4- از وفات پيامبر (ص) تا خلافت ظاهرى آن حضرت

(زمان خواندن: 11 - 21 دقیقه)

پيش از آغاز اين بخش، مقدمتاً يادآور مى شويم كه جريان امامت، از رحلت پيامبر (ص) (در ماه صفر سال 11هجرى) تا سال وفات امام حسن عسكرى (ع) در ماه ربيع الاول سال 260به طور تقريبى چهار دوره را گذرانده، و هر دوره از لحاظ موضعگيرى امامان در برابر قدرتهاى مسلط، داراى ويژگيهايى بوده است. اين دوره ها عبارت بودند از:
1- دوره صبر يا مداراى امام با اين قدرتها. اين دوره سراسر بيست و پنج سال ميانه رحلت پيامبر ص (سال 11 هجرى) تا آغاز خلافت ظاهرى اميرمومنان (سال 35هجرى) را در بر مى گيرد
2- دروه به قدرت رسيدن امام. اين دوره همان چهار سال و نه ماه خلافت اميرمومنان و چند ماه خلافت امام حسن (ع) است كه با همه كوتاهى و با وجود ملامتها و دردسرهاى فراوانى كه از سوى دشمنان رنگارنگ اسلام براى اين دو بزرگوار تراشيده شد، درخشنده ترين سالهاى حكومت اسلامى به شمار مى آيد
3- دوره تلاش سازنده كوتاه مدت براى ايجاد حكومت و رژيم اسلامى. اين دوره شامل بيست سال فاصله صلح امام حسن ع (در سال 41 تا حادثه شهادت امام حسين (در محرم سال 61 است. پس از ماجراى صلح، عملا كار نيمه مخفى شيعه شروع شده و برنامه هايى كه هدفش تلاش براى بازگرداندن قدرت به خاندان پيامبر در فرصت مناسب بود، آغاز گشت. اين فرصت، طبق برآورد عادى چندان دور از دسترس نبود، و با پايان يافتن زندگى شرارت آميز معاويه، اميد آن وجود داشت
4- و بالاخره چهارمين دوره، تعقيب وادامه همين روش در برنامه هايى دراز مدت بود. اين دوره در طول نزديك به دو قرن و با پيروزيها و شكستهايى در مراحل گوناگون، همراه با پيروزى قاطع در زمينه كار ايدئولوژيك و آميخته با صدها تاكتيك مناسب و مزين با هزاران جلوه از اخلاص و فداكارى، تعقيب گرديد.(1)
در گذشت پيامبر و مسئله رهبرى
على (ع) پس از پيامبر شايسته ترين فرد عالى براى اداره امور جامعه اسلامى بود و در حوزه اسلام بجز پيامبر اسلام هيچ كس از نظر فضيلت، تقوا، بينش فقهى، قضائى، جهاد و كوشش در راه خدا و ساير صفات عالى انسانى به پايه على (ع) نمى رسيد. به دليل همين شايستگيها، آن حضرت بارها به دستور خدا و توسط پيامبر اسلام به عنوان رهبر آينده مسلمانان معرفى شده بود كه از همه آنها مهمتر جريان <غدير> است. از اين نظر انتظار مى رفت كه پس از درگذشت پيامبر، بلافاصله على (ع) زمام امور را در دست گيرد و رهبرى مسلمين را ادامه دهد. اما عملا چنين نشد و مسير خلافت اسلامى پس از پيامبر منحرف گرديد و على ع از صحنه سياسى و مركز تصميم گيرى در ادامه امور جامعه بدور ماند
دو راهى سرنوشت ساز
