عنوان يازدهم: حسين عليه السلام و پيامبران عليهم السلام

(زمان خواندن: 23 - 45 دقیقه)

در اين بخش، سخن از ويژگيهاى حسين عليه السلام در رابطه با پيامبران است كه بدين صورت ترسيم مى گردد:
1 در روايات آمده است كه: (خداوند به پيام آوران خويش ‍ صفات و شرائط خاصّى مقرّر داشت، از آن جمله: براى آزمايش ‍ بندگان، آنان را از زرق و برق ظاهرى، تشريفات و امكانات مادّى و وابستگى بدان، دور داشت و آنان را جلوگاه معنويّت و ارزشهاى والاى انسانى قرار داد.)
حسين عليه السلام نيز اينگونه بود. خداوند به خاطر آشكار شدن اخلاص او در جهاد و آزمايش بندگان حقّ طلب خدا، همه آن صفات و شرائط را در آن حضرت و قيام دگرگونسازش گرد آورد، به همين جهت است كه خود (سالار شهيدان) است و رهروان راه توحيديش (شهيدان بزرگ) و (دوستان و برگزيدگان خدا) وصف شده اند.(1164)
2 همه پيامبران از ميان توده هاى محروم برخاسته و در زندگى بامشكلات مادّى و فقر و رنج دست به گريبان بوده و در راه ساختن جامعه آرمانى خويش با انواع تهديدها و ارعابها و اهانتها و تحقيرهاى ستمكاران روبرو بودند.
حسين عليه السلام نيز اينگونه بود، اگر پيام آوران خدا هركدام با برخى از مشكلات مادّى و سياسى و اجتماعى روبرو بودند، حسين عليه السلام با تمامى اين فشارها و مشكلات و موانع و بيدادگريها روبرو بود و براى خدا و عدالت و برانداختن سنتهاى جاهلى اموى با همه آنها مبارزه كرد و قهرمانانه در برابر همه نامردميها ايستاد و افتخارآفريد.
3 از خصوصيّات پيامبران، پاكى و پاكيزگى جسمى و روحى بود. همه آنان بدنى طيّب و طاهر داشتند(1165) كه بوى خوش و مطبوعى همانند بوى (به) از آنان استشمام مى شد و حسين عليه السلام نيز جسم و جانش پاك و پاكيزه و بوى خوش و دلنشينى همانند بوى سيب از آن حضرت به مشام مى رسيد، همانگونه كه در روايت آمده است.(1166)
پيامبران عليهم السلام و زيارت حسين عليه السلام
1 همه پيام آوران خدا، شهادتگاه حسين عليه السلام را پيش از شهادت و دفن پيكرمطهّرش زيارت كردند. در روايت است كه: (تمامى پيامبران، كربلا را زيارت نموده و يا بدانجا سير داده شده اند.)(1167)
همانگونه كه خود پيامبر گرامى فرمود: (مرا به نقطه اى سير دادند كه نامش كربلا بود....)(1168)
2 همه آنان تا روز رستاخيز، در فرصتهاى ويژه اى آن حضرت را زيارت مى كنند، از آن جمله: شبهاى قدر و شب پانزدهم شعبان، از اوقات زيارتى او از سوى پيامبران خداست.(1169)
عصاره ويژگيها و مسئوليّت ها
حسين عليه السلام از يك سو، عصاره ويژگيهاى بلند پيام آوران خداست و از سوى ديگر به دوش كشنده بار مسئوليّتها و آزمايشهاى تاريخى و تاريخ ‌ساز آنان.
در زيارت آن گرامى است كه: او را وارث پيام آوران بزرگ خدا مى خوانيم و نام برخى از پيامبران را كه حسين عليه السلام وارث آنهاست، به صراحت مى بريم.
شرايط و ويژگيهاى او، با برخى ديگر از پيامبران همچون يحيى و ايّوب، به گونه اى است كه مى توان به جاى نام حسين عليه السلام نام آنان را خواند. براى نمونه:
در درود بر ايّوب شكيبا و يحيى مظلوم عليهما السلام، مى توان حسين عليه السلام را قصد كرد، چرا كه شكيبايى او در برابر آن آزمايش بزرگ تاريخى و نيز مظلوميّت شهامتمندانه او در برابر بارگاه ظلم اموى، نه تنها كمتر از شكيبايى ايّوب پيامبر و يحيى عليهما السلام نبود، بلكه بسيار پرشكوه تر بود كه دراين مورد بحث خواهدآمد.
مقايسه حسين عليه السلام با انبياء عليهم السلام
1 حضرت آدم و حسين عليه السلام 
1 آدم عليه السلام از پيام آوران خدا و پدر انسانيّت است، به فرمان خدا پس از آفرينش او، همه فرشتگان در برابرش سجده كردند كه آدم، به منزله قبله بود و سجده ازآنِخدا.
حسين عليه السلام نيز اينگونه بود، فرشتگان بر او درود و سلام فرستادند و در گرداگرد شهادتگاه او طواف كردند و شهادتگاهش ‍ معراج آنان بود و جايگاه فرود و صعود آنان.(1170)
خداوند آدم را در بهشت ويژه اش جاى داد و حسين عليه السلام بزرگ انسانى است كه بهشت و حوريان را از نور وجود او پديد آورد.(1171)
آدم به لباسهاى بهشتى آراسته شد و حسين عليه السلام زينت و زيور بهشت است.(1172)
آدم را خداوند برگزيد و حسين عليه السلام نيز برگزيده خدا بود.
آدم به فراق بهشت آزمايش شد و حسين عليه السلام به جدايى دوستان.(1173)
آدم به كشته شدن فرزندش آزمايش گرديد و خون او را ديد كه بر زمين ريخت و زمين را سيراب كرد و حسين عليه السلام نيز به شهادت فرزندش كه بدن او را پاره پاره نگريست.(1174)
آدم به هشدار از خوردن آن درخت آزمايش گرديد و فراموش ‍ كرد وخداوند در او تصميم آهنين نيافت، امّا حسين عليه السلام به وانهادن تمامى علائق و ارزشهاى مادّى آزمايش گرديد و فراموش نساخت و تصميم آهنين و استوارى از خود نشان داد كه بى نظير بود.(1175)
آدم از نظر چهره و قامت، برگزيده خدا در ميان موجودات بود و او و فرزندانش برگزيده آفرينش اند و حسين عليه السلام برگزيده از ميان اين برگزيدگان، چرا كه او از، برگزيده محبوب جهان هستى، پيامبر خداست و پيامبر از او.
شيطان، با نگرش بر آفرينش آدم و مادّه نخستين جسم او، بر خود باليد و بر او تكبّر ورزيد كه: (من از او بهترم.)
و يزيد نيز هنگامى كه خويشتن را بر تخت حكومت و دنباله روآن و طرفداران كور و كر خويش را آراسته به زرق و برق دنيا(1176) و خاندانش را در كاخهاى بيداد، غرق در زينت آلات و حرير و جواهر ديد و خاندان بزرگ حسين عليه السلام را در لباس ‍ اسارت و در بند بيداد و جاهليّت نگريست (1177) و نيز هنگامى كه فرزندانش را در كنار خويش، آراسته به سلاح و جواهر و فرزندان گرانمايه و قهرمان حسين عليه السلام را شهيد و در بند و خويش ‍ را تكيه زده بر تخت و تاج استبداد بر سر، تماشا كرد و سرهاى مقدّس حسين عليه السلام و ياران فداكارش را در برابر خويش ‍ ديد و مجلس شومش را مملوّ از دشمنان خاندان وحى و رسالت و سردمداران اموى نگريست، همانند شيطان بر خود باليد و به اهانت و ناسزاگويى پرداخت.
او با اشاره به سر منوّر حسين عليه السلام به شيطنت و فريبكارى پرداخت وگفت: (حسين، افتخار مى كرد كه پدرش از پدرم و مادرش از مادرم و نياى بزرگش از نياى من، برترند و خودش نيز از من برتر و بالاتر است و اين انديشه باعث شهادت او شد.) آنگاه بى شرمانه، اضافه كرد: (امّا در مورد پدرش، بايد گفت كه خداوند به نفع پدرم حكم كرد و خلافت را بدو داد و در جنگ پيروز شد. امّا در مورد مادرش، راستى كه دختر گرانقدر پيامبر صلى الله عليه و آله برترين زنان است. و در مورد نياى كبيرش ‍ نيز، آرى. او برترين موجود دستگاه آفرينش است و هيچ انسان باايمانى نمى تواند مدّعى برترى بر او باشد، امّا در مورد خودش ‍ كه گفت: برتر از من است، گوئى حسين عليه السلام اين آيه را تلاوت نكرده و در مورد آن نينديشيده بود كه مى فرمايد:
قُلِ اللّهُمَّ مالِكَ الْمُلْكِ بِيَدِكَ الْخَيْرُ اِنَّكَ عَلى كُلِّ شَى ءٍ قَديرٌ.(1178)
بگو! بار خدايا! فرمانروايى از آن توست. به هر كس بخواهى فرمانروايى مى دهى. و از هر كسى بخواهى فرمانروايى را مى ستانى. هر كسى را بخواهى عزّت مى بخشى و هر كسى را بخواهى ذلّت. همه نيكيها به دست توست و تو بر هر كارى توانايى.(1179)
و او با اين تحريفات رسوا و سوء استفاده از دين خدا و كتاب آسمانى او، تلاش مذبوحانه كرد تا حسين عليه السلام را به حقارت و ذلّت كشد، امّاشكوه و عظمت حسين عليه السلام و پستى و شيطنت خويش را نمايش داد و در همه قرون و اعصار، خود و شيوه شيطانى اش را رسوا ساخت.
هان اى شيعيان حسين! و اى غيرتمندان! و اى جوانمردان! بنگريد كه چگونه اين عنصر پليد با اهانتها و ناسزاگوييهايش به حسين عليه السلام، قلب شرافتمندان را آتش مى زند.
با اينكه همه مى دانند كه حسين عليه السلام زينت آسمانها و زمين و زينت عرش خداست.(1180)
او عزيز خدا و پيامبر است در مورد او بود كه پيامبر بر فراز منبر رفت و فرمود: (هان اى مردم! اين حسين است، فرزند گرانمايه على عليه السلام او را نيك بشناسيد.)(1181)
آرى! او عزيز دخت گرانمايه پيامبر صلى الله عليه و آله است، امّا در آن مجلس شوم، جز شجاعانى چند، كسى نبود كه اين حقايق را طنين افكن سازد. آنجا حقايق را دخت گرانمايه على عليه السلام بر برگهاى زرّين حماسه عاشورا نوشت و سفير روم و عالم يهودى نيز بر فريبكارى و تبليغات دروغين يزيد برآشفتند....(1182)
نكته ديگر در اينجا، همسانى و همفكرى يزيد با ابليس است.
ابليس به تواضع خاك و ملايمت و نرمى و ذلّت ظاهرى او از يك سو و گرما و حرارت و جهش و سوزانيدن آتش از سوى ديگر نگريست و پنداشت كه خود از آدم برتر است؛ چرا كه مادّه نخستين آدم از خاك ومادّه نخستين او از آتش است و هرگز فكرش را به كار نينداخت كه خاك، كانون حيات و زندگى است. رستنگاه گلها و گياهان و شكوفه هاى عطرآگين است. رويشگاه دانه ها و ميوه ها و درختان است. معدن فلزّات وجواهرات است. گنجينه آبهايى كه زندگى بر آنها وابسته است....
شيطان اموى نيز، خود را بر تخت استبداد سياه نگريست و سر مقدّس حسين عليه السلام را ساكت و آرام در برابر خويش بر تخت (1183) و طرفداران خويش را مسلّح و مجهّز و آراسته به زيور و آلات در خدمت به ظلم آماده ديد، چنين پنداشت كه او از حسين عليه السلام برتر است و به همين دليل فريبكارانه به قرآن شريف استدلال كرد كه: خداوند فرمانروايى را به او ارزانى داشته و بدينوسيله بدو عزّت بخشيده است و پنداشت كه جهاد و شهادت و فداكارى در راه حقّ و عدالت نشان ذلّت است... و توجّه نداشت كه همه شرائط ذلّت و حقارت، در او و حكومت پوشالى و سياه اوست و همه شرايط حرّيّت و آزادگى و شكوه و شهامت در حسين عليه السلام.
