فصل چهارم: در بيان مواعظ و احكام و وحي ها كه بر آن حضرت نازل گرديده و ...

(زمان خواندن: 8 - 15 دقیقه)

فصل چهارم: در بيان مواعظ و احكام و وحي ها كه بر آن حضرت نازل گرديده و نوادر احوال آن حضرت است تا وفات او و آنچه بعد از وفات آن حضرت سانح شد
حق تعالى مى فرمايد كه و داود و سليمان اذ يحكمان فى الحرث اذ نفشت فيه غنم القوم و كنا لحكمهم شاهدين * ففهمناها سليمان و كلا آتينا حكما و علما (1) و ياد كن داود و سليمان را در وقتى كه حكم مى كردند در زراعت در هنگامى كه در شب گوسفند قوم در آن زراعت چريده بود، و ما بوديم مر حكم ايشان را حاضر و دانا، پس فهمانيديم حكم را به سليمان و هر يك را حكمت و دانائى داده بوديم.
و به سند حسن از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه: در بنى اسرائيل مردى بود او را باغ انگورى بود، و گوسفندان شخصى شب در آن باغ افتادند و افساد كردند، پس صاحب باغ صاحب گوسفند را به مرافعه آورد به خدمت حضرت داود عليه السلام، پس آن حضرت فرمود: برويد نزد سليمان تا حكم كند ميان شما.
چون به نزد آن حضرت رفتند فرمود: اگر گوسفند اصل و فرع درخت را همه خورده است، بر صاحب گوسفندان لازم است كه گوسفندان را به صاحب باغ بدهد با هر فرزندى كه در شكم آنها است، و اگر ميوه را ضايع كرده است و اصل درختها به حال خود هست پس فرزندان گوسفندان را مى بايد به صاحب باغ بدهد نه اصل گوسفندان را.
و حكم داود نيز چنين بود و ليكن مى خواست كه بنى اسرائيل بدانند كه سليمان بعد از او وصى اوست، و اختلافى در حكم نكردند، و اگر اختلاف مى كردند حضرت مى فرمود كه و كنا لحكمهم شاهدين.(2)
و در حديث معتبر ديگر از امام محمد باقر عليه السلام منقول است كه: هيچيك حكم نكردند بلكه با يكديگر گفتگو مى كردند و انتظار وحى الهى را مى كشيدند، پس حق تعالى به سليمان حكم اين قصه را وحى نمود تا فضيلت او را ظاهر گرداند.(3)
و به سند معتبر از جعفر صادق عليه السلام منقول است كه: امامت عهدى است از جانب خدا كه از براى جماعتى به خصوص مقرر گردانيده است و ايشان را نام برده و تعيين كرده است بگرداند بسوى ديگرى، بدرستى كه حق تعالى وحى نمود بسوى داود عليه السلام كه وصيى از اهل خود براى خود قرار ده زيرا كه در علم من گذشته است و لازم گردانيده ام هر پيغمبرى را كه مبعوث گردانم البته از براى او وصيى از اهل او قرار دهم، و داود عليه السلام چند فرزند داشت و در ميان آنها طفلى بود كه مادرش را بسيار دوست مى داشت، پس حضرت داود به نزد او رفت و گفت: حق تعالى بسوى من وحى فرمود كه وصيى از اهل خود بگيرم.
آن زن گفت: فرزند مرا وصى خود كن.
فرمود: من نيز او را مى خواهم.
و در علم محتوم الهى چنان بود كه سليمان وصى او باشد. پس حق تعالى وحى نمود بسوى داود كه: تعجيل منما در تعيين كردن وصى تا امر من به تو برسد، پس بعد از اندك زمانى دو شخص به نزد او به مخاصمه آمدند درباره گوسفندان و باغ انگور، پس حق تعالى وحى نمود به داود كه: فرزندان خود را جمع كن و هر يك از آنها كه در اين قضيه به حق حكم كند او بعد از تو وصى تو خواهد بود؛ پس داود فرزندان خود را جمع كرد و چون هر دو خصم ماجراى خود را ذكر كردند، سليمان عليه السلام فرمود: اى صاحب باغ! اين گوسفندان در چه وقت داخل باغ تو شدند؟
گفت: در شب.
