ارتباط، چرا و چگونه؟

(زمان خواندن: 47 - 94 دقیقه)

در چند سال اخير، در مجلّه ها و مقالات بسيارى به موضوع روابط دختر و پسر پرداخته شده است و به بهانه هاى مختلفى چون: كاهش حسّاسيت ها (1)، شناخت قبل از ازدواج (2) يا پيشرفت فرد و جامعه (3) و يا براى جلوگيرى از فساد! (4)موضوع روابط آزاد، مطرح مى شود.
عدّه اى اين گونه روابط را از زاويه ى عشق و عاشقى، پسنديده مى دانند (5) و برخى، جلوگيرى از آن را موجب عقده اى شدن جوانان و يا به وجود آمدن اثرهاى نامطلوب بر فرد و جامعه مى پندارند.
اما همان طور كه در صفحات پيشين ذكر شد، جاذبه ى جوانان به جنس مخالف، امرى طبيعى و فطرى است و دختر و پسر بعد از بلوغ علاقه ى وافرى به يك ديگر مى يابند. نكته ى مهم، شناخت راه كارى درست براى پاسخ گويى به اين نياز است. در اين بخش دلايلى را كه براى توجيه روابط آزاد و يا به عنوان عامل محدود كننده ذكر مى شود، مطرح نموده، با كمك خرد و وجدان به قضاوت مى نشينيم.

در چند سال اخير، در مجلّه ها و مقالات بسيارى به موضوع روابط دختر و پسر پرداخته شده است و به بهانه هاى مختلفى چون: كاهش حسّاسيت ها (1)، شناخت قبل از ازدواج (2) يا پيشرفت فرد و جامعه (3) و يا براى جلوگيرى از فساد! (4)موضوع روابط آزاد، مطرح مى شود.
عدّه اى اين گونه روابط را از زاويه ى عشق و عاشقى، پسنديده مى دانند (5) و برخى، جلوگيرى از آن را موجب عقده اى شدن جوانان و يا به وجود آمدن اثرهاى نامطلوب بر فرد و جامعه مى پندارند.
اما همان طور كه در صفحات پيشين ذكر شد، جاذبه ى جوانان به جنس مخالف، امرى طبيعى و فطرى است و دختر و پسر بعد از بلوغ علاقه ى وافرى به يك ديگر مى يابند. نكته ى مهم، شناخت راه كارى درست براى پاسخ گويى به اين نياز است. در اين بخش دلايلى را كه براى توجيه روابط آزاد و يا به عنوان عامل محدود كننده ذكر مى شود، مطرح نموده، با كمك خرد و وجدان به قضاوت مى نشينيم.

دلايل توجيه كنندگان روابط آزاد: ١. احترام به عشق

دلايل توجيه كنندگان روابط آزاد: ١. احترام به عشق
آيا عشق، اين گوهر گران بهاى زندگى، ناپسند و مذموم است؟ (6)
عاشق شدن گناهى ندارد. اگر عشق نباشد، هيچ چيز زيبا نيست. بگذاريد دختران در مدارس آماده ى زندگى، عشق و ازدواج شوند.(7) زيباترين و تعالى بخش ترين جنبه ى هستى انسان، عشق است؛ ولى حاكميّت در ايران، به تصوير كشيدن رابطه ى عاشقانه بين دو انسان، ولو زن و شوهر باشند، را گناه آلود مى داند.(8)
عشقِ اصيل و حقيقى، والاترين تجربه اى است كه يك انسان مى تواند به آن برسد و تنها چنين عشقى است كه شكوفايى نهايى استعدادهاى جسمى و روحى و عاطفى زن و مرد و غور آن ها در اعماق ضمير خود و يا هستى را ممكن مى سازد. عشق، لازمه ى استمرار زندگى و مايه ى نشاط روحى و عميق ترين ارتباط قلبى و محكم ترين تعهّد انسانى است. اگر زن و مرد، پروانه هاى شمع عشق باشند، زيباترين زندگى را به تصوير مى كشند. عشق مافوق نيازهاى جسمى و مادّى است؛ زيرا نياز مادّى و شهوانى، چيزى جز يك نياز موقّتِ بدنى نيست كه به مجرّد تخليه ى انرژىِ فشرده ى جنسى به پايان مى رسد؛ اما شور عشق هميشه باقى است. ميان عشق و هوس و شهوت فرق بسيار است. بنابراين به پاس احترام عشق و عاشقى و براى پاسدارى از اين موهبت الهى، ترويج روابط آزاد پسنديده نيست.
به اعتراف دانشمندان اروپايى، در جوامع آزاد كه جاذبه هاى ظاهرى و شوق جنسى حاكم است، عشق، اوّلين قربانى است.(9) در اين صورت، عشق هاى برخاسته از نهاد و درون، به افسانه تبديل شده، جز مدّعيان دروغين، كسى يافت نمى شود؛ زيرا پسرى كه هر روز با دخترى مى گردد و هر دم كه نگاه مى كند، عده اى را در حال جلوه گرى مى بيند، ديگر تنوّع طلبى در او حاكم شده و از عشق و انتظار به دور است.
به راستى آيا جوانى كه هميشه به دنبال چشم چرانى است، مى تواند مدّعىِ عاشقى باشد؟!
عاشق كسى است كه در راه رضاى معشوق، از هر چه دارد بگذرد و چشم از همه، جز جمال محبوب ببندد. عاشق نه تنها از خواب و خوراك، بلكه از غريزه ى جنسى و خواسته هاى قلبى خويش نيز غافل مى شود و جز ياد معشوق به كسى نمى انديشد؛ اما جوانى كه در پارتى هاى شبانه با دختران و پسران است و در كوى و خيابان و... دل به عشق بازىِ اين و آن سپرده است، آيا چيزى جز شهوت و هوس مى داند؟!
«موريس مترلينگ» مى گويد:
عشق در تمامى موجودات وجود دارد، ولى درك آن تابع شرايطى است كه تا آن شرايط جور نشود امكان آن وجود ندارد ... بعضى آن را منحرف مى كنند و ندانسته به صورت تمتّع از لذّات، مصرف مى نمايند و هيچ از حقيقت آن برخوردار نمى شوند.(10)
بدون ترديد گسترش و عادى سازى روابط دختر و پسر، هيجان ها و التهاب هاى جنسى را فزونى خواهد بخشيد و تجربه هايى را برايشان ميسّر ساخته، لذت هاى زودگذرى را فراهم مى آورد. با تكرار اين صحنه ها هوس جانشين عشق، تنوّع طلبى به جاى وفادارى، و دلِ هر جايى و سيرى ناپذير جايگزين دلدادگى و تعهّد مى شود.
هر كه خود را رايگان و ارزان به اين و آن بفروشد، معلوم مى شود از بازار قيمت انسان بى خبر است. هر كسى هم كه زود عاشق شود و مرتّب معشوق عوض كند، معلوم است كه عشق را به بازى گرفته يا خودش بازيچه ى هوس شده است. بازى گر و بازيچه بودن، هر دو، مايه ى شرمندگى است. بايد درباره ى مرز ميان عشق و هوس بيش تر انديشيد.(11)
عشقى كه نه عشق جاودانى است***بازيچه ى شهوت جوانى است
عشق آيينه ى بلند نور است***شهوت ز حساب عشق دور است.(12)
«كارون هورناى» در بيان فرق ميان محبّت واقعى و ابراز علاقه اى كه ناشى از احتياج به جلب محبّت و براى كمبودهاى روحى است مى گويد:
فرق بين عشق، و نياز به جلب محبّت، آن است كه در عشق، احساس دوستى و محبّت بر همه چيز مقدم است؛ در حالى كه در نياز عصبى به جلب محبّت، همواره نياز به رفع تشويش درونى مقدم است. بسيارى از اين نوع روابط بين انسان ها گر چه اساسش سود جويانه است، مع ذالك ماسك عشق و دل بستگى به چهره مى زنند ... به همين جهت يكى از مشخّصات عشقِ حقيقى، پايدار بودن احساس محبّت مى باشد.(13)
بنابراين عشقِ جنسى و هوس پرستى كه به قول «ويل دورانت» (14) آغاز آن با ترشّحِ غددِ جنسى و پايان آن ارضاى شهوتِ زودگذر جسمانى است، هرگز نمى تواند تعهّدآور بوده و مايه ى پايدارى روابط انسانى؛ به ويژه زندگى زناشويى باشد.
جوانان پرظرفيّت، با نامه ى «فدايت شوم» و «برايت مى ميرم» و «اگر تو نباشى من هيچم»، خود را نمى بازند. پشت اين نگاه هاى مسموم و محبّت هاى فريبا، درّه هاى هولناك و شب تيره و بدبختى هول انگيزى نهفته است. فقط كافى است نورافكنى بيندازيم و عمق اين تيرگى هاى وحشتناك اما به ظاهر زيبا و پر جلوه و رنگارنگ را بنگريم.
آيا اين سخن درست است كه: براى دوام و پايدارى عشق بايد قبل از ازدواج آن را تمرين نمود و آموزش ديد و تنها راه آن، گسترش روابط دختر و پسر است؟
در همين زمينه يكى از روان شناسان مى گويد:
وقتى راجع به آموزش صحبت مى كنيم، بايد بگوييم كه هر آدمى در تجربه ى اوّلش شايد به تمام نكته هاى مثبت نرسد؛ زيرا از پختگى لازم برخوردار نيست. افراد ممكن است تجربه هاى عشقى داشته باشند و اشتباه كنند؛ زيرا شايد سوژه ى عشقشان را اشتباه انتخاب كرده اند. شايد اشتباه از خودشان باشد ... اگر عشق اول بچه گانه يا اشتباه بود، عشق بعدى بايد باعث شادى و رضايت شود، نه اين كه از دفعه ى قبل بدتر باشد. خيلى از عشق ها تمرين عشق است؛ بنابراين هر عشقى الزاماً نبايد به ازدواج منتهى شود.(15)
با توجه به مطالب پيش گفته بسى روشن است كه ترويج روابط دختر و پسر، عشق و محبّت راستين و شادى بخش را به وجود نمى آورد.
عشقى را مى توان خود شكوفايى، تبلور اراده، ابراز هويّت و حالتى از تكامل ناميد كه برخاسته از علاقه و تعهّدِ عميق باشد؛ نه اين كه در پس جذّابيت هاى ظاهرى و زيبايى هاى جسمانى به وجود آيد. اين روان شناس در ادامه ى اظهار نظرهايش اذعان مى دارد:
اگر تنها يك شور جنسى باشد و اراده و تعهّد در آن نقش نداشته باشد، تبديل به دوست داشتن هاى متعدّد و بدون فايده مى شود.(16)
چگونه از تجربه هاى عشقىِ متعدّد و ناكام كه به سبب بى تعهّدى و يا كم رنگ شدن جذّابيت هاى ظاهرى، رها شده اند، عشقى عميق و برخاسته از تعهّد به وجود مى آيد؟ از كجا معلوم، سرنوشت اين عشق نيز همانند عشق هاى قبلى نباشد؟ پس به كدام عشق مى توان اعتماد نمود؟
ايشان مى گويند:
اين حالت (پيدايش عشق و دوستى) معمولا زمان بلوغ كه هنگام بيدار شدن جسم است، بيش تر اتفاق مى افتد. و در رابطه با ترديد (در عشق) مى توانم معيارهاى جهانى را بگويم؛ سبك هاى شورانگيز يا بازى گوشانه كه تعهّد كمترى در آن ها ديده مى شود؛ بر خلاف تصور عمومى، در پسرها بيش تر است. ... يكى از دلايل ترديد در پسرها اين است كه آن ها بيش تر جذب جذّابيت هاى ظاهرى مى شوند و وقتى جذّابيت ها كم رنگ تر شوند، با مشكل مواجه مى شوند.(17)
با اعتراف به اين كه در اين نوع عشق ها جذّابيت هاى ظاهرى و غريزه ى جنسى، نقش مهمّى ايفا مى كند، چگونه مى توان آن را سنگ بناى زندگى قرار داده، جوانان را به اين وادى سوق داد و آن ها را به تجربه هاى عشقى تشويق نمود كه جز هيجان هاى بى اساس و فشارهاى روحى و روانى ارمغانى به بار نمى آورد.
اگر پسر يا دخترى گرفتارِ نظر بازى و تنوّع طلبى شود، هيچ گاه طعم شيرين آرامش و شادى و رضايت را در زندگى نخواهد چشيد.
آنچه مهم و ضرورى است، تبيين راه هاى شناختِ صحيح از طرف مقابل براى رسيدن به تفاهم و همسانى هر چه بيش تر و بررسى تعهّد و عوامل مؤثّر در تداوم آن است.
بدون ترديد، آنچه بعد از همسانى هاى لازم مى تواند در مقابل وسوسه هاى هوس انگيز، تعهّد عميق ايجاد كند، ايمان و صداقت و معنويات است كه مورد غفلت قرار گرفته است.
دوام علاقه و دوستى ميان اشخاص، به معرفت و صداقت و دورى از منافع فردى و گذشت و رها نمودن كبر و غرور باز مى گردد؛ كه مطمئن ترين راه دست يابى به اين فضايل اخلاقى، تمسّك به معنويت و معرفت است.
«عشق؛ علاقه و تمايل انسان را به خارج از وجودش متوجه مى كند، وجودش را توسعه داده و كانون هستى اش را عوض مى كند و به همين جهت، عشق و محبت، يك عامل بزرگ اخلاقى و تربيتى است؛ مشروط بر اين كه خوب هدايت شود و به طور صحيح مورد استفاده قرار گردد.» (18)
نكته ى ديگرى كه در تداوم عشق نقش مؤثّرى دارد، شناخت دقيق افراد از روحيات و علايق يك ديگر است كه در بخش هاى آينده بدان خواهيم پرداخت.
مگر در عرفان اسلامى مطرح نشده كه «عشق زمينى» پيش درآمد «عشق الهى» است؟ (19) پس چرا از عاشق شدن دخترها و پسرها جلوگيرى شده، از آن منع مى شود؟!
دكتر سروش در لزوم ترويج عشق زمينى مى گويند:
«اين جا در عشق زمينى، سكوى پرش هست.» (20)
اين كه گفته مى شود «عشقِ مجازى» پيش درآمد «عشق حقيقى» است، به اين معنا نيست كه اين عشق هاى نامشروع ميان دختر و پسرِ نامحرم و بيگانه مقدمه ى عشق حقيقى است.
عشق حقيقى، رسيدن به كمال و وصول به معشوق حقيقى و ازلى است. و بديهى است با غوطهور شدن در هوى و هوس و شهوت حيوانى كه مورد غضب پروردگار است، نمى توان به عشق حقيقى دست يافت.
آنچه مقدّمه و پل عشق حقيقى به حساب مى آيد، عشق مجازى است نه «عشق جنسى و حيوانى.»
در عرفان اسلامى، عشق را به عشق حقيقى و مجازى تقسيم كرده اند و عشق مجازى را به «عفيف و حيوانى»؛ عشق عفيف، به عشقى گفته مى شود كه مبدأ آن شباهت و همسانى نفس عاشق با نفس معشوق در جوهر و ذات او باشد. بيش تر اهتمام عاشق به روش هاى معشوق و آثارى است كه از نفس وى صادر مى گردد. اين عشق است كه نفس را نرم و پرشوق و وجد قرارمى دهد. رقّتى ايجاد مى كند كه عاشق را از آلودگى هاى دنيايى بيزار مى گرداند.
عشق حيوانى، عشقى است كه منشأ آن، شهوت جوانى و طلب لذّت و كام جويى بوده، بيش ترين عامل جذب و كششِ عاشق، شكل و شمايل و حسن و زيبايى معشوق است و جذّابيت هاى جسمانى و ظاهرى در آن، نقش اساسى را بازى مى كند. اين عشق ناشى از استيلاى نفس امّاره بوده، بيش تر اوقات همراه با فجور، مفاسد و انحرافات اخلاقى است.(21)
عشقى كه گويند پل عشق حقيقى است، از قسم اول است (البته آن هم در بستر مشروع خود)؛ زيرا كسى كه طالب قرب الهى است نمى تواند با پيمودن راهى كه مورد قبول او نيست، به اين مقام دست يابد.
پس عشقى كه ناشى از حسن ظاهرى نبوده، از شهوت و شوق جنسى دور باشد، پيش درآمد عشق حقيقى است كه با وصال تغيير مى كند و مقاصد معنوى و روحانى خود را دنبال كرده، نقايص معشوق هاى مادّى را براى انسان، واضح مى نمايد و به فرموده ى «خواجه نصير»:
در عشق عفيف، فرد از شهوات دور شده و از مشغله هاى دنيايى، جز فكر معشوق فارغ شده و تنها دغدغه اش رضايت اوست. اگر چنين عشقى براى كسى حاصل شود، روى آوردن به معشوق حقيقى برايش آسان تر از ديگران است؛ زيرا نيازى به اعراض و دل كندن از ساير تعلّقات ندارد.(22)
در توضيح فرق ميان عشق مجازى و عشق جنسى در عرفان اسلامى، از بيان استاد «شهيد مطهرى» مدد مى جوييم:
عشق، اوج علاقه و احساس است، و اين احساس ها دو نوعند كه يكى آثار نيك و سازنده دارد و ديگرى كاملاً آثار مخرّب. برخى احساسات از مقوله ى شهوت و مخصوصاً از شهوت جنسى است ... و افزايش و كاهش آن، بستگى زيادى به فعّاليت فيزيولوژيكى دستگاه تناسلى و سنّ جوانى دارد و با پاگذاشتن به سن از يك طرف و اشباع و افراز از طرف ديگر، كاهش مى يابد و منتفى مى گردد.
جوانى كه از ديدن رويى زيبا به خود مى لرزد و از لمس دستى ظريف به خود مى پيچد، بايد بداند چيزى جز جريان مادّى و حيوانى در كار نيست. اين گونه عشق ها به سرعت مى آيد و به سرعت مى رود؛ قابل اعتماد و توصيه نيست؛ خطرناك است؛ فضيلت كش است. تنها با كمك عفاف و تقوا و تسليم نشدن در برابر آن است كه آدمى سود مى برد؛ يعنى خود اين نيرو انسان را به سوى هيچ فضيلتى سوق نمى دهد؛ اما اگر در وجود آدمى رخنه كرد و در برابر نيروى عفاف و تقوا قرار گرفت و روح، فشار آن را تحمّل كرد ولى تسليم نشد، به روح قوّت و كمال مى بخشد.(23) انسان آن گاه كه تحت تأثير شهوات خويش است، از خود بيرون نرفته است. شخص يا شىء موردِ علاقه را براى خودش مى خواهد و به شدّت مى خواهد، اگر درباره ى معشوق و محبوب مى انديشد بدين صورت است كه چگونه از وصال او بهره مند شود و حدّاكثر تمتّع را ببرد. بديهى است كه چنين حالتى نمى تواند مكمّل و مربّى روح انسان باشد و روح او را تهذيب نمايد.
از اين جاست كه امام صادق(عليه السلام) مى فرمايد:
دل هايى كه از ياد خدا غافل شده اند، گرفتار عشق هاى زمينى و باطل مى شوند.(24)
اما نوع ديگرى از احساسات (در آدمى است) كه از لحاظ حقيقت و ماهيت، با شهوت مغاير است، كه آن را عاطفه و رحمت مى ناميم ... و انسان تحت تأثيرِ عواطفِ عالى، محبوب و معشوق در نظرش احترام و عظمت پيدا مى كند ... و آماده است خود را فداى خواسته هاى او كند؛ اين گونه عواطف، صفا و صميميت و لطف و رقّت و از خود گذشتگى به وجود مى آورد ...(25)
اين نوع احساسات است كه اگر به اوج برسد، آثار نيكى بر آن مترتّب است؛ چون: تلاشِ خستگى ناپذير در راه هدف، تلطيف عواطف، تكميل نفس و پرورش روح، تمركز نيروها و از بين بردن حصار خود پرستى.(26)
اين نوع عشق، پايدار است و با وصال، تيزتر و تندتر مى شود؛ بر خلاف نوع اول كه ناپايدار است و وصال، مدفن آن به شمار مى آيد.(27)
«موريس مترلينگ» نيز در تأييد ناپايدارى عشق جنسى و تفاوت آن با عشق حقيقى مى گويد:
شما با ديدن يك روى دل آرام، فريفته ى صاحب آن صورت مى شويد. گر چه اين عشق ممكن است به عشق حقيقى مبدّل شود، اما غالباً اين عشق با وصل معشوق پايان مى يابد؛ چون عشقِ كششى است، كشش تا به هنگامى است كه به وصل مى رسد. اگر حقيقتى در لفاف اين مجاز نباشد، پس از وصل، آن كشش تمام شده است؛ زيرا وصل، آخر و سرانجام كشش است و نقطه ى مشخّص دارد؛ اما حقيقت، انتها ندارد. وقتى كشش به سوى حقيقت و براى رسيدن به آن يافت شد، تا ابد ادامه پيدا مى كند؛ هر قدر دايره ى آرزوهاى شما بزرگ باشد، عشقى كه نصيب شما مى شود بزرگ تراست.(28)
نكته اى كه در پايان بايد تذكر داد اين است كه عرفا كه مى گويند: عشق مجازى تبديل به عشق حقيقى، يعنى عشق به ذات احدّيت مى گردد، زمانى است كه عشق با تقوا و عفاف و صبر و تحمّل همراه شود تا زمينه ى آماده سازى و تكامل روح گردد. البته نبايد فراموش كرد كه اين نوع عشق، با همه ى فوايدى كه در شرايط خاص احياناً به وجود مى آورد، قابل توصيه نيست و از اين نظر مانند مصيبت است كه اگر بر كسى وارد شود و او با نيروى صبر و رضا با آن مقابله كند، مكمّل و پاك كننده ى نفس است، اما مصيبت، قابل توصيه نبوده، نمى توان به اين بهانه براى ديگران مصيبت ايجاد نمود.
«راسل» در اين جا سخن با ارزشى دارد و مى گويد:
رنج براى اشخاص واجد انرژى، چون وزنه ى گران بهايى است. كسى كه خود را كاملا سَعادتمند مى بيند، جهدى براى سعادت بيش تر نمى كند؛ اما گمان نمى كنم اين امر بتواند بهانه اى باشد كه ديگران را رنج بدهيم تا به راه مفيدى قدم نهند.(29)
حال بايد ديد در ميان اين همه مدّعيان عشق و دوستى، آيا عشقى عفيف و پاك و به دور از جاذبه ى جنسى پيدا مى شود يا اوّلين چيزى كه در عشقِ رايج يافت مى شود، حيرت و شيفتگى از خط و خال است و بس. چه بسيار دختران و پسرانى كه در دوران دوستى، تحت تأثير جاذبه هاى ظاهرى و آمال ذهنى، شيفته و واله طرف مقابل خود شدند؛ اما همين كه در طول زندگى با خصوصيات اخلاقىِ هم، آشناتر گرديدند و در سختى ها آزموده شدند، همه ى آن دوستى ها و محبت ها از ميان رفته و اساس زندگى از هم پاشيده شده و يا زندگى شان تنها، معركه اى براى تحمّل يك ديگر شده است.
آيا عشق، امرى ناپسند و مذموم است؟ جايگاه آن در عرفان اسلامى چيست؟
به نظر مى رسد عشق عرفانى مساوى با محروميت دنيايى و انزواطلبى است و «اگر عاشق خدا هم باشى، به او نمى رسى تا بميرى.(30)
در فرهنگ اسلامى، عشق و عاشقى امرى ناپسند و مذموم نبوده، بلكه ـ همان گونه كه در آغاز بحث عشق ذكر شد - مايه ى نشاط و شادابى و تداوم زندگى است، اما در بستر مناسب خود. عشق حقيقى سرچشمه ى جوشان حيات است؛ نه اين كه مساوى با حرمان و هجران و انزواطلبى باشد. خواجه نصير در اين باره مى گويد:
عشق، به محبت شديد گويند و هر چه ادراك بالاتر باشد، عشق شديدتر است و ادراك كامل، جز با وصول و رسيدن تام و كامل، حاصل نمى شود و عشق كامل جز با وصول كامل ميسّر نيست. پس عشق حقيقى، آن ابتهاج و شور و سرورى است كه از تصوّر حضورِ معشوق به انسان دست مى دهد.(31)
عاشق كسى است كه دل را از هر چه غير اوست، خالى نموده، آن را حرم امن حضرت دوست قرار دهد.(32)
عارف عاشق در عين برخوردارى از نعمت هاى دنيا، دلبسته ى آن ها نشده، تنها هدف او جلب رضايت الهى و وصول به مقام قرب اوست. رسيدن به اين مراحل، در همين دنيا ممكن و شدنى است و عارف واصل با رسيدن به مقام قرب حق، هميشه احساس حضور نموده، به آرامش و خوش بختى واقعى دست مى يابد، و عارفان راستين و علماى بزرگ شاهدى صادق بر اين مدعايند.
بنابراين، پاك نمودن جامعه از هوى و هوس و دورى گزيدن از كوير تشنه ى شهواتِ اشباع نشدنى و دريا صفت، مجال و امكانِ ايجاد رابطه اى دل انگيز و معنوى را ايجاد مى نمايد، تنها انسان است كه استعداد عشق ورزيدن را دارد و مى تواند رابطه ى جنسى را به رابطه اى روحى و معنوى تبديل نموده، وابستگى را از حدّ تأمينِ نياز جسمى، به مرتبه ى وابستگى روحى و روانى ارتقا دهد و همان عشقى را توليد كند كه مايه ى هنر و حماسه و ادب و فرهنگ بشرى بوده است، همان عشقى كه در زبان حكماى اسلامى، به عشق مثالى و عشق عفيف و به قول دانشمندان غربى، رمانتيك و عشق افلاطونى و عشق معنوى خوانده شده است:
... اين حقيقت است كه هر چه موجود انسانى از حالت اوّليه ى حيوانى خود دورتر مى شود، عشق او روحانى تر مى شود.(33)