خداوند، حكومت حقيقى بر دلها و جانها را به حسين عليه السلام ارزانى داشت و از يزيد و پيروان جنايتكارش به دليل بيدادگرى و سياهكاريشان حكومت را گرفت، به همين جهت، حتّى آنانكه لعن و نفرين بر خلفا را جايز نمى دانند، لعن بر يزيد را مى پذيرند و براى پاداش بدو لعنت مى كنند.
آرى! حسين عليه السلام نه تنها بر قلبهاى باايمان حكومت مى كند، بلكه ديگر قلبها نيز شيفته شهامت و رادمردى و شكوه اوست.(1184)
اگر براستى مى خواهى عزّت را بنگرى اينك به بارگاه ملكوتى حسين عليه السلام و تجليل و احترام بدان را، تماشا كن.
اگر مى خواهى ذلّت و سرافكندگى و شقاوت را تماشا كنى، به قبر يزيد بنگر كه هر راهگذرى، نه تنها شيعيان، بلكه پيروان ديگر اديان و مرامها، به هنگام گذشتن از كنار قبرش، چيزى جز لعن و نفرين نثارش نمى كنند وبراى برآمدن خواسته هايشان بسان رمى جمرات به قبر شيطان اموى سنگ مى اندازند....
شگفت اينجاست كه اين سرنوشت سياه يزيد را، دخت گرانمايه بتول، زينب عليهما السلام در اوج شرارت و مستى يزيد، در كاخ بيداد اموى، بدو خاطرنشان ساخت و براى هميشه در تاريخ به يادگار نهاد.(1185)
آرى! آدم عليه السلام به طور ناگهانى به جدايى از بهشت، آزمايش گرديد و از آن جايگاه آرامش و باغهاى ملكوتى آن، به زمين خاكى و غبارآلود و كانون آفتها و شرارتها و درندگان و جنبندگان موذى تبعيد گشت... و حسين عليه السلام نيز همانند او، ظرف چند ساعت از بوستانى معطّر از برادران و فرزندان و دوستان و همه شايستگان، جدا شد و راهى ديار عشق گرديد.
در روايت آمده است كه: (آنگاه كه ديگر كسى از ياران او باقى نمانده بود، كودكى با شرايط خاصّى از خيمه ها خارج شد، هراسان به هر سو نگريست كه عنصر خون آشامى او را به شهادت رساند.)(1186)
و ديگر كسى براى حسين عليه السلام نمانده بود كه به خواهرش ‍ گفت كودك خردسالش را بياورد....(1187)
هنگامى كه او را نيز به خاك و خون كشيدند، با بانوان حرم، وداع كرد و تنهاى تنها به سوى ميدان به راه افتاد. جهان را تيره و تار ديد و خود را تنها و در محاصره درندگان، سربر آستان پروردگارش ‍ بلند كرد وبه نيايش با او پرداخت و عاشقانه به راز و نياز نشست.(1188)
در روايت است كه: (آدم عليه السلام پس از خروج از بهشت بسيار گريست، دههاسال و شايد بيشتر.)(1189) و حسين عليه السلام نيز در روز پرشكوه عاشورا در چند مورد خاصّ، گريه كرد.(1190)
امّا گريه او، بسان گريه آدم نبود، چرا كه گريه آدم براى خويش ‍ بود و گريه آن حضرت نه براى خود، بلكه برخاسته از رقّت قلب و مهر بر كسانى بود كه بر او مى گريستند.
گريه آدم، بسيار طولانى بود و سيلاب اشكش فراوان،(1191) ولى گريه حسين عليه السلام كوتاه و برخاسته از خون قلب او بود.
گريه آدم با آرامش و آرامش بخش همراه بود و گريه حسين عليه السلام را آرامش دهنده نبود.
گريه آدم براى كشته شدن يك فرزند بود و گريه حسين عليه السلام براى برادران، فرزندان، عموزادگان، ياران، خاندان و كودكانش.
آدم، پس از خروج از بهشت، براى تهيّه غذا براى خود و همسرش، به آزمايش سختى دچار شد، چرا كه در زمين، نه وسيله زندگى فراهم بود و نه دانش و آگاهى لازم و نه كسى كه او را يارى و همكارى كند و حسين عليه السلام نيز در محاصره دشمن براى تهيه آب، براى اردوگاه تشنه و محاصره شده اش آزمايش گرديد و در اين راه رنج بسيار كشيد و به تلاش بسيارى دست زد. گاهى خود، دشمن را اندرز داد.(1192) گاه سفيرانى براى موعظه آنان گسيل داشت.(1193) گاه براى آگاه ساختن دشمن از سرانجام شوم كار ضدانسانيش، آشكارا افرادى را به سوى آنان فرستاد.(1194) گاه شبانه و مخفيانه پيام فرستاد.(1195) گاهى با حفر چاه كوشيد،(1196) و گاه با اتمام حجّت نمودن به دشمن كه آب بر روى زنان و كودكان غيرنظامى بستن دور از شرف اسلامى و عربى است.(1197) زمانى با استدلال به تشنگى سخت كودك خردسالش (1198) و زمانى به شدّت عطش خويشتن در آخرين لحظات.(1199)
آدم عليه السلام پس از رنج و خستگى بسيار، به موادّ حياتى موردنياز دست يافت و حسين عليه السلام پس از همه رنجها و فداكاريها، با لب تشنه جان داد.
آدم عليه السلام به جنايت قابيل در حقّ هابيل و كشتن و دفن او آزمايش گرديد و ريخته شدن خون او را نديد؛ امّا، حسين عليه السلام بدن قطعه قطعه فرزندجوانش را بر روى خاك و خون نگريست و با ديدن آن منظره، توان از دست داد.(1200)
آدم، چهل شبانه روز بر فرزندش گريست و بدو وحى شد كه فرزند ديگرى به او عنايت خواهد شد و حسين عليه السلام دقايقى چند در شهادت فرزندش گريست،(1201) امّا همان مدّت اندك، به اندازه چهل سال، توان حسين عليه السلام را گرفت و آنگاه به شهادت فرزند ديگرش، آزمايش گرديد.
2 ادريس پيامبر و حسين عليه السلام 
خداوند، حضرت ادريس را بر آسمانها اوج داد(1202) و حسين عليه السلام نيز پس از شهادت، روح، خون، پيكر و تربت مقدّسش را اوج بخشيد و بالابرد.
ادريس به هجرت از قلمرو ظلم و بيداد، پراكندگى ياران، گرسنگى و تشنگى در راه حقّ آزمايش شد(1203) و حسين عليه السلام نيز به هجرت از حرم خدا و پيامبر، به رويارويى قهرمانانه با ديكتاتورى خون آشام اموى و به تشنگى و گرسنگى و فشارروزگار براى حقّ و عدالت... كه خواهرش در كنار پيكر به خون طپيده اش ناله زد و گفت: (پدرم فداى آنكه با لب تشنه به شهادت رسيد.)(1204)
3 نوح و حسين عليه السلام 
نوح عليه السلام بزرگ پيام آوران است.
حسين عليه السلام سالار همه جوانمردان بهشت.
خانه و جايگاه نوح شرافت يافت.(1205)
شهادتگاه حسين عليه السلام از آنجا شرافتش بيشتر شد.(1206)
خداوند در ميان جهانيان به نوح درود فرستاد كه:
سلامٌ عَلى نُوحٍ فىِالْعالَمين
به حسين عليه السلام نيز درود باد كه نجات همه بشريّت از آتش ‍ دوزخ به بركت وجود اوست.
نوح دارنده كشتى نجات بر امواج آبها بود.
حسين عليه السلام صاحب كشتى نجاتى است كه هر آن كس بر آن نشيند از آتشهاى بدبختى دنيا و آخرت نجات يابد.(1207)
نوح نهصد و پنجاه سال در ميان قوم خويش زندگى كرد و بر او ستم روا داشتند و تا سرحدّ بيهوشى او را زدند و خون از گوشهايش جارى شد.(1208)
حسين عليه السلام نيز فراسوى مردم دعوت شد و نيمروزى در ميان آنان بود و او را به شهادت رساندند و پيكر پاكش سه روز بر روى خاك ماند و سر مقدّسش را بر فراز نيزه ها بردند و ستمى كه در يك ساعت بر او روا داشتند، از نهصدوپنجاه سال، بيشتر بود.
4 ابراهيم و حسين عليه السلام 
هنگامى كه با فروتنى و اخلاص در زيارت حسين عليه السلام اين جمله را به زبان مى آورى كه:
السّلام على ابراهيم خليل اللّه! مى توانى هر دو نفر آنان، حسين عليه السلام يا ابراهيم را نيّت كنى.
مى توانى آن (خليل خدا) را نيّت كنى كه به خاطر انجام فرمان خدا خويشتن را به آتش بيدادگران نزديك ساخت و نه تنها از فرشتگان مدد نخواست، بلكه ازشدّت اخلاص خدايش را نيز نخواند چرا كه گفت:
حسبى من سئوالى علمه بحالى
او از شرايط من آگاه است.
و نيز مى توانى به نيّت خليل كربلا، سلام و درود نثار كنى كه خويشتن را در راه انجام فرمان خدا آماج شمشيرها و نيزه ها نمود و يارى فرشتگان را نپذيرفت (1209) و آتش دوزخ را و آتش فتنه اموى را براى امّت بزرگى سرد و سلامت ساخت.(1210)
به هنگام سلام، مى توانى آن خليل بزرگى را نيّت كنى كه چهره نورانى فرزندش اسماعيل را به خاطر خدا بر خاك نهاد.
نيز مى توانى آن خليل پرشكوهى را نيّت كنى كه در راه خدا چهره فروزان فرزندش على را با بدن قطعه قطعه بر خاك نهاد.
به هنگام نثار درود بر ابراهيم، مى توانى خليل بزرگوارى را نيّت كنى كه همسرش ساره از او براى تهيّه غذا، موادّ غذايى خواست و او از همسرش خجالت كشيد كه او را دست خالى برگرداند و ظرف را از ريگهاى بيابان پر كرد و خداوند به قدرتش آن را به موادّ غذايى تبديل كرد.(1211)
ياآن خليل بلند آوازه اى را قصدكنى كه دخت گرانمايه اش در محاصره دشمن از او آب خواست كه در پاسخ دُردانه اش فرمود: دخترم! تشنگى تو بر من گران است، امّا براى خدا همه مشكلات را بايد به جان خريد.
به هنگام نثار درود بر ابراهيم، مى توانى خليل كعبه را نيّت كنى كه خاندانش را در بيابانى بدون كشت و زرع مسكن داد و تنها ظرف آبى نزدشان نهاد و بازگشت، آنگاه درخانه كعبه را گرفت و گفت:
رَبَّنا اِنّى اءَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتى
پروردگارا! من برخى از خاندانم را در درّه اى بى آب و گياه سكونت دادم.
پس بر آنان دعا كرد كه:
... فاجْعَلْ اءفْئِدَةً مِنَ النّاسِ
خداوندا! اينك دلهاى مردم را متوجه آنان ساز و از ميوه ها و ثمرات، روزيشان گردان.
يا مى توانى قصد خليل كربلا را نمايى كه خاندانش را در راه انجام فرمان خدا، در بيابانى در محاصره دشمن و بدون آب و غذا سكونت داد و به هنگام جدايى از آنان فرمود:
(براى اسارت در راه خدا و آزادى بشريّت آماده شويد! نهراسيد و به خدا اعتماد نماييد.)(1212)
و بالاخره مى توانى آن خليل گرانقدرى را كه پيشواى يكتاپرستان است نيّت كنى.
يا خليل والامقامى را كه كانون توحيد و رحمت الهى است.
بزرگ مردى را بخوانى كه دوستدار ميهمان است.(1213)
يا پيشواى بزرگى كه نه تنها نسبت به شايستگان پرمهر است بلكه به گناهكاران نيز مهربان است تا آنان را هدايت و نجات بخشد و قلب مقدّسش براى همه انسانيّت مى طپيد.
5 يعقوب و حسين عليه السلام 
در زيارت حسين عليه السلام مى خوانيم كه:
السّلام على يعقوب الّذى ردّ اللّه اليه بصره برحمته.
