اسماء الحسنى و بيان مختصرى از معانى آن ها

(زمان خواندن: 8 - 15 دقیقه)

 

(بخش اول)

اسماء الحسنى و بيان مختصرى از معانى آن ها
شيخ صدوق قدس سره در كتاب توحيد از حضرت صادق عليه السلام و آن حضرت از پدران خود چنين روايت مى نمايند، كه پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمودند: به درستى كه از براى خداى تبارك و تعالى نود و نه اسم است ، و كسى كه احصاء (535) كند آن ها را داخل بهشت مى گردد(536)
معناى احصاء نه فقط تعداد و به شماره نمودن اسماء الهى است بلكه احصاء، احاطه و اطلاع بر معناى اسماء حقتعالى است . نخستين چيزى كه ما را به جاده هدايت رهبرى مى نمايد، و درب معرفت و شناسائى خدا را بر روى ما مى گشايد، و صفات او را به ما نشان ميدهد همان اسماء الحسنى اى است كه خداوند درسوره اعراف به آن اشاره فرموده اند: (و لله الاسماء الحسين فادعوه بها) (خدا را نامهاى نيكوست بدانها خدا را بخوانيد) و اگر همان طورى كه امر فرموده او را بهمين اسماء الحسنى بخوانيم ، و در اوقات شبانه روزى روى توجه و نيازمندى به در خانه فيض و احسانش بنمائيم البته به كرمش ما راقبول مى فرمايد و در جايگاه قرب خود منزل مى دهد و در آخرت در آن ضيافت خانه بهشتى ، و محل كرامت ما را گرامى مى دارد. (537)
ترجمه اسماء الحسنى
1 - الله
مشتق است از اله و له ، يعنى الهيت بدون معبوديت تحقق نپذيرد.
2 - الواحد، 3 - الاحد
احد به معناى نفى اجزاء و اعضاء، و واحد به معناى نفى شريك و نظير و مثل و مانند.
4 - الصمد
قائم به نفس و غنى از غير مى باشد.
5 - الاول ، 6 - والاخر
الاول يعنى آن كسى كه از براى وجود او ابتدائى نيست و قبل از او چيزى نيست . و الاخر يعنى آن كسى كه از براى وجود او انتهائى نيست و هميشه باقيست.
7 - السميع
به معناى بسيار شنونده است ، يعنى بالذات خود تمام اقسام شنيدنيها را درك مى نمايد.
8 - البصير
يعنى بينا است ، و بذات خود تمام ديدنيها از آن چه ظاهر و آن چه مخفى است ادارك مى نمايد.
9- القدير
به معناى توانائى و قدرت داشتن بر ايجاد شى ء.
10 - القاهر
يعنى غالب بر هر چيزيست و تمام موجودات ذليل و منقاد او مى باشند.
11 - العلى ، 12 - الاعلى
(العلى ) يعنى عالى و فوق عالى است ، زيرا كه العلى دلالت بر علو و رفعت مقام دارد، و (الاعلى ) دلالت بر فوق علو و رفعت مى كند.
13 - الباقى 
يعنى هميشه باقى است ، و منزه و مبراء از عوارض ممكنات است .
14 - البديع
ابداع يعنى ايجاد نمودن شى ء، ابتدائا بدون آن كه مسبوق باشد بماده و مدت ، و يا مسبوق باشد به عدم زمانى .
15 - البارى
خالق خلائق و موجود تمام مخلوقات ، و بعضى گفته اند، البارى ماخوذ است از براء، كه به معناى خاكست .يعنى خلق نموده آن را از خاك .
16 - الاكرام 
يعنى ارجمند و گرامى ، به معنى كريم هم آمده .
17 - الظاهر
اگر ماخوذ از ظهور ضد خفاء باشد، يعنى ظاهر به آثار قدرت و هويدا است به شواهد حكمت ، و پيدا است به دلائل و براهين .
18 - الباطن
يعنى باطن است به حقيقت ، و باطن هر چيزيست . يعنى عالم و داناى به هر موجودى مى باشد.
19 - الحى
يعنى هميشه بذات خود زنده و پاينده است ، و موصوف مى باشد به حيات و علم و قدرت و ادراك .
20 - الحكيم