٢. آرامش روانى و كاهش التهاب ها

٢. آرامش روانى و كاهش التهاب ها
بگذاريد دختران در مدارس، آماده ى زندگى، عشق و ازدواج شوند؛ از تحميل ها دست برداريد؛ يك مشت دختر افسرده و پسر عقده اى تحويل ندهيد؛ اين نسل را خراب نكنيد و رابطه ى دختر و پسر را نابود نكنيد.(34)
با توجّه به قدرت و دامنه ى نفوذ عاطفى زن و مرد بر يك ديگر و نقش حسّاس آن دو در تأمين نياز طبيعى و غريزى، در مى يابيم كه تأثير پذيرى آن دو، چنان شديد و وسيع است كه گاهى مجراى صحيح عقل و خرد را به انحراف مى كشاند؛ به ويژه زمانى كه آتش شهوت شعلهور گردد.
اين تأثير شگرف در زن، جلوه گرى خاصّى دارد و بر عواطف و احساس مرد بسيار نافذ است، تا بدان جا كه ناخواسته آنان را در جهت اميال عاطفه آميز و هوس آلود سوق مى دهد.
حال اگر در سطح جامعه و كوچه و خيابان، جاذبه هاى جنسى رواج يابد و دختر و پسر روابطى آزاد و مستمر داشته باشند، جلوه گرى هاى ذاتى و طبيعىِ موجود در برخورد و رفتار و حالات دختران، موجب جلب توجّه پسران و مردان شده، انحراف اذهان و آشفتگى فكر و دل آن ها را در پى دارد.
در اين ميان دختران ضربه پذيرتر بوده، دائماً به فكر جلوه گرى و دلبرى اند و پسران نيز در آن دام گرفتار مى گردند و به قول خانم دكتر «سعداوى»:
چه بسيار دخترانى كه به سبب شوق و دست يابى به نشانه هاى مقبول زيبايى و زنانگى به اختلالات روانى دچار مى شوند. گمان و تصوّر چنين دخترانى آن است كه زندگى و آينده ى آن ها به اندازه ى بينى و يا خميدگى مژه هاى آنان بستگى دارد، تا آن جا كه حتّى يك ميلى متر كوتاهى طول مژه نيز مى تواند به يك مسئله ى جدّى و بحرانى در زندگى تبديل شود.(35)
«ويل دورانت» گويد:
زنى كه عاشق شد و معشوق خود را از دست داد، ممكن است اين گم شده برايش جبران ناپذير باشد. او روح خود را به تصوير خاصّى پيوسته است و هر جا برود خاطراتش او را دنبال خواهند كرد.(36)
و در اين ميان، خسارتهاى جبران ناپذيرى بر روح و روان او وارد مى شود و بدون ترديد، روابط كنترل شده و ضابطه مند، اين التهاب ها را كاهش مى دهد و دختر و پسر با آرامش و اطمينان خاطر بيش ترى به دنبال تحصيلات و اهداف بلند زندگى خويش گام برمى دارند.
اما نبودن حريم ميان زن و مرد و آزادى در معاشرت هاى بى بند و بار، هيجان ها و التهاب هاى جنسى را فزونى مى بخشد و تقاضاى سكس را به صورت يك عطش روحى و يك خواست اشباع نشدنى در مى آورد.
غريزه ى جنسى، غريزه اى نيرومند و عميق و دريا صفت است و هر چه بيش تر اطاعت شود، سركش تر مى گردد؛ هم چون آتشى كه هر چه به آن بيش تر خوراك بدهند شعلهورتر مى شود.(37)
در گذشته پادشاهان بسيارى حرم سراهاى گسترده داشتند؛ اما هيچ گاه حسّ تصرّف و تملّك زيبارويان در وجود آنان اشباع نشد.
در دوران جديد، به بركت فرهنگ غرب، براى كسى كه يك صد هزارم آن ها امكانات داشته باشد، ميسّر است كه به اندازه ى آن ها از جنس زن بهره كشى كند.
در نتيجه، روح بشر فوق العاده تحريك پذير است و اشتباه است كه گمان كنيم تحريك پذيرىِ روح بشر محدود به حدّ خاصى است و از آن پس آرام مى گيرد.
هيچ مردى از تصاحب زيبارويان و هيچ زنى از متوجه كردن مردان و تصاحب قلب آنان و بالاخره هيچ دلى از هوس سير نمى شود. و از طرفى تقاضاى نامحدود، خواه ناخواه انجام ناشدنى و هميشه مقرون به نوعى احساس محروميّت و دست نيافتن به آرزوها است و به نوبه ى خود منجر به اختلالات روحى و بيماريهاى روانى مى گردد كه امروزه در دنياى غرب بسيار به چشم مى خورد.(38)
نكته ى ديگر آن كه، اگر در كوچه و خيابان، دلبرى مرسوم گردد و جلوه گرى، هنرِ دختران محسوب شود و در روابط دختر و پسر تجاذب و دل بندى به ميان آيد، دخترانى كه از زيبايى لازم برخوردار نيستند، در فشار و استرس بسيار قرار مى گيرند و هميشه احساس كمبود و حقارت مى نمايند.
اگر اين گونه روابط، سبب افزايش التهاب ها و خدشه دار شدن بهداشت روانى مى شود، پس چگونه با اين كلام علما سازگار است كه مى گويند:
«انسان نسبت به هر چيزى كه منع شود، حريص تر مى گردد.» بايد روشن شود كه اين منع و محدوديت، چه لزومى دارد و يا اگر لازم است تكليف حرص و حسّاسيّت كاذبى كه ايجاد مى شود چيست؟ (39)
در ابتدا بايد گفت، اگر بخواهيم بر طبق برداشت پرسش كننده عمل كنيم، بايد همه ى قوانين محدود كننده، اعم از قوانينِ مذهبى و اجتماعى و قوانين رايج كشورى را برداريم؛ زيرا هر قانونى نوعى محدوديت و حسّاسيّت ايجاد مى كند و شخص را نسبت به آن چه منع شده؛ حريص تر مى سازد.
به نظر مى رسد كه با اندك مراجعه به عقل و خرد نمى توان به اين نظريه ملتزم شد؛ زيرا نتيجه ى آن، چيزى جز از بين رفتن نظام اجتماعى و زندگى فردى نيست. در زمينه ى مسائل اخلاقى و رفتار جنسى نيز برداشتن مرزهاى دينى و خانوادگى چيزى جز فساد و فحشا به ارمغان نمى آورد.
در ميان سردمداران اين نظريه، در قرون اخير به «زيگموند فرويد» و «برتراندراسل» بر مى خوريم؛ راسل معتقد است: اثر معمولى تحريم عبارت است از يك حسِّ كنج كاوى عمومى (40) و فرويد قائل است كه: ناكامى ها به طور عام، معلولِ قيود اجتماعى است؛ چرا كه سركوب غرايز موجب اختلالات روانى و بيمارى هاى روحى مى گردد.(41)
در نقد اين دو نظريه، به پاسخ استاد شهيد «مرتضى مطهرى» اشاره مى كنيم:
درست است كه ناكامى ها، به خصوص ناكامى هاى جنسى، عوارض وخيم و ناگوارى دارد و مبارزه با اقتضاى غرايز در حدودى كه مورد نياز طبيعت است غلط است؛ ولى برداشتن قيود اجتماعى، حلاّل مشكلات نيست؛ بلكه بر آن مى افزايد. در مورد غريزه ى جنسى و برخى غرايز ديگر، برداشتن قيود، عشق واقعى را مى ميراند و طبيعت را هرزه و بى بند و بار مى كند. اتّفاقاً در اين موارد، هر چه عرضه بيش تر گردد، هوس و ميل به تنوّع افزايش مى يابد و به گفته ى خود راسل (در كتاب زناشويى و اخلاق)، عطش روحى در مسائل جنسى غير از حرارت است؛ آن چه با ارضا تسكين مى يابد حرارت جسمى است نه عطش روحى. آزادى در مسائل جنسى، موجب شعلهور شدن شهوات به صورت حرص و آز مى گردد و اين همان هوس است كه ارضا شدنى نيست و سيرى ناپذير است و اشباع آن از راه فراوانى و آزاد گذاشتن، غير ممكن است و درست مثل آن است كه بخواهند آتش را با هيزم سير كنند.
اشتباه امثال فرويد و راسل در آن است كه پنداشته اند تنها راه رام كردن غرايز (از جمله غرايز جنسى)، ارضا و اشباع بى حدّ و حصر آن ها از طريق آزادى مطلق است؛ آن هم به اين معنا كه به مرد و زن اجازه ى هرگونه جلوه گرى، معاشرت و تماس داده شود، بدون توجه به اين نكته، چنين آزادى مطلقى و رها كردن آن ها و تسليم شدن و در معرض تحريكات و تهيّجات در آوردن، آن ها را ديوانه مى سازد و چون امكان برآورده شدن كامل و تمام خواسته ها و انتظارات فردى هر شخص وجود ندارد، در نتيجه اين غرايز با وضعى بسيار بدتر سركوب مى شوند و توليد عقده هاى روانى مى كنند.(42)
پس گرچه برخى از ممنوعيّت هاى جنسى، در روابط اجتماعى زن و مرد ممكن است عوارض روانى و رفتارى ايجاد كند، اما برداشتن ممنوعيّت هاى قانونى و مشروع و دادن آزادى بى حدّ و مرز، عوارضِ بسيار خطرناك تر از آن توليد مى كند و در اين باره بهترين شاهد مثال، اوضاع وخيم و ناهنجار جوامع غربى و غرب زده است. آيا در جوامع غربى با برداشتن پرده ى شرم و حيا از مسائل جنسى و دادن آزادى هاى بى حدّ و مرز توانسته اند اين مشكلات را حل كنند؟ سال هاست كه مغرب زمين چه در تصوير و فيلم و مجلّه هاى مبتذل و چه در لباس، روز به روز اعضاى محرّك غريزه ى جنسى را آشكارتر ساخته است؛ اما مى بينيم برخلاف اين فرضيه، روز به روز آتش اين غريزه برافروخته تر شده است.
غريزه ى جنسى از اين نظر تا حدودى شبيه به اعتياد است. ممكن است كسى تصوّر كند علّت اشتياق معتادان به موادّى مثل ترياك و هرويين اين است كه اين مواد ناياب است و به مقدار بسيار كم در دسترس معتادان قرار مى گيرد؛ بنابراين براى ريشه كن كردن اعتياد بايد هرويين را به مقدار زياد در دسترس معتادان قرار داد. اين فرضيه به ظاهر عاقلانه به نظر مى رسد، اما در عمل نتيجه اش اعتياد و وابستگى بيش تر معتاد به مواد مصرفى و افزايش مقدار موادى است كه در هر روز مصرف مى كند و آن قدر هر روزه بر مقدار آن مى افزايد كه جان او در معرض نابودى قرار مى گيرد.
پس تنها محدوديّت ها نيست كه بر حرص و ولع انسان مى افزايد؛ بلكه دعوت ها و تحريك ها و عرضه شدن ها هم، بر ميزان عطش نفسانى و شعلهور ساختن آتش هوى و هوس مى افزايد.
و اگر فرض كنيم حرف اين مدعيان درست بوده، تنها راه حل اين حسّاسيّت، آزادىِ مطلق روابط دختر و پسر است و بايد همه ى مرزها را از ميان برداشت، در چنين فضايى، مسئله ى جنسى يكى از دغدغه هاى اصلى انسان مى شود و بسيارى از توان و نيروى او را به خود اختصاص مى دهد و او را از مسير اصلى زندگى باز مى دارد و بزرگترين مشكل همين است كه آدمى در زندگى براى حلّ مسئله ى جنسيت، همه ى حقايق ديگر عالم و همه ى وظايف و اهداف خويش را فراموش كند تا مشكل غريزه ى جنسى را حل نمايد. ما انسان را بزرگ تر از آن مى دانيم كه غمى جز مسئله ى تن و جنسيّت خود نداشته باشد. اين نوع راه حل دقيقاً انحطاط انسان است. كدام مسئله براى انسان بزرگ تر و مهم تر از اين است كه انسان به غير از غريزه ى جنسى مسئله ى ديگرى نداشته باشد؟ خواه آن را حل كرده و خواه حل نكرده باشد؟ چرا بايد چنين بهاى گزافى براى حلّ اين مسئله بپردازيم؟ (43)