سلام بر يعقوب پيامبر كه خداوند به رحمت خويش، نور ديدگانش را بدو بازگردانيد.
در اين درود و سلام، مى توانى يعقوب پيامبر را نيّت كنى كه پدر دوازده پسر بود و هنگامى كه آنان را فرا خواند، دركمال صحّت وسلامت در برابرش ايستادند و گفتند: (پدرجان! يكى از ما را گرگ خورد.)
و او از اين رخداد و خبر دردناك، كمرش خم و نور چشمانش را از دست داد.
و نيز مى توانى يعقوب كربلا، حسين عليه السلام را قصد كنى كه پدر يك پسر بود كه ندايش را از شهادتگاه شنيد كه: (پدرجان! آخرين سلام مرا پذيرا باش كه اينك لحظات جدايى است.)(1214)
مى توانى يعقوب پيامبر را نيّت كنى كه پيراهن آلوده به خون فرزندش را كه سالم بود نگريست و گفت: (گويا گرگ پرمهرى بوده كه پسرم را خورده و پيراهن او را پاره نكرده است.)(1215)
يا يعقوب كربلا را نيّت كنى كه فرزند قهرمانش را با پيكرى به خون آغشته نگريست كه نه جايى از بدن سالم بود و نه پيراهن.
از يعقوب پيامبر، يوسف را خواستند بدين بهانه كه: در دشت زيبا و مناظر دل انگيزش بخورد و بازى كند، امّا او نمى پذيرفت و مى گفت: (بردن او، مرا اندوهگين مى سازد.)
امّا حسين عليه السلام هنگامى كه فرزند قهرمانش به سوى ميدان جهاد حركت كرد و بانوان حرم او را از حركت بازداشتند، فرمود: (او را رها كنيد كه شوق ديدار خدا و پيامبرش را در سر دارد.)
يعقوب پيامبر را بشارت دهنده با پيراهن يوسف فرا رسيد و آن را به سر و روى او انداخت و او بينا شد.
امّا حسين عليه السلام نداى جدايى فرزندش را شنيد گويى دنيا در نظرش تيره و تار شد.
6 يوسف و حسين عليه السلام 
هنگامى كه برادران حسود، ميان يوسف و پدرش جدايى افكندند و نقشه كشتن او را كشيدند، يكى از آنان گفت: (يوسف را نكشيد و او را در نهانگاه چاه بيفكنيد.) و چنين كردند.
امّا يوسف پرشكوه كربلا را پس از به شهادت رساندن تمامى ياران، فرزندان، برادران و... و پس از وارد ساختن زخمهاى عميق و بسيار بر پيكرش كه هركدام از آنها براى شهادتش كافى بود، ناگهان همگى سپاه شوم اموى فرياد كشيدند كه: (حسين را دسته جمعى بكشيد.) اينجا بود كه گروهى براى كشتن آن حضرت هجوم آوردند و گروهى براى بريدن سرمطهّرش و پس ‍ از شهادت پرشكوهش، شقاوتهايى كه بر آن پيكر مطهّر روا داشتند كه قلم از ترسيم آن ناتوان است.(1216)
كاروانيان يوسف پيامبر را پس از افكندن در نهانگاه چاه، يافتند و با خود بردند و براى فروش در بازار مصر گرداندند.
و يوسف كربلا را نيز پس از شهادت در حالى كه پيكرش بر روى خاك بود، سرمقدّسش را بر فراز نيزه هاى بيداد در كوفه، شام، بازار و كوچه هاى آن شهرها، بزدلانه و شقاوتمندانه گردانيدند.(1217)
يوسف پيامبر را به ضرب زور بر دربار پادشاه مصر بردند، امّا پس ‍ از مدّتى مورداحترام او قرار گرفت و امانتدار او شد.
امّا سر مقدّس يوسف كربلا را به بارگاه ديكتاتور سفّاكى بردند كه به جنايت خويش افتخار مى كرد و بر سيّد و سالار شهيدان اهانت روا مى داشت و بر لب و دندان او چوب بيداد مى نواخت.(1218)
7 صالح پيامبر و حسين عليه السلام 
اين پيامبر بزرگ به تقاضاى مردم و خواست خداوند، ناقه اى به عنوان معجزه آورد و اين ناقه وسيله آزمايش بندگان خدا بود.
حسين عليه السلام نيز خاندان و كودكانش را كه در محاصره رژيم سفّاك اموى قرار گرفته بودند، وسيله آزمايش مردم مدّعى اسلام و طرفدارى از حقّ ساخت.
اين پيامبر بزرگ، از مردم خود خواست تا يك روز آب چشمه را سهم خويش سازند و روز ديگر سهم ناقه قرار دهند و مدّتى چنين كردند.
امّا حسين عليه السلام از رژيم پليداموى براى سيراب ساختن كودكان وخاندانش مقدارى آب خواست و امتناع كردند.(1219)
ناقه صالح، هنگامى كه مورد حمله قرار گرفت، بچّه اش فرياد كشيد و بر كوه صعود كرد به گونه اى كه اكنون نيز آن منطقه وحشتناك است.(1220)
كودك خردسال حسين عليه السلام نيز پس از هدف گلوله قرار گرفتن فرياد زد و جان به جان آفرين تسليم كرد و حسين عليه السلام فرمود: (بار خدايا! اين كودك خردسال، از بچّه ناقه صالح مقامش والاتر است، انتقام او را بگير و اگر انتقام فورى مصلحت نيست، بهتر از آن پاداشمان ده.)(1221)
8 هود پيامبر و حسين عليه السلام 
هود پيامبر خدا بود و صاحب توكّل و اعتمادى خاصّ، آنگونه كه در برابر دشمنان با توكّل به خدا گفت:
... فَكيدُونى جَميعاً ثُمَّ لاتُنْظِرُونِ
همگى بر ضد من به حيله گرى برخيزيد و مرا مهلت ندهيد.
حسين عليه السلام نيز هنگامى كه در برابر سپاه اموى ايستاد، پس از خيرخواهى و ارشاد آنان، شهامتمندانه همين سخن را گفت.(1222)
هود پيامبر اين سخن را گفت، امّا قومش او را زدند و بدو سنگ انداختند، امّا از او دست برداشتند.
ولى سپاه اموى با همه سلاحها و امكانات خويش، به هر شقاوتى بر ضد حسين عليه السلام و يارانش دست يازيدند.
كافران ستمكار، هود پيامبر را، مورد يورش قرار دادند و تا به شماره افتادن نفس، گلويش را فشردند و آنگاه رها كردند.(1223)
امّا سپاه اموى، حسين عليه السلام را سر بريدند و پس از شهادت، پيكرش را قطعه قطعه ساختند و آنگاه اسب بر بدن مقدّسش تاختند و پيكرش را درهم نورديدند.(1224)
9 شعيب پيامبر و حسين عليه السلام 
اين پيامبر بزرگ، پدر دو دخت گرانمايه بود، موسى آنان را بر دروازه مدين با گوسفندانشان ديد كه كنارى ايستاده و در انتظارند تا مردم گوسفندان خويش را سيراب ساخته و بروند، آنگاه آنان گوسفندان خود را آب دهند و به دليل كهنسالى پدرشان ناگزير از اين كار هستند.
موسى، با ديدن شرايط آنان، گوسفندانشان را آب داد.(1225)
امّا حسين عليه السلام در جهاد بر ضدّ كفر و ريا، در شرايط سختى قرار گرفته بود كه دختران، خواهران، كودكان خردسال، برادران، برادر زادگان و نزديكانش، همگى در اوج تشنگى بودند و آن گرامى به سوى فرات آمد و براى آنان آب خواست و در حالى كه از آن آب، همگان حتّى سگها و خوكهاى بيابان مى نوشيدند و كسى مانع آنان نبود، حسين عليه السلام را بازداشتند.(1226) او و همه كسانش را در محاصره آب به شهادت رساندند بااينكه مى دانستند پدر و نياى بزرگش، برتر و بالاتر از همه جهانيان هستند.
10 ايوب پيامبر و حسين عليه السلام 
خداوند در مورد اين پيامبر بزرگ فرمود:
... اِنّا وَجَدْناهُ صابِراً
ما او را بنده اى شكيبا يافتيم، او كه همواره رو به درگاه ما داشت، چه نيكو بنده اى بود.

--------------------------------

پی نوشته ها (1226 - 1164)

در اين بخش، سخن از ويژگيهاى حسين عليه السلام در رابطه با پيامبران است كه بدين صورت ترسيم مى گردد:
1 در روايات آمده است كه: (خداوند به پيام آوران خويش ‍ صفات و شرائط خاصّى مقرّر داشت، از آن جمله: براى آزمايش ‍ بندگان، آنان را از زرق و برق ظاهرى، تشريفات و امكانات مادّى و وابستگى بدان، دور داشت و آنان را جلوگاه معنويّت و ارزشهاى والاى انسانى قرار داد.)
حسين عليه السلام نيز اينگونه بود. خداوند به خاطر آشكار شدن اخلاص او در جهاد و آزمايش بندگان حقّ طلب خدا، همه آن صفات و شرائط را در آن حضرت و قيام دگرگونسازش گرد آورد، به همين جهت است كه خود (سالار شهيدان) است و رهروان راه توحيديش (شهيدان بزرگ) و (دوستان و برگزيدگان خدا) وصف شده اند.(1164)
2 همه پيامبران از ميان توده هاى محروم برخاسته و در زندگى بامشكلات مادّى و فقر و رنج دست به گريبان بوده و در راه ساختن جامعه آرمانى خويش با انواع تهديدها و ارعابها و اهانتها و تحقيرهاى ستمكاران روبرو بودند.
حسين عليه السلام نيز اينگونه بود، اگر پيام آوران خدا هركدام با برخى از مشكلات مادّى و سياسى و اجتماعى روبرو بودند، حسين عليه السلام با تمامى اين فشارها و مشكلات و موانع و بيدادگريها روبرو بود و براى خدا و عدالت و برانداختن سنتهاى جاهلى اموى با همه آنها مبارزه كرد و قهرمانانه در برابر همه نامردميها ايستاد و افتخارآفريد.
3 از خصوصيّات پيامبران، پاكى و پاكيزگى جسمى و روحى بود. همه آنان بدنى طيّب و طاهر داشتند(1165) كه بوى خوش و مطبوعى همانند بوى (به) از آنان استشمام مى شد و حسين عليه السلام نيز جسم و جانش پاك و پاكيزه و بوى خوش و دلنشينى همانند بوى سيب از آن حضرت به مشام مى رسيد، همانگونه كه در روايت آمده است.(1166)
پيامبران عليهم السلام و زيارت حسين عليه السلام
1 همه پيام آوران خدا، شهادتگاه حسين عليه السلام را پيش از شهادت و دفن پيكرمطهّرش زيارت كردند. در روايت است كه: (تمامى پيامبران، كربلا را زيارت نموده و يا بدانجا سير داده شده اند.)(1167)
همانگونه كه خود پيامبر گرامى فرمود: (مرا به نقطه اى سير دادند كه نامش كربلا بود....)(1168)
2 همه آنان تا روز رستاخيز، در فرصتهاى ويژه اى آن حضرت را زيارت مى كنند، از آن جمله: شبهاى قدر و شب پانزدهم شعبان، از اوقات زيارتى او از سوى پيامبران خداست.(1169)
عصاره ويژگيها و مسئوليّت ها
حسين عليه السلام از يك سو، عصاره ويژگيهاى بلند پيام آوران خداست و از سوى ديگر به دوش كشنده بار مسئوليّتها و آزمايشهاى تاريخى و تاريخ ‌ساز آنان.
در زيارت آن گرامى است كه: او را وارث پيام آوران بزرگ خدا مى خوانيم و نام برخى از پيامبران را كه حسين عليه السلام وارث آنهاست، به صراحت مى بريم.
شرايط و ويژگيهاى او، با برخى ديگر از پيامبران همچون يحيى و ايّوب، به گونه اى است كه مى توان به جاى نام حسين عليه السلام نام آنان را خواند. براى نمونه:
در درود بر ايّوب شكيبا و يحيى مظلوم عليهما السلام، مى توان حسين عليه السلام را قصد كرد، چرا كه شكيبايى او در برابر آن آزمايش بزرگ تاريخى و نيز مظلوميّت شهامتمندانه او در برابر بارگاه ظلم اموى، نه تنها كمتر از شكيبايى ايّوب پيامبر و يحيى عليهما السلام نبود، بلكه بسيار پرشكوه تر بود كه دراين مورد بحث خواهدآمد.
