هنگام رفتن به ((جعرانه ))، ((ابورهم غفارى )) كه نعلين درشتى در پاى داشت و شترش پهلوى شتر رسول خدا صلى الله عليه و آله حركت مى كرد، كنار نعلين او ساق پاى آن حضرت را آزرده ساخت . رسول خدا گفت : پاى مرا به درد آورى . آنگاه تازيانه اى بر پاى ((ابورهم )) زد و فرمود: پاى خود را عقب ببر.
((ابورهم )) مى گويد: بسيار نگران شدم كه مبادا درباره آيه اى نازل شود و چون به ((جعرانه )) رسيديم ، رسول خدا مرا احضار فرمود و گفت : پاى مرا به درد آوردى و تازيانه بر پاى تو زدم ، اكنون اين گوسفندان را بگير و از من راضى شو. ((ابورهم )) مى گويد: رضاى او نزد من از دنيا و آنچه در آن است بهتر بود. (333)
- پینوشتها -
333- امتاع الاسماع ، ج 1/420.
يك داستان عبرت انگيز
- بازدید: 892