براى اين اسم مبارك دو معنى گفته شده ، يكى آن كه (الحكيم ) يعنى العالم زيرا كه حكمت در لغت به معناى علم است و بنابراين معنى (الحكيم ) از صفات ذات مى باشد. و ديگر آن كه (الحكيم ) به معناى اتقان در فعل و عمل است .حق تعالى حكيم است يعنى افعال او متقن و محكم و مشتمل بر مصالح بسيار، و هر چيزى را به جاى خود قرار داده ، و بنابراين معنى (الحكيم ) از صفات افعال مى باشد،نه از صفات ذات ، يعنى افعال او محكم و از روى حسن تدبير به عمل آمده .
21 - العليم
(العليم ) مبالغه در علم و اشاره به سعه علم حق عز و جل ، و احاطه علميه او به تمام ممكنات قبل از وجود آن ها و هنگام وجود آن ها مى باشد، و اين كه به هيچ نحو تغيير و تبدلى در علم ازلى او راه ندارد، و ظاهر و باطن نزد او مساوي است .
22 - الحليم
يعنى صاحب حلم ، و حق تعالى را حليم گويند كه هر چيزى را در وقت خود انجام مى دهد، و در عقاب عاصى و در انتقام مظلوم با آن كه داراى قدرت تامه است عجله نمى كند.
23 - الحفيظ
اشاره به كمال حفظ الهى جل شانه مى باشد، پس خداوند نگهدارنده هر چيزى است كه در آسمان و زمين است ، و حافظ و نگهبان تمام موجودات مى باشد و بلا را از آن ها مى گرداند.
24 - الحق
يعنى ثابت و دائم به ذات خود و حق در مقابل باطل ، چون وجود در مقابل عدم است .
25 - الحسيب 
براى (الحسيب) سه معنى گفته شده ، اول كفايت كننده ، دوم محاسب يعنى حساب كننده ، سوم محصى و عالم ، يعنى چيزى بر او مخفى و پوشيده نيست .
26 - الحميد
يعنى المحمود، و حمد نقيض ذم است ، و سزاوار اين است كه عبد در همه حال شدت ، راحتى ، فقر، غنا، صحت و مرض مشغول حمد و ثناء پروردگار باشد زيرا كه از مستحق ستايش است .
27 - الحفى
براى (الحفى ) دو معنى گفته شده ، يكى عالم و ديگر لطيف ، يعنى عالم است به تمام امور و محيط است به تمام موجودات ، لطيف است به نيكوئى و لطف و مهربانى .
28 - الرب 
رب به معناى مالك و تربيت كننده است .
29 - الرحمن
يعنى صاحب رحمت واسعه ، و رحمت او همه چيز را فرا گرفته ، و به همين رحمت واسعه الهى است كه به هر جنبنده اى روزى مى دهد.
30 - الرحيم
يعنى رحم كننده به مومنين ، و رحمتى كه از رحيم استفاده مى شود مخصوص به مومن است .
31 - الذارى
يعنى خالق
32 - الرازق
يعنى خداوند روزى دهنده تمام موجودات مى باشد و همگى بر سر خوان احسانش روزى مى خورند.
33 - الرقيب 
يعنى صاحب اختيار و حافظ، آن چنان كه چيزى از او غائب و مخفى نمى گردد.
34 - الرائى 
يعنى عالم به مبصرات و بيننده ديدنيها و خداى عز و جل بذات خود بينا و شنوا است ، نه بجارحه چشم و گوش .
35 - السلام
يعنى حقتعالى سالم از هر عيب و نقصى است و زوال و انتقال و فنا و موت در ساحت قدس او راه ندارد.
36 - المومن
يعنى مصدق و تصديق كننده عبد را مومن گويند.
37 - المهيمن 
يعنى خداوند شاهد است بر خلق و بر افعال و اقوال و كردار آن ها.
38 - العزيز
به معناى قوت و غلبه و شدت است ، و آن غالبى است كه چيزى او را مغلوب و عاجز نمى كند، و عزيز به معناى پادشاه هم آمده است .
39 - الجبار
براى (الجبار) سه معنى گفته شده ، اول قاهر، يعنى براى حقتعالى بزرگى و عظمت و جبروتست ، دوم عالى ، يعنى فوق مخلوقات است ، سوم جبران و تلافى كننده . پس خدا كس است كه جبران و تلافى مى نمايد فقر و حاجت خلق را.
40 - المتكبر
متكبر ماخوذ از كبرياء است ، و حق تعالى متكبر است يعنى منزه و مبراء از صفات مخلوقين است .
41 - السيد
يعنى پادشاهى است كه واجب الطاعه باشد.