مقايسه حسين عليه السلام با انبياء عليهم السلام
1 حضرت آدم و حسين عليه السلام 
1 آدم عليه السلام از پيام آوران خدا و پدر انسانيّت است، به فرمان خدا پس از آفرينش او، همه فرشتگان در برابرش سجده كردند كه آدم، به منزله قبله بود و سجده ازآنِخدا.
حسين عليه السلام نيز اينگونه بود، فرشتگان بر او درود و سلام فرستادند و در گرداگرد شهادتگاه او طواف كردند و شهادتگاهش ‍ معراج آنان بود و جايگاه فرود و صعود آنان.(1170)
خداوند آدم را در بهشت ويژه اش جاى داد و حسين عليه السلام بزرگ انسانى است كه بهشت و حوريان را از نور وجود او پديد آورد.(1171)
آدم به لباسهاى بهشتى آراسته شد و حسين عليه السلام زينت و زيور بهشت است.(1172)
آدم را خداوند برگزيد و حسين عليه السلام نيز برگزيده خدا بود.
آدم به فراق بهشت آزمايش شد و حسين عليه السلام به جدايى دوستان.(1173)
آدم به كشته شدن فرزندش آزمايش گرديد و خون او را ديد كه بر زمين ريخت و زمين را سيراب كرد و حسين عليه السلام نيز به شهادت فرزندش كه بدن او را پاره پاره نگريست.(1174)
آدم به هشدار از خوردن آن درخت آزمايش گرديد و فراموش ‍ كرد وخداوند در او تصميم آهنين نيافت، امّا حسين عليه السلام به وانهادن تمامى علائق و ارزشهاى مادّى آزمايش گرديد و فراموش نساخت و تصميم آهنين و استوارى از خود نشان داد كه بى نظير بود.(1175)
آدم از نظر چهره و قامت، برگزيده خدا در ميان موجودات بود و او و فرزندانش برگزيده آفرينش اند و حسين عليه السلام برگزيده از ميان اين برگزيدگان، چرا كه او از، برگزيده محبوب جهان هستى، پيامبر خداست و پيامبر از او.
شيطان، با نگرش بر آفرينش آدم و مادّه نخستين جسم او، بر خود باليد و بر او تكبّر ورزيد كه: (من از او بهترم.)
و يزيد نيز هنگامى كه خويشتن را بر تخت حكومت و دنباله روآن و طرفداران كور و كر خويش را آراسته به زرق و برق دنيا(1176) و خاندانش را در كاخهاى بيداد، غرق در زينت آلات و حرير و جواهر ديد و خاندان بزرگ حسين عليه السلام را در لباس ‍ اسارت و در بند بيداد و جاهليّت نگريست (1177) و نيز هنگامى كه فرزندانش را در كنار خويش، آراسته به سلاح و جواهر و فرزندان گرانمايه و قهرمان حسين عليه السلام را شهيد و در بند و خويش ‍ را تكيه زده بر تخت و تاج استبداد بر سر، تماشا كرد و سرهاى مقدّس حسين عليه السلام و ياران فداكارش را در برابر خويش ‍ ديد و مجلس شومش را مملوّ از دشمنان خاندان وحى و رسالت و سردمداران اموى نگريست، همانند شيطان بر خود باليد و به اهانت و ناسزاگويى پرداخت.
او با اشاره به سر منوّر حسين عليه السلام به شيطنت و فريبكارى پرداخت وگفت: (حسين، افتخار مى كرد كه پدرش از پدرم و مادرش از مادرم و نياى بزرگش از نياى من، برترند و خودش نيز از من برتر و بالاتر است و اين انديشه باعث شهادت او شد.) آنگاه بى شرمانه، اضافه كرد: (امّا در مورد پدرش، بايد گفت كه خداوند به نفع پدرم حكم كرد و خلافت را بدو داد و در جنگ پيروز شد. امّا در مورد مادرش، راستى كه دختر گرانقدر پيامبر صلى الله عليه و آله برترين زنان است. و در مورد نياى كبيرش ‍ نيز، آرى. او برترين موجود دستگاه آفرينش است و هيچ انسان باايمانى نمى تواند مدّعى برترى بر او باشد، امّا در مورد خودش ‍ كه گفت: برتر از من است، گوئى حسين عليه السلام اين آيه را تلاوت نكرده و در مورد آن نينديشيده بود كه مى فرمايد:
قُلِ اللّهُمَّ مالِكَ الْمُلْكِ بِيَدِكَ الْخَيْرُ اِنَّكَ عَلى كُلِّ شَى ءٍ قَديرٌ.(1178)
بگو! بار خدايا! فرمانروايى از آن توست. به هر كس بخواهى فرمانروايى مى دهى. و از هر كسى بخواهى فرمانروايى را مى ستانى. هر كسى را بخواهى عزّت مى بخشى و هر كسى را بخواهى ذلّت. همه نيكيها به دست توست و تو بر هر كارى توانايى.(1179)
و او با اين تحريفات رسوا و سوء استفاده از دين خدا و كتاب آسمانى او، تلاش مذبوحانه كرد تا حسين عليه السلام را به حقارت و ذلّت كشد، امّاشكوه و عظمت حسين عليه السلام و پستى و شيطنت خويش را نمايش داد و در همه قرون و اعصار، خود و شيوه شيطانى اش را رسوا ساخت.
هان اى شيعيان حسين! و اى غيرتمندان! و اى جوانمردان! بنگريد كه چگونه اين عنصر پليد با اهانتها و ناسزاگوييهايش به حسين عليه السلام، قلب شرافتمندان را آتش مى زند.
با اينكه همه مى دانند كه حسين عليه السلام زينت آسمانها و زمين و زينت عرش خداست.(1180)
او عزيز خدا و پيامبر است در مورد او بود كه پيامبر بر فراز منبر رفت و فرمود: (هان اى مردم! اين حسين است، فرزند گرانمايه على عليه السلام او را نيك بشناسيد.)(1181)
آرى! او عزيز دخت گرانمايه پيامبر صلى الله عليه و آله است، امّا در آن مجلس شوم، جز شجاعانى چند، كسى نبود كه اين حقايق را طنين افكن سازد. آنجا حقايق را دخت گرانمايه على عليه السلام بر برگهاى زرّين حماسه عاشورا نوشت و سفير روم و عالم يهودى نيز بر فريبكارى و تبليغات دروغين يزيد برآشفتند....(1182)
نكته ديگر در اينجا، همسانى و همفكرى يزيد با ابليس است.
ابليس به تواضع خاك و ملايمت و نرمى و ذلّت ظاهرى او از يك سو و گرما و حرارت و جهش و سوزانيدن آتش از سوى ديگر نگريست و پنداشت كه خود از آدم برتر است؛ چرا كه مادّه نخستين آدم از خاك ومادّه نخستين او از آتش است و هرگز فكرش را به كار نينداخت كه خاك، كانون حيات و زندگى است. رستنگاه گلها و گياهان و شكوفه هاى عطرآگين است. رويشگاه دانه ها و ميوه ها و درختان است. معدن فلزّات وجواهرات است. گنجينه آبهايى كه زندگى بر آنها وابسته است....
شيطان اموى نيز، خود را بر تخت استبداد سياه نگريست و سر مقدّس حسين عليه السلام را ساكت و آرام در برابر خويش بر تخت (1183) و طرفداران خويش را مسلّح و مجهّز و آراسته به زيور و آلات در خدمت به ظلم آماده ديد، چنين پنداشت كه او از حسين عليه السلام برتر است و به همين دليل فريبكارانه به قرآن شريف استدلال كرد كه: خداوند فرمانروايى را به او ارزانى داشته و بدينوسيله بدو عزّت بخشيده است و پنداشت كه جهاد و شهادت و فداكارى در راه حقّ و عدالت نشان ذلّت است... و توجّه نداشت كه همه شرائط ذلّت و حقارت، در او و حكومت پوشالى و سياه اوست و همه شرايط حرّيّت و آزادگى و شكوه و شهامت در حسين عليه السلام.
خداوند، حكومت حقيقى بر دلها و جانها را به حسين عليه السلام ارزانى داشت و از يزيد و پيروان جنايتكارش به دليل بيدادگرى و سياهكاريشان حكومت را گرفت، به همين جهت، حتّى آنانكه لعن و نفرين بر خلفا را جايز نمى دانند، لعن بر يزيد را مى پذيرند و براى پاداش بدو لعنت مى كنند.
آرى! حسين عليه السلام نه تنها بر قلبهاى باايمان حكومت مى كند، بلكه ديگر قلبها نيز شيفته شهامت و رادمردى و شكوه اوست.(1184)
اگر براستى مى خواهى عزّت را بنگرى اينك به بارگاه ملكوتى حسين عليه السلام و تجليل و احترام بدان را، تماشا كن.
اگر مى خواهى ذلّت و سرافكندگى و شقاوت را تماشا كنى، به قبر يزيد بنگر كه هر راهگذرى، نه تنها شيعيان، بلكه پيروان ديگر اديان و مرامها، به هنگام گذشتن از كنار قبرش، چيزى جز لعن و نفرين نثارش نمى كنند وبراى برآمدن خواسته هايشان بسان رمى جمرات به قبر شيطان اموى سنگ مى اندازند....
شگفت اينجاست كه اين سرنوشت سياه يزيد را، دخت گرانمايه بتول، زينب عليهما السلام در اوج شرارت و مستى يزيد، در كاخ بيداد اموى، بدو خاطرنشان ساخت و براى هميشه در تاريخ به يادگار نهاد.(1185)
آرى! آدم عليه السلام به طور ناگهانى به جدايى از بهشت، آزمايش گرديد و از آن جايگاه آرامش و باغهاى ملكوتى آن، به زمين خاكى و غبارآلود و كانون آفتها و شرارتها و درندگان و جنبندگان موذى تبعيد گشت... و حسين عليه السلام نيز همانند او، ظرف چند ساعت از بوستانى معطّر از برادران و فرزندان و دوستان و همه شايستگان، جدا شد و راهى ديار عشق گرديد.
در روايت آمده است كه: (آنگاه كه ديگر كسى از ياران او باقى نمانده بود، كودكى با شرايط خاصّى از خيمه ها خارج شد، هراسان به هر سو نگريست كه عنصر خون آشامى او را به شهادت رساند.)(1186)
و ديگر كسى براى حسين عليه السلام نمانده بود كه به خواهرش ‍ گفت كودك خردسالش را بياورد....(1187)
هنگامى كه او را نيز به خاك و خون كشيدند، با بانوان حرم، وداع كرد و تنهاى تنها به سوى ميدان به راه افتاد. جهان را تيره و تار ديد و خود را تنها و در محاصره درندگان، سربر آستان پروردگارش ‍ بلند كرد وبه نيايش با او پرداخت و عاشقانه به راز و نياز نشست.(1188)
در روايت است كه: (آدم عليه السلام پس از خروج از بهشت بسيار گريست، دههاسال و شايد بيشتر.)(1189) و حسين عليه السلام نيز در روز پرشكوه عاشورا در چند مورد خاصّ، گريه كرد.(1190)
امّا گريه او، بسان گريه آدم نبود، چرا كه گريه آدم براى خويش ‍ بود و گريه آن حضرت نه براى خود، بلكه برخاسته از رقّت قلب و مهر بر كسانى بود كه بر او مى گريستند.
گريه آدم، بسيار طولانى بود و سيلاب اشكش فراوان،(1191) ولى گريه حسين عليه السلام كوتاه و برخاسته از خون قلب او بود.
گريه آدم با آرامش و آرامش بخش همراه بود و گريه حسين عليه السلام را آرامش دهنده نبود.
گريه آدم براى كشته شدن يك فرزند بود و گريه حسين عليه السلام براى برادران، فرزندان، عموزادگان، ياران، خاندان و كودكانش.
