فصل دوم: در بيان مختصرى از فضائل و مكارم اخلاق آن سرور

(زمان خواندن: 7 - 14 دقیقه)

صاحب (كشف الغمّه) از كتاب (حلية الاولياء) روايت كرده است كه روزى رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلّم حضرت حسن عليه السّلام را بر دوش خود سوار كرد و فرمود هر كه مرا دوست دارد بايد كه اين را دوست دارد، و از ابوهريره روايت كرده است كه مى گفت هيچ وقت حسن عليه السّلام را نمى بينم مگر آنكه اشك چشمم جارى مى شود و سببش آن است كه روزى حاضر بودم در خدمت رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلّم كه حضرت حسن عليه السّلام دويد و آمد تا در دامان حضرت پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم نشست، پس آن حضرت دهان او را باز كرد و دهان خود را به دهان او برد و مى گفت: خداوندا! من دوست مى دارم حسن را و دوست مى دارم دوست او را و اين را سه مرتبه فرمود.(1)
و ابن شهر آشوب فرموده كه در اكثر تفاسير وارد شده كه پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم حسنين عليهماالسّلام را به دو سوره (قُل اَعُوذ بِرَبِّ النّاسِ) و (قُل اَعُوذ بِرَبِّ الْفَلَق) تعويذ مى كرد و به اين سبب آن دو سوره را مُعَوِّذَتَيْن ناميدند.(2)
و از ابى هريره روايت كرده كه ديدم حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله و سلّم لعاب دهن حسنين عليهماالسّلام را مى مكيد چنانچه كسى خرما را بمكد.(3) و روايت شده كه روزى حضرت رسالت پناه صلى اللّه عليه و آله و سلّم نماز مى كرد كه حسنين عليهماالسّلام آمدند بر پشت آن حضرت سوار شدند، چون سر از سجده برداشت با نهايت لطف و مدارا گرفت و بر زمين گذاشت، چون باز به سجده رفت ديگر بار ايشان سوار شدند، چون از نماز فارغ شد هر يكى را بر يكى از رانهاى خود نشانيد و فرمود: هر كه مرا دوست بدارد بايد كه اين دو فرزند مرا دوست بدارد.(4) و نيز از آن حضرت روايت شده كه فرمود حسنَيْن عليهماالسّلام دو گوشواره عرش اند و فرمود كه بهشت به حق تعالى عرض كرد كه مرا مسكن ضُعَفاء و مساكين قرار داده، حق تعالى او را ندا فرمود كه آيا راضى نيستى كه من ركن هاى ترا زينت داده ام به حسن و حسين عليهماالسّلام؟ پس بهشت بر خود باليد چنانكه عروس برخود مى بالد!(5).
و از ابوهريره روايت شده كه روزى حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله و سلّم بر فراز منبر بود كه صداى گريه دو ريحانه خود حسنين عليهماالسّلام را شنيد، پس بى تابانه از منبر به زير آمد و رفت ايشان را ساكت گردانيد و برگشت و فرمود كه از صداى گريه ايشان چندان بى تاب شدم كه گويا عقل از من برطرف شد!(6) و احاديث در باب محبّت حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله و سلّم نسبت به حسنين عليهماالسّلام و سوار كردن ايشان را بر دوش خود و امر به دوستى ايشان نمودن و گفتن آنكه حسنين عليهماالسّلام دو سيّد جوانان اهل بهشتند و دو ريحانه و گُل بوستان من اند، در كتب شيعه و سنّى زياده از حد روايت شده. و در باب احوال جناب امام حسين عليه السّلام نيز چند حديثى مناسب با اين مقام ذكر مى شود.
و از (حليه ابونُعَيم) نقل شده كه حضرت حسن عليه السّلام مى آمد بر پشت و گردن حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله و سلّم سوار مى شد هنگامى كه آن حضرت در سجده بود و حضرت او را به رفق و هموارى از دوش ‍ خود مى گرفت. هنگامى مردم بعد از فراغ از نماز عرض كردند: يا رسول اللّه! شما نسبت به اين كودك به طورى مهربانى مى كنيد كه با احدى چنين نمى كنيد؟! فرمود: اين كودك ريحانه من است، و همانا اين پسر من، سيّد و بزرگوار است و اميد مى رود كه حق تعالى به بركت او اصلاح كند بين دو گروه از مسلمانان.(7)