٣. استوارى اجتماع

٣. استوارى اجتماع
دليل ديگرى كه قائلين به روابط آزاد به آن تمسك مى جويند، بحث رشد و تعالى جامعه در سايه ى روابط آزاد است تا دغدغه هاى ذهنى جوانان رفع شده، امكان پيشرفت براى زنان ميسّر گردد.
به عنوان مثال گفته مى شود:
دختر و پسر به دوستانى از جنس مخالف احتياج دارند و جدا كردن آنان از يك ديگر اثرات نامطلوبى بر فرد و جامعه دارد و امكان پيشرفت را كم مى كند.(44)
خانم «مهرانگيزكار» در گفت و گويى بيان داشته است:
پيش از انقلاب جاذبه ى فعّاليّت هاى سياسى ـ اجتماعى براى زنان بيش تر بود، ولى بعد از انقلاب برنامه ى جداسازى زن و مرد و تأكيد بر نقش خانگى زنان، اعتماد به نفس زنان را از آن ها گرفت.(45)
اما با توجّه به اهمّيّت حفظ و سلامت جامعه و استوارى اجتماع، به صراحت مى توان گفت: اگر بهره مندى ها و تحريك هاى جنسى از محيط خانه به بيرون كشيده شود و به جاى آن كه جوانان در محل درس و شغل خويش به كارهاى مربوط به آن بپردازند، متوجّه يك ديگر شوند، وقت بسيارى تلف شده، فرصت جوانى و نشاط و شادابى روحى آنان به هدر مى رود. ترويج روابط آزاد جنسى موجب فلج كردنِ نيروى اجتماع است (46) و جهان امروز، به نام آزادى زن و و به عبارت صريح تر، «آزادى روابط جنسى» روح جوانان را سخت فاسد كرده است و به جاى اين كه اين آزادى به شكفتن استعدادها كمك كند، به گونه اى متفاوت با قديم، نيروها و استعدادهاى انسانى را هدر داده است و مى دهد.
زن از كنج خانه بيرون آمده، اما به كجا رو آورده است؟ به سينماها، كنار درياها، حاشيه ى خيابان ها، مجالس شب نشينى! زن امروزى به نام آزادى خانه را خراب كرده است، بدون اين كه مدرسه يا جاى ديگرى را آباد كرده باشد.(47)
مرحوم جلال آل احمد در كتاب غرب زدگى مى گويد:
از واجبات غرب زدگى، آزادى دادن به زنان است ... و از آن، تنها اجازه ى تظاهر و خود نمايى داديم؛ يعنى زن را كه حافظ سنّت و خانواده و نسل و خون است به ولنگارى كشيده ايم؛ به كوچه آورده ايم؛ به خود نمايى و بى بند و بارى وا داشته ايم كه سر و روى را صفا بدهد و هر روز ريخت يك مُد تازه را به خود ببندد و وِل بگردد. ... ما در كار آزادى صورى زن، سال هاى سال پس از اين هيچ هدفى و غرضى جز افزودن به خيل مصرف كنندگان پودر و ماتيك محصول صنايع غرب نداريم.(48)
اسلام با حضور مفيد زن در اجتماع موافق است تا با حفظ شؤون و شخصيّت، به عنوان يك انسان داراى تفكّر، همچون مردان در عرصه هايى كه مطابق با روحيّات و استعدادهاى اوست فعّاليت نمايد؛ نه مانند يك كالاى تجارى كه حتّى حضور او در جامعه و اداره ها و فروشگاه ها تنها به منظور استفاده از ابزار جنسى و تحريك شهوانى باشد. در اين باره مرحوم دكتر «شريعتى» مى گويد:
سرمايه دارى زن را چنان ساخت كه به دو كار بيايد: يكى اين كه جامعه هنگام فراغت، به سرنوشت اجتماع، به استثمار، به آينده ى خشك و پوچ و بى هدفى كه بورژوازى براى او ساخته است نينديشد و نپرسد چرا كار مى كنم؟ و چرا زندگى مى كنم؟ از طرفِ كه و براى چه كسى اين همه رنج مى برم؟
زن به عنوان ابزار سرگرمى و به عنوان تنها موجودى كه جنسيّت و سكسوآليته دارد به كار گرفته شده تا نگذارد كارگر و كارمند و روشن فكر در لحظات فراغت به انديشه هاى ضد طبقاتى و سرمايه دارى بپردازد. ... و (هنر نيز بر اساس سفارش سرمايه دارى) زيبايى و روح و احساس و عشق را به سكس تبديل كرد و فرويديسم بازارى و سكس پرستىِ بسيار پستِ مبتذل را به عنوان فلسفه ى علمى و زيربناى انسان و ... واقعيت گرايى در آورد.
... و ديگر اين كه زن را فقط به عنوان موجودى كه سكسوآليته (جنسيت) دارد، در تبليغ كالا به كار گرفت ... اين چنين بود كه (در غرب) زن كه داراى مقامى بسيار بزرگ و متعالى از نظر الهام و احساس و هنر بود، به شكل ابزارى در آمد براى استخدام در هدف هاى اقتصادى و اجتماعى و تغيير تيپ جامعه و نابود كردن ارزش هاى متعالى و اخلاقى و تبديل كردن يك جامعه ى سنّتى، يا معنوى و اخلاقى و يا مذهبى، به جامعه ى مصرفى و پوچ.(49)
اروپا مى خواهد جامعه ى شرق را تغيير بدهد كه هم مِس و تاسِمان (سرمايه) را غارت كند و هم بر انديشه و احساسمان سوار شود ... و هم شعور و شناخت و اصالت اراده و ارزش هاى انسانى مان را نابود كند. پس بايد قبلا از خود تخليه شويم و همه ى ارزش هاى انسانى را فراموش كنيم و همه سنّت هايى را كه ما را بر پاهاى خودمان نگاه مى داشت، از دست بدهيم. در خود بشكنيم و خالى از ذهنيّت، با روحى عاجز و فلج و بى محتوا به صورت ظرف هايى خالى در بياييم؛ به صورت مَشكى خالى و تشنه و نيازمندِ فرمان استعمار كه هر چه مى خواهد به درونش بريزد و به هر ترتيب كه اراده كند، به غارتش بپردازد.(50)
در جوامعى كه روابط آزاد و التهاب هاى جنسى حاكم است، دست هاى استعمارگر با استفاده از صفات روحى و شخصيّتىِ زن كه ميل به خودنمايى و محبوبيّت و جلوه گرى دارد، او را به كالايى براى كام جويى بيش ترِ مردان و تبليغ محصولات تجارى تبديل نموده است كه در اين ميان بيش ترين خسارت را زنان مى بينند و على رغم هياهوى بسيار غرب، بيش تر زنان از دست يابى به پُست ها و مسئوليّت هاى حساس محرومند. اسلام نه تنها با محدوديّت، زن را به ركود علمى و اقتصادى و شخصيّتى نكشانيده، بلكه در صدد آن است تا با تعديل روابط، حضور زن را هر چه مفيدتر نمايد و از جنبه هاى منفى آن بكاهد و به او كرامت و شخصيّت و احترام بخشد. آنچه موجب فلج كردن نيروى اجتماع است، آلوده كردن محيط كار به لذّت جويى هاى شهوانى است.(51) در جامعه اى كه دختران آن با جلوه گرى و آرايش و اصرار بر جلب توجّه مردان حضور يابند، از دقّت و سرعت و تمركز آنان كاسته شده، اثرهاى نامطلوبى بر فرد و جامعه ايجاد مى شود.
هر چه روابط دختر و پسر ضابطه مندتر شود و جامعه از تحريكات شهوانى و جلوه گرى هاى جنسى دور گردد، اجتماع سالم تر و پاك تر خواهد شد و افراد جامعه بهتر به كار خود رسيدگى كرده، جوانان در محيط كار و درس و دانشگاه راحت تر خواهند بود؛ در جوامع غربى نيز اگر در كنار صنعت و فن آورى و نظم كارى، مسائل جنسى تحت كنترل درآيد و از تهييج و تحريك آن جلوگيرى شود، به پيشرفت ها و موفّقيّت هاى بيش ترى خواهند رسيد.
حال آيا به راستى روابط آزاد و گسترش اختلاط، سبب پيشرفت جامعه است و تعديل و ضابطه مندى روابط، سبب عقب افتادگى و به هدر رفتن نيروى مفيد اجتماع است؟!