آدم، پس از خروج از بهشت، براى تهيّه غذا براى خود و همسرش، به آزمايش سختى دچار شد، چرا كه در زمين، نه وسيله زندگى فراهم بود و نه دانش و آگاهى لازم و نه كسى كه او را يارى و همكارى كند و حسين عليه السلام نيز در محاصره دشمن براى تهيه آب، براى اردوگاه تشنه و محاصره شده اش آزمايش گرديد و در اين راه رنج بسيار كشيد و به تلاش بسيارى دست زد. گاهى خود، دشمن را اندرز داد.(1192) گاه سفيرانى براى موعظه آنان گسيل داشت.(1193) گاه براى آگاه ساختن دشمن از سرانجام شوم كار ضدانسانيش، آشكارا افرادى را به سوى آنان فرستاد.(1194) گاه شبانه و مخفيانه پيام فرستاد.(1195) گاهى با حفر چاه كوشيد،(1196) و گاه با اتمام حجّت نمودن به دشمن كه آب بر روى زنان و كودكان غيرنظامى بستن دور از شرف اسلامى و عربى است.(1197) زمانى با استدلال به تشنگى سخت كودك خردسالش (1198) و زمانى به شدّت عطش خويشتن در آخرين لحظات.(1199)
آدم عليه السلام پس از رنج و خستگى بسيار، به موادّ حياتى موردنياز دست يافت و حسين عليه السلام پس از همه رنجها و فداكاريها، با لب تشنه جان داد.
آدم عليه السلام به جنايت قابيل در حقّ هابيل و كشتن و دفن او آزمايش گرديد و ريخته شدن خون او را نديد؛ امّا، حسين عليه السلام بدن قطعه قطعه فرزندجوانش را بر روى خاك و خون نگريست و با ديدن آن منظره، توان از دست داد.(1200)
آدم، چهل شبانه روز بر فرزندش گريست و بدو وحى شد كه فرزند ديگرى به او عنايت خواهد شد و حسين عليه السلام دقايقى چند در شهادت فرزندش گريست،(1201) امّا همان مدّت اندك، به اندازه چهل سال، توان حسين عليه السلام را گرفت و آنگاه به شهادت فرزند ديگرش، آزمايش گرديد.
2 ادريس پيامبر و حسين عليه السلام 
خداوند، حضرت ادريس را بر آسمانها اوج داد(1202) و حسين عليه السلام نيز پس از شهادت، روح، خون، پيكر و تربت مقدّسش را اوج بخشيد و بالابرد.
ادريس به هجرت از قلمرو ظلم و بيداد، پراكندگى ياران، گرسنگى و تشنگى در راه حقّ آزمايش شد(1203) و حسين عليه السلام نيز به هجرت از حرم خدا و پيامبر، به رويارويى قهرمانانه با ديكتاتورى خون آشام اموى و به تشنگى و گرسنگى و فشارروزگار براى حقّ و عدالت... كه خواهرش در كنار پيكر به خون طپيده اش ناله زد و گفت: (پدرم فداى آنكه با لب تشنه به شهادت رسيد.)(1204)
3 نوح و حسين عليه السلام 
نوح عليه السلام بزرگ پيام آوران است.
حسين عليه السلام سالار همه جوانمردان بهشت.
خانه و جايگاه نوح شرافت يافت.(1205)
شهادتگاه حسين عليه السلام از آنجا شرافتش بيشتر شد.(1206)
خداوند در ميان جهانيان به نوح درود فرستاد كه:
سلامٌ عَلى نُوحٍ فىِالْعالَمين
به حسين عليه السلام نيز درود باد كه نجات همه بشريّت از آتش ‍ دوزخ به بركت وجود اوست.
نوح دارنده كشتى نجات بر امواج آبها بود.
حسين عليه السلام صاحب كشتى نجاتى است كه هر آن كس بر آن نشيند از آتشهاى بدبختى دنيا و آخرت نجات يابد.(1207)
نوح نهصد و پنجاه سال در ميان قوم خويش زندگى كرد و بر او ستم روا داشتند و تا سرحدّ بيهوشى او را زدند و خون از گوشهايش جارى شد.(1208)
حسين عليه السلام نيز فراسوى مردم دعوت شد و نيمروزى در ميان آنان بود و او را به شهادت رساندند و پيكر پاكش سه روز بر روى خاك ماند و سر مقدّسش را بر فراز نيزه ها بردند و ستمى كه در يك ساعت بر او روا داشتند، از نهصدوپنجاه سال، بيشتر بود.
4 ابراهيم و حسين عليه السلام 
هنگامى كه با فروتنى و اخلاص در زيارت حسين عليه السلام اين جمله را به زبان مى آورى كه:
السّلام على ابراهيم خليل اللّه! مى توانى هر دو نفر آنان، حسين عليه السلام يا ابراهيم را نيّت كنى.
مى توانى آن (خليل خدا) را نيّت كنى كه به خاطر انجام فرمان خدا خويشتن را به آتش بيدادگران نزديك ساخت و نه تنها از فرشتگان مدد نخواست، بلكه ازشدّت اخلاص خدايش را نيز نخواند چرا كه گفت:
حسبى من سئوالى علمه بحالى
او از شرايط من آگاه است.
و نيز مى توانى به نيّت خليل كربلا، سلام و درود نثار كنى كه خويشتن را در راه انجام فرمان خدا آماج شمشيرها و نيزه ها نمود و يارى فرشتگان را نپذيرفت (1209) و آتش دوزخ را و آتش فتنه اموى را براى امّت بزرگى سرد و سلامت ساخت.(1210)
به هنگام سلام، مى توانى آن خليل بزرگى را نيّت كنى كه چهره نورانى فرزندش اسماعيل را به خاطر خدا بر خاك نهاد.
نيز مى توانى آن خليل پرشكوهى را نيّت كنى كه در راه خدا چهره فروزان فرزندش على را با بدن قطعه قطعه بر خاك نهاد.
به هنگام نثار درود بر ابراهيم، مى توانى خليل بزرگوارى را نيّت كنى كه همسرش ساره از او براى تهيّه غذا، موادّ غذايى خواست و او از همسرش خجالت كشيد كه او را دست خالى برگرداند و ظرف را از ريگهاى بيابان پر كرد و خداوند به قدرتش آن را به موادّ غذايى تبديل كرد.(1211)
ياآن خليل بلند آوازه اى را قصدكنى كه دخت گرانمايه اش در محاصره دشمن از او آب خواست كه در پاسخ دُردانه اش فرمود: دخترم! تشنگى تو بر من گران است، امّا براى خدا همه مشكلات را بايد به جان خريد.
به هنگام نثار درود بر ابراهيم، مى توانى خليل كعبه را نيّت كنى كه خاندانش را در بيابانى بدون كشت و زرع مسكن داد و تنها ظرف آبى نزدشان نهاد و بازگشت، آنگاه درخانه كعبه را گرفت و گفت:
رَبَّنا اِنّى اءَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتى
پروردگارا! من برخى از خاندانم را در درّه اى بى آب و گياه سكونت دادم.
پس بر آنان دعا كرد كه:
... فاجْعَلْ اءفْئِدَةً مِنَ النّاسِ
خداوندا! اينك دلهاى مردم را متوجه آنان ساز و از ميوه ها و ثمرات، روزيشان گردان.
يا مى توانى قصد خليل كربلا را نمايى كه خاندانش را در راه انجام فرمان خدا، در بيابانى در محاصره دشمن و بدون آب و غذا سكونت داد و به هنگام جدايى از آنان فرمود:
(براى اسارت در راه خدا و آزادى بشريّت آماده شويد! نهراسيد و به خدا اعتماد نماييد.)(1212)
و بالاخره مى توانى آن خليل گرانقدرى را كه پيشواى يكتاپرستان است نيّت كنى.
يا خليل والامقامى را كه كانون توحيد و رحمت الهى است.
بزرگ مردى را بخوانى كه دوستدار ميهمان است.(1213)
يا پيشواى بزرگى كه نه تنها نسبت به شايستگان پرمهر است بلكه به گناهكاران نيز مهربان است تا آنان را هدايت و نجات بخشد و قلب مقدّسش براى همه انسانيّت مى طپيد.
5 يعقوب و حسين عليه السلام 
در زيارت حسين عليه السلام مى خوانيم كه:
السّلام على يعقوب الّذى ردّ اللّه اليه بصره برحمته.
سلام بر يعقوب پيامبر كه خداوند به رحمت خويش، نور ديدگانش را بدو بازگردانيد.
در اين درود و سلام، مى توانى يعقوب پيامبر را نيّت كنى كه پدر دوازده پسر بود و هنگامى كه آنان را فرا خواند، دركمال صحّت وسلامت در برابرش ايستادند و گفتند: (پدرجان! يكى از ما را گرگ خورد.)
و او از اين رخداد و خبر دردناك، كمرش خم و نور چشمانش را از دست داد.
و نيز مى توانى يعقوب كربلا، حسين عليه السلام را قصد كنى كه پدر يك پسر بود كه ندايش را از شهادتگاه شنيد كه: (پدرجان! آخرين سلام مرا پذيرا باش كه اينك لحظات جدايى است.)(1214)
مى توانى يعقوب پيامبر را نيّت كنى كه پيراهن آلوده به خون فرزندش را كه سالم بود نگريست و گفت: (گويا گرگ پرمهرى بوده كه پسرم را خورده و پيراهن او را پاره نكرده است.)(1215)
يا يعقوب كربلا را نيّت كنى كه فرزند قهرمانش را با پيكرى به خون آغشته نگريست كه نه جايى از بدن سالم بود و نه پيراهن.
از يعقوب پيامبر، يوسف را خواستند بدين بهانه كه: در دشت زيبا و مناظر دل انگيزش بخورد و بازى كند، امّا او نمى پذيرفت و مى گفت: (بردن او، مرا اندوهگين مى سازد.)
امّا حسين عليه السلام هنگامى كه فرزند قهرمانش به سوى ميدان جهاد حركت كرد و بانوان حرم او را از حركت بازداشتند، فرمود: (او را رها كنيد كه شوق ديدار خدا و پيامبرش را در سر دارد.)
يعقوب پيامبر را بشارت دهنده با پيراهن يوسف فرا رسيد و آن را به سر و روى او انداخت و او بينا شد.
امّا حسين عليه السلام نداى جدايى فرزندش را شنيد گويى دنيا در نظرش تيره و تار شد.
6 يوسف و حسين عليه السلام 
هنگامى كه برادران حسود، ميان يوسف و پدرش جدايى افكندند و نقشه كشتن او را كشيدند، يكى از آنان گفت: (يوسف را نكشيد و او را در نهانگاه چاه بيفكنيد.) و چنين كردند.
امّا يوسف پرشكوه كربلا را پس از به شهادت رساندن تمامى ياران، فرزندان، برادران و... و پس از وارد ساختن زخمهاى عميق و بسيار بر پيكرش كه هركدام از آنها براى شهادتش كافى بود، ناگهان همگى سپاه شوم اموى فرياد كشيدند كه: (حسين را دسته جمعى بكشيد.) اينجا بود كه گروهى براى كشتن آن حضرت هجوم آوردند و گروهى براى بريدن سرمطهّرش و پس ‍ از شهادت پرشكوهش، شقاوتهايى كه بر آن پيكر مطهّر روا داشتند كه قلم از ترسيم آن ناتوان است.(1216)
كاروانيان يوسف پيامبر را پس از افكندن در نهانگاه چاه، يافتند و با خود بردند و براى فروش در بازار مصر گرداندند.
و يوسف كربلا را نيز پس از شهادت در حالى كه پيكرش بر روى خاك بود، سرمقدّسش را بر فراز نيزه هاى بيداد در كوفه، شام، بازار و كوچه هاى آن شهرها، بزدلانه و شقاوتمندانه گردانيدند.(1217)
يوسف پيامبر را به ضرب زور بر دربار پادشاه مصر بردند، امّا پس ‍ از مدّتى مورداحترام او قرار گرفت و امانتدار او شد.
امّا سر مقدّس يوسف كربلا را به بارگاه ديكتاتور سفّاكى بردند كه به جنايت خويش افتخار مى كرد و بر سيّد و سالار شهيدان اهانت روا مى داشت و بر لب و دندان او چوب بيداد مى نواخت.(1218)
7 صالح پيامبر و حسين عليه السلام 
اين پيامبر بزرگ به تقاضاى مردم و خواست خداوند، ناقه اى به عنوان معجزه آورد و اين ناقه وسيله آزمايش بندگان خدا بود.
