پرسش: چرا امیرالمومنین برای گرفتن خلافتش کمک و پيشنهاد ابوسفیان ابوسفيان را رد کرد؟
در تاریخ به اثبات رسیده که در ميان قبيله قريش، بني اميه به شدت با رسول خدا صلى الله عليه وآله دشمنى داشتند كه در رأس آنان ابوسفيان رئيس قريش بود، و همه مىدانند ضربهاى که قريش و بنو اميه از علي عليه السلام خورد از کسى ديگر نخورد. ولى با نهايت تعجب ميبينيم که ابوسفيان به علي عليه السلام مىگويد: اگر تو بخواهى مدينه را پر از سواره و پياده مىکنم!!! يعنى ابوسفيان دشمن خونى علي عليه السلام مىخواست به نفع امير مؤمنان، سرباز وارد مدينه کند؟ هيچ ساده لوحى هم اين مطلب را باور نمىکند؛ لذا امير مؤمنان با وى مخالفت کردند.
اما چرا ابوسفيان نزد علي عليه السلام آمد؟ چرا اين حرف را به طلحه يا زبير نزد؟ مگر آنان از بزرگان قريش نبودند؟ و چرا نزد ديگر قريشيان موجود در مدينه نرفت؟ مگر اهل سنت نمىگويند که علي عليه السلام با خلافت ابوبکر موافق بود؟ اين روايت به خوبى نشاندهنده آن است که ابوسفيان هم مىدانسته است که حق با امير مؤمنان است و خواسته است از همين حربه بر ضد اسلام استفاده نمايد.
تحريف روايت اهل سنت:
اما در باره اصل روايت بايد گفت که متاسفانه در ذکر این روایت اصل بی طرفی رعایت نشده و با حذف ابتدا و انتهاى روايت چنين وانمود شده که انگار ابوسفيان خلافت را براى علي يا عباس مىخواسته است و حضرت علي نپذيرفته و فرموده است، ابوبکر صلاحيت خلافت دارد.
اصل روایت چنین است:
ابوسفيان به علي گفت: چه شده است که خلافت در دست کوچکترين قبيله قريش قرار گرفته؟ اگر بخواهى مدينه را پر از سواره و پياده مىکنم؛ علي گفت: اى ابوسفيان مدتى طولانى است که با اسلام و اهل آن دشمنى داري؛ اما نتوانستهاى به آن ضربه بزني؛ ما ابوبکر را براى خلافت سزاوار يافتيم.
... هنگامى كه ابوبکر خليفه شد، ابوسفيان گفت: ما با ابوفصيل چه ارتباطى داريم ( که خلافت ايشان را قبول کنيم؟ ) حق با فرزندان عبد مناف است؛ به وى گفته شد: ابوبکر فرزند تو را والى قرار داده است!!! گفت: حق فاميلى را ادا کرده است!!!
مردم براى بيعت با ابوبکر گردآمدند، ابوسفيان گفت: من آشوبى مىبينم که آن را فقط خون آرام مىکند. اى فرزندان عبد مناف! ابوبکر در کدام يک از کارهاى شما جايگاهى داشته است؟ اى دو ذليل! اى علي و اى عباس؟ سپس به علي گفت: اى علي دست خود را بگشا تا با تو بيعت کنم؛ علي قبول نکرد. ابوسفيان شعر ملتمس را خواند که:
در بيابان کسى زندگى نمىکند مگر دو قبيله ذليل حى و وتد
اين يکى نيزه خود را در بيابان سر و ته گذاشته ( قصد جنگ ندارد) وآن ديگرى ناله مىزند؛ ولى کسى به او کمک نمىکند.
علي او را منع کرد و گفت: تو از اين کارها جز فتنه چيز ديگرى نمىخواهي. و مدتى است طولانى که با اسلام به بدى رفتار کردهاى! و ما احتياج به خير خواهى تو نداريم.(الطبري، أبي جعفر محمد بن جرير (متوفاي310)، تاريخ الطبري، ج 2، ص 237، ناشر: دار الكتب العلمية – بيروت9)
اما اصل اين روايت در کتابهاي شيعه:
بخش پايانى اين روايت با مضمونى که ذکر شد، در کتب شيعه موجود نيست؛ بلکه اين مضمون در کتب اهل سنت است، لذا شيعيان در بحث با اهل سنت تنها به قسمت اول اين روايت استدلال مىکنند؛ زيرا قسمت آخر آن تحريف شده است، اما اصل روايت در کتب شيعه چنين است:
أما والله لئن شئتم لأملأنها خيلا ورجلا. فناداه أمير المؤمنين عليه السلام: ( ارجع يا أبا سفيان، فوالله ما تريد الله بما قول، وما زلت تكيد الإسلام وأهله، ونحن مشاغيل برسول الله صلى الله عليه وآله، وعلى كل امرئ ما اكتسب وهو ولي ما احتقب ).