٤. استحكام پيوند خانوادگى

٤. استحكام پيوند خانوادگى
در گفت و گو با يكى از روان پزشكان آمده است:
لازمه ى دوام و استحكام زندگى، عشق است و عشق جز با آموزش و تجربه هاى متعدّد و ايجاد روابط حاصل نمى شود؛ لذا دختر و پسر بايد قبل از ازدواج تمرين عشق كنند تا بتوانند زندگى سرشار از عشق را تدارك ببينند.(52)
بدون ترديد در همه ى مرام هاى اجتماعى جهان، اين نتيجه حاصل شده است كه خانواده بايد محفوظ و محترم بماند و زن و مرد بايد دل بسته و وفادار به يك ديگر باشند تا آشيان دلپذيرى براى فرزندان خويش بنا كرده، با تربيت آن ها آينده ى جامعه خويش را ترسيم كنند؛ در نتيجه رشد و پويايى فرد و جامعه و فرهنگ، مبتنى بر استحكامِ كانون خانواده مى باشد و بديهى است، هر چيزى كه سبب تحكيمِ پيوند خانوادگى و ايجاد صميميّت و يك دلى زن و شوهر گردد، خوب و پسنديده بوده، هر آنچه باعث سستىِ روابط آن ها و موجب دل سردى شود، به حال زندگىِ خانوادگى زيانمند است.
روابط آزادانه ى دختر و پسر پيش از ازدواج، جداى از آن كه موجب ايجادِ عشق حقيقى و پاك نمى شود، خود خيانتى به عشق مقدّس است كه سبب تنوّع طلبى گرديده و انتخاب همسر به ويژه در پسران را مشكل مى سازد.
«ويل دورانت» در اين باره مى گويد:
... مرد، نگران و مضطرب است كه مبادا كسى پيش از او زنش را تصرّف كرده باشد، ولى اين نگرانى و اضطراب در زن كم تر است.(53)
پسرى كه قبل از ازدواج با افراد زيادى ارتباط داشته است، به هنگام ازدواج، به هر دخترى كه نظر كند، مى پندارد او نيز با پسرهاى متعدّدى ارتباط داشته و پاك و عفيف نيست.
حال اگر جوانى با تجربه هاى قبل از ازدواج بخواهد كانون عشقى برپا كند و خانواده اى تشكيل دهد، اوّلين مشكل، بعد از رهايى از ناكامى گذشته و بدنامى، آرامش روانى بر باد رفته و دل گمشده ى اوست.
از كجا معلوم بتواند از همه ى لذتّ ها و زيبايى ها چشم بسته، به همسر خويش چشم اميد داشته باشد و دل از هر چه غير اوست رها سازد و دل باخته اش گردد.
چگونه مى تواند آثار ناكامى گذشته را محو كند و محدوديّت آينده را پذيرا باشد و حرمت چشم و دل را در زندگى زناشويى محترم دارد؟ چنين فردى در زندگى زناشويى و ارضاى كامل جنسى مشكل دارد و در تشويش و اضطرابى خسته كننده به سر مى برد و به قول «ويل دورانت»:
فساد پس از ازدواج، بيش تر محصول عادات پيش از ازدواج است... (كه) در زير عوامل سطحى طلاق، نفرت از بچه دارى و ميل به تنوّع طلبى، نهان است. ميل به تنوع گرچه از همان آغاز در بشر بوده است، ولى امروزه به سبب اصالت فرد در زندگى نو و تعدّد محركات جنسى در شهرها و تجارى شدن لذّت جنسى، ده برابر گشته است.(54)
در جامعه اى كه روابط آزاد و اختلاط، رايج بوده و جلوه گرى ها و فرهنگ برهنگى و بدحجابى حاكم باشد زن و مرد به هر سوى و هر كس نگاه كنند، همواره در زندگى در حال مقايسه اند؛ مقايسه اى ميان آنچه دارند و آنچه ندارند و اين مقايسه ها هوس را دامن مى زند و خانواده را در معرض نابودى قرار مى دهد. زنى كه سال ها در كنار شوهر و در مشكلات با او زندگى كرده، پيداست اندك اندك بهار چهره اش، شكفتگى خود را از دست مى دهد و روى در خزان مى گذارد و در چنين حالى است كه سخت محتاج عشق و مهربانى و وفادارى همسر خويش است؛ ناگهان زن جوان ترى از راه مى رسد و در كوچه و بازار و اداره و مدرسه با پوشش نامناسب خود، فرصت مقايسه اى به دست مى دهد و اين مقدمه اى مى شود براى ويرانى اساس خانواده.(55)
و هر دختر جوانى كه امروزه در اوج نشاط و شادابى جسمى، مغرور از دلبرى ها و جلوه گرى هاست، بايد بداند كه در فردايى نه چندان دور، همين سرنوشت برايش رقم خواهد خورد.
پس يكى از مهم ترين اركان زندگى، عشق و محبّت و وفادارى است و زن و شوهر زمانى به اين هدف مى رسند كه بتوانند از غير همسر خود چشم پوشيده، از هر نوع كاميابى جنسى در غير از كانون خانواده پرهيز كنند.
... اختصاص يافتن استماعات و التذاذهاى جنسى به محيط خانوادگى و در كادر ازدواج مشروع، پيوند زن و شوهرى را محكم مى سازد و موجب اتّصال بيش تر زوجين به يك ديگر مى شود.
فلسفه ى پوشش و منع كاميابى جنسى از غير همسر مشروع، از نظر اجتماع خانوادگى، اين است كه همسر قانونىِ شخص از لحاظ روانى عامل خوش بخت كردن او به شمار برود؛ در حالى كه در سيستم آزاد كاميابى، همسر قانونى از لحاظ روانى، يك رقيب و مزاحم و زندانبان به شمار مى رود و در نتيجه كانون خانوادگى بر اساس دشمنى و نفرت پايه گذارى مى شود.
معاشرت هاى آزاد و بى بندوبار پسران و دختران، ازدواج را به صورت يك وظيفه و تكليف و محدوديت در آورده است، و تفاوت جامعه اى كه روابط جنسى را به محيط خانوادگى و كادر ازدواج قانونى محدود مى كند با اجتماعى كه روابط در آن اجازه داده مى شود اين است كه ازدواج در اجتماع اول، پايان انتظار و محروميت و در اجتماع دوم، آغاز محروميّت و محدوديّت است.
در سيستم روابط آزاد جنسى، پيمان ازدواج، به دوران آزادى دختر و پسر خاتمه مى دهد و آن ها را ملزم مى سازد كه به يك ديگر وفادار باشند و در سيستم اسلامى به محروميّت و انتظار آنان پايان مى بخشد.(56)
«ويل دورانت» در بيان نقش اساسى خانواده مى گويد:
وظيفه ى خانواده، به عنوان مركز اخلاقى جامعه و رابط و پيوند دهنده ى آن، ناشى از خاصيّت ايجاد وحدت انسان است و همه مى دانند كه اكنون اين خاصيّت اصلى از ميان خانواده رفته است و اجتماع هاى صنعتى عصر ما، در وضع ناپايدارى هستند.(57)
جداى از مطالب گذشته، درباره ى آثار منفى ارتباط، (مانند: ايجاد شك و ترديد، و سوءظن نسبت به همسر آينده، مشكل اضطراب و تنوّع طلبى و خطر برگشت به عادات پيشين و لغزيدن در فساد) كه همه موجب سست شدن پيوند خانوادگى مى شود، خطر ديگرى نيز اين گونه افراد را تهديد مى كند. دختر و پسرى كه به وادى ارتباط پا مى گذارند، در بسيارى از موارد با اوّلين كسى كه آشنا مى شوند ازدواج نمى كنند و چه بسا با دختر و پسر متعدّدى ارتباط داشته اند اما به لحاظ مسائل سليقه اى و فكرى و شرايط خانوادگى، بعد از مدتى با يكى از آن ها و يا شخص ديگرى ازدواج مى نمايد.
حال چنين جوانى انتظار دارد كه زندگى او سرشار از عشق و محبّت و وفادارى بوده، كانون گرم خانوادگى اش متزلزل نشود؛ امّا هميشه دل نگران است كه مبادا روابط گذشته آثار بدى در زندگى اش بگذارد و افشاى آن، سبب بروز مشكلاتى گردد؛ به ويژه در بافت اجتماعى جامعه ى ما.
اين نگرانى و تشويش، اثرهاى مخرّبى بر بهداشت روانى او مى گذارد و چه بسا با فاش شدن روابط گذشته، زندگى اش نيز از هم مى پاشد و يا مجبور به انجام كارهاى خلاف ديگرى مى شود؛ به عنوان نمونه:
دختر جوانى كه به تازگى ازدواج كرده است، در نامه اى مى نويسد: من با پسرى قبل از ازدواج دوست بودم؛ اكنون كه ازدواج كرده ام آن پسر مرا تهديد مى كند كه يا خواهر شوهرت را براى دوست شدن با من آماده كن و يا اين كه من مسائل مربوط به دوستى ميان تو و خود را افشا خواهم كرد.(58)
از اين نامه به خوبى روشن است كه آرامش روانى و زندگى اين دختر به خطر افتاده و مجبور است، براى نجات خود، دختر معصوم ديگرى را به بهانه هاى مختلف بفريبد و به ارتباط با جوانى كه تنها قصد سودجويى دارد، تشويق نمايد و آينده اش را به خطر اندازد.
نكته ى ديگرى كه قابل توجه است، وضعيّت پسرِ تهديد كننده است كه قبلا با اين دختر ارتباط داشته و با او ازدواج نكرده و اكنون خواهان ارتباط و سوء استفاده از دختر ديگرى است.
بايد نشست و وعده هاى شيرين و سوزوگداز عاشقانه ى او(!) را گوش نمود كه دل هر دختر خامى را مى لرزاند.
خانواده در غرب به روايت آمار
كارشناسان غربى در اين زمينه آمارهايى را تهيه كرده اند كه نشان مى دهد، امروزه ساختار خانواده در آن جوامع، با مشكلات متعدّدى دست به گريبان است. آمار بالاى طلاق، هم جنس بازى، زندگى زوجين در چارچوب هاى خارج از دايره ى ازدواج، عدم وفادارى زوجين به يك ديگر، بى بندوبارى فرزندان، سطح بالاى حاملگى دختران نوجوان و بالا رفتن تعداد كودكان و نوجوانانى كه در خانواده هاى بدون پدر يا مادر بزرگ مى شوند و...، پايدارى خانواده ها را در آن جوامع با خطر مواجه ساخته است. كه همه ى اين ها نتيجه ى «ليبراليسم جنسى» و آزادى هاى بى حد و مرز در روابط با جنس مخالف است.
دقيقاً نيمى از جوانان امريكا با روابط جنسى افراد متأهّل با ديگران مخالفتى نداشته، وفادارى زوجين به يك ديگر را امرى بيهوده و بى مورد مى پندارد.(59)
با چنين نگرش هايى مشخص است كه ساختار خانواده در اين كشور از استحكام لازم بر خوردار نخواهد شد و ارزش بنيادى خود را در اجتماع از دست خواهد داد.
در آمارى آمده است:
در نروژ، دانمارك و سوئد از هر ده زوج موجود، سه تاچهار زوج زندگى مشترك خارج از دايره ى ازدواج دارند. اين ميزان در سويس، فرانسه و انگلستان و هلند بين يك تا دو، و در ايتاليا، اسپانيا، ايرلند و ساير كشورهاى كاتوليك (كه مذهب نقش بيش ترى دارد) كم تر است.
در امريكا، تجربه ى زندگى مشترك خارج از ازدواج و روابط قبل آن، از يازده درصد در سال 1970 به پنجاه درصد در سال 1993 رسيده است.
در كشورهاى غربى، طى سال هاى 1970 تا 1988 تعداد نوزادان نامشروع كه نتيجه ى روابط جنسى خارج از چارچوب ازدواج بودند، به شدت افزايش يافت. در سوئد از هفده درصد در سال 1970 به پنجاه و يك درصد در سال 1988 رسيده. و طى سال هاى دهه ى 1980 تقريباً پانزده درصد از نوزادان اروپايى به طور نامشروع به دنيا آمدند كه ميزان آن در كشورهاى كاتوليك بسيار كم تر بوده است.(60)
در آمار ديگرى كه درباره ى درصد ازدواج و طلاق ثبت شده، آمده است:
دوازده درصد از زنان سى و پنج تا سى و نه ساله در امريكا در سال 1991 ازدواج نكرده اند؛ در حالى كه در سال 1980 تنها ميزان آن شش و دو دهم درصد بوده كه در طى ده سال تقريباً دو برابر شده است.(61)
بنابر آمارهايى كه سازمان ملل متّحد ارائه داده است، در سال 1991، امريكا بالاترين ميزان طلاق را دارد و بيست و نه درصد از زوجين كه تجربه ى ازدواج دوّم را دارند كم تر از دو سال پس از ازدواج به طلاق روى مى آورند، اين ميزان در طى ده سال به حدود پنجاه درصد مى رسد.(62)
... در سال 1960 تنها نه درصد خانواده ها تك والدينى بودند، اما از سال 1975 تا 1990 از شانزده درصد به بيست و چهار درصد رسيد. جالب اين كه از اين ميزان، تنها يك درصد مربوط به خانواده هايى است كه پدر با فرزند و يا فرزندان خويش زندگى مى كند و بيست و سه درصد باقيمانده را خانواده هايى تشكيل مى دهند كه شامل مادر و فرزندان مى باشند.(63)
در چنين جوامعى سرنوشت بشر به كجا خواهد انجاميد؟ چه بر سر خانواده، مهر پدرى و عطوفت مادرى خواهد آمد؟ چه كسانى پاسخ گوى فرزندان نامشروع و بى پناهند؟
به راستى عامل اين همه فساد و فحشا، سقط جنين، خانواده هاى بى سرپرست و زنان مضطرب و بى پناه چيست؟
يكى از مطالبى كه بسيار بر روى آن تأكيد شده است، و از دلايل و بهانه هاى ايجاد رابطه، بيان مى شود شناخت قبل از ازدواج است كه اگر ميان دختر و پسر رابطه اى نباشد و طرفين از هم شناختى نداشته باشند، ازدواج آن ها كوركورانه خواهد بود.(64)
بدون ترديد زوج هاى جوان بايد با ديدى باز و آشنايى كامل از استعدادها و خصوصيّات اخلاقى و فرهنگىِ يك ديگر، زندگى مشترك خود را آغاز نمايند تا در فراز و نشيبِ زندگى، با همراهى و همدلى مشكلات را پشت سر بگذارند. در اسلام نيز هم سطح بودن زوجين مورد تأكيد قرار گرفته است. اما نكته ى اصلى در اين است كه آيا ارتباط و دوستى قبل از ازدواج، شناخت كامل را تأمين مى كند؟
در آغاز بايد به اين نكته توجّه نمود كه چه شناختى تفاهم و درك متقابل را به همراه خواهد داشت و يك رنگى و يك دلى لازم را در زندگى به وجود خواهد آورد.
واضح است زمانى شناختِ كامل و دقيق به دست مى آيد كه با عقل و خرد، فرد مقابل را از جهات مختلف مورد ارزيابى قرار دهيم. در ضمن بايد تلاش هاى شناختى خويش را به گونه اى تحت كنترل در آوريم كه از كج روى در انديشه مصون بمانيم و در نتيجه، به شناخت يا بازشناسى صحيح از يك ديگر راه يابيم.
سه عامل سبب شناخت صحيح و حفظ از اشتباه است:
1. ارزشيابى كفايت ادّله و شواهد: فرد دلايلى را كه براى دست يافتن به نتيجه تدارك ديده است، ارزيابى مى كند و آن ها را از جهت كفايت مورد بازبينى قرار مى دهد (عقل ورزى).
2. برخوردارى از علم: هر كس از علم بيش ترى برخوردار باشد، در مقام شناخت، امكان بيش ترى براى عقلورزى خواهد داشت. احاطه ى علمى و برخوردارى از اطلاعات گسترده، اين امكان را براى فرد فراهم مى آورد كه مواد بيش ترى براى تركيب و مقايسه ى مطالب در اختيار داشته باشد و از اين رو، به شناخت عميق تر و بازشناسى دقيق ترى دست مى يابد و از نتيجه گيرى خام دور مى شود.
3. كنترل حب و بغض: عقلورزى مستلزم آن است كه از دخالت هاى انحراف آفرين حبّ و بغض جلوگيرى شود؛ زيرا همان طور كه دوستى مانع از بازشناسى ضعف هاست، دشمنى مانع از ديدن قوّت هاست.
هنگامى كه دو پاى حبّ و بغض در بند عقل گرفتار آيد، آدمى مى تواند از كج روى در شناخت و بازشناسى در امان بماند.(65)