حسين عليه السلام نيز خاندان و كودكانش را كه در محاصره رژيم سفّاك اموى قرار گرفته بودند، وسيله آزمايش مردم مدّعى اسلام و طرفدارى از حقّ ساخت.
اين پيامبر بزرگ، از مردم خود خواست تا يك روز آب چشمه را سهم خويش سازند و روز ديگر سهم ناقه قرار دهند و مدّتى چنين كردند.
امّا حسين عليه السلام از رژيم پليداموى براى سيراب ساختن كودكان وخاندانش مقدارى آب خواست و امتناع كردند.(1219)
ناقه صالح، هنگامى كه مورد حمله قرار گرفت، بچّه اش فرياد كشيد و بر كوه صعود كرد به گونه اى كه اكنون نيز آن منطقه وحشتناك است.(1220)
كودك خردسال حسين عليه السلام نيز پس از هدف گلوله قرار گرفتن فرياد زد و جان به جان آفرين تسليم كرد و حسين عليه السلام فرمود: (بار خدايا! اين كودك خردسال، از بچّه ناقه صالح مقامش والاتر است، انتقام او را بگير و اگر انتقام فورى مصلحت نيست، بهتر از آن پاداشمان ده.)(1221)
8 هود پيامبر و حسين عليه السلام 
هود پيامبر خدا بود و صاحب توكّل و اعتمادى خاصّ، آنگونه كه در برابر دشمنان با توكّل به خدا گفت:
... فَكيدُونى جَميعاً ثُمَّ لاتُنْظِرُونِ
همگى بر ضد من به حيله گرى برخيزيد و مرا مهلت ندهيد.
حسين عليه السلام نيز هنگامى كه در برابر سپاه اموى ايستاد، پس از خيرخواهى و ارشاد آنان، شهامتمندانه همين سخن را گفت.(1222)
هود پيامبر اين سخن را گفت، امّا قومش او را زدند و بدو سنگ انداختند، امّا از او دست برداشتند.
ولى سپاه اموى با همه سلاحها و امكانات خويش، به هر شقاوتى بر ضد حسين عليه السلام و يارانش دست يازيدند.
كافران ستمكار، هود پيامبر را، مورد يورش قرار دادند و تا به شماره افتادن نفس، گلويش را فشردند و آنگاه رها كردند.(1223)
امّا سپاه اموى، حسين عليه السلام را سر بريدند و پس از شهادت، پيكرش را قطعه قطعه ساختند و آنگاه اسب بر بدن مقدّسش تاختند و پيكرش را درهم نورديدند.(1224)
9 شعيب پيامبر و حسين عليه السلام 
اين پيامبر بزرگ، پدر دو دخت گرانمايه بود، موسى آنان را بر دروازه مدين با گوسفندانشان ديد كه كنارى ايستاده و در انتظارند تا مردم گوسفندان خويش را سيراب ساخته و بروند، آنگاه آنان گوسفندان خود را آب دهند و به دليل كهنسالى پدرشان ناگزير از اين كار هستند.
موسى، با ديدن شرايط آنان، گوسفندانشان را آب داد.(1225)
امّا حسين عليه السلام در جهاد بر ضدّ كفر و ريا، در شرايط سختى قرار گرفته بود كه دختران، خواهران، كودكان خردسال، برادران، برادر زادگان و نزديكانش، همگى در اوج تشنگى بودند و آن گرامى به سوى فرات آمد و براى آنان آب خواست و در حالى كه از آن آب، همگان حتّى سگها و خوكهاى بيابان مى نوشيدند و كسى مانع آنان نبود، حسين عليه السلام را بازداشتند.(1226) او و همه كسانش را در محاصره آب به شهادت رساندند بااينكه مى دانستند پدر و نياى بزرگش، برتر و بالاتر از همه جهانيان هستند.
10 ايوب پيامبر و حسين عليه السلام 
خداوند در مورد اين پيامبر بزرگ فرمود:
... اِنّا وَجَدْناهُ صابِراً
ما او را بنده اى شكيبا يافتيم، او كه همواره رو به درگاه ما داشت، چه نيكو بنده اى بود.

--------------------------------

پی نوشته ها (1226 - 1164)

ادامه مطلب

حسين عليه السلام را خداوند نه تنها شكيبا يافت، بلكه سپاسگزار به آنچه موردرضاى خدا باشد نگريست، فراتر از آن، خشنود به تحمّل همه رنجها براى او، يافت؛ به همين دليل بود كه او را به نفس آرامش يافته و خشنود بارگاه خويش، وصف فرمود.(1227)
و نيز در مورد او به اين بسنده نكرد كه: چه نيكو بنده اى است!"" بلكه او را مبارك توصيف كرد(1228) و در رديف بندگان خاصّ خود قرار داد و حسين عليه السلام را از محمّد صلى الله عليه و آله بنده برگزيده اش كه در موردش فرمود:
سُبْحانَ الَّذى اَسْرى بِعَبْدِه
حسين عليه السلام همواره رو به درگاه خدا داشت چرا كه هر فرمانى از جانب خدا را به انجام مى رساند، به فرمان سخت ترى، ماءمور مى شد و شور و شوق ديدار خدا در همه وجودش شراره مى كشيد.
ايّوب پيامبر بر همه آزمايشها و گرفتاريها، شكيبايى ورزيد و خدا او را شكيبا يافت امّا شماتت دشمن را تحمّل نكرد.
حسين عليه السلام در روز پرشكوه عاشورا بر همه مصائب، شكيبايى ورزيد، امّا هنگامى كه خواهرش زينب عليها السلام را نگريست كه در آستانه شهادت برادر از خيمه ها بيرون آمده، اين برايش سخت گران آمد و كوشيد تا او را به خيمه ها بازگرداند.(1229)
11 يحيى پيامبر و حسين عليه السلام 
يحيى پيامبر و حسين عليه السلام از سه ديدگاه با هم شباهت دارند:
1 نخست اينكه، در موارد مختلفى ميان اين دو بنده خاصّ خدا شباهتهايى است.
2 از پيامبر گرامى روايت است كه مى فرمود: در جهنّم، نقطه اى است كه سزاوار هيچيك از مخلوق خدا، جز قاتل يحيى پيامبر و قاتل فرزندم حسين نيست.""(1230)
3 خود حسين عليه السلام در راه كربلا، در هر منزلگاهى پيوسته از يحيى پيامبر ياد مى كرد،(1231) به همين جهات سه گانه نكاتى را كه گذشت، مورد بحث قرارمى دهم.
الف شباهتها
يحيى پيامبر و حسين عليه السلام پيش از ولادتشان، به آمدنشان بشارت داده شد.
در مورد يحيى اين مژده آمد كه:
يازَكَرِيّا اِنّا نُبَشِّرُكَ بِغُلامٍ
اى زكريا! براستى كه ما تو را به پسرى كه نامش يحيى است مژده مى دهيم.
و در مورد حسين عليه السلام نيز پيام آمد كه: اى محمّد! به راستى كه به فرزندى گرانقدر از دخت گرانمايه ات فاطمه، مژده ات مى دهيم.""
امّا مژده به تولّد يحيى، موجى از شادى پديد آورد و بشارت به ولادت حسين عليه السلام موجى از شادى و اندوه، همانگونه كه در روايت آمده است.(1232)
يحيى پيامبر و حسين عليهما السلام هر دو شش ماهه به دنيا آمدند(1233) هر دو را خدا نام نهاد و در مورد يحيى فرمود: ما تو را به فرزندى كه نامش يحيى است مژده مى دهيم."" و در مورد حسين عليه السلام بر زبان فرشته وحى پيام فرستاد كه: نام اين كودك گرانقدر را حسين نهاده ام.""(1234)
يحيى و حسين عليهما السلام بيشتر اوقات از مادر شير نخوردند، چرا كه يحيى از سوى آسمان تغذيه مى شد(1235) و حسين عليه السلام از جانب عرش برين.(1236)
يحيى و حسين عليهما السلام پيشانيشان درخشان بود، هر دو در طول زندگى خويش چندان شادمانى نديدند و شاديشان با اندوه قرين بود(1237) و قاتل هردو نفر آنان، مادرانى آلوده داشتند.(1238)
يحيى و حسين عليهما السلام دو شهيدى گرانقدر بودند كه به بيان پيامبر، قاتلان آنان در بدترين نقطه دوزخند.(1239) آسمان در شهادت آنان، خون گريست (1240) و پس از شهادت، سرهاى آنان سخن گفتند.
سر مقدّس يحيى عليه السلام گفت: هان اى فرمانرواى استبداد پيشه! پرواى خدا پيشه ساز و از او بترس.""(1241)
و سر مقدّس حسين عليه السلام نيز بارها تلاوت قرآن كرد و فرمود:
لاحول ولاقوة الاّ باللّه....
و بالاخره يحيى پيامبر، با شكنجه كشته شد. حسين عليه السلام هم با اينكه در ميدان جهاد بود، امّا زير شكنجه ها و فشارهاى ضدّانسانى به شهادت رسيد؛ به همين جهت امام سجّاد عليه السلام فرمود: من پسر همان بزرگمردى هستم كه با شكنجه كشته شد.""(1242)
ب رمز ياد يحيى پيامبر 
حسين عليه السلام در هر منزلگاه، ميان مكّه و كربلا آن پيامبر بزرگ را يادمى كرد و به ويژه هديه داده شدن سر مقدّسش را، خاطرنشان مى ساخت و اگر نيك بينديشيم اين سخت ترين مصائب به نظر مى رسد، چرا كه شنيدن شماتت دشمن از دور بزرگترين مصيبت است و ديدن دشمن سفّاك بدون توانايى و امكانات انتقام عادلانه از او، از آن هم سهمگينتر است. امّا نگريستن بر دشمن و ديدن سر بريده دوست در برابر او و تحمّل شرارت و اهانت او، همانگونه كه در مورد حسين عليه السلام اتفاق افتاد، سخت غير قابل تحمّل است. اين جنايت بر پيامبر گرامى آنقدر گران آمد كه بر هر كس كه با ديدن سر مقدّس حسين عليه السلام در بارگاه ستم اموى، شادمان گردد نفرين كرد.(1243)
ج بزرگترين فاجعه 
حسين عليه السلام در همه منزلگاههاى ميان مكّه و كوفه، از يحيى پيامبر و مظلوميّت شهامتمندانه او ياد مى كرد و او را الگوى شايسته پيكار بر ضد ستمكاران و سنّتهاى ظالمانه وصف مى فرمود، از اين جهت در مقام مقايسه اين دو بنده خاصّ خدا با سلام بر آنان، مواردى از شباهت و تفاوت در مظلوميّت قهرمانانه آنان را مى آوريم.
در زيارت حسين عليه السلام است كه:
... السّلام على يحيى الّذى ازلفه اللّه بشهادته....(1244)
سلام بر يحيى پيامبر كه خداوند با شهادتش او را مقرّب درگاه خود ساخت.
با سلام بر يحيى پيامبر مى توانى، پيامبرى را نيّت كنى كه سرش را از بدن جدا ساختند يا يحيى كربلا را نيّت كنى كه زير ضربات ظالمانه به شهادت رسيد و آنگاه سر مقدّسش را بريدند.
و نيز مى توانى يحيى پيامبر را قصد كنى كه كينه توزى قاتل او نسبت به آن حضرت پس از بريدن سر مقدّسش فرو نشست يا يحيى كربلا را قصد نمايى كه پس از قرارگرفتن بر روى خاك، باز هم مورد هجوم و ضربات ناجوانمردانه قرار گرفت، آنگاه سرش ‍ از بدن جدا شد.
مى توانى يحيى پيامبر را قصد كنى كه سر مقدّسش يك بار از بارگاه بيداد به خانه هوى و هوس هديه شد يا يحيى كربلا را قصد كنى كه در بيدادگرى نسبت به آن حضرت به وارد آوردن صدها زخم نيزه و شمشير بر بدنش و قطعه قطعه كردن پيكر و بريدن گلوگاه و مثله و پايمال ساختن پيكر مقدّسش اكتفا نكردند، بلكه كينه توزى آنان وادارشان ساخت تا سر مطهّرش را در شهرها بگردانند و بر دروازه ها نصب كنند و شرارت بارتر از همه، در برابر خاندان و كودكانش بر لب و دندان او چوب بيداد زنند.