فرمود: حكم كردم بر تو اى صاحب گوسفندان كه فرزندان و پشم گوسفندان خود را در اين سال به صاحب باغ بگذارى!
داود عليه السلام گفت: چرا جكم نكردى كه گوسفندان همه از صاحب باغ باشند چنانچه علماى بنى اسرائيل حكم مى كنند؟
سليمان گفت: درخت از اصل كنده نشده است بلكه سال ديگر ميوه خواهد داد و همين ميوه امسال را خورده است، پس بايد كه حاصل امسال گوسفندان از او باشد، و اگر درختان را از بيخ كنده بودند بايد گوسفندان را به او بدهد.
پس حق تعالى وحى فرستاد بسوى داود كه: حكم حق آن است كه سليمان كرد اى داود، تو امرى را خواستى و ما امر ديگر را خواستيم.
پس داود به نزد زن خود رفت و گفت: ما اراده امرى داشتيم و خدا اراده اى ديگر داشت و نشد مگر آنچه خدا مى خواست، ما راضى شديم به امر خدا و منقاد شديم حكم او را.(4)
مؤلف گويد كه: اكثر اهل سنت اين آيه را چنين تفسير كرده اند كه: ميان داود و سليمان نزاع شد در حكم اين واقعه و هر يك به اجتهاد حكم كردند و اجتهاد سليمان عليه السلام درست تر بود، و به اين قضيه متمسك شده اند كه اجتهاد بر پيغمبران جايز است، چون به دلايل و نصوص ثابت شده است و اجماعى بلكه ضرورى مذهب شيعه شده است كه پيغمبران خدا به ظن و گمان و اجتهاد سخنى نمى گويند و آنچه به علم قطعى و وحى و الهام يقينى بر ايشان ظاهر گرديده است؛ پس بايد كه اختلاف در ميان ايشان نباشد و آيه كريمه دلالت بر اختلاف ندارد، و احاديث معتبره دلالت كرده است بر آنكه حضرت داود چون مى خواست فضيلت سليمان را ظاهر گرداند بر بنى اسرائيل اين حكم را به آن حضرت گذاشت كه حكم واقع را او بكند و خطاى بنى اسرائيل را در حكمى كه براى خود مى كردند بر ايشان ظاهر گرداند، يا آنكه چون اين قضيه ظاهر شد منتظر وحى شدند، حق تعالى اين حكم را به سليمان وحى نمود تا فضيلت او را ظاهر نمايد.
بعضى از احاديث كه دلالت مى كند بر منازعه داود با سليمان عليهماالسلام در اين قضيه محمول بر تقيه است يا بر آنكه به حسب ظاهر بر سبيل مصلحت آن حضرت معارضه مى فرمود كه بر ديگران حقيقت و فضيلت سليمان ظاهر شود، اگر چه محتمل است كه اين حكم در آن زمان منسوخ شده باشد و حكمى كه داود فرمود از جانب خدا مقرر شده باشد، بنابر اينكه نسخ جزئى در زمان پيغمبران غير اولوالعزم مجوز باشد يا آنكه حضرت موسى خبر داده باشد كه اين حكم تا زمان سليمان عليه السلام خواهد بود.