على (ع) اين انحراف را تحمل نكرد و سكوت در برابر آن را ناروا شمرد و بارها با استدلالها و احتجاجهاى متين خود، خليفه و هواداران او را مورد انتقاد و اعتراض قرار داد، ولى مرور ايام و سير حوادث نشان داد كه اين گونه اعتراضها چندان سودى ندارد و خليفه و هوادارانش در حفظ و ادامه قدرت خود مصرند. در اين هنگام على بر سر دو راهى حساس و سرنوشت سازى قرار گرفت: يا مى بايست به كمك رجال خاندان رسالت و علاقه مندان راستين خويش كه حكومت جديد را مشروع و قانونى نمى دانستند، بپاخيزد و با توسل به قدرت، خلافت و حكومت را قبضه كند، و يا آنكه وضع موجود را تحمل كرده و در حدود امكان به حل مشكلات مسلمانان و انجام وظائف خود بپردازد. از آنجا كه در رهبريهاى الهى، قدرت و مقام، هدف نيست، بلكه هدف چيزى بالاتر از ارجدارتر از حفظ مقام و موقعيت است و وجود رهبرى براى اين است كه به هدف تحقق ببخشد، لذا اگر روزى رهبر بر سر دوراهى قرار گرفت و ناگزير شد كه از ميان مقام و هدف، يكى را برگزيند، بايد از مقام رهبرى دست بردارد و هدف را مقدمتر از حفظ مقام و موقعيت رهبرى خويش بشمارد. على (ع) كه با چنين وضعى روبرو شده بود، راه دوم را برگزيد. او با ارزيابى اوضاع و احوال جامعه اسلامى به اين نتيجه رسيد كه اگر اصرار به قبضه كردن حكومت و حفظ مقام و موقعيت رهبرى خود نمايد، وضعى پيش مى آيد كه زحمات پيامبر اسلام و خونهاى پاكى كه در راه اين هدف و براى آبيارى نهال اسلام ريخته شده است، به هدر مى رود.
امام در خطبه <شقشقيه> از اين دوراهى دشوار و حساس و رمز انتخاب راه دوم چنين ياد مى كند
<...من رداى خلافت را رها ساختم، و دامن خود را از آن درپيچيدم (و كنار رفتم)،در حالى كه در اين انديشه فرو رفته بودم كه آيا با دست تنها (بدون ياور) بپاخيزم (وحق خود و مردم را بگيرم) و يا در اين محيط پرخفقان و ظلمتى كه پديد آورده اند، صبر كنم ؟ محيطى كه پيران را فرسوده، جوانان را پير و مردان باايمان را تا واپسين دم زندگى به رنج وامى دارد
(عاقبت) ديدم بردبارى و صبر، به عقل و خرد نزديكتر است، لذا شكيبايى ورزيدم، ولى به كسى مى ماندم كه خار در چشم و استخوان در گلو دارد، با چشم خود مى ديدم ميراثم را به غارت مى برند.>! (2)
امام به صبر خود در برابر انحراف اسلامى از مسير اصلى خود به منظور حفظ اساس اسلام در موارد ديگر نيز اشاره نموده است از آن جمله در آغاز خلافت عثمان كه راى شورا به نفع عثمان تمام شد و قدرت به دست وى افتاد، امام رو به ديگر اعضاى شورا كرده و فرمود
<خوب مى دانيد كه من از همه كس به خلافت شايسته ترم.به خدا سوگند تا هنگامى كه اوضاع مسلمين روبراه باشد و در هم نريزد، و به غير از من به ديگرى ستم نشود، همچنان مدارا خواهم كرد.>(3)
خطرهاى داخلى و خارجى
< گفتيم كه على ع با ملاحظه خطرهايى كه در صورت قيام او جامعه اسلامى را تهديد مى كرد، از قيام و اقدام مسلحانه خوددارى كرد. ممكن است سوءال شود كه چه خطرهايى در آن زمان جامعه نوبنياد اسلامى را تهديد مى كرد؟
در پاسخ اين سوال مى توان خطرهاى داخلى و خارجى و ملاحظات و موانعى را كه باعث شد على (ع) از قيام مسلحانه صرفنظر كند، بدين ترتيب دسته بندى كرد.
