((بلال بن رباح )) به دستور رسول خدا صلى الله عليه و آله در كعبه و يا در بالاى بام كعبه ، اذان گفت و ((ابوسفيان بن حرب )) و ((عتاب بن اءسيد)) (304) و ((حارث بن هشام )) پاى ديوار كعبه ايستاده بودند. ((عتاب )) گفت : خدا پدرم را گرامى داشت كه مرد و زنده نماند تا اين صدا را بشنود و ناراحت شود. ((حارث )) گفت : به خدا قسم ، اگر حقانيت او بر من مسلم شده بود به او ايمان مى آوردم . ((ابوسفيان )) گفت : من كه چيزى نمى گويم ، چه اگر سخنى بگويم همين سنگ ريزه ها او را خبر خواهند داد، پس رسول خدا بر ايشان گذشت و گفت : از آنچه گفتيد خبر يافتم و سپس گفتار آنان را بازگفت ، پس ((حارث )) و ((عتاب )) گفتند: شهادت مى دهيم كه تو پيامبر خدايى ، چه : كسى با ما نبود كه تو را بدانچه گفته بوديم خبر دهد. (305)
- پینوشتها -
304- منابع مختلف ، نام اءسيد را به اختلاف ضبط كرده اند: بر وزن كريم و زبير.
305- سيره ابن هشام ، ج 4/56.