و در حديث معتبر از امام محمد باقر عليه السلام منقول است كه حضرت سليمان عليه السلام فرمود: خدا به ما عطا كرده است آنچه بر مردم عطا فرموده و آنچه به ايشان عطا نفرموده است، و به ما تعليم كرده است آنچه به مردم تعليم كرده و آنچه نكرده است، پس نيافتيم چيزى را بهتر از ترسيدن از خدا در حضور مردم و در غيبت ايشان، و ميانه روى كردن در خرج كردن در حال توانگرى و در حال پريشانى، و حق را گفتن در حال خشنودى و در حالت غضب و تضرع به جانب مقدس الهى كردن بر هر حالى.(5)
به سند معتبر از حضرت رسول خدا صلى الله عليه و آله منقول است كه مادر سليمان به سليمان گفت: اى فرزند! زنهار كه خواب در شب بسيار مكن كه در شب خواب بسيار كردن آدمى را پريشان و فقير مى گرداند در روز قيامت.(6)
و در حديث ديگر منقول است كه حضرت سليمان با فرزند خود گفت: اى فرزند! زنهار كه مجادله با مردم مكن كه در آن منفعتى نيست و موجب حدوث عداوت مى گردد ميان برادران مؤ من.(7)
و به سند معتبر از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه حضرت سليمان عليه السلام روزى به اصحاب خود گفت: حق تعالى ملكى بخشيده است مرا كه سزاوار نيست احدى را بعد از من، و مسخر گردانيده است براى من باد و آدميان و جنيان و مرغان و وحشيان را، و آموخته است به من سخن مرغان را، و از هر چيزى به من عطا فرموده است، و با اين نعمتها كه مرا كرامت كرده است يك روز تا شب به شادى نگذرانيده ام و مى خواهم فردا داخل قصر خود شوم و به بام قصر برآيم و بسوى مملكتهاى خود نظر كنم، پس كسى را رخصت مدهيد كه به نزد من آيد تا بر من امرى وارد نشود كه عيش و شادى مرا به كدورت مبدل كند.
گفتند: چنين باشد.
چون روز ديگر شد، بامداد عصايش را به دست گرفت و بر بلندترين جائى از قصرش بالا رفت و ايستاد و تكيه بر عصاى خود كرد و نظر مى كرد بسوى مملكتهاى خود و شاد بود به آنچه حق تعالى به او عطا فرموده بود، ناگاه نظرش بر جوان خوشروئى پاكيزه جامه اى افتاد كه از بعضى گوشه هاى قصرش پيدا شد، چون او را ديد گفت: كى تو را داخل اين قصر كرد؟ امروز مى خواستم كه تنها باشم، و به رخصت كى داخل شدى؟
آن جوان در جواب گفت: پروردگار اين قصر مرا داخل كرد و به رخصت او داخل شدم!
سليمان گفت: پروردگار قصر احق است به آن از من، پس بگو كيستى تو؟
گفت: من ملك الموتم!
پرسيد: براى چه كار آمده اى؟
گفت: آمده ام كه روح تو را قبض كنم!
گفت: بيا و آنچه ماءمور شده اى بعمل آور كه امروز مى خواستم روز شادى من باشد و خدا نخواست كه شادى من در غير لقاى فرح افزاى او باشد.
پس ملك الموت روح مطهر آن حضرت را قبض كرد بر همان حالت كه بر عصا تكيه داده بود! پس مدتها بعد از موت به همان هيئت بر عصا تكيه داشت و مردم بسوى او نظر مى كردند و گمان مى كردند كه زنده است، پس ‍ آن حال فتنه شد براى ايشان و اختلاف در ميان ايشان بهم رسيد؛ بعضى گفته اند او در اين ايام بسيار به اين عصا تكيه كرد و به تعب نيفتاد، او را خواب نبرد، چيزى نخورد و نياشاميد، مى بايد او پروردگار ما باشد و واجبت است او را بپرستيم؛ گروهى گفتند كه: سليمان جادوگر است و به جادو در ديده ما چنين مى نمايد كه ايستاده است و در واقع چنين نيست؛ و مؤمنان گفتند: او بنده و پيغمبر خدا است، و حق تعالى به هر نحوى كه مى خواهد امر او را تدبير مى نمايد.
پس اختلاف در ميان ايشان بهم رسيد و خدا ارضه (8) را فرستاد كه ميان عصاى آن حضرت را تهى كند، عصا شكست، آن حضرت از قصر خود به رو درافتاد، پس جنيان شكر نعمت ارضه را بر خود لازم گردانيدند، و به اين سبب هر جا كه ارضه است نزد او آبى و خاكى حاضر مى سازند كه آلت عمل او باشد، اين است معنى قول حق تعالى فلما قضينا عليه الموت ما دلهم على موته الا دابه الارض تاءكل منساءته يعنى: پس چون مقدر كرديم و حكم كرديم بر او مرگ را، دلالت نكرد جنيان را بر مرگ او مگر كرم زمين يعنى ارضه كه خورد عصاى او را، فلما خر تبينت الجن ان لو كانوا يعلمون الغيب مالبثوا فى العذاب المهين (9) پس چون سليمان به رو درافتاد ظاهر شد بر جنيان يا ظاهر شد احوال ايشان بر آدميان كه اگر جنيان علم به غيب مى داشتند نمى ماندند در عذاب خوار كننده.