شيخ صدوق از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده كه فرمود: پدرم از پدر خود خبر داد كه حضرت امام حسن عليه السّلام در زمان خود از همه مردمان عبادت و زهدش بيشتر بود و افضل مردم بود و هرگاه سفر حج مى كرد پياده مى رفت و گاهى با پاى برهنه راه مى پيمود، وهرگاه ياد مى كرد مرگ و قبر و بعث و نشور و گذشتن بر صراط را گريه مى كرد و چون ياد مى كرد عرض اعمال را بر حق تعالى نعره مى كشيد و مدهوش ‍ مى گشت و چون به نماز مى ايستاد بندهاى بدنش مى لرزيد به جهت آنكه خود را در مقابل پروردگار خويش مى ديد و چون ياد مى كرد بهشت و دوزخ را اضطراب مى نمود مانند اضطراب كسى كه او را مار يا عقرب گزيده باشد و از خدا مسئلت مى كرد بهشت را و استعاذه مى كرد از آتش جهنّم و هرگاه در قرآن تلاوت مى كرد: يا اَيُّها الَّذينَ آمَنُوا، مى گفت: لَبّيْكَ اَللّهُمَّ لَبَّيْك و در هيچ حالى كسى او را ملاقات نكرد مگر آنكه مى ديد كه مشغول به ذكر خداوند است و زبانش از تمام مردم راستگوتر بود و بيانش از همه كس ‍ فصيح تر بود الخ.(8)
و در (مناقب) ابن شهر آشوب و (روضة الواعظين) روايت شده كه امام حسن عليه السّلام هرگاه وضو مى ساخت بندهاى بدنش مى لرزيد و رنگ مباركش زرد مى گشت! سبب اين حال را از آن حضرت پرسيدند، فرمود: سزاوار است بر كسى كه مى خواهد نزد ربّالعرش به بندگى بايستد آنكه رنگش زرد گردد و رعشه در مفاصلش افتد. چون به مسجد مى رفت وقتى كه نزد در مى رسيد سر را به سوى آسمان بلند مى كرد و مى گفت: اِلهى ضَيْفُكَ بِبابِكَ يا مُحْسِنُ قَدْ اَتيكَ الْمُسى ء فَتَجاوَزْ عَنْ قَبيح ماعِنْدى بِجَميلِ ما عِنْدَكِ يا كَريمُ؛ يعنى اى خداى من! اين ميهمان تو است كه به درگاه تو ايستاده، اى خداوند نيكو كار! به نزد تو آمده بنده تبهكار، پس در گذر از كارهاى زشت و ناستوده من به نيكى هاى خودت، اى كريم.(9)
و نيز ابن شهر آشوب از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده است كه جناب امام حسن عليه السّلام بيست و پنج مرتبه پياده به حجّ رفت، و دو مرتبه و به روايتى سه مرتبه مالش را با خدا قسمت كرد كه نصف آن را خود برداشت و نصف ديگر را به فقراء داد.(10) و در باب حلم آن حضرت از (كامل مُبَرّد) و غيره نقل شده كه روزى آن حضرت سوار بود كه مردى از اهل شام آن حضرت را ملاقات كرد و بيتوانى آن حضرت را لعن و ناسزاى بسيار گفت و آن حضرت هيچ نفرمود تا مرد شامى از دشنام دادن فارغ شد، آنگاه آن جناب رو كرد به آن مرد و بر او سلام كرد و خنده نمود و فرمود: اى شيخ! گمان مى كنم كه غريب مى باشى و گويا بر تو مشتبه شده باشد امرى چند؟ پس اگر از ما استرضا جوئى از تو راضى و خشنود مى شويم و اگر چيزى سئوال كنى عطا مى كنيم و اگر از ما طلب ارشاد و هدايت كنى ترا ارشاد مى كنيم و اگر بردبارى بطلبى عطا مى كنيم واگر گرسنه باشى ترا سير مى كنيم و اگر برهنه باشى تو را مى پوشانيم و اگر محتاج باشى بى نيازت مى كنيم و اگر رانده شده اى ترا پناه مى دهيم و اگر حاجتى دارى حاجتت را برمى آوريم و اگر بار خود را به خانه ما فرود مى آورى و ميهمان ما باشى تا وقت رفتن براى تو بهتر خواهد بود؛ زيرا كه ما خانه گشاده داريم و جاه و مال فراوان است.
چون مرد شامى اين سخنان را از آن حضرت شنيد گريست و مى گفت: كه شهادت مى دهم كه توئى خليفة اللّه در روى زمين و خدا بهتر مى داند كه رسالت و خلافت را در كجا قرار دهد و پيش از آنكه ترا ملاقات كنم تو و پدرت دشمن ترين خلق بوديد نزد من و الحال محبوبترين خلق خدائيد نزد من، پس بار خود را به خانه آن حضرت فرود آورد و تا در مدينه بود مهمان آن جناب بود و از محبّان و معتقدان خاندان نبوّت و اهل بيت رسالت گرديد.(11)
شيخ رضىّ الدين على بن يوسف بن المطهّر الحلّى روايت كرده كه شخصى خدمت جناب امام حسن عليه السّلام آمد و عرض كرد: يابن اميرالمؤ منين! ترا قسم مى دهم به حق آن خداوندى كه نعمت بسيار به شما كرامت فرموده كه به فرياد من رسى و مرا از دست دشمن نجات دهى؛ چه مرا دشمنى است ستمكار كه حرمت پيران را نگاه نمى دارد و خُردان را رحم نمى نمايد. حضرت در آن حال تكيه فرموده بود چون اين بشنيد برخاست و نشست و فرمود: بگو كه خصم تو كيست تا از او دادخواهى نمايم؟ گفت: دشمن من فقر و پريشانى است! حضرت لختى سر به زير افكند پس سر برداشت و خادم خويش را طلب داشت و فرمود: آنچه مال نزد تو موجود است حاضر كن؛ او پنج هزار درهم حاضر ساخت فرمود: بده اينها را به اين مرد؛ پس آن مرد را قسم داد و فرمود كه هرگاه اين دشمن تو بر تو رو كند و ستم نمايد شكايت او را نزد من آور تا من دفع آن كنم.(12)
و نيز نقل شده كه مردى خدمت امام حسن عليه السّلام رسيد و اظهار فقر و پريشانى خويش نمود و در اين معنى اين دو شعر بگفت:
شعر:
لَمْ يَبْقَ لى شَى ءٌ يُباعُ بِدِرْهَمٍ