1- اگر امام با توسل به قدرت و قيام مسلحانه در صدد قبضه حكومت و خلافت برمى آمد، بسيارى از عزيزان خود را كه از جان و دل به امامت و رهبرى او معتقد بودند، از دست مى داد. علاوه بر اينها گروه بسيارى از صحابه پيامبر]؛ّّ كه به خلافت امام راضى نبودند، كشته مى شدند. اين گروه، هر چند در مسئله رهبرى در نقطه مقابل امام موضع گرفته بودند و روى كينه ها و عقده هايى كه داشتند، راضى نبودند زمام امور در دست على (ع) قرار بگيرد، ولى در امور ديگر اختلافى با امام نداشتند، و با كشته شدن اين عده كه به هر حال قدرتى در برابر شرك و بت پرستى و مسيحيگرى و يهوديگرى به شمار مى رفتند، قدرت مسلمانان در مركز به ضعف مى گراييد.
امام هنگامى كه براى سركوبى پيمان شكنان (طلحه و زبير) عازم <بصره > مى گرديد، خطبه اى ايراد كرد و در آن انگشت روى اين موضوع حساس گذاشت و فرمود
<هنگامى كه خداوند پيامبر خود را قبض روح كرد، قريش با خودكامگى، خود را بر ما مقدم شمرده ما را كه به رهبرى امت از همه شايسته تر بوديم، از حق خود باز داشت، ولى من ديدم كه صبر و بردبارى بر اين كار، بهتر از ايجاد تفرقه ميان مسلمانان ريخته شدن خون آنان است زيرا مردم، به تازگى اسلام را پذيرفته بودند و دين مانند مشكى مملو از شير بود كه كف كرده باشد و كوچكترين سستى و غفلت آن را فاسد مى سازد، و كوچكترين فرد، آن را وارونه مى كند>.(4)
2- از آنجا كه بسيارى از گروهها و قبائلى كه در سالهاى آخر عمر پيامبر مسلمان شده بودند، هنوز آموزشهاى لازم اسلامى را نديده بودند و نور ايمان كاملا در دل آنها نفوذ نكرده بود، هنگامى كه خبر درگذشت پيامبر اسلام در ميان آنان منتشر گرديد، گروهى از آنان پرچم <ارتداد> و بازگشت به بت پرستى را برافراشتند و عملا با حكومت اسلامى در مدينه مخالفت نموده و حاضر به پرداخت ماليات اسلامى نشدند و باگردآورى نيروى نظامى، مدينه را بشدت مورد تهديد قرار دادند. به همين جهت نخستين كارى كه حكومت جديد انجام داد اين بود كه گروهى از مسلمانان را براى نبرد با <مرتدان > و سركوبى شورش آنان بسيج كرد و سرانجام آتش شورش آنان با تلاش مسلمانان خاموش گرديد.(5)
در چنين موقعيتى كه دشمنان ارتجاعى اسلام، پرچم ارتداد را برافراشته و حكومت اسلامى را تهديد مى كردند، هرگز صحيح نبود كه امام پرچم ديگرى به دست بگيرد و قيام كند.
