اما عباس بن على كه علمدار لشكر امام حسين عليهالسلام بود چون احوال برادران بر آن منوال مشاهده نمود سيل اندوه از ديده محنت ديده بگشود.
آيا برادران و عزيزان كجا شدند
در دشت كربلا همه از هم جدا شدند
پس علم برداشته پيش امام حسين عليهالسلام آورد و بر بالاى سر مباركش بر پاى كرد و گفت: اى برادر علمدارى ما به قيامت افتاد عنايتى نما و اجازتى فرماى امام حسين عليهالسلام بگريست و گفت: اى برادر نشانه لشكر من تو بودى همين كه تو بروى همه جمعيتها به تفرقه مبدل گردد عباس عليهالسلام گفت: اى پسر رسول خداى جان من فداى تو باد دلم از دنيا به تنگ آمده و آئينه سينه از غبار آزار اغيار زنگ گرفته مىخواهم كه داد خويشان از ستمكاران بستانم و به تيغ انتقام بعضى از مدبران كوفه و منكران شام را بى جان گردانم امام عليهالسلام فرمود كه چون مراد تو اينست بايد كه به ميدان روى و اول بر اين قوم حجت گيرى و آن چه با تو گويم باز گويى و اگر نشنوند پس از آن آغاز حرب كنى پس كلمهاى چند با او گفت و اجازت داد عباس عليهالسلام مبارزى نامدار و شجاعى به غايت عالىمقدار بود جرأت و قوت از حيدر كرار ميراث داشت و پيوسته در معارك مقاتله رايت نصرت بر مىافراشت در اين محل بر مركب تيزپاى آهن خاى رعد صداى برق نماى سوار شده با تيغ مصرى و سپر مكى و خود رومى روى به ميدان نهاد.
برقى گرفته در كف و ابرى به پيش روى
ماهى نهاده بر سر و چرخى به زير ران
روى هوا را از تراكم غبار چون شب تار گردانيد و صحن زمين را از طريد و جولان چون عرصه گلستان منور و مزين ساخت و چون به ميان جنگ جاى رسيد عنان مركب باز كشيد و گفت: اى قوم اين سيد و سرور و اين فرزند ستوده پيامبر صلّى الله عليه و آله و سلم الى يوم المحشر مىگويد كه برادران و خويشان و ياران و هواداران مرا كشتيد و خون پاكان و چندين بزرگان دين از صحابه و تابعين بر خاك هلاك ريختيد اكنون ما را چندان آب دهيد كه اطفال و عورات بنوشند و تشنگى ايشان كمتر شود و مرا بگذاريد تا برخيزم و اين باقى اطفال كه مانده بر گرفته به طرف روم يا به بلاد هند روم و جزيره عرب و ولايت حجاز به شما گذارم و شرط مىكنم كه من فرداى قيامت بر شما خصمى نكنم و فعل شما را با خداى حواله نمايم تا او هر چه خواهد كند عباس اين پيغام جگرسوز ادا كرده غلغله از سپاه پسر زياد برآمد جمعى خاموش شدند قومى دشنام آغاز كردند و بعضى پشيمانى مىخوردند و گروهى زارزار مىگريستند اما شمر بن ذى الجوشن و شبث ربعى و حجر بن الاحجار هر سه پيش آمدند و گفتند: اى پسر ابوتراب با برادرت بگوى كه اگر همه روى زمين آب فرو گيرد و در تصرف ما باشد يك قطره از آن به شما ندهيم مگر وقتى كه به يزيد بيعت كنيد و مطيع و منقاد پسر زياد شويد عباس پريشان نفرين كرده باز گشت و نزد امام حسين آمده آن چه شنوده بود به ذروه عرض رسانيد امام عليهالسلام سر مبارك پيش افكنده آب در ديده بگردانيد كه ناگاه از خيمه فغان و صداى العطش به محيط آسمان رسيد عباس خروش و زارى اهل بيت شنيده بى طاقت گشت و مشكى و دو مطهره برگرفته نيزه در ربود و روى به آب فرات نهاد و گفت: مىروم تا آبى به روى كار باز آرم يا در درياى خون غرقه گردم و از تشنه بودن و تشنه ديدن و افغان تشنگان شنيدن باز رهم.
در بحر محيط غوطه خواهم خوردن
اين كار مخاطره است خواهم كردن
يا غرقه شدن يا گهرى آوردن
يا روى بدان سرخ كنم يا گردن
راوى گويد كه چهار هزار مرد بر آب فرات موكل بودند دو هزار كس سر راه بر وى گرفتند عباس گفت: اى قوم شما مسلمانيد يا كافر؟ گفتند: ما مسلمانيم. عباس فرمود: كه در مسلمانى كجا روا باشد كه سگ و خوك و دد و دام و چرنده و پرنده همه از اين آب مىخورند و شما فرزندان مصطفى و جگرگوشگان فاطمه زهرا را محروم مىسازيد و از اين آب منع مىكنيد از تشنگى قيامت انديشه نماييد و از خجالت و ندامت آن روز ياد آريد حالا شما اوقات بر لب آب مىگذرانيد و از حال تشنگان صحراى كربلا خبر نداريد.