حال، بسى روشن است كه دوستى هاى خيابانى و تلفنى و روابط ميان دختر و پسر، از آن جا كه زيبايى و جذّابيّتِ جسمانى و تشابه ظاهرى در آن نقش پررنگى دارد و افراد در آن مقطع در هاله اى از احساسات و عواطف غوطهورند و در پى فردى هستند كه با ساخته هاى ذهنى شان مطابق باشد، در اركان شناخت ناتمام است و كورى حاصل از عشق و محبّت بر آن حكومت مى نمايد. در اين گونه روابط، چون احساسات و هيجانات و شور جوانى در حدّ بالايى قرار دارد، حسّ واقعيت آزمايى، ضعيف است و در مقابل، حالت هاى كام بخشانه، بسيار قوى هستند.
دكتر... در مجله ى «ايران جوان» در ضمن گفت و گويى درباره ى روابط و عشق - على رغم اصرار بر روابط آزاد - اذعان مى دارد:
در يك سرى تحقيقات، به مردان مورد آزمايش گفتند كه در اين جا دو خطّ تلفن وجود دارد؛ با يكى از آن ها با خانمى زيبا صحبت مى كنيد و در ديگرى با خانمى زشت. هنگام صحبت با خانم زيبا آن ها فكر مى كردند كه او باهوش تر است و مثلا معاشرتى هم هست و لذا خود اين ها در صحبت با او معاشرتى مى شدند و سعى مى كردند جذّاب تر جلوه كنند؛ يعنى هر دو طرف، بهترين چيزهايشان را در ويترين مى گذارند و اين ويترين ها هستند كه با هم صحبت مى كنند. هنگامى كه دست از پيش گويى كام بخشانه برداريم، انتظاراتمان هم متفاوت خواهد بود؛ يعنى هنگامى كه با واقعيت ها روبه رو شويم، حس مى كنيم معشوق، چهره اش عوض شده است.(66)
پس به اعتراف قائلين به روابط آزاد نيز اين دوستى ها شناخت لازم براى زندگى را تأمين نمى كند و طرفين را از الزام هاىِ درونى نسبت به عشق، محبّت، خانواده، احساس مسئوليّت و مقدار ظرفيّت هاى روانى و عاطفى يك ديگر با خبر نمى سازد؛ بلكه اين آشنايى، سطحى و كاملا عاطفى است و حرف هايى هم كه در آن مقطع رد و بدل مى شود به همين گونه است و در آن ها از اصول مؤثّرِ در شناخت، خبرى نيست.
سرانجام آشنايى هاى تلفنى و ازدواج هاى خيابانى
به حكايت آمارهاى منتشر شده، اين گونه ازدواج ها از استحكام كم ترى برخوردارند و تعداد قابل توجّهى از آن ها به طلاق كشيده مى شوند. در اين گونه روابط، طرفين، نقاط ضعف خود را مى پوشانند و بيش تر سعى در جلب توجه ديگرى دارند و نقش بازى مى كنند. آن ها سعى دارند همان گونه باشند كه طرف مقابل مى پسندد!
اگر سرى به هفته نامه ها و مجلاّت خانوادگى بزنيم، صفحات هم راز و پزشك مشاور، مملو از غم نامه هايى است كه دخترها و پسرها از دوستى ها و ازدواج هاى ناكام خود نوشته اند. بسيارى از ايشان، وقتى شور و اشتياق اوّليه شان فرو نشست و با واقعيّت هاى زندگى، بيش تر روبه رو شدند، با يك ديگر احساس نوعى بيگانگى و غرابت نموده، با عدم تفاهم در زندگىِ مشترك مواجه شده اند.
بسيارى از ازدواج هايى كه از روابط خيابانى، پارك و دانشگاه ها شروع شده اند، يا به سرانجام روشنى نرسيده، يا قبل از ازدواج رها شده و حاصلى جز بدنامى نداشته اند. عشق و علاقه هايى كه؛ از طريق آشنايى در خيابان و تماس تلفنى و ... حاصل مى شود، به همان صورت كه با شتاب ايجاد مى شود، به سردى مى گرايد و خاموش مى شود.
دكترى جامعه شناس، دليل ضعفِ چنين پيوندهايى را در بى پايه بودن عشق هاى زودگذر جست و جو مى كند و مى گويد:
جوانانى كه هم ديگر را در پارك ها و خيابان ها مى يابند، يا از طريق تماس هاى تلفنى به هم ديگر علاقه مند مى شوند، اصولا مبنا و اساس علاقه مندى خود را بر همان نگاه هاى اوّليه پايه گذارى مى كنند و اين عشق و علاقه وقتى ظاهرى باشد، قاعدتاً بعد از مدّت زمانى به تحليل مى رود و نهايتاً خاموش مى شود. لذا مى بينيم كه اغلب چنين ازدواج هايى حتى بعد از مدّت زمان كوتاهى (كم تر از يك سال) به طلاق مى انجامد.(67)
جوانان شركت كننده در مصاحبه اى درباره ى روابط دختر و پسر، على رغم اصرار بر رفع محدوديّت هاى موجود در جامعه و خانواده، در لابه لاى سخن خود به اين مفاسد اشاره نموده اند:
پسرى مى گويد:
من هيچ وقت امكان ندارد با دخترى كه دوست هستم، ازدواج كنم)و ازدواج طبق معمول و با همراهى خانواده پسنديده است (... شما اگر معناى ازدواج را بدانيد، آن وقت حسّاسيّت مردهاى ايرانى را مى فهميد ... اگر دخترى با چند تا پسر دوست بوده باشد، حاضر نيستم با او ازدواج كنم.
ديگرى مى گويد:
من اگر دخترى داشته باشم نمى گذارم كه با پسرى ارتباط داشته باشد؛ چون اين ارتباط بد جا افتاده و اكثراً براى وقت تلف كردن است نه براى ازدواج.(68)
حال با توجه به اين مسائل، اصرار بر روابط آزادانه ى دختر و پسر، چه ثمرى مى تواند به بار آورد؟ در جاى ديگر از اين مصاحبه، درباره ى مفاسدى كه اين نوع روابط به همراه دارد آمده است:
به نظر من، اگر پس از ايجاد ارتباط، ازدواجى صورت گيرد، مشكل آفرين مى شود؛ چون پسرهايى كه)با دخترى (دوست مى شوند، تا مشكلى در زندگى مشترك پيش مى آيد مى گويند: آره، تو همان كسى بودى كه با من دوست شدى ....(69)
در نتيجه، افراد طرفدار آزادى روابط نيز، به مفاسد و كج روى هايى كه در آن يافت مى شود، اذعان دارند.
اسلام صحبت كردن زن و مرد و رسيدگى به كارهاى روزمرّه ى زندگى را حرام نكرده است، بلكه در مواردى كه دختر و پسر قصد ايجاد روابط را داشته باشند، براى آن ضوابطى نهاده و از بى بند و بارى و فساد جلوگيرى كرده است كه در بخش هاى آينده بدان خواهيم پرداخت.
در نتيجه به صرف ايجاد رابطه، شناخت لازم حاصل نمى شود؛ بلكه دقّت بر بافت خانوادگى، فرهنگى، اقليمى، شرايط محيطى كه فرد در آن رشد يافته، ميزان تحصيلات و شاخص هايى از اين قبيل لازم است تا طرفين زمينه هاى تفاهم را دريابند.
البتّه بعد از مطالعه و دقت در مطالب ياد شده، اگر شرايط مثبت بوده و دختر و پسر قصد ازدواج داشته باشند، مى توانند براى اطمينان و ايجاد هماهنگى و همسانى بيش تر با نامزدىِ شرعى (عقد موقّت) به خواستِ خود برسند كه امروزه در بسيارى از مناطق ايران مرسوم شده است.
بدين ترتيب، طرفين با راهيابى به مقصود از طريق مواجهه ى حسّى و نظرى (از راه صحيح و مورد پسند عرف و شرع) به شناخت كاملى از يك ديگر خواهند رسيد.
و اگر دختر و پسر، همسانى كامل نداشته و تعهّد و گذشت و ايثار را اساس زندگى خود قرار ندهند و براى برآورده نمودن انتظارات طرف مقابل تلاش ننمايند، ادعاى عشق و عاشقى و دلدادگى هاى اوّليه دوامى نداشته، سعادت و خوشى را در پى نخواهد داشت.
«روژه موكى يلى» در كتاب روان شناسى زندگى زناشويى و كتاب عقده هاى روانى، آمارى را در باره ى سرنوشت عشق هاى خيابانى آورده است:
نود درصد افراد متأهّل (در فرهنگ ما غربى ها) ازدواجشان پيامد عشقى بوده كه نسبت به آن ترديدى نداشته اند و از اين رقم نود و پنج و نيم درصد شوهران مورد پرسش، پس از گذشت سه سال از ازدواج خود، اظهار مى دارند كه در خانه احساس خوشوقتى نمى كنند و در همين شرايط نود و يك و نيم درصد زنان اظهار مى دارند در خانه خوشوقت نيستند.(70)
جدا سازى دختر و پسر در جامعه و دانشگاه سبب بالا رفتن سن ازدواج مى شود:
ما الآن دانشگاهى در كشورمان داريم كه تمام كاركنان و استادان و دانشجويان از يك جنسند. يكى از مشكلات مديران اين دانشگاه اين است كه اين دختران تا پايان تحصيلات، قادر نيستند ازدواج كنند.(71)
بديهى است كاهش ازدواج، معضل بسيار خطرناكى است كه آثار زيان بارى بر فرد و جامعه مى نهد. كاهش ازدواج و توسعه ى تجرّد، قطع نظر از اثرى كه در بقاى نسل بشر دارد، از نظر ايجاد يك نوع زندگى بدون احساسِ مسئوليّت و قطع پيوندهاى اجتماعى و بى تفاوتى در برابر رويدادهاى اجتماعى - كه از آثار قطعىِ زندگى افراد مجرّد است - يك فاجعه ى بزرگ براى جوامع بشرى محسوب مى گردد و اگر انحرافات اخلاقى را كه در اين رهگذر دامن گير بسيارى از افراد مجرّد مى شود، به آن بيفزاييم، اهمّيّت اين مشكل اِجتماعى، روشن تر خواهد شد.(72)
اكنون به بررسى يكى از عوامل اصلى اين معضل اجتماعى مى پردازيم:
بدون ترديد اين وضعيت معلول يك يا دو عامل نيست؛ ولى نكته ى مورد نظر، كشف رابطه ى «اختلاط و توسعه ى روابط آزاد» با «ازدواج» است.
با كمى تأمّل در مطالبى كه در صفحات پيشين ذكر شده است، در مى يابيم كه اين آزادى ها سبب كاهش ازدواج مى شود؛ زيرا سهولت ارتباط و بهره مندى آسان و رايگان سبب مى شود كه احساس نياز درونى جوانان به جنس مخالف كه خود زمينه ساز اصلى ازدواج است از مسير صحيح منحرف شده، كام جويى هاى بدلى جاى آن را بگيرد.
در جامعه اى كه پسر جوان به سادگى امكان ارتباط با دخترى را داشته باشد و با كم ترين زحمت بتواند از جنس زن بهره مند شده، با او هم كلام و هم قدم شود و دوستى و عشق بازى نمايد، ديگر چه لزومى دارد كه خيلى زود خود را گرفتار ازدواج و محدوديّت نمايد و زير بار مسئوليّت سنگين تشكيل خانواده برود؛ آن هم با مشكلات و موانعى كه امروزه بر سر راه آن است؛ در حالى كه بدون قبول هيچ مسئوليّتى، مى تواند به افراد زيادى دسترسى داشته باشد.
معاشرت هاى آزاد دختر و پسر، ازدواج را به صورت يك وظيفه و تكليف و محدوديّت در آورده است. تفاوت جامعه اى كه روابط جنسى را محدود و ضابطه مند مى كند با اجتماعى كه روابط آزاد را اجازه مى دهد، در اين است كه:
1. ازدواج در اجتماع اول، پايان انتظار و محروميّت و در اجتماع دوم، آغاز محروميّت و محدوديّت است. در نظام روابطِ آزاد پيمان ازدواج به دوران آزادى دختر و پسر خاتمه مى دهد و آن ها را وادار مى كند كه به هم وفادار باشند و در نظام ضابطه مند، به محروميّت و انتظار پايان مى بخشد.
2. در نظام روابط آزاد، پسران و دختران تا جايى كه ممكن است از ازدواج و تشكيل خانواده سرباز مى زنند و فقط هنگامى كه نيروى جوانى و شور و نشاط آن ها رو به ضعف و سستى نهاد، براى فرار از احساس خستگى و دل زدگى و هراس زن از ورشكستگى و تنهايى، اقدام به ازدواج مى كنند.(73)
در صفحات گذشته با وضعيت خانواده و ازدواج جوانان در اروپا و امريكا آشنا شديد، كه در سايه ى اختلاط، به جاى بالا رفتن آمار ازدواج، آمار طلاق و مفاسد ديگر بالا رفته است.
جوامع صنعتى با گسترش روابط آزاد، گرفتار معضلاتى در زمينه ى افزايش فساد و انحراف در اخلاق جنسى و تزلزل خانواده ها گرديده اند.
در بسيارى از كشورهاى غربى بيست تا سى و پنج درصد از زوج ها با اين كه با هم زندگى مى كنند اما ازدواج رسمى ننموده اند و نيمى از جوانان امريكايى، روابط نامشروع را براى افراد متأهّل جايز مى شمارند و دوازده درصد از زنان سى و پنج تا سى و نه ساله ى امريكايى در سال 1991 ازدواج نكرده اند؛ در حالى كه در سال 1980 ميزان آن شش و دو دهم درصد بوده كه در طى ده سال تقريباً دو برابر شده است.(74)
«ويل دورانت» آمارى از كاهش ازدواج و افزايش طلاق را - كه ناشى از آزادى جنسى و گسترش روابط و تغيير اصول اخلاقى است - در دوران خود و قبل از آن نقل مى كند و مى گويد:
در سال 1912 ميانگين سن ازدواج در پاريس به سى رسيده بود و در انگلستان بيست و شش بود. احتمال مى رود كه دراين هفده سال اخير، اين معدّل در انگلستان بالاتر رفته باشد و بقيّه ى دنياى صنعتى متمدّن (!)نيز همين راه را پيموده باشند. ... اين تأخير ازدواج بيش تر در طبقات شهرنشين است ... و بسيارى از آن ها هرگز ازدواج نمى كنند. در سال 1911 از سى و شش ميليون نفر جمعيت انگلستان و ويلز؛ يعنى از بيست ميليون نفر جوان، هفت ميليون تن خود را از قيد ازدواج به كنار داشته بودند.
روز به روز فرار مردان از ازدواج بيش تر مى شود. هزاران زن آماده اند كه اميال جنسى او را بر آورند. اگر داشتن فرزند رنج بار است، اگر به جاى خانه در آپارتمان مى توان زندگى كرد، ازدواج به جز ارضاى ميل جنسى (كه آن هم آسان و فراوان يافت مى شود) چه نفع ديگرى دارد.؟!
... وقتى جوان مجرّد مشكلات افراد متأهّل را مى بيند، تعجّب مى كند كه چه امرى موجب مى شود كه مردان چنين بردگى و رنجى را تحمّل كنند ... پس از مراجعه به دخل و حساب خود، سعادت را در تنهايى مى بينند.
در همان شهرى كه موانعى سر راه ازدواج مى گذارد براى تحريك غريزه ى جنسى و تسهيل ارضاى آن، همه گونه وسايل را آماده مى سازد.(75)
بنابراين عادى سازى روابط و بهره مندى آسان از جنس مخالف، سبب كاهش ازدواج مى شود.
اما در محيط سالم و پاك و به دور از محرّكاتِ جنسى، جوانان براى پاسخ گويى به نياز فطرى و نداىِ طلبى كه از عمق وجودشان بر مى خيزد، راه صحيح را پيموده، و براى دستيابى به يك ديگر با پاكى و صيانت از روح و روان خود، به سوى ازدواج گام بر مى دارند و با كمال افتخار مسئوليّت آن را مى پذيرند.
نكته ى ديگر آن كه پسران و دخترانى كه به دانشگاه هاىِ مختلط راه نمى يابند، از ازدواج محروم نمى گردند و هم چنين سنِّ ازدواجِ جوانانى كه وارد محيط هاى علمىِ غير مختلط، (همچون حوزه هاى علميّه) مى شوند بالا نرفته، بلكه براى پاسدارى از حريم دل و ايمان در سنّ پايين ترى به ازدواج روى مى آورند.
جداى از آن با صرف ادّعاى تأثيرِ اختلاط در پايين آوردن سنِّ ازدواج، مشكلى حل نشده، بلكه بايد با ارائه ى آمارِ واقعى و مستند به كارشناسى پرداخت.