امام در يكى از نامه هاى خود كه به مردم مصر نوشته است، به اين نكته اشاره مى كند و مى فرمايد
<...به خدا سوگند هرگز فكر نمى كردم و به خاطرم خطور نمى كرد كه عرب بعد از پيامبر، امر امامت و رهبرى را از اهل بيت او بگردانند و (در جاى ديگر قرار دهند، و باور نمى كردم) خلافت را از من دور سازند! تنها چيزى كه مرا ناراحت كرد، اجتماع مردم در اطراف فلانى (ابوبكر) بود كه با او بيعت كنند. (وقتى كه چنين وضعى پيش آمد) دست نگه داشتم تا اينكه با چشم خود ديدم گروهى از اسلام بازگشته و مى خواهند دين محمد (ص) را نابود سازند. (در اينجا بود) كه ترسيدم اگر اسلام و اهلش را يارى نكنم بايد شاهد نابودى و شكاف در اسلام باشم كه مصيبت آن براى من از محروم شدن از خلافت و حكومت بر شما بزرگتر بود، چرا كه اين بهره دوران چند روزه دنيا است كه زائل و تمام مى شود، همانطور كه <سراب > تمام مى شود و يا ابرها از هم مى پاشند. پس در اين پيشامدها به پاخاستم تا باطل از ميان رفت و نابود شد و دين پابرجا و محكم گرديد.>(6)
همچنين امام در نخستين روزهاى خلافت خود طى خطبه اى اين موضوع را يادآورى نمود.<عبدالله بن جناده > مى گويد: من در نخستين روزهاى زمامدارى على (ع) از مكه وارد مدينه شدم، ديدم همه مردم در مسجد پيامبر دور هم گرد آمده اند و انتظار ورود امام را مى كشند، ناگهان على (ع) در حالى كه شمشير خود را حمايل كرده بود، از خانه بيرون آمد، ديده ها به سوى او خيره شد، او در مسند خطابه قرار گرفت و سخنان خود را پس از حمد و ثناى خداوند چنين آغاز كرد
<هان اى مردم! آگاه باشيد روزى كه پيامبر گرامى از ميان ما رخت بر بست، فكر مى كرديم كسى با ما، درباره حكومتى كه او پى افكنده بود، نزاع و رقابت نمى كند، و به حق ما چشم طمع نمى دوزد زيرا ما وارث و ولى و عترت او بوديم، اما برخلاف انتظار، گروهى از قوم ما به حق ما تجاوز كرده و خلافت را از ما سلب كردند و حكومت به دست ديگران افتاد
به خدا سوگند اگر ترس از ايجاد شكاف و اختلاف در ميان مسلمانان نبود، و بيم آن نمى رفت كه بار ديگر كفر و بت پرستى به سرزمين اسلام باز گردد و اسلام محو و نابود شود، با آنان به گونه ديگرى رفتار مى كرديم >(7)
3- علاوه بر خطر مرتدين، مدعيان نبوت و پيامبران دروغين مانند <مسيلمه >، <طليحه > و <سجاح > نيز در صحنه ظاهر شده و هر كدام طرفداران و نيروهاى دور خود گردآوردند و قصد حمله به مدينه را داشتند كه با همكارى و اتحاد مسلمانان پس از زحمات نيروهاى آنان شكست خوردند
4- خطر حمله احتمالى روميان نيز مى توانست مايه نگرانى ديگرى براى جبهه مسلمين باشد، زيرا تا آن زمان مسلمانان سه بار با روميان رو در رو يا درگير شده بودند و روميان مسلمان را براى خود خطرى جدى تلقى مى كردند و در پى فرصتى بودند كه به مركز اسلام حمله كنند. اگر على (ع) دست به قيام مسلحانه مى زد، با تضعيف جبهه داخلى مسلمانان، بهترين فرصت به دست روميان مى افتاد كه از اين ضعف استفاده كنند