آرى! يكى از رموز يادآورى حسين عليه السلام از يحيى مقايسه مصائبى بود كه هر دو در راه حقّ و نبرد با كفر و شرك و ارتجاع به جان خريدند.
و نيز مى توانى با نثار درود به يحيى در زيارت حسين عليه السلام يحيى پيامبر را قصد كنى كه قاتل ستمكارش پس از بريدن سر مطهّرش دگرگون شد.
يا يحيى كربلا را قصد نمايى كه پس از بريده شدن سر مقدّس و قرار دادن در برابر عنصرخون آشام اموى، تبسّم متكبّرانه اى كرد كه اين شقاوتش دردناك تر از همه زخمهايى بود كه بر پيكر اسلام و مسلمانان فرود آورده بود.
براستى كور باد چشمى كه با شنيدن آن تبسّم شقاوتمندانه و رسوا، بر اسلام و مسلمانان و همه بشريّت كه اسير چنين فرمانروايان ديوانه قدرتى هستند، نگريد.
و نيز مى توانى يحيى پيامبر را قصد كنى كه به هنگام هجوم به سوى او براى به شهادت رساندنش، نه همسر و فرزندى داشت و نه عشق و علاقه پدرى.
يا يحيى كربلا را قصد كنى كه براى حركت به سوى ميدان، از خيمه هايى خارج شد كه در آنجا بانوان گرانقدرى تشنه و سرگردان و در بيابانى در محاصره رژيم سفّاكى بودند و هر كدام فرياد دردناك اندوه ومصيبت و فراق سر مى دادند و مى گفتند: ما را در اين شرايط به چه كسى مى سپارى؟""
آنان را با تدبير و گفتار روح بخش آسمانيش آرامش بخشيد و حركت كرد، امّا بناگاه دختر خردسالش را ديد كه سر راهش را گرفته و پاهايش را بوسه باران مى كند و نداى تنهايى و بى پناهى و خطر اسارت سرمى دهد، حسين عليه السلام بازمى گردد، مى نشيند و او را در دامان خود مى نهد و پدرانه و بى نظير بدو مهر مى ورزد و مى گويد:
لاتحرقى قلبى بدمعك حسرة بالّذى
تاءتينه يا خيرة النّسوان (1245)
دخترم! عزيزم! تا پدرت زنده است با قطرات اشك ديدگانت كه چون دانه هاى مرواريد بر چهره ات مى غلطد قلب او را شعله ور مساز.
دخترم! هنگامى كه پدرت به شهادت رسيد، آنگاه سيلاب اشك جارى ساز، اى سالار دختران!
و نيز مى توانى به هنگام زيارت حسين عليه السلام با درود به يحيى همان پيامبرى را نيّت كنى كه قربانى راه حقّ و حقيقت شد.
و يا يحيى كربلا را كه با لب تشنه به شهادت رسيد.
مى توانى يحيى پيامبر را قصد كنى كه در طشت بيداد سرش را بريدند و جز قطره اى از خون او به زمين نريخت و آن هم سالها جوشيد تاستمكاران اسرائيلى را نابودساخت، آنگاه از جوشش ‍ آرام شد.
يا يحيى كربلا را قصد كنى كه بر روى خاك، سر مطهّرش را بريدند و خون پاكش زمين را رنگين ساخت و همه خونش بر زمين ريخته شد جز قطره هايى از آن كه با دست مقدّسش، چهره و محاسن شريفش را با آن رنگين ساخت و قطراتى از آن را به سوى آسمان پاشيد كه بازنگشت، چرا كه اگر بر زمين بازمى گشت زمين و زمان را دگرگون مى ساخت.
به هنگام نثار درود بر يحيى در زيارت حسين عليه السلام مى توانى يحيى پيامبر را قصد كنى كه سرش را با يك ضربه از بدن جدا ساختند.
يا يحيى كربلا را كه پس از صدها زخمِكارى، سر مطهّرش را با شقاوتى بى نظير از قفا جدا كردند.(1246)
مى توانى يحيى پيامبر را نيّت كنى كه سرش را در حالى بريدند كه پيكرش سالم بود يا يحيى كربلا را نيّت نمايى كه با ضربات بسيار شمشير، سرش را بريدند و درحالى كه سر مقدّسش را از بدن جدا ساختند، پيكرش در هم نورديده و بر اثر پايمال شدن زير سم اسبها و شبكه شبكه از رگبار تيرها و پاره پاره بر اثر شمشيرهاى بيداد بود.
آرى! درود خداى بر يحيى كربلا، همو كه سرش بر طشت نهاده شد.
درود خداى بر يحيى كربلا، همو كه سرش بر فراز نيزه ها رفت.
درود بر يحيى كربلا، همو كه سرش بر سر در كاخ بيداد نصب گرديد.
درود بر يحيى كربلا، همو كه سرش بر شاخ درختان نصب شد.
درود بر يحيى كربلا، همو كه سرش در دروازه شهرها نصب شد.
درود بر يحيى كربلا، همو كه سرش در نقاط و مكانهاى متعدّدى نهاده شد.
درود بر يحيى كربلا همو كه سرش گويى در مكانهاى متعدّدى به خاك سپرده شد گرچه سرانجام به پيكر مطهّرش پيوست.
12 موسى عليه السلام 
هنگامى كه حسين عليه السلام از مدينه حركت كرد برخى از آيات مربوط به اين پيامبر بزرگ را تلاوت كرد(1247) و هنگامى كه به مكّه وارد شد، برخى ديگر از اين آيات را و در اين تلاوت، آيات مربوط به موسى عليه السلام مطابقت و مقايسه شرايط دو بزرگوار بود، بدين صورت:
موسى عليه السلام هم سخن خداست و حسين عليه السلام نيز همانگونه كه در روايت آمده است بدين مقام مفتخر شد، هم در زندگيش و هم به هنگام شهادت كه ندارسيد:
يا اَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ
موسى عليه السلام داراى معجزه خاصّى بود كه دست مقدّسش ‍ گاه درخشان و نورافشان بود و حسين عليه السلام فراتر از آن بود چرا كه پيشانى و گلوگاه مقدّسش به خاطر بوسه هاى بسيار پيامبر صلى الله عليه و آله نورانى بود(1248) و چهره مباركش هنگامى كه به خاك و خون آغشته شده بود، نورافشانى مى كرد آنچنانكه هر بيننده اى را از توجّه به چگونگى كشته شدنش باز مى داشت (1249) و سر مطهّرش نيز بر فراز نيزه ها مى درخشيد.(1250)
موسى، داراى معجزه ديگرى بود و آن اين بود كه بر اثر زدن با عصا، صخره ها منفجر مى شد و آب از آن مى جوشيد و حسين عليه السلام نيز فاجعه جانگداز شهادتش باعث انفجار صخره ها شد و خون از صخره ها وسنگ ريزه ها روان گرديد، همانگونه كه در بيت المقدّس اتّفاق افتاد.(1251)
و نيز در روايت آمده است كه: شامگاه شهادت او تا بامداد روز بعد، هر سنگى را كه برمى داشتند زير آن خون تازه بود.""(1252)
و نيز شهادت او سيلاب اشك از ديدگان جارى ساخت و نيز نام مقدّسش....(1253)
موسى، برايش نعمت غذاى آسمانى
منّ و سلوى فرود آمد و براى حسين عليه السلام نيز ميوه هاى بسيارى فرود آمد، گاهى طبقى از رطب و گاهى غذاى پخته شده، زمانى انار و به و زمانى ديگر سيب....
موسى عليه السلام پيامبرى است كه طور سينا به خاطر او شرافت يافت تا جايى كه خدا بدان مكان، سوگند ياد مى كند و حسين عليه السلام پيشواى بزرگى است كه كربلا به افتخار او شرافت ويژه يافت و در برخى روايات است كه طور سينا، همان كربلا است.(1254)
موسى، صاحب عصاى خاصّى است كه نشانه ها از آن آشكار گرديد و حسين عليه السلام صاحب شمشيرى است كه شجاعت پيامبر از آن آشكار شد و او را براى حسين عليه السلام به ارث نهاد تا جايى كه شجاعت حسين عليه السلام شهره آفاق گرديد.
موسى گفت:
... وَاجْعَلْ لى وَزيراً مِنْ اءَهْلى
بار خدايا! برادرم هارون را از خاندانم وزيرم قرار ده.
و براى حسين عليه السلام وزيرى چون برادرش عبّاس قرار داد و او را درهمه فراز و نشيبهاى قيام توحيدى و ستم سوزش، شريك او ساخت و او را پشتوانه و ياروياور او گردانيد، به همين جهت به هنگام شهادت عبّاس فرمود: برادرم! بپاخيز كه اينك كمرم شكست.""
موسى دريا را، به دستور خدا شكافت و بنى اسرائيل را عبور داد و در شهادت حسين عليه السلام همه درياها و اقيانوسها متلاطم شدند و چنان موج برداشتند كه ماهيان دريا بيرون ريختند و فرشته اى از فردوس برين بر درياها فرود آمد و نداى غمبارى سرداد كه: هان اى دريانشينان! لباس ماتم بپوشيد كه پسرپيامبر را به شهادت رساندند.""(1255)
و در روايت ديگر است كه: نزديك بود درياها بشكافند و همه به هم بپيوندند."" به ويژه هنگامى كه مادرش فاطمه عليها السلام در سوگ او بگريد.
اينك! آيا شما نمى خواهيد فاطمه عليها السلام را در اين سوگ بزرگ مددكنيد؟
موسى، آرامگاه خويش را به دست مبارك خود فراهم آورد و اين هنگامى بود كه روزى آن حضرت از نقطه اى عبور مى كرد مردى را ديد كه قبر مى كند، پرسيد: اين قبر از آن كيست؟""
آن مرد گفت:بنده شايسته، از بندگان خدا!""
موسى گفت: پس من تو را در اين كار كمك مى كنم.""
هنگامى كه قبر آماده شد آن مرد گفت: اينك در آن بخواب تا بنگريم خوب است؟""
موسى خفت و از آنجا، جايگاه والا و مقام بلند خويش را نگريست و از خدا خواستار هجرت شد و خواسته اش برآورده گرديد.(1256)
امّا حسين عليه السلام هنگامى كه سه روز پيكر او و يارانش بر خاك ماند، خداوند پيامبر محبوبش را براى دفن آنان فرستاد.
در روايت است كه: يكى از بانوان پيامبر صلى الله عليه و آله شامگاه عاشورا پيامبر را در عالم خواب ديد كه بر چهره و سر مقدّسش گرد و غبار نشسته است و آن حضرت فرمود: پسرم حسين را كشتند و اينك از دفن پيكر مطهّرش ‍ برمى گردم.""(1257)
موسى هنگامى كه كشتى كوچكش را، فرعونيان يافتند خواهرش ‍ از دور بدون اينكه دشمن بفهمد نگران حال او بود و ديد كه زنان مصر يكى پس از ديگرى براى پرستارى و نگاهدارى او مى روند و بدين كار مباهات مى ورزند و يكى پس از ديگرى مى كوشند تا او را شير دهند و او نمى پذيرد تا اينكه خواهرش گفت: آيا شما را به خاندانى رهنمون نشوم كه او را پرستارى مى كنند و شير مى دهند؟""(1258) و بدين صورت به دامان پر مهر مادرش ‍ بازگشت.
امّا حسين عليه السلام هنگامى كه از مركب بر روى خاك قرار گرفت، سفيانيان او را محاصره كردند، خواهرش در پى او از خيمه ها بيرون آمد و از دور نگران و چشم براه او بود، امّا ديد تنها پرستار برادرش، باران نيزه ها و شمشيرهاى بيداد است. خواهرش با ديدن آن شرائط سهمگين، به سوى فرعون سپاه يزيد رفت و با صداى رسا و دادخواهانه گفت:
پسرسعد! آيا حسين را ظالمانه مى كشند و تو بى تفاوت نظاره مى كنى؟""(1259)
موسى هنگامى كه در راه مصر به طور سينا رسيد و در فشار سرما و باران قرار گرفت و نتوانست آتشى براى گرم كردن خود و خاندانش بيفروزد و از سوى طور سينا آتشى نظر او را جلب كرد به خاندانش گفت:
... امْكُثُوا اِنّى انَسْتُ ناراً
من آتشى ديدم، در اينجا درنگ كنيد تاپرتوى از آن برگيرم يابه وسيله آن راهيابى كنم.