42 - السبوح
(السبوح ) تنزيه حق است از هر چيزى كه سزاوار نيست او را توصيف نمود به آن ، و سبوح و قدوس هر دو به يك معنى مى باشند.
43 - الشهيد
يعنى كسى چيزى از او غائب و پنهان نيست .
44 - الصادق
يعنى حقتعالى راستگو است و به وعده خود وفا مى كند.
45 - الصانع
يعنى خالق و مبدع .
46 - الطاهر
يعنى منزه و پاكيزه .
47 - العدل
عدل در اسماء الله قرار دادن هر چيزى به جاى خود مى باشد، و معناى ديگر يعنى حكم او به حق و درستى و به جا است ، و ظلم و ستم در ساحت قدس او را ندارد.
48 - العفو
يعنى محو و گذشت نمودن است .
49 - الغفور
(الغفور) مشتق از مغفرت و مغفرت به معناى پوشانيدن و پنهان كردن است يعنى به لطف و رحمت خود گناهان عبد را مى پوشاند و لغزشهاى وى را مخفى مى نمايد.
50 - الغنى
(الغنى ) ماخوذ از غناء، به معناى توانگرى و بى نيازى است .
51 - الغياث 
صدوق فرموده ، معناى الغياث ، المغيث است و مغيث به معناى فريادرس ‍ است .
52 - الفاطر
(فاطر) يعنى خالق ، چون حقتعالى ممكنات را از عدم و نيستى به هستى و وجود آورد، كانه پرده ظلمت عدم را پاره نمود، و بر هر ممكنى بقدر امكان لباس وجود و هستى پوشانيد.
53 - الفرد
يعنى متفرد است بالوهيت و ربوبيت وحدت ، بلكه صفات كمال منحصر به او عز و جل مى باشد.
54 - الفتاح
يعنى حكم كنند بين عباد، معناى ديگر فتاح كسى است كه ابواب رزق و رحمت خود را به سوى بندگان مى گشايد، و به عنايت و رحمت هر مشكلى را آسان مى نمايد و هر سختى را برطرف مى كند.
55 - الفالق
(الفالق ) مشتق از فلق است و فلق به معناى شق است . خداوند فالق است زيرا كه به شكافتن هر چيزى چيز ديگرى بيرون مى آورد، چنان چه زمين را مى شكافد و گياه را بيرون مى آورد.
56 - القديم
يعنى متقدم بر اشياء، خداى متعال قديم است بنفسه ، و اول و آخرى براى وجود او متصور نيست .
57 - الملك 
(الملك ) دو معنى دارد، اول پادشاه و صاحب اختيار، دوم مالك ، و هو مالك الملك و الملوك حق عز و جل مالك جميع عوالم است ، از عالم ملك يعنى اجسام و محسوسات و عالم معنى و مجردات ، يعنى عالمى كه فوق عالم جسمانيت و محسوسات مى باشد، كه اول را عالم ناسوت و عالم ملك گويند، و دوم را عالم ملكوت ، و فوق آن را عالم جبروت ، و بالاتر آن را عالم لاهوت نامند، يعنى عالم جبروت تحت لاهوت ، و ملكوت تحت جبروت مى باشد.
58 - القدوس 
(القدوس ) مبالغه در صفت قدس است و قدس به معنى پاكيزگى است .
59 - القوى
خداى متعال قوى است ، يعنى عاجز نيست و عارض نمى شود او را عجز و ضعف و ناتوانى ، و غالب و قاهر فوق عباد خود مى باشد.
60 - القريب 
يعنى نزديك است به خلق بقرب معنوى از جهت معيت قيوميت ، و هر كس ‍ او را بخواند اجابت مى نمايد، و معناى ديگر قريب يعنى عالم به ما فى الضمير، عالم است به وساوس دلها و آن چه در ذهن خطور مى نمايد.
61 - القيوم
يعنى قائم به نفس خود است و تمام موجودات قائم به وجود او مى باشند.
62 - القابض 
(القابض ) مشتق از قبض است ، قبض به چند معنى استعمال شده كه تماما قريب يكديگرند، و جامع بين آن ها، گرفتن و استيلاء بر شى ء است ، و خداى تعالى هم قابض است ، و هم باسط، هم جمع مى كند و هم پهن مى كند.
63 - الباسط
بسط مقابل قبض است ، پهن كننده است بر بندگان خود فضل و احسان و نعمتهاى بى اندازه ، بسا مى شود كه به مصلحت و حكمت روزى را تنگ مى كند، و وقت ديگر به فضل و كرم خداوندى خود آن را پهن مى كند و وسيع مى گرداند.