با در نظر گرفتن نكات فوق، بخوبى روشن مى شود كه چرا امام صبر را بر قيام ترجيح داد. و چگونه با صبر و تحمل و تدبير و دور انديشى، جامعه اسلامى را از خطرهاى بزرگ نجات داد و اگر علاقه به اتحاد مسلمانان نداشت و از عواقب وخيم اختلاف و دو دستگى نمى ترسيد، هرگز اجازه نمى داد رهبرى مسلمانان از دست اوصياء و خلفاى راستين پيامبر خارج شود و به دست ديگران افتد
فعاليتهاى امير مومنان ع در دوران خلفا
فعاليت امام در اين مدت در امور يادشده در زير خلاصه مى گردد: 1- عبادت و بندگى خدا، آنهم به صورتى كه در شان شخصيتى مانند على بود، تا آنجا كه امام سجاد (ع) عبادت و تهجد عجيب خود را در برابر عبادتهاى جد بزرگوار خود، ناچيز مى داند
2- تفسير قرآن و حل مشكلات بسيارى از آيات، و تربيت شاگردانى مانند <عبدالله بن عباس > كه بزرگترين مفسر اسلام، در ميان اصحاب به شمار مى رفت
3- پاسخ به پرسشهاى دانشمندان ملل جهان، بالاخص يهود و مسيحيان كه پس از در گذشت پيامبر براى تحقيق و پژوهش درباره آيين وى، رهسپار مدينه مى شدند و سئوالاتى را مطرح مى نمودند و پاسخگويى جز على (ع)، كه تسلط او بر تورات و انجيل از خلال سخنانش روشن بود، پيدا نمى كردند و اگر اين خلا به وسيله امام پر نمى شد جامعه اسلامى در سرشكستگى شديدى فرو مى رفت، و هنگامى كه امام به كليه سئوالات آنها پاسخهاى دندان شكن مى داد، شادمانى و شكفتگى عظيمى در چهره خلفا كه بر جاى پيامبر نشسته بودند، پديدار مى شد
4- بيان حكم شرعى و رويدادهاى نوظهور كه در اسلام سابقه نداشت و يا قضيه چنان پيچيده بود كه قضات از داروى درباره آن ناتوان بودند. اين نقطه از نقاط حساس زندگى امام است و اگر در ميان صحابه شخصيتى مانند على (ع) نبود كه به تصديق پيامبر گرامى داناترين امت و آشناترين آنها به موازين قضا و داورى به شمار مى رفت،]؛ّّ بسيارى از مسائل در صدر اسلام به صورت عقده لاينحل و گره كورى باقى مى ماند
همين حوادث نوظهور ايجاب مى كرد كه پس از رحلت پيامبر گرامى، امام آگاه و معصومى بسان پيامبر كه بر تمام اصول و فروع اسلام تسلط كافى داشت، در ميان مردم باشد و علم وسيع و گسترده او، امت را از گرايشهاى نامطلوب و عمل به قياس و گمان باز دارد و اين موهبت بزرگ به تصديق تمام ياران رسول خدا ص جز امير المومنين (ع) در كسى نبود
قسمتى از داوريهاى امام و استفاده ابتكارى و جالب وى از آيات قرآن در كتابهاى حديث و تاريخ منعكس است و بعضى از دانشمندان قسمتى از آنها را در كتاب مستقل گردآورده اند.(8)
5- تربيت و پرورش گروهى كه ضمير پاك و روح آماده اى براى سير و سلوك داشتند تا در پرتو رهبرى و نفوذ معنوى امام بتوانند قله هاى كمالات معنوى را فتح كنند و آنچه را كه با ديده ظاهرى نمى بينند با ديده دل و چشم باطنى ببينند
6- كار و كوشش براى تامين زندگى بسيارى از بينوايان و درماندگان، تا آنجا كه امام با دست خود باغ احداث مى كردند و قنات حفر مى نمود و آن را در راه خدا وقف مى كرد