يَكْفيكَ مَنْظَرُ حالَتى عَنْ مُخْبِرى

اِلاّ بَقايا ماءِ وَجْهٍ صُنْتُهُ

اَلاّ يُباعَ وَقَدْ وَجَدْتُكَ مُشْتَرى

حضرت امام حسن عليه السّلام خازن خويش را طلبيد و فرمود: چه مقدار مال نزد تو است؟ عرض كرد: دوازده هزار درهم، فرمود: بده آن را به اين مرد فقير و من از او خجالت مى كشم، عرض كرد: ديگر چيزى از براى نفقه باقى نماند! فرمود: تو او را به فقير بده و حُسن ظنّ به خدا داشته باش حق تعالى تدارك مى فرمايد؛ پس آن مال را به آن مرد داد و حضرت او را طلبيد و عذر خواهى نمود و فرمود: ما حق ترا نداديم لكن به قدر آنچه بود داديم، و اين دو شعر در جواب شعرهاى او فرمود:
شعر:
عاجَلْتَنا فَاَتاكَ وابِلُ بِرِّنا

طَلاًّ وَلَوْ اَمْهَلْتَنا لَمْ تُمْطَر

فَخُذِ الْقَليلَ وكُنْ كَاَنَّكَ لَمْ تَبِعْ

ما صُنْتَهُ وَكاَنَّنا لَمْ نَشْتَرِ

و علاّمه مجلسى رحمه اللّه از بعضى از كتب معتبره نقل كرده كه روايت كرده از مردى كه نام او (نجيح) بوده كه گفت: ديدم جناب امام حسن عليه السّلام را كه طعام ميل مى فرمود و سگى در پيش روى او بود و هر زمانى كه آن جناب لقمه اى براى خود برمى داشت مثل آنرا نيز براى آن سگ مى افكند، من گفتم: يابن رسول اللّه! آيا اذن مى دهى كه اين سگ را از نزد طعام شما دور كنم؟ فرمود: بگذار باشد؛ چه من از خداوند عزّوجل حيا مى كنم كه صاحب روحى در روى من نظر كند و من چيز بخورم و به او نخورانم!(13).
عفو كردن امام على عليه السّلام گناه غلام را
و ايضا روايت كرده اند كه يكى از غلامان آن حضرت خيانتى كرد كه مستوجب عقوبت شد حضرت اراده كرد او را تاءديب فرمايد، غلام گفت: (وَالْكاظِمينَ الْغَيْظِ؛) حضرت فرمود: خشم خود را فرو خوردم، گفت: (وَالْعافينَ عَنِ النّاس؛) فرمود ترا عفو كردم و از تقصير تو درگذشتم، گفت: (وَاللّهُّ يُحِبُ الْمُحْسِنينَ؛) فرمود كه ترا آزاد كردم و از براى تو مقرّر كردم دو برابر آنچه را كه به تو عطا مى كردم.(14)
ابن شهر آشوب از كتاب محمّد بن اسحاق، روايت كرده كه بعد از رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلّم هيچ كس به شرافت و عظمت جناب امام حسن عليه السّلام نرسيد و گاهى بساطى براى آن جناب بر در خانه مى گسترانيدند و آن حضرت از خانه بيرون مى شد و بر روى آن مى نشست، پس هركس كه از آنجا عبور مى كرد به جهت جلالت آن حضرت مى ايستاد و عبور نمى كرد تا آنكه راه كوچه از رفت و آمد مسدود و منقطع مى شد، حضرت كه چنين مى ديد داخل خانه مى شد و مردم پراكنده مى شدند و در پى كار خويش مى رفتند، و همچنين در راه حج هر كه آن جناب را پياده مى ديد به جهت تعظيم آن حضرت پياده مى گشت.(15)
و ابن شهر آشوب در (مناقب) اشعارى از آن حضرت نقل كرده كه از آن جمله اين دو شعر است:
شعر:
قُلْ لِلْمُقيمِ بِغَيْرِ دارِ اِقامَةٍ