حضرت صادق عليه السلام فرمود: والله كه اين آيه به اين نحو نازل شد كه: فلما خر تبينت الانس ان الجن لو كانوا بعلمون الغيب ما لبثوا فى العذاب المهين يعنى: چون افتاد، بر آدميان معلوم شد كه اگر جنيان مى دانستند غيب را نمى ماندند در اين مدت در عذاب خوار كننده، يعنى آن خدمت و عملى كه بعد از فوت سليمان به فرموده او مى كردند.(10)
و به سند حسن از امام محمد باقر عليه السلام منقول است كه: حضرت سليمان عليه السلام امر فرمود جنيان را براى او قبه اى از آبگينه ساختند و در ميان دريا گذاشتند، آن حضرت داخل آن قبه شد و بر عصاى خود تكيه فرمود و تلاوت زبور مى كرد، و شياطين در برابر او خدمت مى كردند و او ايشان را مى ديد و ايشان او را مى ديدند، ناگاه ملتفت شد به كنار قبه، پس ‍ مردى را ديد در ميان قبه گفت: تو كيستى؟
گفت: منم آنكه رشوه قبول نمى كنم و از پادشاهان نمى ترسم، من ملك الموتم.
پس به همان هيئت كه بر عصا تكيه فرموده بود او را قبض روح نمود، جنيان نظر مى كردند و او را بر همان حالت ايستاده و تكيه بر عصا كرده مى ديدند، تا يك سال به خدمات مرجوعه قيام مى نمودند و جراءت بر استعلام احوال آن حضرت نمى كردند و تغييرى در احوال او نمى ديدند تا آنكه حق تعالى ارضه را فرستاد كه عصاى آن حضرت را خورد، حضرت افتاد، پس جنيان شكر ارضه مى كنند هر جا كه باشد آب و خاك به آن مى رسانند.
و چون سليمان از دنيا رفت مفارقت نمود، شيطان كتابى در سحر نوشت و در پشت آن كتاب نوشت: اين كتابى است كه وضع كرده است آصف پسر برخيا براى پادشاه خود سليمان پسر داود از ذخيره هاى گنجهاى علم، و در آن كتاب نوشت: هر كه فلان كار خواهد بكند بايد فلان سحر بكند، و هر كه فلان امر را خواهد متمشى سازد بايد فلان جادو بكند. و اين كتاب را در زير تخت سليمان دفن كرد و از آنجا بر مردم ظاهر گردانيد، پس كافران گفتند: غلبه سليمان بر ما به سبب سحرهائى بود كه در اين كتاب نوشته است، و مؤ منان گفتند كه: او بنده خدا و پيغمبر او بود و آنچه مى كرد به اعجاز پيغمبرى و به قدرت ربانى مى كرد و اشاره به اين قصه است آنچه حق تعالى فرموده است كه و اتبعوا ما تتلوا الشياطين على ملك سليمان و ما كفر سليمان و لكن الشياطين كفروا يعلمون الناس السحر (11) و متابعت كردند يهودان آنچه را خواندند يا افترا كردند شياطين در پادشاهى سليمان يا در زمان او، و كافر نشد سليمان و اين سحر از او نبود و ليكن شياطين كافر شدند كه جادو را تعليم مردم كردند.(12)
به سند صحيح از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه حق تعالى وحى فرستاد بسوى سليمان عليه السلام كه: علامت مرگ تو آن است كه درختى در بيت المقدس بيرون خواهد آمد كه آن را خرنوبه گويند. پس ‍ روزى آن حضرت را نظر افتاد بر درختى كه در بيت المقدس روئيده بود، پس خطاب نمود به آن درخت كه: نام تو چيست؟ گفت: خرنوبه نام دارم! پس پشت كرد و به جانب محراب خود رفت و تكيه فرمود بر عصاى خود و ايستاد، و در همان ساعت حق تعالى قبض روح او نمود و آدميان و جنيان به طريق معهود خدمت او مى كردند و در آنچه ايشان را به آن امر فرموده بود مى شتافتند و گمان مى كردند كه او زنده است تا آنكه ارضه عصاى او را تهى كرد و افتاد، پس دست از عمل خود كشيدند.(13)