7- هنگامى كه دستگاه خلافت در مسائل سياسى و پاره اى از مشكلات با بن بست روبرو مى شد، امام يگانه مشاور مورد اعتمادى بود كه با واقع بينى خاصى مشكلات را از سر راه برمى داشت و مسير كار را معين مى كرد، و برخى از اين مشاوره ها در نهج البلاغه و نيز كتابهاى تاريخ وارد شده است
امام و حل مشكلات علمى و سياسى خلفا
تاريخ گواهى مى دهد كه ابوبكر و عمر در مدت خلافت خود در مسائل سياسى، معارف و عقائد،
تفسير قرآن، فروع و احكام اسلام به امام مراجعه مى كردند و از مشاوره و راهنمايى و آگاهى امام از اصول و فروع اسلام، كاملا بهره مى بردند كه ذيلا چند نمونه از آن را كه در تاريخ ضبط شده است، از نظر خوانندگان مى گذرانيم
جنگ با روميان
يكى از دشمنان سرسخت حكومت جوان اسلام، امپراتورى روم بود كه پيوسته مركز حكومت اسلامى را از جانب شمال تهديد مى كرد و پيامبر گرامى (ص) تا آخرين لحظه زندگى خود از فكر روم غافل نبود. در سال هشتم هجرت گروهى را به فرماندهى <جعفر طيار> روانه كرانه هاى شام كرد، ولى سپاه اسلام با از دست دادن سه فرمانده و تعدادى از سربازان اسلام بدون اخذ نتيجه به مدينه بازگشت. براى جبران اين شكست، پيامبر گرامى در سال نهم با سپاهى گران عازم تبوك گرديد، ولى بدون آنكه با سپاه دشمن روبرو گردد، به مدينه بازگشت و اين سفر نتايج درخشانى داشت كه در تاريخ مذكور است - مع الوصف - خطر حمله روم هميشه فكر پيامبر را به خود مشغول مى داشت، به همين جهت در آخرين لحظه هاى زندگى كه در بستر بيمارى افتاده بود، سپاهى از مهاجر و انصار ترتيب داد كه رهسپار كرانه هاى شام شوند. اين سپاه به عللى مدينه را ترك نگفت و پيامبر، در حالى كه سپاه اسلام، در چند كيلومترى مدينه اردو زده بود چشم از جهان فرو بست.
پس از درگذشت پيامبر، فضاى سياسى مدينه با تثبيت خلافت ابوبكر، بعد از بحران، به آرامش گراييد. ابوبكر كه زمام امور را به دست گرفته بود، در اجراى فرمان پيامبر (نبرد با روميان) كاملا دو دل بود، از اينرو با گروهى از صحابه مشاوره كرد، هر كدام نظرى دادند كه او را قانع نساخت، سرانجام با امام با مشاوره پرداخت، امام او را بر اجراى دستور پيامبر تشويق كرد و افزود: اگر نبرد كنى پيروز خواهى شد. خليفه از تشويق امام، خوشحال شد و]؛ّّ گفت: فال نيكى زدى و به خير بشارت دادى.(9)
على (ع) و مشاوره هاى سياسى خليفه دوم با وى
امام در دوران خليفه دوم نيز مشاور مهم و گرهگشاى بسيارى از مشكلات سياسى و علمى و اجتماعى خيلفه بود. اينك به يك نمونه از مواردى كه خليفه دوم از فكر امام در مسائل سياسى استفاده كرده است، اشاره مى كنيم.
در سال چهار ده هجرى در سرزمين <قادسيه > نبرد سختى ميان سپاه اسلام و نظاميان ايران رخ داد كه سرانجام فتح و پيروزى از آن مسلمانان گرديد و <رستم فرخ زاد> - فرمانده كل قواى ايران -با گروهى به قتل رسيد. با اين پيروزى، سراسر عراق زير پوشش نفوذ سياسى و نظامى اسلام در آمد و <مدائن > كه مقر حكومت سلاطين ساسانى بود، در تصرف مسلمانان قرار گرفت و سران سپاه ايران به داخل كشور عقب نشنى كردند.