قسم به خداوند اگر بخواهيد مدينه را پر از سواره و پياده مىکنم. امير مؤمنان به وى فرمود: اى ابوسفيان بازگرد؛ قسم به خدا که در آنچه مىگويى خدا را نمىخواهى! هميشه براى اسلام و مسلمانان نقشه كشيدهاي؛ ما الان مشغول (غسل و کفن و دفن) رسول خدا (ص) هستيم. و بر دوش هر کسى بارى است که خود کسب کرده است و سرپرست آنچه جمع آورى کرده همواست.( يعنى ابوبکر خود بار گناهش را بر دوش خواهد کشيد که به جاى غسل و کفن رسول خدا، مشغول طرح ريزى براى خلافت خود شده است!). (الشيخ المفيد، محمد بن محمد بن النعمان ابن المعلم أبي عبد الله العكبري، البغدادي (متوفاي413 هـ)، الإرشاد في معرفة حجج الله علي العباد، ج 1، ص 190، تحقيق: مؤسسة آل البيت عليهم السلام لتحقيق التراث، ناشر: دار المفيد للطباعة والنشر والتوزيع - بيروت - لبنان، الطبعة: الثانية، 1414هـ - 1993 م).
اما اين که چرا امير مؤمنان از کمک قريش استفاده نکرد؟
پاسخ واضح است. اگر ابوسفيان به مدينه لشکر مىکشيد به جاى ابوبکر و عمر نخستين کسى را که مىکشت حضرت علي بود و بساط اسلام را بر هم مىزد. اين همان مطلبى است که امير مؤمنان نيز به آن اشاره دارد.
البته همان گونه كه درکتاب الارشاد آمده واين روايت نيز نشان مىدهد، اين ماجرا در همان روز سقيفه اتفاق افتاده است. يعنى هنوز امير مؤمنان با ابوبکر بيعت نکرده بود؛ اين مضمون را از بعضى عبارات اهل سنت نيز مىتوان به دست آورد؛ زيرا در ابتداى اين روايت گفته اند:
«لما اجتمع المهاجرون لبيعة ابي بکر»؛ «علي بيعة ابي بکر»؛ «لما بويع لابي بکر»؛ «لما اجتمع الناس على بيعة أبي بكر».
هنگامى كه که مهاجرين براى بيعت با ابوبکر گردآمدند؛ يا هنگامي که با ابوبکر بيعت شد يا هنگامى كه مردم براى بيعت با ابوبکر گردآمدند.
اما در صحاح اهل سنت آمده است که علي بن ابوطالب پس از شش ماه بيعت کرد. و تا آن زمان با بيعت وى مخالفت کرد. همين قرينه نشانه دروغ بودن انتهاى اين روايت در کتب اهل سنت است.
نتيجه گيري:
سخن ايشان در باره ابوسفيان صحيح است که مىخواست خلافت را بگيرد؛ اما مهم اين است كه براى چه کسى؟ چون هنگامى كه ديد خلافت از علي گرفته شده و در اختيار ابوبکر و عمر است، تصميم گرفت از اين موضوع به نفع خودش استفاده كند؛ ولى چون ابوبکر وى را مىشناخت، به همين جهت فرزندان ابوسفيان يعنى معاويه و يزيد بن ابوسفيان را به عنوان کارگزاران خاص خود قرار داد.(آدرس اين مطلب در همان متن تاريخ طبرى ذکر شد )
لذا مشخص مىگردد که سيره ابوسفيان و خواندان او و بنى اميه با سيره خلفا يکى بوده است و همگى به هر وسيلهاى كه باشد مىخواستند حق علي را بگيرند. حال آيا معقول است علي از کمک ابوسفيان و امثال وى براى گرفتن حق خود استفاده کند.
رد کمک ابوسفيان
- بازدید: 661