٥. احساس نياز به محبّت و ابراز شخصيّت

٥. احساس نياز به محبّت و ابراز شخصيّت
يكى از دلايل پسران و دخترانى كه خواهان روابط دوستانه هستند، هم سخن شدن با يك ديگر و احساس نياز به رفيقى مهربان است.
در نامه اى آمده است:
دخترى هستم بسيار غمگين؛ اگر ناراحتى خود را به مادرم بگويم، ناراحت مى شود؛ بنابراين مى خواهم پسرى پيدا كنم و با او درد دل كنم.(76)
يكى از عواملى كه نقش بسيارى در روى آوردن جوانان، به ويژه دختران، به ارتباط با جنس مخالف دارد، كشش درونى و نياز شديد به محبّت و مهربانى است.
كم نيستند دختران جوانى كه با اولين نامه ى «فدايت شوم» جذب شده، دست پاچه مى گردند و به نامه ها و نگاه هاى پسران پاسخ داده، خويشتن دارى خود را از دست مى دهند؛ اينان از كمبود محبّت رنج مى برند.
دختر و پسرى كه در درون خانواده احساسات و عواطف آن ها ارضا نشود و به نيازشان به محبّت و مهربانى توجه نشود و در جمع خانوادگى احساس غربت و تنهايى كنند، طعمه هاى آماده اى براى افراد فرصت طلب و سودجو مى باشند و به راحتى به اين وادى كشيده مى شوند.
اگر فضاى خانواده اى از مهر و محبت و انس خالى بوده، خشكى و سردى و خشونت بر آن حاكم باشد و ضوابط اخلاقى و حدود اجتماعى، با بيانى روشن و منطقى براى افراد تبيين نشود، بديهى است جوانِ آن خانواده، به دنبال راه فرار مى گردد و ديگر به جوانب منفى آن توجّه نمى كند؛ به ويژه جوانى كه نياز به ازدواج را در خود احساس كرده، اما همراهى و همدلى را در خانواده نمى بيند، با تنفّرى كه از جوّ حاكم احساس مى كند، خواه ناخواه به سوى روابط پنهان كشيده مى شود.
اما روى سخن با جوانانى است كه در اين فضا گرفتارند؛ راستى چه بايد كرد؟ آيا روى آوردن به دوستى هاى خيابانى و تلفنى راه حلّ درستى براى مشكل آنان است؟
چه بسيارند دختران و پسرانى كه در ابتدا بر اساس نياز به محبّت و براى جبران كمبودهاى گذشته، در اين وادى پانهادند و اندك اندك از درس و تحصيلات عالى باز ماندند و به مرور با پاسخ به تمايلات غريزى و لذايذ جنسى، اسباب بدنامى و تباهى خويش را فراهم آوردند كه مشكلات و رنج هاى بعدى، صد بار از تنهايى اوّليه سخت تر و شكننده تر است. اين گونه افراد دچار آسيب هاى روانى و تربيتى و اجتماعى مى شوند.
دخترى پانزده ساله در ضمن نامه اى مى نويسد:
«من دخترى هستم كه به علّت كمبود محبّت در خانواده، سال گذشته ناچار دست به خود كشى زدم (اما با كمك مادر و پزشكان) از مرگ نجات پيدا كردم ... مادرم در همه جا غرورم را مى شكند، ولى براى خواهرم احترام زيادى قائل است؛ البتّه من در گذشته مرتكب اشتباه شده، با پسرى دوست شدم كه در همسايگى ما زندگى مى كرد. به خدا نمى خواستم چنين كارى را انجام دهم، ولى بر اثر كمبود محبّت و تحريك دوستان، مجبور به اين كار شدم. مادرم از زمانى كه به مسأله پى برده است، در هر كارى سرزنشم مى كند.(77)
اين نامه نمونه اى است از آسيبى كه دختر به دليل دوست شدن با پسر همسايه، در محيط خانه با آن رو به رو است. اين آسيب نه تنها جايگاه او را در خانواده مورد تهديد قرار مى دهد، بلكه احترام به خود و شرافت و كرامت نفسانى دختر را نيز با آسيب مواجه مى سازد (هر چند اين نوع برخورد خانواده ها نيز صحيح نيست؛) و جداى از آن با اطلاع ديگران از اين قضيه، در محله و نزد بستگان و دوستان نيز دچار مشكلات جدّى مى شود.
دختر خانم هفده ساله اى مى نويسد:
من در زندگى شكست خورده ام و ديگر چاره اى جز خودكشى ندارم؛ چون ديگر حاضر نيستم بعد از اين كار، مِهر هيچ پسرى را در دل جاى دهم و هميشه در خود فرو رفته ام و از همه كس متنفّرم؛ به هيچ يك از آن ها اطمينان ندارم؛ همه ى آن ها بى معنا هستند. در حالى كه پسر عمّه ام مرا بسيار دوست مى داشت و من هم اوايل ـ قبل از آن كه با آن آقا آشنا شوم ـ به پسر عمه ام علاقه ى زيادى داشتم، ولى او اصلا خبر نداشت؛ چون غرورم به من اجازه نمى داد تا بفهمانم كه به او علاقه مندم. ولى تحت تاثير بعضى از دوستان ناباب با آن آقا آشنا شدم و عاقبت هم، چنان غرورم را شكست خورده يافتم كه امروز چاره اى جز خودكشى براى خود نمى يابم.(78)
در آغاز نامه درباره ى چگونگى آشنايى خود با اين پسر آورده است:
من با تلفن با آن آقا آشنا شدم ... و ايشان پيوسته به من وعده ى ازدواج مى داد. وقتى از او خواستم كه براى خواستگارى بيايد، او گفت كه خانواده ام با اين كار موافقت نمى كنند؛ يعنى خانواده ى من اجازه ى وصلت با غريبه ها رانمى دهند.(79)
اين نمونه ى ديگرى است از افرادى كه در ابتدا با غرور و خوشحالى و مستى و بدون در نظر گرفتن عواقب و جوانب آن، وارد اين وادى خطرناك شده، امّا بعد از مدتى حيثيّت و شرافتشان آسيب مى بيند و بانگاه و سخن مردم، مورد سرزنش و ملامت قرار مى گيرند و سرانجام خود را در بن بست روحى ديده، قصد خودكشى مى نمايند؛ و اين حدّ نهايت عجز و بدبختى است. خودكشى، تنها فرار از واقعيّت و تسليم در برابر مشكلات است. بهترين راه مبارزه با مشكلات، ايجاد تحوّل در اعمال و رفتار است كه به مرور، سبب تغيير ديدگاه ديگران مى شود و هميشه به ياد داشته باشيم كه گذشته ها را - هر چند با سختى - مى توان جبران نمود.
عامل ديگرى كه سبب اقدام جوانان به برقرارى روابط مى شود، ابراز شخصيت و اثبات باعُرضه بودن نزد دوستان ناباب است.
در اين ميان، مسئله ى رقابت نوجوانان و به رخ كشيدن براى هم سالان، نقش عمده اى ايفا مى كند. برخى از نوجوانان براى اين كه در جمع دوستان مورد تحسين قرار گيرند و يا از ترس اين كه بى عرضه و بى جرئت معرفى شوند، به دنبال دوست پسر يا دختر مى گردند و حتّى كسانى كه به خوبى از عواقب سوء اين كارها آگاهند، در بعضى موارد با صحنه سازى ها و نامه نگارى هاى قلاّبى، اين طور نشان مى دهند كه آن ها نيز دوستانى دارند و آن چه بيش تر به اين قضيه دامن مى زند، احساس رسالت در مورد پيدا كردن دوست براى يك ديگر است كه عامل تسهيل كننده در جهت برقرارى روابط نادرست بين دختران و پسران است.(80) از يكى پيغام مى گيرند و به ديگرى مى رسانند و واسطه ى ردّ و بدل كردن نامه ها مى شوند و حتى به دروغ مطالبى از قول كسى به ديگرى مى گويند. اين ها عواملى است كه سبب ورود دختر و پسر در وادى ارتباط شده و آن ها را از عواقب آن غافل مى نمايد.
در نامه اى آمده است:
مادرم هشت صبح از خانه بيرون مى رفت و تا هشت غروب به خانه نمى آمد؛ من تنها در خانه مى ماندم و به كارها مى رسيدم؛ ولى در عوض، ناسزا و كتك، جبران زحمات من بود. بعد از آن ديدم خيلى تنها هستم، به همين دليل دل به دريا زدم و با دختر همسايه آشنا شدم. او از من بزرگ تر بود و نامزد داشت؛ او يك برادر شوهر داشت كه وقتى به خانه ى آن ها مى رفتم، گاهى او را مى ديدم. دختر همسايه مرا فريب داد و حرف هايى به دروغ از طرف برادر شوهرش به من گفت و من با خود گفتم: شايد برادر شوهرش با من ازدواج كند و من از غم ها رها شوم. به اين ترتيب با او آشنا شدم. حدود يك سال و نيم از آشنايى من با او مى گذشت كه يكى از اقواممان با خبر شد و به خانواده ام خبر داد (كه سبب كتك خوردن و تنبيه و بدبختى من شد). الان چهار سال و نيم (از آن روز) مى گذرد و من در خانه مثل پرنده اى در قفس هستم و به انتظار نشسته ام كه يكى بيايد و مرا از اين زندان غم و تنهايى نجات دهد.
در اين غم نامه نكات مهمّى جلب توجه مى كند كه مى تواند براى همه ى پسران و دختران جوان مفيد باشد:
1. دختر براى فرار از تنهايى و كمبود محبّت، اقدام به ارتباط نمود، ولى سرانجام، همانند بسيارى ديگر، گرفتار غم و تنهايى و غربتى چند برابر اوّل شد.
2. دختر همسايه نقش واسطه را بازى نمود و به دروغ او را به اين وادى كشاند.
3. او به خيال ازدواج و در آرزوى اين كه با آن پسر ازدواج مى كند، راضى به ارتباط شد.
4. آسيب روانى و اجتماعى كه او را گرفتار كرد، شور و نشاط و شادابى او را از بين برد و آينده اش را به تباهى كشاند، و در جمع نيز بدنام گرديد. چه بسا دخترانى كه در زير اين فشار و اين كه ديگر كسى به خواستگارى آن ها نمى آيد، دست به خودكشى مى زنند و خود را گرفتار قهر ابدى الهى مى نمايند.
جوانان و نوجوانان عزيز بايد توجه داشته باشند:
گام نهادن در اين ميدان رنگارنگ و فريبنده، آينده ى تاريكى دارد و همچون سرگذشت هايى كه ذكر شد، جز بدنامى و ناكامى، سرانجام ديگرى ندارد.
چه خوب است جوانان با آن همه شور و احساس و نيروى جوانى، به دنبال كسب اهداف بلند در زندگى رفته، آينده اى درخشان را براى خود رقم زنند و سبب سربلندى خانواده و جامعه گردند و با رعايت اصول اخلاقى و حدود اجتماعى، راهى درست را براى نيازهاى خود انتخاب كنند.

٦. احترام به شخصيت دختر و پسر و شكوفايى استعداهاى آن ها

٦. احترام به شخصيت دختر و پسر و شكوفايى استعداهاى آن ها
جلوگيرى از روابط دختر و پسر، موجب روى آوردن جوانان به امورى مى شود كه شخصيّت آن ها را خدشه دار مى كند.
به عنوان مثال در هفته نامه ى «ايران جوان» آمده است:
«محدوديّت ارتباط ميان دختر و پسر، به روى آوردن جوانان به مسائل غير اخلاقى و پيدا شدن نوع پوشش عجيب و غريبِ برخى، به قصد جلب توجه انجاميده است.» (81)
و هم چنين پيرامون لزوم تجربه هاىِ عشقى قبل از ازدواج بيان شد:
«در حقيقت عاشق شدن يكى از ظرفيّت هاى خود شكوفايى است.» (82)
برچيده شدن محدوديّت هاى اجتماعى، در ارتباط دختر و پسر و غوطهور شدن در درياى پر تلاطم احساسات، شور و هيجان جنسى را در جامعه دو چندان كرده، سبب فزونى التهاب مى گردد. اين كار توجّه دختر و پسر را به يك ديگر جلب نموده، موجب گسترش جلوه گرى مى شود. در اين ميان تجارت عشق، شيوع يافته، افراد بازيچه ى هوس مى گردند و گرايش به آراستگى ظاهرى و آرايش افراطى، روز به روز بيش تر شده، پيروى از مُدِ روز، فزونى مى يابد؛ تا بدان جا كه همه ى فكر و انديشه ى جوان را تسخير مى كند و هويّت و شخصيت خود را در مقبوليّت و جذابيت و همراهى با دنياى مُد مى جويد. همان طور كه در صفحات قبل نقل كرديم، دختر تمام خوش بختى را در شكل بينى و مژه و پسر در پرورش اندام و آرايش مو و... مى بيند.
وقتى تمام هدف و آرزوى جوانان، جلب نظر جنسِ مخالف باشد، ناخود آگاه به ويترين هاى متحرّكى تبديل مى شوند كه بازيچه ى اميال توليد كنندگان كالا و شركت هاى تجارى اند و شخصيّت انسانى آنان مسخ مى شود.
در چند سال اخير، در اثر نفوذ فرهنگ غرب و گسترش روابط، مشاهده مى شود برخى از جوانان براى جلب توجه بيش تر با شكل و شمايل عجيب و غريبى در جامعه ظاهر مى شوند و حالتى مضحك و زننده به خود مى گيرند.
استاد شهيد «مرتضى مطهرى» در كتاب مسئله ى حجاب، به نقل از يكى از مجلاّت، متن شكايت نامه ى مردى از همسرش را اين گونه نقل مى كند:
زنم در موقع خواب به يك دلقك درست و حسابى مبدّل مى گردد. موقع خواب براى اين كه موهايش خراب نشود، يك كلاه تورى بزرگ به سرش مى بندد؛ بعد لباس خواب مى پوشد؛ در اين موقع است كه جلوى آيينه ى ميزآرايش مى نشيند و گريم صورتش را با شير پاك كن مى شويد. وقتى رويش را برمى گرداند احساس مى كنم او زن من نيست؛ زيرا اصلا شكل سابق را ندارد. ابروهايش را تراشيده و چون مداد ابرو را پاك كرده، بى ابرو مى شود.
از صورتش بوى نامطبوعى به مشام من مى رسد؛ زيرا كِرمى كه براى چين و چروك به صورتش مى مالد، بوى كافور مى دهد و مرا به ياد قبرستان مى اندازد ... و براى اين كه ناخن هاى دست و پايش مانيكور شده و دراز است و به لحاف نگيرد و چندشش نشود و احياناً نشكند، دست و پاى خود را در كيسه مى كند و به همين ترتيب مى خوابد.(83)
اين نمونه اى از زن به اصطلاح آزاد است كه در ورطه ى تجدّدمآبى به تباهى كشيده شده و ارزش و شخصيّت انسانى و زنانگى خود را از دست داده است و تنها مردى را كه در نظر ندارد شوهر بيچاره اش است. بديهى است ارزش و شخصيّت انسان بالاتر از آن است كه با اين گونه مسائل درهم كوبيده شود.
آزادى هاى غربى، افراد جامعه را به منجلاب فساد جنسى مى كشاند كه اسارت و نابودى فكر و جان و روان را به دنبال دارد و حيات سالم اجتماعى را به مخاطره مى اندازد.
نگه داشتن حريم ميان دختر و پسر، سبب جلوگيرى از مفاسد مذكور و افزايش قدر و منزلت زن به عنوان محبوب و مطلوب مى شود.
حيا و عفاف و ستر و پوشش، تدبيرى است كه خود زن با يك نوع الهام براى گران بها كردن و حفظ موقعيّت خود در برابر مرد به كار برده است. زن با هوش فطرى و با يك حسّ مخصوص به خود، دريافته است كه از لحاظ جسمى نمى تواند با مرد برابرى كند ... و از طرف ديگر نقطه - ضعف مرد را در همان نيازى يافته است كه خلقت در وجود او نهاده است كه او را مظهر عشق و طلب، و زن را مظهر معشوقيّت و مطلوبيّت قرار داده است. زن متوسّل به زيور و خودآرايى و تجمّل شده كه از آن راه، قلب مرد را تصاحب كند و با دور نگه داشتن خود از دسترس مرد، آتش عشق و طلب او را تيزتر كند و در نتيجه مقام و موقع خود را بالا برد.(84)
«راسل و ويل دورانت» درباره ى هسته ى مركزى عشق مى گويند:
نكته ى اساسى و هسته ى فكرى عشق رمانتيك، آن است كه فرد، معشوق را چيزى فوق العاده ارزشمند و صعب الوصول مى داند. هر چند بيش تر زحمت بكشد، احساس او بيش تر است و اين عشق با منع و جلوگيرى، به سوى درون نگرى و تخيّل سوق داده مى شود و قوى مى گردد.(85)
در جامعه اى كه در هر كوچه و خيابانى، دخترها و زن ها به جلوه گرى بپردازند و ميان جنس مخالف به راحتى ارتباط و دوستى برقرار باشد، دست يابى به ظاهر معشوقه ها سهل الوصول بوده و زن به قدر و منزلت حقيقى خويش در فلسفه ى وجودى اش، كه همان مظهر معشوقيّت است، دست نمى يابد.
و اگر زنى شايسته ى توهين باشد، آن است كه در غياب همسر، زيبايى خود را در معرض تجارت مى گذارد و براى تفنّن و اسراف در محبّت، به سوداگرى مى پردازد و سرتاسر روز را به آرايش و گرد زنى سر و صورت و پيچ دادن مو و پوشيدن لباس مى گذراند.(86) زنان بى شرم جز در لحظاتى زودگذر، براى مردان جذّاب نيستند.(87)