حان الرَّحيلُ فَوَدِّع الاَحْبابا

اِنَّ الَّذينَ لَقيتَهُمْ وَصَحِبْتَهُمْ

صاروُا جَميعا فى الْقُبُور تُرابا(16)

علاّمه مجلسى رحمه اللّه در (جلاء) فرموده كه شيخ طوسى به سند معتبر از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده است كه دخترى از حضرت امام حسن عليه السّلام وفات كرد گروهى از اصحاب آن حضرت تعزيت براى او نوشتند پس حضرت در جواب ايشان نوشت:
پاسخ امام حسن عليه السّلام به نامه تسليّت اصحاب
اما بعد؛ رسيد نامه شما به من كه مرا تسلّى داده بوديد در مرگ فلان دختر من، اجر مصيبت او را از خدا مى طلبم و تسليم گشته ام قضاى الهى را و صابرم بر بلاى او، به درستى كه به درد آورده است مرا مصائب زمان و آزرده كرده است نوائب دوران و مفارقت دوستانى كه اُلفت با ايشان داشتم و برادرانى كه ايشان را دوست خود مى انگاشتم و از ديدنشان شاد مى شدم و ديده هاى ايشان به ما روشن بود؛ پس مصائب ايّام ايشان را به ناگاه فرو گرفت و مرگ، ايشان را ربود و به لشكرهاى مردگان بردند؛ پس ايشان با يكديگر مجاورند بى آنكه آشنائى در ميان ايشان باشد و بى آنكه يكديگر را ملاقات نمايند و بى آنكه از يكديگر بهره مند گردند و به زيارت يكديگر روند با آنكه خانه هاى ايشان بسيار به يكديگر نزديك است، خانه هاى ابدان ايشان از صاحبانش خالى گرديده و دوستان و ياران از ايشان دورى كرده اند، و نديدم مثل خانه ايشان خانه اى و مثل قرارگاه ايشان كاشانه اى در خانه هاى وحشت انگيز ساكن گرديده اند و از خانه هاى ماءلوف خود دورى گزيده اند، دوستان از ايشان بى دشمنى مفارقت كرده اند وايشان را براى پوسيدن و كهنه شدن در گودالها افكنده اند، اين دختر من كنيزى بود مملوك و رفت به راهى مسلوك كه پيشينيان به آن راه رفته اند و آيندگان به آن راه خواهند رفت والسّلام.(17)
---------------------------------
1- ترجمه (كشف الغمه) 2/140، (حلية الاولياء) 2/37.
2- (مناقب) ابن شهر آشوب 3/434.
3- (مناقب) ابن شهر آشوب 3/436.
4- (مناقب) ابن شهر آشوب 3/435.
5- (بحار الانوار) 43/275.
6- (بحار الانوار) 43/284.
7- (حلية الاولياء) 2/35.
8- (امالى شيخ صدوق) ص 244، مجلس 33، حديث 262.
9- (مناقب) ابن شهر آشوب 4/17.
10- (مناقب) ابن شهر آشوب 4/18.
11- (الكامل مُبَرّد) 1/325.
12- (بحار الانوار) 43/350.
13- (بحار الانوار) 43/352.
14- (بحار الانوار) 43/352.
15- (مناقب) ابن شهر آشوب 4/10.
16- (مناقب) ابن شهر آشوب 4/19.
17- (جلاء العيون) ص 405، (امالى شيخ طوسى)ص 202، مجلس 7، حديث 345.
-----------------------------
مرحوم شيخ عباس قمي

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مولودی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page