از عقب وى عون بن عى كه جوانى بود خوب صورت زيبا سيرت صافى نيت پاكيزه طويت نزد امام حسين آمد و گفت: اى برادر مرا صرفه نيست كه مبارز طلبم كه در آن تاخير و توقفى مىرود و من در قتال اعادى تعجيل دارم اجازت فرماى و همت ارزانى دار.
امام حسين گفت: اى برادر لشگر دشمن بسيار است و مخالف ما از سواره و پياده بىشمار عون جواب داد كه يابن رسول الله شير را از هجوم روباه انديشه نيست و شهباز را از بسيارى كبك دغدغه نه
بكوشم در اين حرب مردانه وار
دل و دست و بازو به كار آورم
چه انديشه از لشگر بىشمار
جهان بر عدو تنگ و تار آورم
اين بگفت و مركب برانگيخته بر قلب سپاه دشمن حمله كرد و در درياى هيجا به پشتى بازوى توانا غوطه خورد و ابن الاحجار با دو هزار پياده و سوار گرداگرد او را فرو گرفتند عون على به شمشير يلى آن قوم را از هم بدرانيد و لشگر را از پيش خود برمانيد و عنان به جانب خيمه منعطف گردانيد.
امام حسين عليهالسلام بر او آفرين كرد و فرمود كه مىبينم كه مجروح شدهاى برو به خيمه و زخمهاى خود را ببند و زمانى بياساى عون گفت: اى برادر بزرگوار به روان جدت احمد مختار عليه صلوات الملك الجبار كه مرا از حرب باز مدار كه از تشنگى به هلاكت نزديكم و مىبينم كه ساقى كوثر جامى پر از شربت بهشت در دست دارد و به من اشارت مىكند و من زود مىخواهم كه خود را از تشنگى برهانم به مدد رفيق طريق شهادت كه قافلهسالار كاروان سعادتست جگر تشنه خود را به آب زلال فردوس رسانم پس امام حسين عليهالسلام فرمود: كه اسب ادهم را كه حضرت امير در حال حيات به تو حواله كرده بود بفرماى تا زين كنند و برگستوانى بر افكنند و سوار شو عون بفرمود: تا آن مركب را مكمل كرده بياوردند و سوار شده زره داودى پوشيده و پيراهن سفيد مصقول بر بالاى زره در بر افكنده و تيغ يمانى حمايل كرده و نيزه رومى به دست گرفته روى به ميدان نهاد و از زبان زمان اين صدا به عرصهگاه افتاد.
چه آفت است كه باز اين سوار پيدا شد
كدام سرو ز بالاى زين برون آمد
صالح بن يسار را كه چشم بر وى افتاد به لرزه درآمد و كينه ديرينه او صمت تجديد پذيرفت و سبب عداوت او آن بود كه در زمان خلافت اميرالمؤمنين على عليهالسلام او را مست به محكمه عليه ايشان آوردند و آن حضرت پسر خود عون را گفت: كه او را هشتاد تازيانه بزن تا از حق سبحانه مزد يابى عون او را به حسب شرع و به حكم پدر هشتاد تازيانه زده بود و كينه آن جناب در سينه آن شقى مخفى مانده تا در اين وقت كه عون به ميدان آمد صالح نام طالح انجام به انتقام آن صورت تيغ از نيام كشيده و زبان شوم به فحش و دشنام گشوده بر عون حمله كرد عون از كلمات سفاهتآميز او خشم گرفته به يك طعن نيزه از اسبش در گردانيد برادرش بدر بن يسار كه برادر را بدان خوارى افتاده ديد به كينه او بر عون حمله كرد و در برابرش آمده خواست كه زبان به فحش بگشايد كه عون او را مجال نداد و نيزه بر دهنش زد كه سر سنان از قفا نمودار شد عاقبت هزار سوار از ميمنه و هزار از ميسره به چپ و راست وى در آمدند و طعن و ضرب بر او روان كردند و آن سوار نامدار و نقد صاحب ذوالفقار با ايشان به نبرد درآمد و هر سو كه حمله مىكرد دمار از سوار و پياده بر مىآورد تا زخم بسيار بر وى زدند و به طعن نيزه خالد بن طلحه از مركب در افتاد و گفت: بسم الله و بالله و على ملة رسول الله يابن رسول الله به هوادارى تو در معركه دنيا آمديم و در وفادارى تو به ميدان آخرت رفتيم رضوان الله عليه.
گر سرم خاك گشت بر در تو
باد جانا سعادت سر تو
شهادت عون بن على
- بازدید: 2423