64 - القاضى
(القاضى ) ماخوذ از قضاء است ، قضاء نسبت به حقتعالى به سه وجه اطلاق شده ، اول به معناى حكم و الزام ، دوم خبر و اعلام سوم اتمام .
65 - المجيد
(المجيد) مشتق از مجد است و به معناى كرم و عزت و شرافت و بزرگوارى است ، و اين امور نسبت به حقتعالى فوق آن است كه در ذهن بشر بگنجد يا آن كه بتواند به كنه و حقيقت ، مجد و بزرگى او را بشناسد.
66 - المولى
(مولى ) را چند معنى است ، يكى ناصر يعنى يارى كننده ، و به معناى اولى و صاحب اختيار هم آمده ، و به معناى متولى امر هم استعمال شده است .
67 - المنان
(المنان ) صيغه مبالغه است ، و من مشرك بين دو معنى مى باشد، و در هر دو معنى هم استعمال شده ، يكى بخشنده و انعام كننده و ديگر در منت و امتنان .
68 - المحيط
يعنى مستولى است و احاطه دارد بر هر چيزى و شيى ء يافت نمى شود كه از حيطه وجود و علم و قدرت او خارج باشد.
69 - المبين
(المبين ) به معناى ظهور و وضوح است ونسبت به حق تعالى دو معنى دارد، اول آن كه وجودش ظاهر و واضح است به طورى كه از شدت ظهور مخفى گشته ؛ دوم اظهار كننده است حكمت و كمال و حسن تدبير خود را براى مخلوقات تا او را بشناسد و به اين جهت لايق انعام و اكرامش گرداند.
70 - المقيت 
براى اين اسم مبارك چند معنى گفته اند، اول حافظ و نگهبان ، دوم مقتدر و مستولى روزى دهنده به هر موجودى بر حسب استعداد و احتياج او، و تمام اين معانى بر حقتعالى صادق آيد.
71 - المصور
(المصور) ماخوذ از تصوير است ، يعنى تصوير كننده صورت جنين در رحم مادر به هر شكلى كه بخواهد، پس حق تعالى خالق اجسام و مشكل اشكال و مصور صور موجودات مى باشد.
72 - الكريم
براى اين اسم مبارك هم سه معنى گفته اند، و اول كثير الخير و دائم النفع ، يعنى خير او بسيار و نفع رساندن او دائم و گرفتن نفع از او آسانست ، دوم به معناى جواد يعنى بسيار بخشش كننده و نعمت دهنده ، سوم به معناى عزيز يعنى ارجمند و عالى مقدار است .
73 - الكبير
يعنى سيد و بزرگ و صاحب كبرياء و عظمت و شان ، گفته اند كبير كسى است كه بزرگتر از آن است كه شبيه به مخلوقات باشد، و اين كه هر بزرگى در مقابل عظمت و بزرگى او كوچك مى نمايد.
74 - الكافى
(الكافى ) ماخوذ از كفايت است ، يعنى خدا كفايت مى كند امور كسى كه توكل بر او نمايد.
75 - الكاشف 
يعنى رفع كننده بلاء و آفات از خلق ، و اجابت كننده دعاى مضطر در هنگام اضطرار.
76 - الوتر
يعنى الفرد و هر چيزى كه يكى باشد. وى را وتر گويند مقابل شفع كه دو است ، و چون خداوند را شريكى نيست و در وجود و ربوبيت ، دومى ندارد او را وتر گويند.
77 - النور
نور آن است كه بذات خود ظاهر و ظاهر كننده غير باشد، و چون ظهور و وجود او به ذات خود، و ظهور و وجود ممكنات به طفيل وجود او است ، لذا اطلاق نور بر او صادق آيد، و بعضى گفته اند نور در اينجا به معناى منور است ، يعنى خدا نور بخشنده است .
78 - الوهاب 
(الوهاب ) ماخوذ از هبه ، به معناى بخشش است ، و وهاب مبالغه در بخشش است ، يعنى خداوند كثير الخير و قديم الاحسان و بسيار بخشنده است .
79 - الناصر
يعنى يارى كننده ، و خداوند يارى كننده و اعانت نماينده به مومنين است .
80 - الواسع
يعنى غنى ، آن چنان كه بغناء و بى نيازى خود، فقر و احتياج بندگان خود را برطرف مى نمايد و روزى خلق را وسيع مى گرداند.