٧. لزوم اختلاط ميان دختر و پسر در مدارس و دانشگاه ها

٧. لزوم اختلاط ميان دختر و پسر در مدارس و دانشگاه ها
برخى جداسازى پسر و دختر در مدرسه ها و يا دانشگاه را صحيح ندانسته، قائل به اختلاط در محيط آموزشى شده اند.
در مجلّه اى در ضمن گفت و گو درباره ى چگونگى روابط دختر و پسر آمده است:
نكته ى ديگر اين كه روش غلط جداسازى دختران و پسران را در دانشگاه هم اجرا كرده اند و موجب شده اند كه معمّاى ارتباط دختر و پسر پيچيده تر شود؛ در حالى كه دانشگاه محيط سالمى است.(88)
بحث اختلاط زنان و مردان در مراكز آموزشى، بحثى دامنه دار و بسيار مفصل و طولانى است كه ما در اين جا به اختصار آن را بررسى مى كنيم (89):
در ابتدا بايد گفت: اين مسئله حتى در ميان خودِ غربيان و به خصوص بعضى از كشورهاى اروپايى و امريكايى داراى مخالفان بسيارى است. در بيش تر كشورهاى جهان، مدارس به صورت غير مختلط اداره مى شوند و در بيش تر كشورهاى داراى مذهب كاتوليك در اروپا و امريكا، حتى فرانسه و انگلستان و نيز بسيارى از مدارس متوسطه و دانشكده ها در خود امريكا و امريكاى لاتين و بيش تر كشورهاى شرق، هنوز دختران در مدارس جدا از پسران تحصيل مى كنند. هم چنين در كشورهايى نظير بلژيك، آلمان، اتريش، مجارستان، اسپانيا و يونان، از آموزش مختلط در سطح مدارس متوسطه استقبال نشده است.(90)
حتى در كشورهايى نظير شوروى سابق، تا اواسط قرن بيستم، اختلاط جنس ها در مدارس به صورت رسمى و جامع نبود و بيش تر مدارس به صورت غير مختلط اداره مى شد.
قبل از هرگونه پيش داورى در اين رابطه، ابتدا برخى از نظرات موافق و مخالف را با استفاده از منابع معتبر نقل مى كنيم و سپس به بررسى آن ها مى نشينم:
الف. نظر موافقان
موافقان و حاميان تعليم و تربيت مختلط، مستندات و دلايل روى آورى جوامع گوناگون به اين شيوه را ذكر كرده اند كه مهم ترين آن ها بدين قرار است:
1. تعليم و تربيت مختلط با عدالت و انصاف سازگارتر است و همه از فرصت هاى تحصيلى و امكانات آموزشى، به يك اندازه استفاده مى برند.
2. غالباً گفته مى شود كه جوّ اخلاقى مؤسّسات آموزشى مختلط، بهتر از مؤسّسات غير مختلط است.
3. تعليم و تربيت مختلط از نوع غير مختلط آن اقتصادى تر است. برخى از آن ها معتقدند كه آموزش و تحصيل دختران جوان و زنان در كنار پسران و مردان، بسيارى از هزينه هاى اقتصادى را كاهش مى دهد و به عكس، اگر دو جنس در مدارس جدا از هم و در عرض يك ديگر تحصيل كنند، داراى هزينه هاى اضافى بسيارى خواهند بود. و اين را يكى از دلايل مهمّ آموزش مختلط مى دانند.
4. تجربه ى تحصيل و آموزش دختران و پسران جوان در مدارس مختلط، براى كارهاى گروهى آن ها در آينده مفيدتر است.
5. مردان و زنانى كه در مؤسّسات آموزشى، با فضاى باز و بدون قيد و بند جنسيّتى تحصيل و كار كنند، براى انجام كارهاى مشترك در آينده و ساختن جهانى بهتر، آمادگى بيش ترى خواهند داشت. از مجموعه ى اين دلايل استفاده مى شود كه مراكز و مؤسّسات آموزش، نبايد در انحصار مردان باشد؛ بلكه چنين مراكزى بايد براى زنان نيز وجود داشته باشد تا آن ها ضمن تحصيل و كسب معلومات و معارف، براى كسب درآمد و شغل نيز آماده شوند.(91)
در پاسخ بايد گفت ريشه ى اين تفكّر، تلقّىِ غلط از تساوى حقوق زن و مرد (92) و پيروى از نهضت «فيمنيسم» (93) است. پرسشى كه مطرح است اين است كه به چه دليلى حتماً بايد اين مراكز به صورت مختلط وجود داشته باشد و زنان در كنار مردان به تحصيل بپردازند؟ بلكه مى توان گفت به ظاهر يكسان قرار دادن زن و مرد در همه ى عرصه ها و كارها، در بسيارى از موارد نقض غرض نموده و سبب ظلم به زنان و ناديده گرفتن حقوق واقعى آنان مى شود؛ زيرا اصلى ترين حق زن آن است كه توانايى ها و استعدادها و ويژگى هاى فطرى و طبيعى اش مورد توجه واقع شود. در زمينه ى مسئله ى آموزشى نيز مى توان گفت: بايد پيرو آموزش جداگانه بود و با در نظر گرفتن استعدادها و نيازهاى هر يك از دو جنس، موادّ آموزشى را تدارك ديد. همان طور كه در بعضى از مناطق، نظير كشور اسپانيا اجرا مى شود كه مواد آموزشى در هر نظام براى هر يك از دو جنس دختر وپسر متفاوت بوده، براى هر كدام از آن ها به طور جداگانه كتاب هاى درسى متناسب با خودشان، با توجه به نيازهايشان، تهيّه و تدارك ديده شده است.(94) علاوه بر اين ها آثار و تبعات ديگرى - كه در ضمن نظر مخالفان آموزش مختلط بيان مى شود - نيز دامن گير آنان مى شود و همان طور كه گفته شد در بسيارى از كشورها صاحب نظران، از آن استقبال ننموده اند.
اين نكته كه جوّ اخلاقى مؤسّسات در صورت اختلاط بهتر مى شود، بر پايه ى نظر «فرويد و راسل» بنا شده است كه مى گويند محدوديّت و جدا بودن از هم، سبب حرص و حسّاسيّت بيش تر مى شود، اين را در ضمن عنوان دليل دوم در بخش دوم كتاب پاسخ گفتيم.(95)
اما دخالت مسائل اقتصادى، دليل ناقص و نادرستى است. نكته ى مهم در اين است كه آيا يك مركز آموزشى و تربيتى، يك بنگاه توليدى و اقتصادى است تا پيش از هر چيز تنها بُعد اقتصادى و صرفه جويى مادى آن در نظر گرفته شود! مراكز آموزشى به هدف توليد كالا تأسيس نشده اند، بلكه مقصودشان تربيت صحيح و هر چه بهتر انسان است، تا تمام استعدادهاى او به صورت كامل، شكوفا و پرورش يابد و اگر لازمه ى آن صرف هزينه هايى هم باشد، بايد براى تأمين هدف والاى تعليم و تربيت آن را پذيرفت. ونكته ى ديگر آن كه تربيت و بالندگى صحيح نيروى انسانى، از جهتى در دراز مدت، سبب صرفه جويى بسيار اقتصادى است.
آيا دلايل اقتصادى مى تواند توجيهى براى ناديده گرفتن آن همه تفاوت ها و نيازها باشد؟ جاى تأسف است كه بايد گفت به اعتراف اين قائلين، تعليم و تربيت مختلط، ابتدا از يك نياز اقتصادى ناشى شده و آن گاه به يك اصل تربيتى تبديل شده است.(96)
ب. نظر مخالفان
بيش تر دانشمندان و صاحب نظران علوم تربيتى و علوم اجتماعى، با تعليم و تربيت به شيوه ى مختلط به مخالفت پرداخته، آن را مخالف علايق و خصوصيّات و نيازهاى جنسى هر كدام از دو جنس و نيز مخالف علايق و ويژگى هاى فرهنگى در جوامع گوناگون دانسته اند.
1. به سبب تفاوت هاى زيستى و روانى دو جنس زن و مرد و در نتيجه، تفاوت آن ها در نيازهاى آموزشى، آموزش يكسان و مشابه براى دو جنس غير ممكن مى نمايد و بايد براى هر گروه، برنامه ريزى آموزشى مطابق با نيازهاى آن ها صورت پذيرد.
2. به دليل تفاوت هاى موجود، بخصوص اختلاف دختران و پسران در بلوغ، رقابت در مدارس مختلط، نابرابر شده، غالباً سبب افت تحصيلى پسران و ناراحتى هاى روحى آن ها مى شود.
3. هر يك از دانش آموزان دختر و پسر، در صورتى مى توانند با كيفيّت بهتر به تحصيل ادامه دهند كه با هم جنس خود در يك كلاس بوده، داراى كادر آموزشى و ادارى هم جنس خود باشند.
به گفته ى «آستن» وقتى هم دانشجويان و هم اعضاى هيئت علمى يك آموزشكده، به طور عمده از يك جنس باشند، تحصيل دانشجويان در آن مؤسّسه ى آموزشى، تأثيرات مثبت بسيارى در پى خواهد داشت.
در تحقيقات ديگرى ثابت شده است كه مهم ترين عامل تبيين الگوهاى شغلى موفّق براى زنان، تحصيل آن ها در مؤسّسات آموزشى زنانه است نه مختلط.
4. دوران جوانى و نوجوانى، زمان اوج احساسات و غرايز جنسى است و اختلاط سبب دل بستگى هر يك از دو جنس به ديگرى مى شود. همين مسئله، افت تحصيلى و افزايش انحرافات اخلاقى را در پى خواهد داشت و اداره ى آن مؤسّسات را براى مديران آن ها با مشكلات بسيارى همراه خواهد كرد.
در مجله اى به نام «پلين تروت» آمده است: تا چند دهه ى پيش، داشتن يك طفل نامشروع يكى از بدترين اشتباهاتى بود كه يك دختر جوان مى توانست در زندگى خود مرتكب شود؛ اما اكنون مدير يك دبيرستان دخترانه در يكى از شهرهاى بزرگ امريكا مى گويد: اين موضوعى است كه به طور كلى از جانب بچه ها پذيرفته شده است و اين ديگر يك داغ و نشان بدنامى - به آن صورتى كه قبلا تصور مى شده - نيست.
در دهه ى 1980، تعداد اطفال نامشروعى كه زاييده ى همين اختلاط و آزادى هاى جنسى است، سه برابر شده و ميزان سقط جنين در دهه ى 1960، يكصد هزار مورد، در دهه ى 1970، بيش از پانصد هزار مورد، و در دهه ى 1980، به بيش از يك و نيم ميليون مورد افزايش يافته است.(97)
دلايل ديگرى نيز وجود دارد از قبيل: به خطر افتادن سلامت جسمى و روحى، به ويژه براى دختران؛ ازدواج هاى زودرس و بدون شناخت كامل و احساسى، كه غالباً به جدايى و طلاق كشيده مى شوند؛ مشكلات برنامه ريزى مختلط براساس نيازهاى زيستى - روانى و تحصيلى دو جنس با در نظر گرفتن گرايش هاى تحصيلى و شغلى دختران و پسران كه چه بسا غير ممكن مى باشد. اين دلايل و دلايل ديگرى از اين قبيل، بسيارى از محقّقان و صاحب نظران علوم تربيتى را به مخالفت با اين نظريه وادار مى كند.(98) در نتيجه اختلاط در مراكز آموزشى، از جهات علمى مورد خدشه واقع شده و ذكر نكاتى كلّى و مبهم و بدون نظرات كارشناسى درباره ى اختلاط در دانشگاه ها صحيح نيست. در ضمن، جوان در دانشگاه نيز همچون ساير مراكز و نهادهاى اجتماعى، در معرض تبعات و آثار منفى اختلاط است.

٨. افزايش مفاسد و جرم و جنايات

٨. افزايش مفاسد و جرم و جنايات
يكى از روان پزشكان چنين مى گويد: اشاره ى مكرّر من به رفتارهاى همراه هم در همين رابطه است. هنگامى كه انسان ها از رفتارهاى طبيعى مثلا قدم زدن محروم باشند، رفتارهاى اغراض جنسى بيش تر مى شود و فساد گسترش مى يابد.(99)
آقاى دكتر سروش مى گويد:
(تحريم ابراز دوستى بين دختر و پسر) باعث شده ابراز محبّت بين هم جنس زياد شده و هم جنس بازى - كه در تاريخ فرهنگ ما متأسّفانه وجود داشت - گاهى شكل هايى به خود مى گرفت كه بعضى ها رنگ و لعاب اسلامى هم به آن مى داده اند.(100)
l اندكى تأمّل در كشورهاى غربى و جوامع غرب زده كافى است تا به صحّت و سقم مطلب نخست پى برد. آيا در اين كشورها كه در اين زمينه آزادى كامل دارند و روابط دختر و پسر را تجويز نموده اند، فساد و فحشا از مجامع علمى و عمومى آنان رخت بر بسته يا اين كه سبب گسترش انحرافات شده است؟
آيا دختر و پسرى كه در خيابان ها آزاد بوده، در ايّام جوانى و زمان حكومت غرايز، عشق بازى را تجربه مى كنند، عشقى كه سرآغاز آن شوق جنسى و جسمى است، اين دوستى را همين جا رها كرده و به روابط عادى اكتفا مى كنند؟ و آتشى كه با اين گونه روابط شعلهور گرديده است، به راحتى فروكش مى كند؟
چه بسيار دوستى ها كه از روابط عادى آغاز شده؛ ولى نگاه هاى هوس آلود و تسلّط طبيعى شهوت، آن را به ناكجا آباد كشانيده، سبب بدبختى و بدنامى طرفين گرديد و حتى افشا شدن برخى از اين روابط بعد از ازدواج، كانون گرم خانوادگى را متلاشى نموده، سبب بروز مشكلات فردى و اجتماعى شده است.
در مجلات مختلفى كه درباره ى جوانان و مسائل خانوادگى چاپ مى شود، مى توان نامه ها و سرگذشت هاى زيادى را ديد كه حكايت از عشق نامشروعى دارد كه در اثر ارتباط و اختلاط زن و مرد به وجود آمده و سبب قتل و جنايت و يا تزلزل خانواده شده است.
در تحقيقى كه در نيواورلئان امريكا (1982) در مورد خودكشى انجام گرفته است، مشخص شده كه ويژگى مهم عدّه ى زيادى از زنانى كه دست به خودكشى زده اند، اين است كه پس از برقرارى ارتباط با مردان و بچه دار شدن، نتوانسته اند همسر را براى خود حفظ كنند. اينان تا توانسته اند از بدن خود به سايرين بهره داده اند، به اين اميد كه شايد كسى نيز حاضر باشد در غم ها و شادى هاى آن ها شريك باشد؛ ولى نتوانسته اند به اين مقصد نايل شوند.(101)
از جمله مفاسد آن، آمار سقط جنين است كه على رغم آموزش هاى گسترده و در دسترس قرار دادن وسايل ضد باردارى، حكايت تكان دهنده اى است:
يك پزشك امريكايى كه در زايشگاهى كار مى كند، ادعا نموده است:
چهل و هفت درصد از زايمان هاى تحت نظر وى، مربوط به مواليد نامشروع بوده است. به ادعاى اين شخص اكثر مواليد مربوط به زنان پايين تر از بيست سال، مربوط به فرزندان نا مشروع بوده است.(102)
بنابر آمارهاى منتشر شده ى سال 1993 هر ساله حدود يك ميليون زن نوجوان امريكايى حامله مى شوند كه چهل درصد از آنان داوطلبانه و سيزده درصد آنان به علت بيمارى، اقدام به سقط جنين مى كنند و چهل و هفت درصد با قيمانده فرزند نامشروع خود را به دنيا مى آورند.(103)
سقط جنين در امريكا در سال 1991 به تعداد يك ميليون و سيصد و هشتاد و هشت هزار و نهصد و سى و هفت بوده، در اين سال در مقابل هر هزار نوزادى كه متولد شده سيصدو سى و نه مورد سقط جنين صورت گرفته، كه نود درصد در درمانگاه هاى سرپايى بوده است و تمايلى به رفتن به بيمارستان ها نداشتند.(104)
كه در اين صورت آمار واقعى بيش از اين ميزان است.
وهم چنين در آمارى درباره ى ميزان مبتلايان به ايدز در كشور امريكا آمده است:
افراد (سيزده تا بيست و نه سال) از هر هزار نفر، پنج نفر در سال 1988 مبتلا بودند؛ در حالى كه در سال 1984 تعداد آن ها يك و نيم در هر هزار نفر و در گروه سنى (سى تا سى و نه) از هر هزار نفر يازده نفر بود؛ در حالى كه در آمار سال 1984، دو نفر بوده است.(105)
اين ها نمونه اى از افزايش مفاسد اجتماعى در كشورى است كه ضابطه مندى در روابط جنسى را از ميان برداشته و قائل به روابط آزاد شده اند.
بسى روشن است كه عادى سازى روابط و گسترش آن، پاسخى درست به نياز طبيعى جوانان نيست و موجب جلوگيرى از فساد نمى شود؛ بلكه جوانان را بيش تر در دنياى هوس و اميال جنسى سوق داده و پاكى و سلامت روحى و جسمى را دشوار مى سازد.
محدوديّت روابط دختر و پسر و رابطه ى آن با هم جنس بازى
در ابتدا نظر آقاى دكتر را به جوامع غربى جلب نموده، سؤال مى كنيم اگر در جامعه ى ما علت پيدايش اين انحراف اخلاقى، محدوديّت در روابط دختر و پسر و حجاب آن ها است، چرا در كشورهاى غربى كه اين گونه محدوديّت ها وجود ندارد هم جنس بازى، آن هم با اين گستردگى به وجود آمده و رواج يافته و سرانجام به ازدواج رسمى هم جنس بازان منتهى شده است؟
روزنامه ى «اطلاعات» بيش از سى سال پيش در مطلبى تحت عنوان «تلاش براى آزادى هم جنس بازى در امريكا» چنين نوشته است:
در واشنگتن، يك گروه مطالعاتى (تشكيل شده از: پزشك، حقوق دان، جامعه شناس و روان شناس) توصيه كرده است كه به پيروى از انگلستان هم جنس بازى ميان افراد بالغ را با رضايت آزاد بگذارد ... اين گروه نظر داده است كه، در امريكا سه تا چهار ميليون فردِ بالغِ هم جنس باز وجود دارد (البته در آن زمان، از جمعيت صد و هشتاد ميليونى امريكا در حدود نيمى زن و از نود ميليون ديگر نيز حداقل در حدود بيست ميليون نابالغ بودند؛ بنابراين از هر شانزده الى هفده نفر در امريكا يكى هم جنس باز بود.) در ادامه ذكر شده: در عدّه ى زيادى نيز تمايلات هم جنس بازى وجود دارد.(106)
در آمارى كه در سال هاى اخير از كشور ايالات متحده گرفته شده، آمده است:
سى و پنج درصد از كل افراد جامعه ى امريكا و چهل و پنج درصد از جوانان آن موافق هم جنس بازى اند.(107)
و با كمى دقّت در مى يابيم، با گسترش آزادى جنسى در مغرب زمين و برداشتن مرزهاى اخلاقى و كشف حجاب و عادى شدن روابط زن و مرد، هم جنس بازى نيز گسترش پيدا نمود، تا بدان جا كه در سال هاى اخير در برخى كشورها به صورت ازدواج قانونى درآمده و موجب پيدايش امراض مهلكى گرديده است؟
استاد شهيد مرتضى مطهرى مى فرمايد:
در گذشته افراد بى خبر ... مى گفتند انحراف جنسى، يعنى هم جنس بازى، فقط در ميان شرقى ها رايج است و علتش هم دسترسى نداشتن به زن، بر اثر قيود زياد و حجاب است؛ اما طولى نكشيد كه معلوم شد رواج اين عمل زشت در ميان اروپايى ها، صد درجه بيش تر از شرقى هاست. ما انكار نمى كنيم كه دسترسى نداشتن به زن، موجب انحراف مى شود و بايد شرايط ازدواج قانونى را سهل كرد؛ ولى بدون شك آن مقدار كه تبرّج و خودنمايى زن در اجتماع و معاشرت هاى آزاد، سبب انحراف جنسى مى شود، به مراتب بيش تر از آن است كه محروميت و عدم دسترسى سبب مى گردد.(108)
ريشه ى شيوع هم جنس بازى، در تحريم روابط دختر و پسر نيست؛ بلكه ناشى از نبودن تربيت صحيح در خانواده هاست و علل تربيتى مختلفى دارد كه در جاى خود قابل بررسى است، به عنوان مثال، از عوامل مؤثر در ابتلاى به هم جنس بازى، مى توان از ساختار غلط خانواده و مسائل اجتماعى نام برد.
ساختار خانواده ى هم جنس بازان پسر به صورتى است كه پدر منزوى شده، رفتار خصومت آميز نسبت به وى ديده مى شود؛ مادر فريب دهنده و اغوا كننده و بسيار نزديك به فرزند و حامى وى است؛ در نتيجه نوجوان الگوى مردى و هويّت مردانگى خود را نمى شناسد.
در مطالعه ى خانواده ى اين نوجوانان، ديده شده است كه مادران از نظر عاطفى، ارتباط بسيار نزديكى با فرزندان خود داشته اند و بيش از حد از او حمايت كرده و اعتماد به نفس را از آنان گرفته اند. و هم چنين نقش هم سالان ناباب را نبايد ناديده گرفت.(109)
عامل ديگر، ساختار روحى ـ روانى نوجوان است نوجوانان، تازه موفق به كشف خود شده اند و در بيان مسائل شخصى با ديگران خجالت مى كشند و به دنبال محرم راز هستند. دوستانى پيدا مى كنند كه همدل آنان باشند. اين بحران غريزى و زمينه ى روانى، سبب مى شود كه با هم تن به انحرافات دهند.(110)
عوامل مختلف ديگرى نيز در پيدايش اين انحراف مؤثّر است و عدم دسترسى به جنس مخالف، تنها درصد كمى از آن را احراز مى كند.
آقاى دكتر در ادامه مى گويد: هم جنس بازى گاهى شكل هايى به خود مى گرفت كه بعضى ها رنگ و لعاب اسلامى هم به آن مى داده اند.
البتّه بر اهل تحقيق روشن است كه در هيچ يك از كتاب هاى فقهى و اخلاقى شيعه و علماى اهل سنّت، اثرى از اين كلام ايشان يافت نمى شود و در هر جا كه اسمى از آن به ميان آمده، به حرمت و قباحت آن تصريح شده و در احكام جزايى اسلام براى آن مجازاتى سخت تر از روابط نامشروع با جنس مخالف، مقرّر گرديده است.(111)
البته فرقه هاى انحرافى مختلفى در قرون گذشته با نام اسلام ظهور كردند كه پس از مدتى افول نموده و از صفحه ى تاريخ محو شدند. يكى از اين گروه هاى انحرافى «صوفيه» بودند كه دكّان زهد و دين فروشى گشوده و انحرافات اخلاقى در ميانشان ديده مى شد كه در همان زمان، علماى تشيّع با آنان به مخالفت برخاسته، كتابهايى در ردّ عقايد و اعمال آنان نوشتند و با سعى و مجاهده ى علماى راستين، اين گروه رسوا و از ميان برداشته شدند و اگر در گوشه و كنار اندكى باقى مانده باشند، ديگر كسى رفتار و افكار ايشان را به حساب اسلام و تشيع نمى گذارد.
و چه بهتر بود آقاى «سروش» به جاى واژه ى «بعضى ها» كه دو پهلو و شبهه انداز است، اشاره ى مستقيم به اين فرقه ى ضالّه مى كردند، تا كسى گمان نكند در دوره اى از تاريخ اسلام، علماى اسلام (112) به خصوص علماى شيعه، به اين انحراف، رنگ و لعاب اسلامى دادند.
در صفحات گذشته دلايل آزادى ارتباط را بررسى نموده و به اين نتيجه رسيديم كه به پاس احترام به عشق و براى دست يابى به آرامش روانى و استوارى اجتماع و استحكام پيوند خانوادگى و ... روابط آزاد و مختلط دختر و پسر را نمى توان توصيه نمود.
اگر به سرنوشت جوانان و آينده ى مملكت خود بينديشيم، بايد راه كارى ارائه دهيم كه در عين پاسخ به نيازهاى طبيعى، آنان را از انحراف در فساد و تباهى باز دارد.
با نگاهى به جوامع غربى و مشكلات و معضلات فرهنگى و اخلاقى كه دامن گير آن ديار شده است، در مى يابيم كه آنان با شعار به ظاهر فريبنده ى آزادى جنسى، خود را در گردابى مهلك اسير و گرفتار نموده اند. اباحه گرى جنسى و ليبراليسم اخلاقى، انسان را هم چون برده اى حقير در برابر لذّات در آورده است.
امروزه در ميان انديشمندان غربى نيز نظرات «فرويد و راسل» و امثال آنان درباره ى اخلاق جنسى نخ نما شده و با صراحت اذعان مى كنند كه براى تضمين سلامت فرد و اجتماع، رعايت ضوابط خاصّى در زمينه ى مسائل جنسى لازم است.
«ايور موريش»، يكى از جامعه شناسان غربى، درباره ى نقش تربيت در امور جنسى مى گويد:
... زندگى، همواره در نكته ى ساده ى "زندگى چيست" خلاصه نمى شود؛ چگونه زيستن نيز در اين موضوع دخالت دارد. در واقع جامعه ممكن است براى اختلاط دو جنس تمهيدات كافى براى تغيير زيستى ـ اجتماعى مورد نظر «آبرال» فراهم كند، اما در عين حال، ممكن است خود را به عنوان يك جامعه نابود سازد.
تغييراتى كه امروزه در الگوهاى مناسبات جنسى صورت مى گيرد، بايد خواه ناخواه ما را به ملاحظه ى اين نكته رهنمون شود كه آيا در نهايت به خوش بختى انسان و به ادامه ى بقاى او منتهى خواهد شد يا خير؟ (113)
نتايج بزرگ ترين تحقيقى كه تاكنون در مورد معاشرت آزاد دختران و پسران در امريكا صورت گرفت، بسيار ناخوشايند است. براساس اين تحقيق، در معاشرت دختران و پسران، تقريباً از هر ده دختر و ده پسر يك پسر و دختر توسط معاشر خود قربانىِ هتك حرمت و يا خشونت فيزيكى مى شوند. آن چه بر وخامت اين معاشرت هاى آزاد مى افزايد، اين است كه در جوانانى كه مورد سوء استفاده قرار مى گيرند، احتمال ابتلا به ناهنجارى هاى تغذيه اى يا اقدام به خودكشى، نسبت به ساير دانش آموزان به ميزان چشم گيرى افزايش مى يابد.(114)
غرب با تحريف مفهوم آزادى و تساوى حقوق زن و مرد، جامعه ى انسانى را به انحطاط كشانده است. اسلام پرچم دار عدالت و تساوى است و همه ى انسان ها را از زن و مرد، برابر و يكسان مى داند و مطابق با روحيّات و نيازمندى هاى روانى و جسمى هر يك از آن دو، تكاليف و حقوقى را براى آنان معيّن نموده است؛ اما تشابه ظاهرى قوانين، درست نبوده، ظلم و جفايى بيش نيست.(115)
در بخش بعدى، پاسخ درست به نياز طبيعى جوانان و راه حلّ اسلام را بيان مى نماييم.