ابن بابويه رحمه الله عليه به سند معتبر از حضرت صادق عليه السلام روايت كرده است كه حضرت رسول صلى الله عليه و آله فرمود كه: حضرت سليمان بن داود عليه السلام هفتصد و دوازده سال زندگانى كرد.(14)
مؤلف گويد: مشهور آن است كه عمر شريف آن حضرت پنجاه و سه سال باشد، و مدت پادشاهى و پيغمبرى آن حضرت چهل سال بود، و بعد از چهار سال كه از ابتداى پادشاهى آن حضرت گذشت شروع كرد به ساختن بيت المقدس و قدرى از آن مانده بود كه در مدت يك سال كه فوت آن حضرت معلوم نبود، تمام كردند.(15)
به سند معتبر از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام منقول است كه: بنى اسرائيل از حضرت سليمان عليه السلام التماس كردند كه: پسر خود را بر ما خليفه گردان.
سليمان فرمود: او صلاحيت خلافت ندارد.
چون بسيار الحاح كردند فرمود: مسئله اى چند از او مى پرسم، اگر جواب گفت از آنها او را خليفه خود مى گردانم. پس پرسيد: اى فرزند! چيست مزه آب و مزه نان؟ و ضعف و قوت آواز از چه چيز مى باشد؟ و موضع عقل از بدن آدمى كجاست؟ و از چه چيز سنگينى و بيرحمى و رقت و رحم بهم مى رسد؟ و تعب بدن و استراحت آن از كدام عضو مى باشد؟
و كسب بدن و محرومى آن از كدام عضو مى باشد؟
پس او از هيچيك جواب نتوانست گفت.
پس حضرت صادق عليه السلام فرمود: مزه آب زندگانى است، و مزه نان قوت است؛ و قوت آواز و ضعف آواز از زيادتى و كمى گوشت گرده (16) مى باشد؛ و موضع عقل و دانائى دماغ است، مگر نمى بينى كسى را كه كم عقل است مى گويند چه سبك است دماغ او؛ و بى رحمى و رحم از سنگينى و نرمى دل مى باشد، نمى شنوى كه حق تعالى مى فرمايد: واى بر آنها كه سنگين است دلهاى ايشان از ياد خدا؟ (17)؛ و تعب و استراحت بدن از پاها است، هرگاه به تعب افتادند در راه رفتن، بدن به تعب مى افتد، و چون پاها استراحت يافتند بدن استراحت مى يابد؛ و كسب كردن بدن و محرومى آن از دستها است، اگر عمل مى كند آدمى به دستهاى خود براى بدن روزى و منفعت دنيا و عقبى بهم مى رسد، و اگر به دست كارى نمى كند بدن آدمى محروم مى شود.(18)
-----------------------------------------------
1-سوره انبياء: 78 و 79.
2-تفسير قمى 2/73.
3-من لا يحصضره الفقيه 3/100.
4-كافى 1/278.
5-خصال 241؛ روضه الواعظين 450.
6-من لا يحضره الفقيه 3/556؛ امالى شيخ صدوق 193.
7-تنبيه الخواطر 331.
8-ارضه به معنى موريانه است.
9-سوره سباء: 14.
10-علل الشرايع 73؛ عيون اخبار الرضا 1/265.
11-سوره بقره: 102.
12-رجوع شود به علل الشرايع 74 و تفسير قمى 2/199.
13-قصص الانبياء راوندى 209؛ كافى 8/144.
14-كمال الدين و تمام النعمه 524.
15-عرائس المجالس 328.
16-در مصدر كليتين است.
17-سوره زمر: 22.
18-تفسير قمى 2/238.
----------------------------------------
علامه مجلسى رحمة الله عليه

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page