81 - الودود
(الودود) ماخوذ از ودو و داد است ، و آن به معناى محبت است ؛ و براى (ودود) سه معنى گفته اند: اول دوست داشته شده ، يعنى اولياء و عرفاء او را دوست مى دارند. دوم دوست داشتن ، يعنى او اولياء خود را دوست مى دارد، و اين دو معنى ملازم يكديگرند. سوم محبوب خلق مى كند بندگان صالح خود را.
82 - الهادى
هدايت و رهنمائى به مقصود است ، و بعضى مقيد نموده اند به رهنمائى كه موصل و رساننده به مقصود هم باشد.
83 - الروف 
به معناى مهربان و رحيم است .
84 - الوفى
يعنى حقتعالى به عهد و ميثاق خود وفا كننده است .
85 - الوكيل
(الوكيل ) دو معنى دارد، اول متولى امر و قائم به حفظ آن ، و به همين معنى است كسى را كه وكيل مى گردانند براى تصرف در مالى به جهت آن كه قائم مقام شخص موكل و صاحب مال است . دوم معتمد و ملجا و پناهگاه .
86 - الوارث 
يعنى بازگشت تمام املاك و اموال به او است در وقتى كه مالكين مجازى بميرند، و حقتعالى باقى ماند و بس .
87 - البر
يعنى مشتق و مهربان بر تمام خلائق و به معناى صادق هم آمده است .
88 - الباعث 
زنده و مبعوث مى گرداند خلق را در قيامت براى مجازات اعمال و حيات هميشگى .
89 - التواب 
يعنى قبول مى كند توبه عبد را وقتى توبه نمود و از اعمال زشت خود پشيمان گشت ، و تواب مبالغه در قبول نمودن توبه است .
90 - الجليل
يعنى سيد و بزرگ ، بعضى گفته اند كسى كه جامع صفات كمال ، مثل غناء و سلطنت و قدرت و قدس باشد.
91 - الجواد
يعنى بسيار انعام و احسان كننده ، و حقتعالى فياض مطلق و متصف به صفت جود و احسان و رحمت غير متناهى است ، و دائم الفضل و قديم الاحسان است ، و بخل و منع در ساحت كبريائى او راه ندارد.
92 - الخبير
يعنى عالم و دانا است به باطن و كمون اشياء، و دقايق موجودات نزد او حاضر و هويدا است و حقتعالى خبير است يعنى كنه و حقيقت چيزها را مى داند.
93 - الخالق
يعنى خلق كننده خلائق ، و خلق به دو معنى استعمال شده ، يكى به معناى تقدير و ديگرى به معناى تكوين و بوجود آوردن .
94 - خيرالناصرين 
(خيرالناصرين ) يعنى بهترين يارى كننده گانست و نظير آن (خير الراحمين ) يعنى بهترين رحم كنندگان است .
95 - الديان
يعنى جزاء دهنده اعمال مردم .
96 - الشكور
يعنى جزاء دهنده بر اعمال خيربندگان و قبول كننده شكر آن ها است ، و شكور مبالغه در شكر است ، زيرا كه انعام و اكرام او خيلى زياد است ، و به كمى از طاعت و عبادت پاداش بى اندازه كرامت مى فرمايد.
97 - العظيم
يعنى صاحب عظمت و جلال ، و براى (العظيم ) شش معنى گفته اند: اول سيد دوم غالب بر اشياء سوم حقتعالى را عظيم گويند به اعتبار آن كه در مقابل عظمت او هر چيزى بزرگى كوچك نمايد چهارم به معناى مجد و بزرگوارى است پنجم اين كه عظمت و جلال و بزرگوارى او به قدرى است كه ممكن نيست كسى بتواند به كنه ذات و به وجود و اوصاف او احاطه نمايد. ششم خداوند را عظيم نامند زيرا كه خالق خلق عظيم وصاحب عرش عظيم است .
98 - اللطيف 
يعنى عالم است به غموض اشياء و رفق و نيكى كننده است به مخلوق از راههاى مخفى كه ملتفت نمى شوند. و معناى ديگر آن كه لطيف است در تدبير و افعال خود. گويند فلانى لطيف است در وقتى كه حاذق و ماهر در كار خود باشد.
99 - الشافى
يعنى شفا دهنده امراض و جبران و رفع كننده آن ها به عظيم جزاء.(538)