آرى! تو مى خواهى در نثار درود بر موسى اين پيامبر بزرگ را قصدكنى.
يا حسين عليه السلام فرزند گرانمايه پيامبر را، همو كه به خاندانش فرمود:
من در آن صحراى مقدّس و آن سرزمين مبارك، آتشى پر نور و حرارت مى نگرم، به سوى آن حركت كنيد، چرا كه خداوند خواسته است شما را در لباس اسارت بنگرد.""(1260)
موسى، در اثر فشار فقر و خوردن گياهان و سبزيجات براى رفع گرسنگى، اثر سبزى گياهان در پوست شكمش نمايان بود.(1261)
و حسين عليه السلام همه اجزا و اعضاى پيكر مقدّس و سر، مو و پوست بدنش گلگون و آثار خاصّ تشنگى و عطش در لبهايش ‍ نمايان بود.
13 اسماعيل و حسين عليه السلام 
اين پيامبر بزرگ خدا در اوج بندگى و اخلاص خويشتن را براى قربانى شدن در راه خدا در اختيار پدرش ابراهيم قرار داد و او نيز با نيكى و مهر براى انجام فرمان حقّ وارد عمل شد و خداوند او را با واژه حليم مفتخر ساخت و او را بنده بردبار خود ناميد.
حسين عليه السلام نيز در بردبارى، به جايى اوج گرفت كه براى خشنودى خدا و نجات دين و بندگان او از فتنه اموى، خويشتن را آماج شمشيرهاى دشمن ساخت.
هنگامى كه اين دو فداكارى را به خوبى مورد نگرش قرار دهيم در خواهيم يافت كه:
فداكارى حسين بى نظير است.
14 اسماعيل صادق الوعد و حسين عليه السلام 
خدا در قرآن از پيامبرى به نام اسماعيل ياد مى كند كه در وعده هايش سخت دقّت داشت (1262) و اين پيامبر ديگرى جز اسماعيل فرزند ابراهيم است.
اين انسان وارسته، به سوى مردمى مبعوث گشت تا آنان را هدايت كند، امّا ستمكاران آن سامان او را بازداشت كرده و زير شكنجه گرفتند و پوست چهره اش را كندند و خداوند عذاب خويش را به وسيله فرشته اى بر آنان فرو فرستاد.
آن پيامبر بزرگ مى گفت: در فداكارى حسين عليه السلام براى من اسوه والگواست.""(1263) و او در تحمّل آن هم شكنجه و فشار براى خدا، الگويش حسين عليه السلام بود.
آرى! پدرم و مادرم فداى بزرگ مردى باد كه همه پوست و گوشت بدنش را با تير و شمشير و نيزه هاى بيداد كندند و پيوندهاى وجودش را بريدند، كه خود آن حضرت در اين مورد فرمود:
... كانّى باءوصالى يتقطّعها عسلان الفلوات
گويى مى نگرم كه درندگان اين دشت، پيوندهاى وجودم را از هم مى گسلند و پاره پاره مى كنند.
15 داود و حسين عليه السلام 
خداوند در قرآن شريف مى فرمايد: و از بنده ما داود قدرتمند، كه همواره به درگاه ما توبه مى كرد ياد كنى."" و بدينگونه او را بنده اى بسيار نيايشگر به بارگاه خدا و بازگشت كننده به سوى او، مى نامد و قدردانى مى كند، چرا كه او به درگاه خدا نيايش و رازونياز مى كرد و در عبادتگاه و خانه، با خود و همراه مردم، سر بر آستان خدا مى نهاد و با صدايى حزن انگيز او را مى خواند، به گونه اى كه بسيارى با نيايش به همراه او قالب تهى مى كردند.(1264)
حسين عليه السلام نيز صداى دادخواهيش به سوى خدا بلند بود، راز و نياز مى كرد(1265) و سر بر آستان او مى نهاد. جانهاى بسيارى در راه او فداكارى كردند، جنّ و انس و پرنده و درنده تا همه آنهايى كه دل در گرو عشق او دارند برايش سوگوارى نمودند.
16 عيسى و حسين عليه السلام 
اين پيامبر گرانقدر، فرزند مريم پاك است.
و حسين عليه السلام فرزند گرانمايه فاطمه مطهّره عليها السلام.
او فرزند بانويى است كه فرشتگان ندايش دادند كه:
...يامَرْيَمُ اِنَّ اللّهَ اصْطَفيكِ
هان اى مريم! خداوند تو را برگزيد و پاكيزه ساخت و بر زنان جهان برترى بخشيد.
حسين عليه السلام نيز فرزند بانوى گرانمايه اى است كه مورد نداى فرشتگان قرارگرفت و برترين بانوان دنيا و آخرت بود.
عيسى عليه السلام روح خدا و آفريده اوست.
حسين عليه السلام نور خدا و دروازه رحمت او.
عيسى عليه السلام فرزند بانوى بانوان جهان معاصر خويش ‍ است.
حسين عليه السلام فرزند سالار زنان دنيا و آخرت.
آن پيامبر بزرگ از شدتّ زهد و وارستگى، خشت و سنگ را بالش ‍ خود ساخته بود.(1266)
حسين عليه السلام سر را در راه خدا، نثار كرد و سر در بدن نداشت تا بر بالش نهد.
عيسى عليه السلام لباس خشن مى پوشيد.
حسين عليه السلام لباسش را هم در راه خدا از بدنش ربودند.
عيسى عليه السلام به غذاى ساده، قناعت مى ورزيد.
حسين عليه السلام سه روز پيش از شهادت در محاصره آب و غذا بود.
عيسى عليه السلام ثروتى نداشت تا آن را نگاه دارد.
حسين عليه السلام خيمه هايش را غارت كردند و لباس از پيكر مطهّرش، پس از شهادتش ربودند.
عيسى عليه السلام پسرى نداشت تا با شهادتش او را داغدار سازد.
فرزند گرانمايه حسين عليه السلام با شهادت در راه حق، توان او را گرفت و دنيا را در برابر ديدگانش تيره و تار ساخت، امّا براى خدا شكيبايى پيشه ساخت.
عيسى عليه السلام سايه اش در برابر حرارت خورشيد، مشرقها و مغربهاى زمين بود.
حسين عليه السلام پيكرش سه شبانه روز زير تابش خورشيد بود.
عيسى عليه السلام مركبش، دوپايش بود و خدمتگزارش، دو دستانش.(1267)
حسين عليه السلام بزرگ مردى است كه سر و دست و پا را در راه خدا نثار كرد و انگشتانش را براى بردن انگشترش بريدند و بردند.
دو ويژگى از حسين عليه السلام
خداوند دو ويژگى از حسين عليه السلام به پيامبران خويش ‍ ارزانى داشت:
نخست اينكه: حسين عليه السلام اسوه شكيبايى و پايدارى تمامى آنان در برابر كوه مشكلات و رنجها و فشارها در رسانيدن پيام حقّ و نبرد با باطل بود.
هر كدام از آنان با مصيبت و رنج بزرگى روبرو مى شدند، به شكيبايى قهرمانانه او اقتدا مى كردند، به همين جهت بود كه اميرمؤ منان عليه السلام به آن حضرت فرمود: تو الگوى شايسته پيشينيان و آيندگانى.""(1268)
ديگر اينكه: به هر كدام از پيام آوران خدا، رنج و مشكل بزرگى مى رسيد با نام و ياد حسين و خداى حسين عليه السلام برطرف مى شد كه در اين مورد به چند روايت بسنده مى شود:
1 در توبه و نيايش آدم، خداوند نامهاى پنجگانه مقدّس را به او آموخت و او به زبان آورد و با نام حسين عليه السلام نيايش او مورد قبول قرار گرفت.(1269)
2 در طوفان نوح براى آرام گرفتن كشتى، به آن حضرت وحى شد كه به پنج نور مقدّس توسّل جويد و با نام حسين عليه السلام كشتى نوح به طور دلخواه در قرارگاه خويش قرار گرفت.(1270)
3 در دعاى زكريّاى پيامبر كه مى گفت: پروردگارا! از جانب خود به من فرزندى ارزانى دار....""(1271) خداوند، نامهاى مقدّس ‍ پنجگانه را به او آموخت و او با به زبان آوردن نام گرانمايه حسين عليه السلام بشارت به يحيى پيامبر بدو رسيد.(1272)
4 حضرت يونس در نجات از شكم ماهى، خداى را فرا خواند و هنگامى كه با يادآورى نامهاى پنجگانه به نام حسين عليه السلام اين بنده برگزيده خدا رسيد، نجات يافت.(1273)
5 در جريان برطرف شدن گزند و گرفتارى از ايّوب پيامبر نيز، هنگامى كه به بارگاه خدا نيايش كرد و ندا رسيد كه:
اُرْكُضْ بِرِجْلِكَ هذا مُغْتَسَلٌ
پايت را بر زمين بكوب اين آبى است براى شست و شو و اين آبى است سرد براى آشاميدن.
آنجا نيز با نام مقدّس حسين عليه السلام دعايش برآورده شد.
6 در جريان ابراهيم و اسماعيل كه پيام آمد:
وَفَدَيْناهُ بِذِبْحٍ عَظيمٍ
او را به قربانى پرشكوهى باز خريديم.
روايت است كه: اين قربانى پرشكوه حسين عليه السلام است.""(1274) و با اين ترتيب پيام و مفهوم آيه نيز روشن است، چرا كه حسين عليه السلام برتر از اسماعيل بود.
7 در نجات يوسف پيامبر از نهانگاه چاه، نيز روايت است كه: آن حضرت به وسيله جبرئيل به پنج نور مقدّس توسّل جست و با ياد و نام حسين عليه السلام بود كه كاروانيان رسيدند و فرستاده آنان براى آب به سر چاه آمد و يوسف از چاه رهايى يافت.""(1275)
8 در نجات يوسف از زندان مصر، پس از سالهاى طولانى نيز، نام و ياد حسين عليه السلام و حرمت او در بارگاه خدا، نجات بخش ‍ بود.(1276)
9 در برطرف ساختن غم و اندوه يعقوب نيز نام مقدّس او كارساز بود.
هنگامى كه كار بر يعقوب سخت شد، رو به بارگاه خدا گفت: پروردگارا! نور ديدگانم و فرزندم يوسف، از دستم رفتند آيا به من مهر نمى ورزى؟""
پيام رسيد كه بگو: بار خدايا! تو را به شكوه محمّد و على و فاطمه وحسن و حسين عليهم السلام سوگند مى دهم كه نور چشمم را به من بازگردان.""
و با به زبان آوردن نام حسين عليه السلام، بشارت دهنده فرا رسيد و او بينا گرديد.(1277)
10 علاوه بر موارد ياد شده، موارد ديگرى هست كه با ياد و نام مقدّس آن حضرت كه بنده خاصّ و برگزيده خداست، رنج و اندوه پيامبران به خواست خدا برطرف شده است و نيز با ياد و نام مقدّس او، ناخودآگاه موج غم و اندوه بر سراچه قلب آنان، سايه افكنده است و دعاهايشان در بارگاه خدا، به هدف اجابت رسيده است.
و ما نيز:
بار خدايا! به گرفتارى و رنج گناهان خويش رنجديده ايم. گرفتارى ما به خاطر گناهانمان، بزرگ و نابود كننده است، تو را به شكوه و احترام محمّد و على و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام سوگندت مى دهيم كه گرفتارى و اندوه ما را برطرف ساز و به بركت اثرگذارى نام مقدّسش كه با ياد او، دلهايمان مى شكند و سيلاب اشك از ديدگانمان جارى مى گردد، خواسته هاى ما را برآور!
-------------------------------------
پی نوشته ها (1277 - 1227)
-------------------------------------------
آيت اللّه حاج شيخ جعفر شوشترى

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page