى، و عبدالحفيظ شلبى، قاهره، مكتبه، مصطفى البابى الحلبى، (افست مكتبه الصدر تهران) 1355 ه'.ق، ج 2، ص 277/
- ابن اثير، الكامل فى التاريخ، بيروت، دارصادر، 1399 ه.ق، ج 2، ص 125/
5-و عندى السيف الذى اعضضته بجدك و خالك و اخيك فى مقام واحد. (نهج البلاغه، صبحى صالح، نامه 64)
امير مومنان (ع) در نامه 28 نيز اين موضو(ع) را يادآورى كرده است.
6-الارشاد، قم، مكتبه بصيرتى، (بى تا) ص 39/
7- شيخ مفيد، الارشاد، قم، مكتبْ بصيرتى، (بى تا) ص 47/
8-ابن اثير، الكامل فى التاريخ، بيروت، دارصادر، 1399 ه'.ق، ج 2، ص 154/
9- الخصال، تصحيح: على اكبر غفارى، قم، منشورات جامعه المدرسين فى الحوزه العلميه بقم، 1403 ه'.ق، ص 560/
10- الكامل فى التاريخ، بيروت، دارصادر، 1399 ه'.ق، ج 2، ص 154/
11- ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، تحقيق: محمد ابوالفضل ابراهيم، چاپ اول، قاهره، داراحياالكتب العربيه، 1378 ه'.ق، ج 14، ص.253 خوارزمى نيز در كتاب «المناقب» صفحه 223 روايت مى‏كند كه على (ع) در جريان شورا، به اين مواسات كه نداى آسمانى را در پى داشت، بر اعضاى شوار احتجاج كرد/
12- احزاب: 814
13-و لقد بححت عن الندا يجمعكم هل من مبارز
14- واقدى رعب شديد مسلمانان را با اين جمله مجسم مى كند: <كان على روءسهم الطير>: گويى برسرشان پرنده نشسته بود.(محمد بن عمربن واقدى، المغازى، تصحيح: مارسدنس جوئز، بيروت، موسسه الاعلمى (بى تا) ج 2 ص 470
15- ابن ابى الحديد، نهج البلاغه، تحقيق: محمد ابوالفضل ابراهيم، چاپ اول، قاهره، داراحياء الكتب العربيه، 1378 ج 13 ص 248
16- مجلسى، محمد باقر، بحارالانوار، تهران، دارالكتب الاسلاميه، (بى تا) ج 20 ص 215(به نقل از كراجكى
17- محمد بن عمر بن واقدى، المغازى، تصحيح: مارسدنس جونز، بيروت، موسسه الاعلمى، (بى تا) ج 2 ص 471
18- جريان پيكار سرنوشت ساز على ع با عمروبن عبدود، علاوه بر منابع پيشين، با اندكى تفاوت، در كتابهاى ياد شده در زير نيز نقل شده است
-بحار الانوار، تهران، دارالكتب الاسلاميه (بى تا) ج 20 ص 206-207
- الخصال، تصحيح: على اكبر غفارى، قم، جامعْ المدرسين فى الحوزْ العلميْ قم، 1403ه.ق، ص 560
- السيره النبويه، تحقيق: مصطفى السقا، ابراهيم الابيارى، و عبدالحفيظ شلبى، قاهره، مكتبه مصطفى البابى الحلبى، (افست مكتبه الصدر تهران) 1355ه ق، ج 3 ص 236
- الكامل فى التاريخ، بيروت، دارصادر، 1399ه.ق، ج 2 ص 181
- الارشاد، قم مكتبه بصيرتى (بى تا) ص 54
19-مجلسى، محمد باقر، بحارالانوار، تهران، داراكتب الاسلاميه (بى تا) ج 20ص 216
20-المستدرك على الصحيحين، تحقيق و اعداد: عبدالرحمن المرعشى، چاپ اول، بيروت، دارالمعروفه، 1406 ه.ق، ج 3 ص 32
21- <لاعطين هذه الرايْ غداً رجلاً يفتح اللّه بديه، يحب الله و رسوله و يجبه الله و رسوله. <ابن عبدالبر> گفتار پيامبر اسلام را به اين صورت نقل كرده است: <لاعطين الرايه رجلا يحب الله و رسوله ليس بفرار يفتح الله على يديه > (الاستعاب فى معرفه الاصحاب، چاپ اول، بيروت، داراحياء التراث العربى، 1328ه.ق، ج 3 ص 36
22- شتران سرخ موى مرغوبترين و گرانترين شترها بود
23- مسلم بن الحجاج القشيرى، صحيح المسلم، قاهره، مكتبْ محمد على صبيح (بى تا) ج 7 ص 121 اين ماموريت بزرگ على (ع) و بيان پيامبر اسلام (ص) درباره او با اندكى تفاوت، در منابع ياد شده در زير نيز آمده است:
- عبدالملك بن هشام، السيرْ النبويْ، تحقيق: مصطفى السقاء ابراهيم الابيارى و عبدالحفيظ شلبى، قاهره، مكتبه مصطفى البابى الحلبى، (افست مكتبه الصدر تهران) 1355ه.ق، ج 3 ص 349
- ابن اثير، الكامل فى التاريخ، بيروت، دارصادر، 1399ه.ق، ج 2 ص 219
- الحاكم النيشابورى، المستدرك على الصحيحين، اعداد: عبدالرحمن المرعشى، چاپ اول، بيروت، دارالمعرفه، 1406ه.ق، ج 3 ص 109
- محمد بن اسماعيل البخارى، صحيح البخارى، قاهره، مكتبْ عبدالحميد احمد حنفى، 1314ه.ق، ج 5 ص 18
24- لايوءديها عنك الا انت او رجل منك.
25- اخطاريه چهار ماده اى بدين قرار بوده: الف - الغاى پيمان مشركان؛ ب - عدم حق شركت آنها در مراسم حج؛ ج - ممنوع بودن طواف افراد عريان و برهنه كه تا آن زمان در ميان مشركان رائج بود؛ د- ممنوع بودن ورود مشركان به مسجدالحرام.
26- آلوسى البغدادى، محمود، روح المعانى، چاپ دوم، بيروت، داراحياء التراث العربى، (بى تا) ج 1 (تفسير سوره توبه
---------------------------
مهدى پيشوايى

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page