-----------------------------------

پی نوشت:

535-حفظ كردن و دريافتن .
536-سير و سلوك بانوامين
537-سير و سلوك بانوامين .
538-از صفحه 190 تا 208، سير و سلوك بانوامين .

 

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مولودی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 ذی قعده

١ـ ولادت با سعادت حضرت فاطمه معصومه(سلام الله علیها)٢ـ مرگ اشعث بن قیس٣ـ وقوع جنگ بدر صغری ١ـ...


ادامه ...

11 ذی قعده

میلاد با سعادت حضرت ثامن الحجج، امام علی بن موسی الرضا (علیهما السلام) روز یازدهم ذیقعده سال ١٤٨...


ادامه ...

15 ذی قعده

كشتار وسیع بازماندگان بنی امیه توسط بنی عباس در پانزدهم ذیقعده سال ١٣٢ هـ.ق ، بعد از قیام...


ادامه ...

17 ذی قعده

تبعید حضرت موسی بن جعفر (علیهما السلام) از مدینه به عراق در هفدهم ذیقعده سال ١٧٩ هـ .ق....


ادامه ...

23 ذی قعده

وقوع غزوه بنی قریظه در بیست و سوم ذیقعده سال پنجم هـ .ق. غزوه بنی قریظه به فرماندهی...


ادامه ...

25 ذی قعده

١ـ روز دَحوالارض٢ـ حركت رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) از مدینه به قصد حجه...


ادامه ...

30 ذی قعده

شهادت امام جواد (علیه السلام) در روز سی ام ذی‌قعده سال ٢٢٠ هـ .ق. شهادت نهمین پیشوای شیعیان...


ادامه ...
0123456

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page