پی نوشته ها

--------------------------------------
1-هفته نامه ى آبان، ش 112، ص 7، 9/11/78؛ و ايران جوان، ش 156 و ش 134، ص 27 و 28.
2-ايران جوان، ش 135، ص 35.
3-هفته نامه ى پيام هامون، ش 53، ص 6، 12/10/78.
4-ايران جوان، ش 135، ص 23.
5-همان.
6-از پرسش هاى رسيده به مركز.
7-ايران جوان، 5/10/78، ش 156، ص 2.
8-ايران فردا، 22/10/78، ش 66، ص 30، ناصر ايرانى.
9-مرتضى مطهرى، مسئله ى حجاب، ص 73 و 74.
10-موريس مترلينگ، عقل و سرنوشت، ج 3، ص 146.
11-جواد محدثى، نگاه تا نگاه، ص 7.
12-نظامى گنجوى.
13-عصبانى هاى عصر ما، ص 138 و 139.
14-لذات فلسفه، ص 214.
15-ايران جوان، ش 135، ص 20،
16-همان.
17-همان، ص 22.
18-مرتضى مطهرى. جاذبه و دافعه ى على(عليه السلام)، ص 46.
19-ايران جوان، 135، ص 37.
20-سخن رانى دكتر سروش، عشق زمينى، مجله ى صبح، 16/4/1374.
21-خواجه نصيرالدين طوسى، شرح اشارات.
22-همان، ج 3، ص 384.
23-مرتضى مطهرى، جاذبه و دافعه ى على(عليه السلام) ص 49 و 47.
24-محدث قمى، سفينة البحار، ج 2، ص 198.
25-مرتضى مطهرى، همان، 49 و 50.
26-همان، ص 41 و 42.
27-همان، ص 49 و 50.
28-موريس مترلينگ، عقل و سرنوشت، ج 3، ص 148.
29-راسل، زناشويى و اخلاق، ص 134، به نقل از مرتضى مطهرى، همان، ص 52.
30-ايران جوان، ش 135، ص 37.
31-شرح اشارات، ج3، ص360.
32-محمد محمدى رى شهرى، ميزان الحكمة، ج 8، ص 227 و 359.
33-روان شناسى عشق ورزيدن، ص73؛ ر.ك: مقدمه اى بر روان شناسى زن، ص 231.
34-ايران جوان، 5/10/78، ش 56، ص 2.
35-چهره ى عريان زن، ص 168؛ ر.ك: مقدمه اى بر روان شناسى زن، 110.
36-ويل دورانت، لذات فلسفه، 140.
37-مرتضى مطهرى، مسئله ى حجاب، ص 84.
38-همان، ص 87.
39-ايران جوان، 135، ص 34.
40-برتر اندراسل، جهانى كه من مى شناسم، ترجمه ى روح الله عباسى، ص 70.
41-چارلز كادور و ديگران، نظريه هاى جمعيت، ترجمه ى احمد رضوانى، بخش سوم، ص 378.
42-مرتضى مطهرى، مسئله ى حجاب، ص 114 و 117 تا 120.
43-غلامعلى حداد عادل، فرهنگ برهنگى و برهنگى فرهنگى، با تلخيص و تصرّف.
44-مجله ى ايران جوان، خرداد 78.
45-هفته نامه ى پيام هامون، 12/10/78، ش 53، ص 6.
46-مرتضى مطهرى، مسئله حجاب، ص 92.
47-همان، ص 221.
48-جلال آل احمد، غرب زدگى، ص 102.
49-دكتر شريعتى، مجموعه آثار زن 21، ص 90 و 91.
50-همان، ص 92 و 93.
51-مرتضى مطهرى، حجاب، ص 93.
52-ر.ك: مجله ى ايران جوان، ش 35، ص 22، آموزش عشق.
53-لذات فلسفه، ص 136.
54-همان، ص 94و 97.
55-فرهنگ برهنگى و برهنگى فرهنگى، ص 70.
56-مسئله ى حجاب، 89 و 90.
57-ويل دورانت، لذات فلسفه، 98.
58-دكتر على اصغر احمدى، تحليلى تربيتى بر روابط ...، ص 49.
59-رونالد اينگلهارت، تحول فرهنگى در جامعه ى پيش رفته ى صنعتى، ترجمه ى مريم وتر، ص 500.
60-جليل روشن دل و رافيك قلى پور، سيماى زن در جهان، ايالات متحده ى امريكا، ص 35
61-همان، ص 37.
62-همان، ص 41.
63-همان، ص 32.
64-مجله ى ايران جوان، ش 135، ص 21 و 22.
65-دكتر خسرو باقرى، نگاهى دوباره به تربيت اسلامى، ص 17 و 18.
66-ايران جوان، ش 135، ص 22.
67-دكتر شيخى، هفته نامه ى ديدگاه، پيش شماره ى 3، آبان 79، ص 5.
68-ايران جوان، ش 135، ص 36.
69-همان، ش 135، ص 36.
70-روژه موكى يلى، عقده هاى روانى، ترجمه ى شجاع رضوى، ص 101.
71-ايران جوان، ش 135، ص 35.
72-ويل دورانت، لذات فلسفه، 94؛ و ناصر مكارم شيرازى، مشكلات جنسى جوانان، ص 32؛
و مرتضى مطهرى، اخلاق جنسى در اسلام و جهان غرب، ص 67 و 66.
73-مرتضى مطهرى، مسئله ى حجاب، 90 و 91 و لذات فلسفه ص 167 و 168.
74-سيماى زن در جهان، ايالات متحده ى امريكا، ص 35.
75-ويل دورانت، لذات فلسفه، ص 93 و 94
76-از پرسش هاى رسيده به مركز.
77-دكتر سيد على اصغر احمدى، تحليلى تربيتى بر روابط، ص 123.
78-همان.
79-همان.
80-همان، ص 64.
81-ايران جوان، ش 165، ص 41.
82-ايران جوان، ش 135، ص 20.
83-مسئله ى حجاب، 107.
84-همان، 69.
85-لذات فلسفه، ص 128 و 129؛ زناشويى و اخلاق، ص 67؛ و هنر عشق ورزيدن، ص 123.
86-لذات فلسفه، ص 160
87-همان، ص 129.
88-ايران جوان، ش 135 ص 35، و نوروز 1 / 5 / 80؛ سياوش (آتش و پنبه نيستم)
89-براى اطلاعات بيش تر رجوع شود به مقاله ى اختلاط زنان و مردان در مراكز آموزشى، آقاى اسدالله طوسى، مجله ى معرفت، شماره ى 32، مؤسسه ى آموزشى و پژوهشى امام خمينى، مطالب مربوط به بحث اختلاط در مدارس ... در صفحات بعدى اين مقاله استفاده شده.
90-the american peoples encyelopedia (1950), v.389, p.614. &v. 5, p.753 . willysing goodsell op. cit, v.384, p.614.
91-c. a. eg, op. cit, v. 7. p.14 / willysing goodsell op. cit.
92-براى اطلاع بيش تر بر معناى صحيح تساوى حقوق زن و مرد، ر.ك: مرتضى مطهرى، نظام حقوق زن در اسلام، ص 114 و 122 و 159 تا 172.
93-feminism.(عقيده به برابرى زن و مرد و طرفدارى از زنان)
94-موريس دوبس و هانرى پيرون، روان شناسى اختلافى، ترجمه ى محمد حسين سرورى، ص 197.
95-ص 33.
96-j. c. w. op. citv. 6. p. 401.
97-روزنامه ى جمهورى اسلامى، 13 مرداد 1364.
98-the american peoples encyclodia, v.5, p.200
99-ايران جوان، ش 135، ص 23.
100-براى اطلاع بيش تر بر سخنان آقاى سروش درباره ى عشق زمينى و نقد نظرات ايشان، ر.ك: سجاد فياضى، هم گام با سروش عشق.
101-دكتر على اصغر احمدى، تحليلى تربيتى بر روابط ...، ص 83.
102-سيماى زن در جهان، ايالات متحده ى امريكا.
103-همان، ص 36.
104-همان، ص 97.
105-همان، ص 93.
106-روز نامه ى اطلاعات 29/7/47. ص 3.
107-رونالد اينگلهارت، تحول فرهنگى در جامعه ى پيش رفته ى صنعتى، ص 321.
108-مسئله ى حجاب، ص 121 و 122.
109-دكتر سيداحمد احمدى، روان شناسى نوجوانان و جوانان، ص 123؛ هم چنين ر.ك: دكتر كرمانى، نوجوانى، ص 115 و 114.
110-دكتر على قائمى، شناخت، هدايت و تربيت نوجوانان و جوانان، ص 167.
111-ر.ك: مباحث حدود در كتاب هاى فقهى مانند: شرايع الاسلام؛ و الروضة البهية (شرح لمعه).
112-الفقه على المذاهب الاربعة، عبدالرحمن الجزايرى، ج 5، ص 139.
113-ايور موريش، در آمدى بر جامعه شناسى تعليم و تربيت، ترجمه ى غلامعلى سرمد، ص 38.
114-روزنامه ى كيهان، 10 شهريور 1380، ص 19.
115-براى مطالعه ى بيش تر ر.ك: مرتضى مطهرى، نظام حقوقى زن در اسلام؛ آيت الله جوادى آملى، زن در آيينه ى جلال و جمال.
-------------------------------
ابوالقاسم مقيمى حاجى

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page