تو را كه درد نباشد ز حال ما چه تفاوت
تو سوز تشنه چه دانى كه بر كنار فراتى
چون نگهبانان فرات اين كلمات را شنيدند پانصد سوار و پياده پيش آمده عباس را تيرباران كردند عباس سپر در روى كشيده و نيزه بر گوش اسب نهاده بر ايشان حمله كرد و هشتاد كس را از پاى درآورد و باقى را برگردانيده متفرق ساخت و تا رسيدن سواران اسب خود را در آب افكنده در اين محل سواران در رسيده آهنگ حرب كردند عباس بانك بر مركب زده از آب بيرون آمد و رجزخوانان بر ايشان حمله كرد و ترجمه بعضى از رجز او اينست.
عباس على است شير غازى
آورده به زير ران و در دست
سر مىبازم مگر بيابم
بر آل نبى سپه كشيدن
غافل مشويد از آن كه نبود
از بيشه خسرو حجازى
آب يمنى و باد تازى
نزديك خداى سرفرازى
كاريست كه نيست كار بازى
بيهوده سخن بدين درازى
مردمان از خوف نيزه و بيم شمشير او در رميدند و او ديگرباره اسب در راند و بار ديگر هزار سوار بر وى حمله آوردند عباس نيزه در آب افكند و تيغ بر كشيد و از آب بيرون رانده حمله كرد و به هر سوى كه روى آوردى مردم برميدندى تا وقتى كه لب آب از ايشان بستد پس فرود آمد و مشك پر آب كرده خواست كه از آب خورد از تشنگى حضرت امام حسين و زنان و كودكان اهل بيت ياد كرد و آب ناچشيده سوار شد و مشك به دوش راست كشيد سوار و پياده سر راه بر وى گرفتند و او با ايشان حرب در پيوست ناگاه نوفل بن ازرق بى خبر خود را به عباس رسانيد و او به ديگرى مشغول بود آن مدبر حربهاى حواله عباس كرد دست راستش از بدن جدا شد و عباس اينجا رجز مىخواند كه يك بيتش اينست:
و الله لو قطعتم يمينى
لاحمين صابرا عن دينى
و ترجمه رجز او اينست:
اگر كاست دشمن ز من دست راست
زنم تيغ و ننديشم از مرگ هيچ
اگر آب يابم وگرنه كنون
ز دين و ز مرديم چيزى نكاست
كه بى آب برگشتن من خطاست
سر اندر سر آب كردن رواست
پس عباس از روى مردانگى مشك را بر دوش چپ كشيد دست چپش نيز بينداختند مشك را به دندان بر دوش كشيد و به ركاب دشمن را از پهلوى خود دور مىكرد ناگاه تيرى بر مشك آمد و سوراخ شد آبها بريخت زبال حال عباس مىگفت: آيا چه حكمتست كه آبى به حلق ما تشنگان نمىرسد و منادى غيبى ندا مىكرد: كه شربتهاى بهشت براى شما آماده كردهاند حيف باشد كه لب بدين آب تر كنيد كه گفتهاند:
به آب شور جهان تر مكن لب همت
برين مضيق فنا دل منه كه جاى دگر
كه شربت تو مهياست از شراب طهور
براى عشرت تو بر كشيدهاند قصور
پس عباس از آن دو زخم منكب از اسب در افتاد و گفت: يا اخا ادرك اخاك اى برادر برادرت را درياب آواز او به گوش امام حسين عليهالسلام رسيد دانست كه به نزديك جد و پدر مىرود آهى از آن امام مظلوم برآمد كه زمين كربلا از هيبت و سطوت به لرزه در آمد.
پير گردون زين مصيبت جامه جان چاك زد
قامت گردون دو تا شد چهره مه شد سياه
خسرو انجم كلاه سرورى، بر خاك زد
برق اين آتش مگر بر قبه افلاك زد
در بيشتر تواريخ مذكور است كه امام حسين بعد از شهادت عباس فرمود: كه الان انكسر ظهرى اين زمان پشت من بشكست و قلّت حيلتى و اندك شد چاره من.
برفت آن ماه و من بيچاره گشتم
ز كوى خوشدلى آواره گشتم
راوى گويد كه محمد انس در پيش امام حسين ايستاده بود چون آواز عباس شنود و گريه امام مظلوم مشاهده نمود پياده روى بدان موضع نهاد كه عباس افتاده بود چون بدانجا رسيد او را ديد در ميان خاك و خون جان داده و از زندان فنا روى به گلستان بقا نهاده خود را بر روى او انداخت و شيون در گرفت جمعى سوار و پياده كه آن جا حاضر بودند به يكبار بر او حمله نمودند و ذره ذره گوشت اعضاى او را به سر نيزهها ربودند او هم به شهيدان ديگر ملحق شد.
شهادت عباس بن على عليهالسلام
- بازدید: 2653