مشاوران و سران نظامى ايران بيم آن داشتند كه سپاه اسلام كم كم پيشروى كند، و سراسر كشور را به تصرف خود در آورد. براى مقابله با چنين حمله خطرناك <يزدگرد> پادشاه ايران، سپاهى يكصد و پنجاه هزار نفرى به فرماندهى <فيروزان > ترتيب داد تا جلوى هر نوع حمله ناگهانى را بگيرد و حتى در صورت مساعد بودن وضع، دست به حمله تهاجمى زند
<سعد وقاص >، فرمانده كل قواى مسلمانان (و به نقلى <عمار ياسر> كه حكومت كوفه را در اختيار داشت) نامه اى به عمر نوشت و خليفه را از تحركهاى دشمن آگاه ساخت و افزود: سپاه كوفه، آماده اند كه نبرد را آغاز كنند و پيش از آنكه دشمن شروع به جنگ كند، آنان براى ارعاب دشمن دست به حمله زنند
خليفه به مسجد رفت، سران صحابه را جمع كرد و آنان را از تصميم خود مبنى بر اينكه مى خواهد مدينه را ترك گويد و در منطقه اى ميان بصره و كوفه فرود آيد، و از آن نقطه رهبرى سپاه را به دست بگيرد، آگاه ساخت.
در اين موقع <طلحه > برخاست و خليفه را بر اين كار تشويق كرد و سخنانى گفت كه بوى تملق و چاپلوسى بخوبى از آن استشما مى شد.
پس از او <عثمان > برخاست و نه تنها خليفه را به ترك مدينه تشويق كرد، بلكه افزود: به سپاه شام و يمن بنويس كه همگى منطقه خود را ترك كنند و به تو بپيوندند و تو با اين جمع انبوه بتوانى با دشمن روبرو شوی.
در اين موقع <امير مومنان (ع)> برخاست و فرمود
پيروزى و شكست اين امر (اسلام) بستگى به فزونى نيرو و كمى جمعيت نداشته است، اين دين خدا است كه آن را پيروز ساخت و سپاه اوست كه خود آن را آماده و يارى كرد تا آنكه به آنجا كه بايد برسند رسيد و به هر جا كه بايد طلوع بكند طلوع كرد، از ناحيه خداوند به ما وعده پيروزى داده شده است، و مى دانيم كه خداوند به وعده خود جامه عمل پوشانيده و سپاه خويش را يارى خواهد كرد.
موقعيت زمامدار، همچون رشته مهره ها است كه آنها را گرد آورد به هم پيوند مى دهد. اگر رشته از هم بگسلد، مهره ها پراكنده مى شوند و سپس هرگز نمى توان آنها را جمع آورى كرده و از نو نظام بخشيد.
امروز، اگر چه عرب از نظر تعداد كم است، اما نيروى اسلام فراوان، و در پرتو اجتماع و اتحاد و هماهنگى، عزيز و نيرومند است. بنابراين تو (خليفه) همچون محور سنگ آسياب، جامعه را به وسيله مسلمانان به گردش در آور، و با همكارى آنان در نبرد، آتش جنگ را براى دشمنان شعله ور ساز، زيرا اگر شخصا از اين سرزمين خارج شوى، عرب از اطراف اكناف سر از زير بار فرمانت بيرون خواهد برد، و آنگاه آنچه پشت سرگذاشته اى، مهمتر از آن]؛ّّ خواهد بود كه در پيش رو دارى.
اگر فردا چشم عجمها بر تو افتد، خواهند گفت: اين اساس و ريشه (رهبر) عرب است، اگر ريشه اين درخت را قطع كنيد، راحت مى شويد، و اين فكر، آنان را در مبارزه با تو و طمع در نابودى تو حريص تر و سرسخت تر خواهد ساخت.
اما اينكه گفتى آنان براى جنگ با مسلمانان آماده مى شوند و از اين موضوع نگرانى، بدان كه خداوند بيش از تو اين كار را ناخوش دارد، و او بر تغيير آنچه نمى پسندد، تواناتر است .
واما اينكه به فزونى تعداد سربازان دشمن اشاره كردى، (بدان كه) ما، در گذشته، در نبردها، روى تعداد افراد تكيه نمى كرديم، بلكه بر يارى و كمك خداوندى حساب مى كرديم (و پيروز هم مى شديم.) (10)
عمر پس از شنيدن سخنان امام نظر او را پسنديد و از رفتن منصرف شد.(11)
با توجه به اين گرهگشاييها بود كه عمر مى گفت: به خدا پناه مى برم كه مشكلى پيش بيايد و ابوالحسن (على) براى حل آن حضور نداشته باشد.(12)
----------------------------------
1- آيت الله خامنه اى، سيد على، پيشواى صادق، تهران، انتشارات سيد جمال (بى تا) ص 21
2- فسدلت دونها ثوبا و طويت عنها كشحا و طفقت ارتئى بين اصول بيد جذاء، او اصبر على طخيه عمياء يهرم فيها الكبير و يشيب فيها الصغير و يكدح فيها مومن حتى يلقى ربه فراءيت ان الصبر على هاتا احجى، فصبرت و فى العين قذى، و فى الحلق شجا، ارى تراثى نهبا> (نهج البلاغه، صبحى صالح، خطبه 3
3- لقد علمتم انى احق الناس بها من غيرى، و والله لاسلمن ما سلمت امور المسلمين، و لم يكن فيها جور الا على خاصه.(نهج البلاغه، صبحى صالح، خطبه 74
4- <ان الله لما قبض نبيه استاثرت علينا قريش بالامر و دفعنا عن حق من احق به من الناس كافْ فرايت ان الصبر على ذلك افضل من تفريق كلمه المسلمين و سفك دمائهم و الناس حديثو عهد بالاسلام و الدين يمخض مخض الرطب يفسده ادنى و هن و يقبله اقل خلق.>(سبحانى، جعفر، پژوهشى عميق پيرامون زندگى على ع، قم، جهان آرا، ص 222 به نقل از شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد
5- البته اين سخن هرگز به معناى صحه گذاشتن بر تمامى عملكردهاى حكومت ابوبكر، نظير قتل مالك بن نويره نيست
6- نهج البلاغه، صبحى صالح، نامه 62
7-ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، تصحيح: محمد ابوالفضل ابراهيم، چاپ اول، قاهره، داراحياء الكتب العربيه،1378ه.ق، ج 1 ص 307
8- به عنوان نمونه مى توان از كتاب: قضاء امير الموءمنين على بن ابى طالب تاليف محقق عاليمقام شيخ محمد تقى تسترى و كتاب قضاوتهاى حضرت على بن ابى طالب تاليف سيد اسماعيل رسول زاده نام برد
9- ان فعلت ظفرت فقال بشرت بخير.(ابن واضح يعقوبى، تاريخ يعقوبى، ج 3 ص 39
10- نهج البلاغه، صبحى صالح، الطبعه الاولى، بيروت، 1378ه.ق، خطبه 146- آشتيانى، محمد رضا (و) امامى، محمد جعفر، ترجمه گويا و فشرده اى بر نهج البلاغه، چاپ اول، قم، مطبوعاتى هدف، ج 2 ص 125 خطبه 146
11- ابن اثير، الكامل فى التاريخ، بيروت (بى تا) دارصادر، ج 3 ص 8 طبرى، محمد بن جرير، تاريخ الامم والملوك، بيروت، دارالقاموس الحديث، (بى تا) ج 4 ص 237- حافظ ابن كثير، البدايه و النهايه،الطبيه الثانيه، بيروت، مكتبه المعارف، 1394ه.ق، ج 7 ص 107
12- ابن حجر عسقلانى، الاصابه فى تمييز الصحابه، الطبعه الاولى، بيروت، داراحياء التراث العربى، 1328ه.ق، ج 2 ص 509- ابن عبدالبر، الاستيعاب فى معرفه الاصحاب، بيروت، داراحياء التراث العربى، 1328ه.ق، ج 3 ص 39 (در حاشيه الاصابه
---------------------------
مهدى پيشوايى

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page